شنبه ۶ اکتبر ۲۰۱۸ در شهر فرانکفورت آلمان، به همت “شبکه دفاع از مبارزات مردم ایران- فرانکفورت” و “جمعی از فعالین سیاسی- ماینز” به شرکت در مراسمی فرا خوانده شده ای که برتارک آن ” انسان دشواری وظیفه است”، نشسته است! از همان آغاز، این عنوان تو را با پرسش و تامل و تعمق در مفهوم انسان بودن به چالش می کشد.
از این گزاره، برگرفته از شعر آستانه شاملو، در پوستر مراسم، متوجه می شوی این “دشواری وظیفه” می خواهد نقبی بزند به “روز جهانی مبارزه با مجازات اعدام” و گرامی داشت ” سی امین سالگرد کشتار تابستان ۶۷ و بیشمار جان باختگان دهه ۶۰”. اسامی سخنرانان و عنوانی که هریک برای سخن خود بر گزیده اند راه می برد بر گره خوردگی کشتار زندانیان سیاسی دهه ۶۰ با ترورهای سیاسی پائیز ۷۷. این مراسم می خواهد، هم چون بسیاری از مراسم های دیگر، ریشه جنبش دادخواهی را برنمایاند، جنبشی، که خواست روشن شدن حقیقت و عدالت را با نفی انتقام و نه به اعدام گره زده است. از لحظه ای که “مادران و خانواده های خاوران” با در در دست گرفتن عکس های اعدام شدگان و جانباختگان کشتار تابستان ۶۷ و دهه ۶۰، گورستان خاوران را به میعادگاه و مکان یادآوری تبدیل کردند، سنگ بنای یک جنبش اصیل، یک جنبش دادخواهی را بنیاد گداشتند که در یک مسیر زمانی طولانی سی و چند ساله ، که همراه شد با دادخواهی ۲۰ ساله خانواده های ترورهای سیاسی پائیز ۷۷، صدای رساتری یافته است. این جنبش هر چند به دلیل سرکوب مداوم و خشن رژیم اسلامی هنوز فراگیر نشده، اما هم به خاطر اصالتش و هم به خاطر استقلال آن، تردیدی درخصلت جنبش بودن آن نیست، و نمی توان آن را به تلاش های دادخواهی فرو کاست. زمانی که در پایان مراسم، سالن را ترک می کنی، “دشواری وظیفه” همراه می شود با افزوده های اندیشیدن از لابلای سخنرانی ها با مفاهیم ” مرگ درمانی” از شهلا شفیق؛ “جایگاه حق خشم” از میهن روستا؛ “حذف دگراندیشان با توجه به نابودکردن نطفه جریان فکری” از سیما صاحبی؛ ” دادخواهی حقیقت-عدالت محور و دادخواهی سیاست آرمان محور” از رضا معینی. جنبش دادخواهی، نه فقط خواهان روشن شدن حقیقت و دادخواهی است، بلکه با نه به اعدام، خواهان زیبائیهای زندگی است، این خواست و آرزو، در همنوائی شورانگیز موسیقی مراسم، با آواز خوش و زیبای شیرین مهربد و مجید کاظمی به نمایش درآمد.
نگاهی بیاندازیم به مراسم:
وارد سالنی می شوی که پیام آن بر دو پوستر حک شده است: نمی بخشیم و فراموش نمی کنیم؛ انسان دشواری وظیفه است! بر پارچه بلند بالائی نام هزاران جان شیفته جانباختگان دهه ۶۰ با توسخن می گوید! سالن که گنجایش پذیرای ۱۷۰ نفر است، از جمعیتی پر است با گرایش های سیاسی گوناگون و ازشهرهای مختلف آلمان، که خواسته اند در کنار هم باشند، تا گرامی بدارند یادها را، و سهمی در تقویت جنبش دادخواهی داشته باشند!
