موقعیت داخلی جمهوری اسلامی ایران، از زمان جنگ خونین ایران و عراق تا امروز هیچ گاه تا این حد اسفناک نبوده است؛ امری که با توجه به دستاوردهای ژئوپلیتیک سال‌های اخیر ایران، ممکن است در نگاه اول متناقض‌ به نظر برسد. در کشوری ویران‌شده که خون زیادی خرج جنگ کرده بودند، آیت‌الله خمینی تصمیم به پذیرش شرایط آتش‌بس تحقیرآمیز قطعنامه ژوئیه ۱۹۸۷ شورای امنیت سازمان ملل گرفت؛ تصمیمی که به بیان خود او دردناک‌تر از «نوشیدن جام زهر» بود.

سی سال پس از آن واقعه، پس از اعلام خروج قاطع دونالد ترامپ از توافق هسته‌ای ایران در هشتم ماه مه، با وضعیت مشابهی و از جهاتی وخیم‌تر روبرو هستیم.

درآمد ایرانیان حتی نفری به شش هزار دلار نمی‌رسد، که چیزی برابر میانگین درآمد ساکنان جمهوری بوتسوانا است

تنش‌های جامعه ایران پیش از این در تظاهرات‌ و شورش‌های دسامبر و ژانویه گذشته (دی ماه) خود را نشان دادند، با شعارهای تندی که از گوشه و کنار شنیده می‌شد: «سوریه را رها کن، فکری به حا ما کن» یا «مرگ بر دیکتاتور». این شورش‌ها و اعتراضات به گفته مقامات رسمی، ۲۵ کشته بر جای گذاشت.

ترس از سرایت

از آغاز سال، سلسله تظاهرات و اعتصابات به تمام بخش‌های جامعه ایرانی سرایت کرده است: کارگران اخراجی، بیکاران پرشمار، کارگران و کارمندان خواستار دستمزدهای عقب‌افتاده، کشاورزان خشمگین از مدیریت فاجعه‌بار آب، سپرده‌گذاران مال‌باخته موسسات اعتباری (ثمره دوران رئیس جمهور سابق احمدی‌نژاد) که اکنون به خاطر کوهی از بدهی‌های انباشت شده ورشکسته شده‌اند، و در نهایت دانشجویان و دانش‌آموزان ناامید از وضعیت خود در کشوری با ۵۵ درصد جمعیت زیر سی سال که نرخ بیکاری جوانان در آن نزدیک به ۳۰ درصد است.

از ۲۲ ماه مه اعتصاب سفت و سخت رانندگان کامیون تا مرز خطر فلج کردن فعالیت اقتصادی کشور به تدریج در چند صد شهر گسترش یافت. از آخرین اعتراضات بزرگ می‌توان اشاره کرد به اعتصاب نمادین و نادر ۲۵ ژوئن بازار بزرگ تهران – حامی سنتی رژیم از بعد از انقلاب –که در مخالفت با افزایش چشمگیر نرخ ارز در برابر کاهش سریع ارزش پول ملی (به کمتر از ۵۰ درصد در شش ماه) اتفاق افتاد.

این اعتراضات، علاوه بر مطالبات بخش‌های مختلف، نشان‌دهنده خشم فزاینده نسبت به رژیمی است که به جای سرمایه‌گذاری اقتصادی، میلیاردها دلار را خرج جنگ‌های نیابتی در منطقه کرده است، هزینه‌ای که برای رژیم ایران می‌تواند بسیار سنگین تمام شود.

حکومت به سهم خود تلاش می‌کند با اعطای امتیازاتی –که ذی‌نفعان اصلی آنها را ناکافی می‌دانند— این اعتراضات را از هم منفک و جدا سازد، جلوی سرایت آنها به کل جامعه بگیرد تا همه‌گیر و سراسری نشوند، …و نهایتاَ در وضعیت اضطراری، صلح اجتماعی بخرد.

واقعیت این است که تمام چراغ‌های اقتصادی قرمز‌اند و به نظر نمی‌رسد هیچ چیز بتواند این روند را پس از تحریم‌های آمریکا معکوس کند – تحریم‌هایی که خصوصاً در بخش نفتی فلج کننده خواهند بود و برخی از ۶ اوت و برخی دیگر از ۴ نوامبر اعمال خواهد شد.

