آرمان نامدار – شهروندان هر جامعهای در مقایسه با شهروندان جامعههای دیگر در بسیاری از زمینهها ازجمله فرهنگ با یکدیگر تفاوتهایی دارند، اما این تفاوتها هرچند زیاد باشند انسانها را در برابر حق برخورداری از حقوق انسانیشان متمایز نمیکند.
آیا من شهروند درجه دو هستم؟
هریک از ما به عنوان شهروند توقع داریم از حقوق شهروندیمان برخوردار باشیم. میخواهیم حق تحصیل، کار، خدمات اجتماعی، رای و آزادی بیان داشته باشیم. سالهای زیادی است که پذیرفته شده حق شهروندی برای همه شهروندان یک جامعه یکسان در نظر گرفته شود. خدماتی که ما به عنوان یک شهروند از آن برخورداریم و حقوقی که از آن ماست به رنگ پوست، نژاد و قومیت و طبقه اجتماعیمان ارتباطی ندارد. البته که این اصل انسانی در همه کشورها رعایت نمیشود و تبعیض بر سر حقوق اجتماعی شهروندان همچنان در بسیاری از نقاط جهان ادامه دارد، اما کشورهای زیادی هستند که به این روش پایان دادهاند و یکی از مهمترین دلیلهای آن پافشاری شهروندان بر برخورداری ازحقوق یکسان بوده است.
تصور کنید یک روز از خواب بلند میشوید و در حالی که آماده رفتن به کار یا مدرسه و دانشگاه میشوید از گوینده صبحگاهی تلویزیون میشنوید شهروندانی که زبان مادریشان فارسی نیست حق ندارند درانتخابات شورای شهر برای نمایندگی نامزد شوند. حالا فرض کنیم زبان مادری شما فارسی نیست و فارسی زبان دوم شماست. واکنش شما به این وضعیت یا بهتر بگوییم قانون جدید چه خواهد بود؟
– شما اصولاً به سیاست و سیاسیون اهمیت نمیدهید و حتی بهندرت راجع به نامزدها تحقیق میکنید. پس برای شما اصلاً مهم نیست که بالقوه میتوانید نامزد شوید یا نه. بدون اینکه واکنش خاصی نشان بدهید به زندگی روزمره ادامه میدهید و اصلاً این قانون جدید شما را ناراحت نمیکند.
– وضعیت دوم میتواند این باشد که شما با شنیدن این خبر شوکه شوید، چرا که ممکن است شما این فکر را در ذهنتان پرورانده باشید که در انتخابات به عنوان نامزد نمایندگی شرکت کنید ولی حالا این حق از شما سلب شده است.
حالا اگر از نظر آماری ۹۹ درصد مردمی که در شهر شما زندگی میکنند زبان مادریشان فارسی باشد و فقط یک درصد از آنها زبان مادریشان زبانی به غیر از فارسی باشد و از این یک درصد هم تعداد کمی اندیشه راهیابی به شورای شهر را پرورانده باشند، از نظر ریاضی شاید افرادی که برخلاف میلشان نمیتوانند نامزد نمایندگی در انتخابات شورای شهر شوند انگشتشمار باشد قاعدتا حقوق افراد زیادی نقض نشده است.
میتوان اینگونه فکر کرد که خب چند نفری که شاید تعدادشان هم کمتر از ۱۰ باشد نمیتوانند نماینده شورای شهری شوند که صدها هزار و بلکه میلیونها شهروند دارد. به نظر این تعداد خیلی کم اهمیت میرسد. حتی میتوان گفت تهیه کننده خبر تلویزیون هم وقتاش را برای تهیه این خبر تلف کرده است. برای نفی حق راهیابی ۱۰نفر به شورای شهر که خبر نمیسازند.
یک بار دیگر مسئله را مرور کنیم. از دست رفتن حقوق اجتماعی شهروندان هرچند انگشتشمار باشند بی اهمیت است؟ از دست دادن حقوق اجتماعی به خاطر اقلیت بودن درست است؟ آیا مراعات حقوق شهروندی به کمیت ارتباطی دارد؟ آیا حقوق اجتماعی صرف نظر از این که از آنها استفاده خواهیم کرد یا نه، باید برای ما مهم باشد که از دست دادن آنها برایمان پراهمیت تلقی شود؟
آیا تضمینی هست که اگر حق شهروندی معدودی از مردم از آنها گرفته شود، فردا حقوق اقلیتهای دیگر سلب نشود؟
روشن است که همه ما در یک شهر و اجتماع از اقلیتهای کوچکتری هستیم که مجموع این اقلیتها اکثریت اجتماع را میسازد. در واقع اکثریت وقتی معنای حقیقی مییابد که اقلیتها به هم میپیوندند.
میخواهم از حقوق برابر با دگرجنسگرایان برخوردار شوم
شاید برای بسیاری از دگرباشان ایرانی این واقعیت کم اهمیت تلقی شود که حقوق برابری با هموطنانشان ندارند. شاید به چشم بسیاری از آنها دیده نمیشود که در خانوادهای که زندگی میکنند ممکن است پدر و مادر یا خواهر و برادرشان با تبعیض به آنها مینگرند. ممکن است تغییر طرز فکر اعضای خانواده ما در مورد گرایش جنسی ما تغییر چندانی در کیفیت زندگیمان نگذارد.