مهدی اصلانی، که خود از جان بدربردگان کشتار تابستان ۶۷ است، و سهمی در ثبت و روشنگری حقیقت زندان و شکنجه و اعدام در زندان های جمهوری اسلامی را با نوشتن و سخن گفتن داشته است، گرداننده مراسم است. او ضمن خوشآمدگویی، در چرایی برگزاری مراسم گفت: “امشب اینجا به دریغ و زخم و آرزو گرد آمدهایم تا از حرمت رسای صدای زندگی در حکومت مرگخواهان بگوییم؛ تا از تاریکیی حکومت دردسازان و مرگخواهان بر ایران و طنینِ آوازِ روشنِ روزگاری دیگر بگوییم تا مبارزه با مجازاتِ اعدام را فریاد کنیم. از تاریخِ انسانکشها در سرزمینی که با کشتن همهی صداها قتل را آواز بنیان قدرت کردهاند بگوییم. گرد آمدهایم تا یاد کسانی که با گلولهی جلادان در دههی شصت به خاک افتادند و در اوج آن دهه در تابستان ۶۷ با ریسمان جلادان به دار کشیده شدند بگوییم”.
آنگاه بهروز اسدی از طرف ” جمعی از فعالین سیاسی- ماینز” سخن گفت. او ضمن خوش آمد گوئی به شرکت کنندگان در مراسم، سخن خود را این چنین آغاز کد: ” در آستانه روز جهانی مبارزه علیه اعدام و در سی امین سال کشتارهای دهه ۶۰ و کشتار تابستان ۶۷ در این جا گرد آمده ایم تا بگوئیم: فراموش نمی کنیم”. او در اشاره به جنایات رژیم جمهوری اسلامی از اولین روزها ، با شروع اعدام ها از پشت بام مدرسه ، از جنایات در گنبد و کردستان و خوزستان، از به خون کشیدن مبارزات زنان، کارگران و دانشجویان ، از اعدام ها و کشتار در سال 60 و دهه 60 تا کشتار زندانیان سیاسی درتابستان ۶۷ و در ادامه سرکوب دانشجویان در سال ۷۸ و در اشاره به جنایت در کهریزک تا اعدام زانیار و لقمان مرادی و رامین حسین پناهی اشاره کرد و این که “هیچ وجدان انسانی این جنایات را نخواهد بخشید”.
بهروز در ادامه سخنان خود گفت: “اولین راه پایان دادن به این جنایات از میان برداشتن این حکومت جهل و جنایت است، و پایان دادن به ادامه این جنایات در گرو توانمندی جنبش دادخواهی و عدالت طلبی است.”. بهروز با نگاهی به شرایط کنونی ایران بیان کرد: “در شرایطی که خیزش های مردمی در ایران، رژیم جهل و جنایت اسلامی را به چالش کشیده اند، آلترناتیوهای رنگارنگ ناسیو نالیستی و جنگ طلب سعی برآن دارند تا مبارزات مردمی را به بیراهه بکشانند. بدون ایستادگی در مقابل ارتجاع مذهبی و ناسیونالیستی؛ و بدون مقابله با آلترناتیوهای جنگ طلب و ضد آزادی، مبارزات مردم ایران به سرانجام نخواهد رسید”.
