نگاهی به عقب. دنباله‌ی شب۱۰-۱۱. این بچه‌های ۲۲ مارس گروه بندیت هستند که راهپیمایی را شروع می‌کنند. جلوی زندان سانته همه‌ی جمعیت سرود انترناسیونال می‌خوانند. ساعت ۷ رادیو ار.تی.ال، یکی از این رادیوهای آزاد غیردولتی از سوی ترانزیستورهای بی‌شمار خبر می‌دهد که برطبق یک همه‌پرسی اکثر مردم پاریس با دانشجوها همدلی دارند.

مه ۶۸ پاریس

دیگر روحیه‌ها در اوج است و شب تغزلی. ساعت ۸ ژیسمار روی آنتن ترانزیستورها ناامیدیش را از مذاکره خبر می‌دهد. بندیت زمام امور را در دست می‌گیرد: «تاریخ کنار ماست!»، و تا ساعت ۱۰ شب خیابان‌های کارتیه لاتن مثل کله‌های گر گرفته‌ای که توده‌های زخم آن را تپه تپه کرده باشند، از سنگفرش خالی و از سنگر پر می‌شود.

ترانزیستورها خبر همه چیز را به همه می‌رسانند. بر اثر یک اشتباه مضحک، مذاکرات تلفنی با نمایندگان دولت می‌افتد روی آنتن. هیچ چیز محرمانه نمی‌ماند. پیام‌ها، شعارها، خبرها همه‌ی شهر و همه‌ی کشور را به‌هم وصل می‌کند.

معجزه‌ی رسانه‌ای مردم خیابان را از دولتمردهایی که هنوز با این اسباب‌بازی جدید آشنایی ندارند جلو می‌اندازد. ساعت ده شب دولت با خواسته‌های دانشجوها یک توافق رقیقی می‌کند. اما دولت هنوز در ساعت ۷ شب زندگی می‌کند و تظاهرکننده‌ها در ساعت ۱۰ شب‌اند. پشت سنگرها، مسلح به پاوه‌ی این سنگ‌های مکعب عظیم و تاریخی و سرشان وسط ستاره‌ها.

حالا دیگر یک توافق سیاسی نیم‌بند نمی‌تواند به توهم شاعرانه‌ی رزمندگانی که خودشان را جای همه‌ی قهرمانان تاریخ مبارزات سیاسی این چند اخیر مردم فرانسه می‌دانند پیروز بشود و دولت این را نفهمیده.

نفهمیده که دیگر فقط با یک جنبش دانشجویی طرف نیست. بندیت گواروژهای ویکتور هوگوی پیر، اگر بینوایان یادتان باشد، را که در دنیای جدید این نسل جدید، بچه‌های دانشگاهی و بورژوا هستند، رهبری می‌کند: «بین هر سنگر بیشتر از ۳۰۰ نفر نایستید. ترتیبی بدهید که بتوانید به سرعت از هر سنگر به سنگر دیگر تحرک داشته باشید» و غیر.

آلن تورن، استاد جامعه‌ شناسی ترتیبی می‌دهد که نماینده‌های بچه‌ها با رییس دانشگاه صحبت کنند. بندیت را هم دعوت می‌کند. وزیر آموزش و پرورش خشمگین از حضور این آنارشیست یاغی مذاکره را بهم می‌زند. بندیت موقع خروج از ساختمان اعلام می‌کند: «ما وارد مذاکره با کسی نشدیم. فقط بهشان گفتیم چیزی که امشب دارد تو خیابان‌‌ها اتفاق می‌افتد، نشان می‌دهد که جوان‌ها خواسته‌های خودشان را دارند علیه نوعی از جامعه بیان می‌کنند»، و این نوعی از جامعه ساعت دو و نیم شب به پلیس‌های خسته، توهین‌شده و خشمگین فرمان حمله می‌دهد.