دگرباشان ایرانی به عنوان اقلیتی از جامعه که در شکلگیری اکثریت جامعه نقش دارند سالهای زیادی است که حقوق شهروندیشان مراعات نمیشود. حقوق این اقلیت از طرف مقامات دولتی و دینی نادیده گرفته میشود. به خاطر بسیاری از محدودیتهای موجود در جامعه نمیتوان آمارگیری و تحقیق میدانی دقیق و بیطرفانهای انجام داد تا دریافت چه درصد از شهروندان ایرانی خواستار حقوق برابر برای هموطنان دگرباششان هستند، اما میتوان با انجام فعالیتهای کوچک و کم خطر برای اطرافیانی که از گرایش جنسی ما آگاه هستند و دید مثبتی دارند، به افزایش این درصد امیدوارتر شد.
اما آیا تلاش ما در راستای تغییر طرز فکر دیگران باید طوری باشد که رسیدن به حقوق برابر با دیگران زمانی صورت بگیرد که “طرز فکر آنها” و “نداشتن حقوق خاص” ما را در فشار بگذارد؟
اگر برای رسیدن به حقوق از دست رفتهای که کم اهمیت تلقی میشوند تلاش نکنیم بهطور قطع کیفیت زندگیمان خیلی پایین میرود. هرچند ممکن است در مقیاس کمیت به چشم نیایند. شاید برای یک فرزند همجنسگرا مهم نباشد که نمیتواند راجع به احساساتش با پدر و مادرش صحبت یا درد دل کند، اما حتماً این خواسته کور شده بر روانش اثر منفی برجا خواهد گذاشت.
شاید برای یک همجنسگرای ایرانی مهم نباشد که نمیتواند آزادانه با معشوقاش در خیابان راه برود یا در مقیاس بزرگتر اگر نمیتواند با همجنس خودش ازدواج کند برایش چندان مهم نیست چون اصلاً قصد ازدواج ندارد که نگران فقدان این حق برای همجنسگرایان کشورش باشد.
آیا زمانی باید به فکر تغییر تفکر و خواستهها و حقوق اجتماعی افتاد که ما را نگران کنند یا تبدیل به خواسته بالقوه ما بشوند؟
همه ما هر قومیتی داشته باشیم یا هر زبانی که داشته باشیم توقع داریم در شرایط برابر با ما یکسان برخورد شود. اگر محروم شدن از نمایندگی شورای شهر به خاطر قومیت و زبان ما را نگران نکند نباید رد شدن در کارگزینی ادارهها و شرکتها به خاطر زبان و قومیت هم ما را نگران کند. چرا که دلیل محروم شدن یکسان بوده است.
در برنامههای پیش در مورد شرایط برونآیی برای پدر و مادر، همسر و دوستانمان صحبت کردیم. حال اگر برای یکی از بستگان نزدیکمان از گرایش جنسیمان صحبت کردیم و از گنجه بیرون آمدیم و شرایط برایمان بهتر و امنتر شده است این فرصت طلایی را داریم که راجع به داشتن حقوق برابر با اطرافیانی که برای آنها برونآیی کردیم صحبت کنیم.
این بهترین فرصت برای سخن گفتن از خواستههای به حق ماست. خواستههایی که همشهریهای دگرجنسگرایمان از آن برخوردارند.
دگرباشان ایرانی به عنوان اقلیتی از جامعه که در شکلگیری اکثریت جامعه نقش دارند سالهای زیادی است که حقوق شهروندیشان مراعات نمیشود. حقوق این اقلیت از طرف مقامات دولتی و دینی نادیده گرفته میشود. به خاطر بسیاری از محدودیتهای موجود در جامعه نمیتوان آمارگیری و تحقیق میدانی دقیق و بیطرفانهای انجام داد تا دریافت چه درصد از شهروندان ایرانی خواستار حقوق برابر برای هموطنان دگرباششان هستند، اما میتوان با انجام فعالیتهای کوچک و کم خطر برای اطرافیانی که از گرایش جنسی ما آگاه هستند و دید مثبتی دارند، به افزایش این درصد امیدوارتر شد.
قانونهای شهر و جامعه ما زمانی دگرگون خواهد شد که شهروندان خواستار آن باشند وگرنه مقامات مسئول هرگز به فکر بازبینی و دگرگونی آن نخواهند افتاد.
اگر بتوانیم دایره افرادی که خواستار تغییر بخشی از قوانین هستند را بزرگتر کنیم احتمال اینکه این قوانین سریعتر بازبینی شوند بیشتر است.
شاید ما نخواهیم با همجنس خود به عنوان یک همجنسگرا ازدواج کنیم، اما میبایست برای حقوق انسانی که از آن همه است پافشاری کنیم. بیاهمیتی به قوانین به طور حتم ما را در تنگنای بیشتری قرار خواهد داد.
برای همین پافشاری به داشتن همه حقوقی که دگرجنسگرایان در جامعه ما دارند بیراه نیست. خواه ازدواج با همجنس باشد خواه داشتن امنیت در جامعهای که در آن زندگی میکنیم.