” کشتار دگراندیشان”
سیما صاحبی زندانی سیاسی سابق، همسر زنده یاد محمد جعفر پوینده، مترجم و نویسنده و عضو کانون نویسندگان ایران، اولین سخنران مراسم بود. او در سخنان خود، ” قتل های سیاسی پائیز ۷۷ را در ادامه سلسله کشتارها ی جنایات جمهوری اسلامی از همان روز های اول استقرار این رژیم بر شمرد که تا کنون ۴ مرحله داشته است: موج اول کشتار از اواخر سال ۵۷ و طی سال ۵۸؛ دومین موج کشتار به سال های ۶۰ تا ۶۲بر می گردد، زمانی که روزانه صدها جوان و نوجوان، که برخی از آنان صرفا به خاطر فروش نشریات جریان های سیاسی مخالف جمهوری اسلامی، به جوخه های اعدام سپرده شدند؛ موج سوم کشتار، هزاران زندانی سیاسی در تابستان ۶۷ است؛ و چهارمین موج کشتار، همان است که به قتل های سیاسی پائیز ۶۷ شهرت یافته است. سیما صاحبی با بررسی این چهار مرحله کشتار ” بر امر مشترک میان آنها انگشت گذاشت و نشان داد که هدف جنایات رژیم حذف دگراندیشان بوده است”. او با قرائت ماده ۳ و ماده ۱۹ منشور حقوق بشر، که در آنها بر حق زندگی، آزادی و امنیت و حق آزادی و عقیده و بیان هر فرد تاکید شده است، ” اظهار داشت که، رژیم اسلامی چگونه در تمامی طول حیات خود ، این حقوق را به شدت نقض کرده و در مقابل دگراندیشان، فقط به سرکوب و ترور واعدام پاسخ داده است.” سیما صاحبی در واکاوی خود از قتل های سیاسی پائیز ۷۷ و با نام بردن از داریوش و پروانه فروهر، به عنوان فعالان سیاسی و محمد مختاری و جعفر پوینده به عنوان اهل قلم و اعضاء کانون نویسندگان ایران، “ترور آنان را نه صرفا به خاطر دگراندیش بودن آنها و ایجاد ترس و ارعاب در جامعه، بلکه همچنین بر نقش آنان درایجاد پتانسیل بسیج کردن مردم دانست که جمهوری اسلامی می خواست این پتانسیل را که می توانست نطفه بستن رشدیابنده یک جریان سیاسی و فرهنگی تاثیر گذار و بسیج کننده باشد، نابود کند. پس در واکاوی قتل های سیاسی پائیز ۷۷، علاوه بر امر مشترک حذف دگراندشان، باید نشانه گذاری برموقعیت ترور شدگان را مد نظر قرار داد.
” او با اشاره به روند مثله شدن دادگاه رسیدگی به قتل های پائیز ۷۷، در ادامه نتیجه گرفت:
“شرایط حقوقی برای دادخواهی در ایران جمهوری اسلامی میسر نشد، و دادخواهی حقوقی در سطح بین المللی هم امکان پذیر نبود. اما، گرچه دادخواهی تا به حال از لحاظ حقوقی به جائی نرسیده است، اما امر دادخواهی، در میان خانواده ها و فعالان مدنی و سیاسی و روشنفکران، در مقاله ها، کتاب ها و برگزاری یادمان ها جاری شده است، که این ها بخش های مهمی از جنبش دادخواهی هستند”. سیما صاحبی در فرازپایانی سخنان خود تاکید کرد ” تلاش های دادخواهی ترور های سیاسی، در پیوند با جنبش های دادخواهی کشتار های سال های ۶۰ تا ۶۲ ، کشتار تابستان ۶۷در زندان ها است، و همراهی و همگامی این جنبش های دادخواهی با یکدیگر، یک نیاز است و پیام جنبش دادخواهی ما کاملا روشن است: نه می بخشیم، نه فراموش می کنیم”.
” مرگ درمانی” در اندیشه اسلام گرایان!
سخنران دوم شهلا شفیق بود: نویسنده، جامعه شناس و فعال جنبش فمنیستی، پژوهشگر و منقد اسلام سیاسی.
شهلا شفیق با اشاره به تاریخچه مبارزه علیه مجازات اعدام و با نام بردن از داستایوفسکی و ویکتور هوگو، به عنوان اندیشمندان مخالف اعدام، براین نکته انگشت گذاشت، “که مخالفت با مجازات اعدام ، تا سال های اخیر در اندیشه روشنفکران ایرانی چندان راه نیافته بود، و از استثنا ها که بگذریم شاهد بودیم که در انقلاب ۵۷ و استقرار جمهوری اسلامی هیچ ندائی علیه مجازات اعدام، چه از جانب روشنفکران و چه از جانب نیروهای سیاسی برنخاست، ریشه این نیاندیشدن به اعدام و لاجرم مخالفت نکردن به آن را باید در استبداد سیاسی و تفکر استبدادی دانست”. شهلا شفیق با اشاره به اعدام های اخیر، زانیار و لقمان مرادی و رامین حسین پناهی، که اعدامهای سیاسی بودند و هم چنین اعدام زینب سکانوند، به جرم قتل شوهر، خاطر نشان کرد که برای جمهوری اسلامی که حامل تفکر و ایدئولوژی اسلامی است، “مرگ درمانی” چه برای “جرائم” سیاسی و چه جرائم عادی، پاسخ نهائی است. برای جمهوری اسلامی اندیشه مرگ همواره به معنای ” مرگ درمانی” است. آن چه که این رژیم مستبد دینی را از حکومت های پیشین استبدادی متمایز می کند، همانا “مرگ درمانی” است.