 روحانی و ظریف احتمالاً با گزینه‌ مذاکره مجدد با آمریکا موافق خواهند بود، اما درست مانند ریال، امروز این دو نفر در کشور هیچ ارزشی ندارند.

به دلیل نزدیکی ریاض و مسکو (که از قضا متحد ژئوپلیتیک ایران است) و تلاش مشترک آنها برای افزایش تولید نفت در سطح جهانی، اوضاع نفتی ایران بسیار وخیم است.

ادوارد لاتواک، استراتژیست آمریکایی، در مصاحبه‌ای با نشریه لو پوئن به تاریخ ۷ ژانویه، ورشکستگی کشور را ناگزیر قلمداد کرده، و گفته بود: «ایران برای زنده نگه داشتن اقتصاد خود نیاز به فروش ۲۵ میلیون بشکه در روز دارد. اما روزانه به سختی ۲٫۵ میلیون بشکه صادر می‌کند. [و تازه تحریم‌ها باعث خواهد شد این رقم به ۷۰۰ هزار بشکه در روز کاهش یابد]. نتیجه: (…) درآمد ایرانیان حتی نفری به شش هزار دلار نمی‌رسد، که چیزی برابر میانگین درآمد ساکنان جمهوری بوتسوانا است.»

جلوه‌های بصری

برخی ممکن است، به درست یا غلط، فکر کنند که استراتژی دولت ترامپ مبنی بر بی‌ثبات سازی درونی جمهوری اسلامی برای محاصره (مهار) ایران در سطح منطقه‌ای نتیجه خواهد داد. بالاترین مقامات ایران مانند علی خامنه‌ای، این «جنگ اقتصادی» را توطئه آمریکا می‌دانند؛ بدون شک اما در اینجا نباید فریب جلوه‌های بصری را خورد و دچار خطای دید شد.

مشکلات داخلی پیش از خروج از برجام نیز وجود داشت، و البته شکی وجود ندارد که خروج آمریکا از برجام آنها را تشدید کرده است، مثلاً، تورم دوباره با شتاب در حال بالا رفتن است، تا اندازه‌ای که حکومت را آخر ژوئن به آنجا کشاند که در تصمیمی دراماتیک واردات بیش از ۱۳۳۹ کالا را ممنوع اعلام کند.

حکومت ایران درصد است که با اتخاذ یک «اقتصاد مقاومتی»، ذخایر ارزی خود را حفظ کند و در عین حال، در تولید برخی کالاها تا حد ممکن به خودکفایی برسد؛ آیا چنین چیزی ممکن است؟ سابقه ایران در این زمینه جای تردید باقی می‌گذارد: در طی سال‌های تحریم پیش از برجام، این محصولات چینی بودند که بازار کشور را پر کردند.

در این وضعیت ــ که اروپا نیز در حفظ برجام کاملاً ناتوان به نظر می‌رسد ــ صداهایی بیش از پیش بلند می‌شوند که مدعی‌اند ایران نهایتاً دوباره پای میز مذاکره با آمریکا خواهد رفت تا کشور را از این فاجعه همگانی اقتصادی ــ البته به جز برای اقلیت مذهبی و نظامی حاکم ــ نجات دهد. رئیس جمهور روحانی و ظریف وزیر امور خارجه‌اش، احتمالاً با گزینه‌ مذاکره مجدد با آمریکا موافق خواهند بود، اما درست مانند ریال، امروز این دو نفر در کشور هیچ ارزشی ندارند.

مشکل آنجاست که ضدآمریکایی بودن یکی از جزم‌های بنیادین جمهوری اسلامی است و ماجراجویی در این مسیر می‌تواند به شکلی از خودکشی ایدئولوژیک بیانجامد. به همین خاطر، برای رژیم ایران، حل این مسأله چیزی شبیه به حل مسأله ریاضی تربیع دایره است؛ بله، مسأله‌ای که هیچ راه‌حلی ندارد، پیش روی رژیمی که در آوریل آینده چهل‌ سالگی‌اش را بی‌تردید بی‌هیچ تجملی جشن خواهد گرفت.

منبع: L’orient-le-Jour


در همین زمینه