شهرنوش پارسی‌پور – در یکى از برنامه‌ها گفته بودم که ما در زبان پارسى واژه‌اى براى تشکر نداریم. دوست گرامى، بهنام، نامه‌اى به سایت من فرستاده و نوشته بودند که «سپاس» از پارسى میانه «پاس» گرفته شده و به معنى قدر دانستن و ارزش نهادن است. پیشوند «س» هم کارکردهاى زبان‌شناختى فراوانى دارد. سپاس گزاردن و سپاس داشتن در نظم و نثر سده‌هاى سوم به فراوانى مورد استفاده داشته است.

این توضیح بسیار مرا شاد کرد، چون زمانى که شنیدم «سپاس» پارسى نیست، بسیار نگران شدم و به‌راستى به فکر فرو رفتم. اما بعد توسن خیال به راه افتاد و من با خودم فکر کردم که چرا ما مى‌گوئیم «غذا» که گویا در زبان عربى به معناى «ادرار شتر» است؟ این در حالى‌ست که ما واژه زیباى «خوراک» را داریم. حالا چرا باید ادرار شتر عربى را هر روز بخوریم. بعد دیدم که ما اغلب مى‌گوئیم «مزرعه»، و یادمان مى‌رود که واژه زیباى «کشتزار» را داریم. خداى نکرده این توهم ایجاد نشود که من نسبت به پارسى تعصب دارم. به هیچ‌وجه این‌طور نیست و دلیلش همین واژه تعصب که عربى‌ست. اما البته خیلى بد است که ما بگوئیم «غذا». به عرب‌هایى فکر کنید که با شنیدن این واژه از دهان ما پشت دستشان مى‌خندند.
 

شهرنوش پارسی‌پور: دختر جوانى از اهالى کرمان در زندان به من مى‌گفت که کرمان موسیقى ندارد. خوب که فکر کردم متوجه شدم که باید پس از حمله آقا محمد خان و کور کردن تمام مردان آن شهر مردم موسیقى را فراموش کرده باشند.

بعد ما مى‌گوئیم «رقص»، و در دنبال آن «رقاص» و «رقاصه». در حالى که واژه پارسى «قرتک» را داریم، و بدون شک واژه‌هاى دیگرى داریم که رقص را بیان مى کنند. گاهى هم اتفاقات جالبى رخ داده. ما واژه «وثاق» را داشته‌ایم که به زبان ترکى وارد شده و در آن زبان به شکل «یطاق» در آمده. سپس دوباره وارد پارسى شده و به شکل «اطاق» درآمده که البته «اتاق» هم نوشته می‌شود. اما جالب است که ما واژه «وثاق» را فراموش کرده‌ایم. یکى دیگر از این موارد واژه بسیار زیباى «گهان» است.‌‌ همان‌طور که مى بینید این واژه شگفت‌انگیز در آن واحد به معناى زمان و مکان است. در زبان بسیار مترقى انگلیسى چنین واژه‌اى وجود ندارد و آن‌ها مجبور شده‌اند بگویند «تایم-اسپیس» تا افاده به همین معنا داشته باشند. حالا این واژه زیبا به زبان عربى وارد شده و به شکل «جهان» در آمده، بعد همین جهان به پارسى وارد شده و به شکل «کیهان» در آمده. البته شک نیست که هردو واژه «جهان» و «کیهان» زیبا هستند، اما هیچکدام از آن‌ها حالت کمال‌یافته «گهان» را به ذهن تداعى نمى‌کنند و با این‌حال ما «گهان» را فراموش کرده‌ایم.

کارى ندارم به اینکه ما مى‌توانیم به سادگى بگوئیم «پیتاگوراس»، اما زبانمان را مى‌چرخانیم تا به عربى بگوئیم «فیثاغورث». این هم نباید عجیب باشد که «سپاهان» را «اصفهان» بنویسیم تا روشن بشود که این واژه یک واژه خارجى براى زبان عربى‌ست. یا «استخرى» را «اصطخرى» بنویسیم. از قضا دوست دانشمندم مرحوم دکتر مرندى مى‌گفت‌‌ همان «اصطخرى» را ترجیح مى‌دهد، چرا که در آن حالتى هست. اما اینجا من با همین «حالت» کار دارم. در کشور ایران زمانى مردم براى خودشان مى‌قرتکیدند، بعد یورش این خان و آن خان اتفاق افتاده و مردم حالت قرتکیدن را چنان فراموش کرده‌اند که واژه نیز از ذهنشان بیرون رفته است. یادم هست دختر جوانى از اهالى کرمان در زندان به من مى‌گفت که کرمان موسیقى ندارد. خوب که فکر کردم متوجه شدم که باید پس از حمله آقا محمد خان و کور کردن تمام مردان آن شهر مردم موسیقى را فراموش کرده باشند. به هرحال مردم ایران قرتکیدن را فراموش کردند و چند نسل بعد که باز موفق شدند به قرتکند واژه نداشتند و دست گدایى به سوى زبان عربى دراز کردند تا رقص را از آن‌ها وام بگیرند. بد‌تر از همه واژه کشتزار است. خواندم در جایى که در زمان حمله اعراب در هر خانه از خانه‌هاى شهر بخارا حداقل یک عرب زندگى مى‌کرده است. خُب، لابد آن‌ها در بامداد مى‌خواسته‌اند بروند به کشتزار و مرد عرب به هواى آنکه قصد فرار دارند جلویشان را مى‌گرفته است. به هر حال یک روز آن‌ها به درگاه عربه ناله کرده‌اند که آقا جان ما مى‌خواهیم برویم «مزرعه». پس به این ترتیب مزرعه جانشین کشتزار شده است.
 