مفهوم ” مرگ درمانی” که افزوده فکری شهلا شفیق است، در سخنرانی او کلید واژه بحث او درباره اعدام و ترور در حکومت جمهوری اسلامی و بطور کلی بیان اندیشه مرگ در ایدئولوژی اسلام گرایان است. برای آنان مرگ درمان همه چیز است: فحشا، اعتیاد، مخالفان سیاسی، انحراف و فساد را باید با مرگ جواب داد.
شهلا شفیق درادامه سخنان خود به واکاوی مفهوم اعدام پرداخت تا بتواند لایه ها و مفاهیم نهفته در آن را بازنمائی کند و چهار عنصر را برشمرد: انتقام، طرد، حذف و پاکسازی، عبرت و ارعاب. اعدام که برای رسیدن به این نتایج است، رد پای این عناصر هم در انکیزاسیون قرون وسطی، هم در فاشیسم هیتلری و کوره های آدم سوزی آن و هم در اسلامگرائی قابل رویت است. در اندیشه مرگ و “مرگ درمانی” تمایزی میان جرم و گناه نیست، و در سیستم قضائی جمهوری اسلامی گناه کار باید از میان برداشته شود. در دهه اول حکومت جمهوری اسلامی، کشتار و زندان نماد ایدئولوژی مرگ اندیش بود، و زمانی که پدیده تواب سازی برای ساختن ” انسان نوین اسلامی” در زندان های جمهوری اسلامی جواب نداد، به کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ پرداختند و پاکسازی زندان ها را از “گناه کاران” پی گرفتند. شهلا شفیق خاطر نشان کرد که پدیده حذف و پاکسازی و کشتار پدیده ای نبوده که به گذشته و دهه ۶۰ تعلق داشته باشد، ” مرگ درمانی” همچنان و به اشکال گوناگون ادامه دارد، بنابراین هم برای فهم آن چه که گذشته و هم برای مقابله با آن چه که جریان دارد، طرح خواست دادخواهی دارای اهمیت است. دادخواهی نافی انتقام و قصاص است و باید آن را با جنبش نه به اعدام گره زد.
در دفاع از حق خشم
سومین سخنران مراسم، میهن روستا بود، از فعالان حقوق بشرو جنبش دادخواهی ایران؛ فعال جنبش فمنیستی زنان. جادارد که از زنده یاد رضا عصمتی، همسر میهن روستا، که در کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ اعدام شد، یاد کنیم.
دفاع از “حق خشم”، کلید واژه سخنرانی میهن روستا بود. او سخنرانی خود را با واکاوی نوع دیگری از دادخواهی شروع کرد و به نقد آن پرداخت.میهن روستا گفت: ” این روزها «گزاره های حقوقی» و «عدالت سرد قضائی» و “ادبیات بوروکراتیک رسانه ها و نهادهای بین المللی» زبان و بیان تازه ای به «جنبش دادخواهی» داده اما مشخص نیست این جنبش دادخواهی همان جنبش دادخواهی سال های اولیه ای باشد که خانواده ها به مقاومت برخاستند.مشخص نیست که این جنبش دادخواهی جدید بتواند بالقوه گی دینامیک یک «جنبش مقاومت» را درخود حفظ کند. چرا که اکنون مکانیسم بیان اعتراض، قرار است از طریق میانجی های خاصی مثل کانال های حقوق بشری عبور کند”.