و بعدها روشن شد که اگر تا این ساعت صبر کرده بودند، اصرار بعضی از وزرای گلیست‌ها بوده که می‌دانستند بچه‌های خودشان وسط تظاهرکننده‌‌ها هستند. مخصوصاً رییس پلیس، گریمو، که نمی‌خواسته قبل از حرکت آخرین مترو زد و خورد شروع بشود، چون که می‌دانسته بچه دبیرستانی‌ها مجبورند با آخرین مترو به خانه‌هاشان برگردند و بنابراین جوان‌ها کمتر صدمه بخورند.

این‌ها البته درس‌هایی است که قدرتمندان یکه‌تاز امروز ما باید از دموکراسی یاد بگیرند، حتا اگر دموکراسی دست راستی گلیست باشد که به این موضوع به موقعش برمی‌گردیم. اما ساعت دو وقتی مقدمات فرمان صادر می‌شود و حرکت‌های پلیس شروع می‌شود، حتا فرماندهان هم دیگر جلودار افراد پلیس نبودند.

چه بسا که خیلی از پلیس‌ها آن موقع قبل از فرمان قطعی حمله را شروع کردند. خشونت این مردهایی که معمولاً از بین عامی‌ترین طبقات انتخاب می‌شوند و تحمل بدوبیراه و توهین دیوانه‌شان کرده بود، دیگر قابل کنترل نبود.

بچه مدرسه‌ای‌ها طبق پیش‌بینی گریمو، رییس پلیس رفته بودند خانه‌هاشان. اما شدت و خشونت حمله عده دیگری را هم فراری داد، آن‌هایی را که طبق بحث‌های پیچیده‌ی عملی مارکسیستی­ لنینیستی‌شان، از پیش به این نتیجه رسیده بودند که این کارها بچه‌بازی و بورژوایی‌ است و بدون حضور کارگرها بی‌فایده.

البته آن‌ها کارگرهای جوانی را که روزنامه‌های حزب کمونیست را وسط تظاهرات پاره می‌کردند، حتماً نادیده می‌گرفتند. گروه اکثریت تروتسکیست‌ها، غرغرکنان و طلبکار با پرچم‌های سرخ‌شان به خانه‌هاشان برگشتند. مائوییست‌ها هم یادشان آمد که بدون حضور طبقه‌ی کارگر این جنبش در نهایت یک توطئه‌ی آمریکایی‌هاست با دوگل تحت عنوان یا زیر ماسک جنبش مسخ شده.

البته تعداد زیادی از هوادارانشان با عدم پیروی از رهبری، پشت سنگرها ماندند. آن‌هایی که ماندند، به‌جز گروه ۲۲ مارس، نانتری‌های طرفدار بندیت، بخشی از تروتسکیست‌های طرفدار کیروین بودند معروف به گروه شوک که اهل عملیات رزمی هم بودند و گروه آنارشیست‌ها به‌علاوه توده‌ی انبوه دانشجویانی که خارج از کادرهای سیاسی تنه‌ی جنبش را تشکیل می‌دادند و جوان‌های بیکار و لات شهری که تبدیل به افراد عملیاتی پرشوری شده بودند و انبوه رهگذرهایی که این شب پرحادثه آن‌ها را از میان تماشاچیان پیاده‌رو به معرکه کشیده بود.

جنگ سنگر به سنگر حتا گاه توی خانه‌هایی که دانشجویان را پناه می‌دادند ادامه داشت. گازهای اشک‌آور تا طبقه‌ی پنجم ساختمان‌ها می‌رفت و خانه‌های مردمی که از پنجره‌هایشان برای خنثی کردن گاز آب می‌پاشیدند، هدف پرتاب بمب‌های گاز قرار می‌گرفت.

چه بسا صاحبخانه‌ای را می‌دیدی که از روی پشت‌بامها دارد فرار می‌کند و پلیس دنبالش است، زیرا از دانشجوها حمایت کرده. در بعضی از اتاقها مردم تا ۴۰-۳۰ نفر را پناه می‌دادند، وقتی که در آخرهای شب اوضاع خیلی وخیم شده بود.