به هرحال من در این اواخر مشغول تصفیه کتاب‌هایم هستم. آن‌ها دوباره ماشین مى‌شوند و دوستان خوبى به یارى من آمده‌اند و به سرعت کار مى‌کنند تا این کتاب‌ها را آماده کنند براى فروش در وب‌سایت من. بعد من متن را مى‌خوانم و خودم، خودم را سانسور مى‌کنم. شمار زیادى واژه «غذا» به خوراک تبدیل شده است. البته صبح هم به بامداد بدل گشته است و به نظرم مى‌رسد متن‌ها به این ترتیب حالت بهترى پیدا کرده‌اند.
 

 شهرنوش پارسی‌پور: خدا بسیار تنهاست و نیاز شدیدى به همسر دارد.

حالا یاد نیما یوشیج مى‌افتم که در پاسخ مرد جوانى که هیجان‌زده گفته بود: استاد ببینید «ژرف» چقدر ژرف است، که نیما پاسخ داده بود: درست است،‌‌ همان‌طور که «عمیق» بسیار عمیق است. منظورم این است که نباید تعصب زیادى در برگردان واژه‌ها به پارسى به خرج داد، اما جاهایى که لازم است باید با قاطعیت تصمیم گرفت. مثلاً حالا دیگر زبان من نمى‌چرخد که بگویم فارسى. دیگر پارسى در ذهن من جا افتاده است.
 

بحث را عوض کنیم. دیروز همسایه سیاه‌پوستم را جلوى یکى از اداره‌هاى دولتى دیدم. او که کشیش است، کتاب مقدسى به دست داشت و با علاقه آن را به سینه فشرده بود. نمى‌دانم چطور شد که بحث خدا پیش آمد. او با حرارت اعلام کرد که خدا انرژى‌ست، که خالق است، که آفریننده است. گفتم به نظرم مى‌رسد که خدا بسیار تنهاست و نیاز شدیدى به همسر دارد. او به تندى پاسخ داد خدا جنسیت ندارد. گفتم پس چرا او را با ضمیر نرینه خطاب مى‌کنید و به او «لرد» مى‌گوئید؟ پاسخ داد که خدا همانند مرد، خالق است. گفتم زن هم خالق است. گفت مرد نطفه دارد و زن را بارور مى‌کند. گفتم زن هم نطفه دارد. گفت بله درست است، اما این نطفه مرد است که آن را بارور مى‌کند. گفتم فراموش نکنید که حجم خالى زهدان است که به شما شکل مى‌بخشد. این حجم خالى، این خالى فضاست که قالب‌بخش است…
 

در همین احوال در اداره باز شد و ما همه به داخل هجوم بردیم و بحث ما نیمه‌تمام ماند. منظورم از این‌هایى که گفتم این بود که باید یک چیز را به کلى تغییر داد. توهماتى که نظام پدرسالار ایجاد کرده است اغلب با واقعیت عینى تضاد دارد. این نظام پدرسالار در هر یک از وجوهش اشکالاتى دارد. در شکل و قالب عربى‌اش که به ایران آمده در کمال بى‌رحمى در مغز من فروکرده است که «غذا» بخورم. در نظام قبلى پدرسالار ایران در قبل از یورش اعراب نیز همین مشکل وجود دارد. در آن دوره هم حذف زنانگى هستى به چشم مى‌خورد. به همین جهت «اهریمن» بسیار شرور است، چون اگر اهریمن جنبنده باشد زن جنبنده را به ذهن تداعى مى‌کند و زن جنبنده بسیار شرور است. دیروز هم به طور اتفاقى در فرهنگ انگلیسى به پارسى دیدم که در برابر واژه «دراگون»، به معناى اژد‌ها نوشته است عجوزه، زن پیر. انسان به یاد تیامات، اژدهاى ازلى مى‌افتد که زنانگى هستى باشد. به هرحال حتى اگر خواجه حافظ شیرازى بگوید: این عجوزه عروس هزار داماد است، من مجبورم تکرار کنم که باشد شاعر محترم، اما خداى تنها نیز براى خودش عیب‌ها و مشکلاتى دارد. بهتر است از عجوزه اعاده حیثیت به عمل آید. البته این روزى اتفاق مى‌افتد که ما به جاى «غذا»، «خوراک» بخوریم.
 

در همین زمینه:

::برنامه‌های رادیویی شهرنوش پارسی‌پور در رادیو زمانه::
::وب‌سایت شهرنوش پارسی‌پور::