او در ادامه این پرسش را به میان کشید: “آیا کانالیزه شدن بیان اعتراض در فرم های حقوق بشری و سیاست رسمی، قادر خواهد بود تا سویه های سیاسی و رهائی بخش مبارزات سه دهه گذشته خانواده ها و مبارزان سیاسی را بازنمائی کند؟ گفتارهای غالب امروزی، قضائی اند و دو طرف دارد: قربانی / جنایتکار”. برای میهن روستا در تقسیم بندی قضائی/ حقوق بشری، رنج و غم و اندوه و سوگواری بازمانده به رسمیت شناخته می شود، اما خشم او مترادف کینه و نفرت انگاشته می شود. مهین روستا با این پیش گفتار، مکث بر مفهوم ” دفاع از خشم” را به میان کشید؛ “خشم، هم در مقام یک حق و هم میانجی دستیابی به حق”!
میهن روستا گفت: ” گفتمان غالب حقوق بشری و عدم خشونت، از خشم، مشروعیت زدائی می کند و خشم را احساسی بدوی، غیر متمدن و غیرانسانی معرفی می کند؛ در حالی که فهم سیاست و کنش های جمعی بدون احساسات ناممکن است. چه در ادبیات و چه در سیاست، خشم نیروی برانگیزاننده است، بنگرید به «جنبش خشمگین ها» در سال های اخیر در اسپانیا”. او با انتقاد از دعوت نیروهای میانه رو و محافظه کار در داخل و خارج از کشور برای سرکوب هرگونه خشمی افزود :” این دعوت معنائی ندارد جز متوقف ساختن «جنبش مقاومت» و محدود کردن خواست دادخواهی به یک امر “قضائی”! و در مقابل بر این ایده پافشاری کرد که اگر قرار است پایداری و مقاومت، که یک امر فردی است به یک حربه مقاومت اجتماعی بدل شود، باید احساسات مشترکی در انسان ها برانگیخته شده باشد ” پس اساسا پایداری و مقاومت به محرک هائی نیازمند است که یکی از اصلی ترین این محرک ها، خشم است”.
میهن روستا، بار دیگر به نقد گفتمان اصلاح طلبان پرداخت که خود یک پای حکومت سرکوبگر هستند، گفتمان مخالفت با خشونت را در جامعه غالب کردند تا بتوانند خشم مردم را که واکنش طبیعی آنان علیه بی عدالتی، سرکوب، فقر و تبعیض است، کانالیزه کرده و به هرز ببرند و مورد سوء استفاده قرار دادند. او با تفاوت قائل شدن میان خشم و خشونت، و خشم ونفرت، افزود: “وقتی که من با خشم با شما صحبت می کنم، حداقل با شما باب گفتگو را باز کرده ام.:
میهن روستا، مقاومت در مقابل خشونت دولتی را حاوی خشمی دانست که نسبت به سرکوب در آن نهفته است، خشمی که خواستار رعایت کرامت انسانی و اجرای عدالت است. او در پایان سخنرانی خود گلزار خاوران را ، به عنوان یک نمونه پایداری و مقاومت در مقابل سرکوب خشونت آمیز جمهوری اسلامی ذکر کرد: ” خانواده های کشته شدگان دهه ۶۰ و تابستان ۶۷، توانسته اند درد مشترکشان را به یک خشم مشترک تبدیل کنند، واین خشم مشترک است که به مقاومت آنان در مقابل آزار و اذیت و سرکوب حکومت انجامیده است، تا بتوانند با این خشم و مقاومت، نام خاوران را زنده نگهدارند و آن را به عنوان مکان یاد و یادآوری، پاس بدارند. این خشم را پاس بداریم”!
میهن روستا در پایان گفت: ” دادخواهی برای خانواده ها فقط به محاکمه کشاندن آمران و عاملان این جنایت نیست، بلکه به رسمیت شناختن مبارزه برحق این مبارزان راه عدالت و آزادی است”!
دادخواهی عدالت برای همگان است!
این عنوان سخنرانی رضا معینی است، زندانی دهه ۶۰ و سیزده تن از نزدیکانش از جمله دو برادرش در دهه ۶۰ اعدام و به قتل رسیدهاند، مسئول تارنمای بیداران و مدیر بخش ایران سازمان گزارشگران بدون مرز.
رضا معینی در سخنرانی خود بر سه نکته انگشت گذاشت: چهل سال تلاش جهانی برای عدالت در حقوق بین المللی؛ تلاش دادخواهی در ایران؛ و نتیجه آن که چرا دادخواهی باید دفاع از عدالت برای همگان باشد. او درشروع بررسی تحلیلی خود گفت: ” در چهل سالی که کام ما از بیداد گری رژیم جمهوری اسلامی تلخ است، درجهان دادخواهی گام های بزرگی به سوی عدالت برداشته شده است”. آنگاه بر سه دوره اصلی انگشت گذاشت، دوره هائی که دستاوردهایی چون اعلامیه جهانی حقوق بشر، دادگاه های بین المللی و میثاق ها و کنوانسیون های مهم جهانی و کمیسیون های کشف حقیقت و عدالت را در پی داشته است که همگی نقش مهمی در اجرای عدالت جهانی ایفا کرده اند. اما، “در ده سال گذشته، به رغم تصویب ده ها قطعنامه حقوق بشری در زمینه های مختلف، درعرصه عدالت جهانی پس رفتی دیده شده است که عده ای بر این باورند که علت آن می تواند از جمله دستگاه بوروکراتیک سازمان ملل و زدوبندهای پشت پرده دولت باشد و چه بسا عامل ناروشن ماندن حقیقت و چیرگی فراموشی گردد”.
رضا معینی در بررسی دادخواهی در ایران، ابتدا بر آن شد که بر واقعیت خود جنبش دادخواهی در ایران نوری بتاباند.او در ابتدا بر این نکته انگشت گذاشت: “در نخستین مرحله، اعتراض جمعی بخشی از خانواده ها و به ویژه پس از کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ به تلاش های آشکارتر دادخواهانه انجامید. تاکید بر مبدا بودن تابستان ۶۷ نه نفی کشتارهای پیش از آن، از بام مدرسه رفاه تا نخستین کشتارهای جمعی زندانیان سیاسی در کردستان و… تاکید براین واقعیت است که کشتار جمعی (تابستان ۶۷) در این ابعاد بود که در عمل اقدام جمعی خانواده ها را در پی داشت”. او تاکید کرد که در ایران آن چه که جنبش دادخواهی نامیده می شود، نمی تواند یک جنبش باشد، “ما در ایران «جنبش» دادخواهی نداریم”! آن چه که واقعیت دارد تلاش هائی برای دادخواهی است. او در ادامه گفت:
” در تلاش برای دادخواهی، ما گروه هایی گسسته از هم هستیم که ریشه هامان در ایران اما بیشترین توان و نیرومان در خارج از کشور است. در همین چهل سالی که عدالت جهانی کمابیش به پیش رفته است، ما هم چنان دربند گفتمان دهه های نخست آن درجا می زنیم. همه ی تمرکز و توجه ما به بخش قضایی دادخواهی جلب شده است و در آن هم تنها مجازات را فریاد می زنیم و البته همگرائی هایی هم داریم. اما همگرائی کنشگران دادخواهی تا زمانی است که این مفاهیم نظری هستند و برای بکارگیری در فردایی نادانسته و جامعه ای پندارین توصیه می شوند. بیش تر از همگرائی، هم آوائی است درباره تئوری های عام عدالت، اینکه آمران و عاملان باید مجازات شوند و همه حقیقت روشن شود. اما اینکه به قربانیان و خانوادههای آنان خسارت پرداخت شود و با اصلاح قانون راهیافتهایی برای پیگیری یا پیشگیری از فجایع در نظر گرفته شود کمتر میپردازیم”.
رضا معینی، در جمع بندی خود از “تلاش های دادخواهی” دو نگاه را تشخیص می دهد: “داد خواهی حقیقت- عدالت محور؛ و دادخواهی سیاست- آرمان محور”؛ و بر این باور است که ” تفاوت بنیادین میان این دو نگاه در فرجام های دادخواهی و تعاریفشان از مفاهیم نمایان می شود. او گفت: “دادخواهی سیاست- آرمان محور، عدالت را در معناهای پنهان تعریف میکند که از انتقام تا مکافات اخروی را در بر میگیرد. این نوع دادخواهی، در هیچ کجا، به فرجام عدالت خواهانه و دستیابی به حقیقت پایبند نبوده است؛ چون سیاست، هنر کسب قدرت است، و هرکجا که سیاستِ کسب قدرات و یا حفظ آن به خطر افتد، آنگاه خواست مجازات مورد نظربه بخشش تبدیل می شود. در ایران هم از سوی این گروه با بسته و باز شدن فضای سیاسی دو شعار “مجازات باید گردند” یا “ببخش و فراموش کن” را شنیدهایم” او خواست مجازات را با انتقام گیری در ارتباط دانست و اظهار داشت: “خواست مجازات در دادخواهی سیاست- آرمان محور، دربر گیرنده نوعی انتقام از افراد و گروه های معینی در قدرت است.
انتقام گیری ورای ناشایست بودن آن، نمی تواند با خواست دادخواهی همراه شود. مجازات و انتقام گیری، اگر برخاسته از خشم و یاس نباشد، پروژه ای سیاسی برای تهییج در برابر قدرت و ناگزیز تداوم گر خشونت است”. رضا معینی با پیش کشیدن مفهوم “قربانی”، به انتقاد از کسانی پرداخت که به کارگیری مفهوم “قربانی” را، برای کسانی که حق زندگی یا دیگر حقوق شان پایمال شده است، نادرست می دانند و از بیان خوداری می کنند. او گفت: ” مفهوم قربانی یک قرن است که از بار مذهبیاش گسسته و مفهومی حقوقی و جهانروا شده است و این گونه قربانی نامیدن آنان و خانوادههای آنان توهین به کرامت آنان نیست. باید به روشنی دانست که قربانی کیست و چیست و چه حقوقی از او تباه شده است و چگونه میتوانیم دادخواه قربانیان باشیم.”
رضا معینی آنگاه به توضیح «دادخواهی عدالت- حقیقت محور» پرداخت، و آن را به عنوان دادخواهی برای همگان خصلت بندی کرد. او فرجام این نوع دادخواهی را “بازسازی جامعه ای دانست که از نقض حقوق قربانیان، که به شدیدترین شکل صورت گرفته، تباه شده است. باز سازی دمکراتیک جامعه تنها زمانی ممکن است که سازگاری ملی تضمین شود، و این بدون نهادینه شدن مبارزه با معافیت از مجازات در جامعه، ممکن نیست. مجازات مجرمان و جنایتکاران تنها براین باور قضائی معنا می یابد.”
رضا معینی به نقش جامعه در پروسه محاکمات دادخواهی اشاره کرد و گفت: ” دخالت گری جامعه در این پروسه دادگاهی، هم چون یک بحث عمومی و ملی، خود یک هدف است. تنها مجازات چند مجرم مطرح نیست، بلکه جامعه می تواند با روایت های چندگانه از حقیقت خود را بازسازی کند. فرجام دادخواهی ، فراهم کردن سازگاری ملی و دمکراتیک میان ناسازگارها است. آشتی ملی، نام نابجائی است که به سازگاری ملی داده اند. من هیچ نیازی به آشتی با جنایتکاران و همراهانشان ، نه امروز و نه فردا، ندارم”!
هنرمندان مراسم ” انسان دشواری وظیفه است”
در پایان هنرمندان ارجمند، شیرین مهربد (هنرمند و زندانی سیاسی دهه ۶۰) و مجید کاظمی به روی صحنه آمدند و با صدای گرمشان، ترانه هائی از جمله سرودههائی از ایرج جنتی عطائی، اجرا کردند. و سپس با یاد فریدون فرخ زاد، در هشتاد و دومین سال روز تولدش، با اجرای ترانه هائی های خاطره انگیزی از او شوری در سالن آفریدند و جمعیت همراهی شان کرد.