گچ‌کاری نه، ساختمان پوسیده است.
(از نوشته‌های دیواری کارتیه لاتن، می ۶۸)

این چیزی نیست غیر یک شروع. نبرد را ادامه بدهید. رسانه‌ها به خصوص تبلیغات هوشمندانه‌ی چپ، تو دنیایی که جنگ سرد آن را به دو صف سیاه و سفید تقسیم کرده بود؛ جنگ ویتنام را تبدیل کردند به جنگ داوود و گولیات.

مه ۶۸ پاریس

دهقان پابرهنه و ریزاندام ویتنامی مثل داوود قهرمان برحق، در برابر غول نامردم و مسلح به بمب‌های ناپالم آمریکا ایستاده بود، و مردم دنیا از گوشه و کنار برایش کف می‌زدند. تصویر جنگ ویتنامی‌ها علیه آمریکا، جنگ روشنایی بود علیه سیاهی.

طی سه چهار سال از شروع جنگ آمریکای حقوق مدنی کندی، آمریکای رابرت کندی، مدافع حقوق سیاه‌ها؛ آمریکای مارتین لوترکینگ، پیام‌آور صلح بین نژادها و آمریکای سفر به فضا و آمریکای آزادی‌خواه ضد‌فاشیسم تبدیل شد به آمریکای مولتی ناسیونال‌ها، سی‌آی‌ای، ناپالم، از خود بیگانگی، راسیسم ضد‌سیاه و کوتروس کلانا.

پوسترهای آنجلا دیویس، رهبر پلنگ‌های سیاه و گروه جنگجویی که جای لوترکینگی‌ها را گرفته بود، هوشه مین و جیاب، رهبران ویت کنگ و چه گوارا قهرمان و مظهر یک رمانتیسم مدرن و انقلابی؛ زینت اتاق‌های صدها هزار نوجوان آمریکایی شد که از رفتن به سربازی سر باز می‌زدند.

عزت‌طلبی صلح‌جوی ضد سنت نسل اولیه بیبی بوی، با گرایش به یک کمونیسم جهان سومی، جای خودش را به جنبش‌های سیاسی داد که نویسنده‌ها و هنرمندها و سینماگرها و روشنفکرها با حمایت‌شان چارچوب‌های زیبایی شناسی و تئوریک آن را محکم کردند.

پیش از آن‌که در ۲۱ اکتبر ۱۹۶۷، هفتاد و پنج هزار دانشجو و روشنفکر آمریکایی، راهپیمایی اعتراضی معروف خودشان را به طرف کاخ سفید انجام بدهند، این موج تازه‌ی جوان‌ها در ایتالیا، آلمان، ژاپن، برزیل، مکزیک، سوئد، بلژیک، لهستان، چکسلواکی، اسپانیا و فرانسه صفوف‌شان را برای یک ۶۸ جهانی تشکیل داده بودند.

جنبش دانشجویی ۲۲ مارس ۶۸ در فرانسه به رهبری کوهن بندیت در بولتن‌های سیاسی‌اش طرز ساختن کوکتل مولوتوف را به خوانندگان جوانش تعلیم می‌داد. و امروز یازدهم ماه می ۶۸، روزی که فایروس فنس آمریکایی و ماوان لائو ویتنامی در کنفرانس صلح پاریس با هم دست دادند و تاریخ جنگ‌های خونین ویتنام ورق خورد؛ شهر پاریس منظره شهری بمباران شده را دارد.

دیروز دهم می، جنگ و گریز دانشجوها و پلیس تبدیل به یک جنگ تمام عیاری شد که به دنبال خودش اعتصاب عمومی را در کشور برقرار کرد و ماشین دولتی را فلج کرد و زندگی روزمره را برای یک ماه آینده متوقف. و منش جامعه فرانسه و بعد اروپا را به راهی از ریشه متفاوت انداخت. درحالی‌که ژنرال دوگل در بلغارستان به تماشای رقص‌های فولکلوریک مشغول بود و نخست وزیر، پمپیدو در سفرش به افغانستان زیر رگبار طوفان کوه‌های شمال کابل گیر کرده بود و ژوبه، رییس دفتر او ناامیدانه تلاش می‌کرد تا با او ارتباط تلفنی برقرار کند و نمی‌شد.

ماجرا از ساعت هشت صبح دیروز با ورود توده وسیعی از دبیرستانی‌ها و پیوستن‌شان به جنبش دانشجوها آغاز می‌شود. گفت وگوهای دو روزه طولانی دولت و نماینده‌های دانشجوها با وساطت اساتید به نتیجه نمی‌رسد.

چون که دولت حاضر نیست و نمی‌تواند راجع به دانشجویان زندانی قولی بدهد. و در تمام مدت دانشجوها زیر چشم صفوف منتظر فرمان پلیس مشغول ساختن سنگر تو خیابان‌ها هستند. ساعت دو ونیم صبح بی‌نتیجه بودن مذاکرات قطعی می‌شود و پلیس حمله می‌کند و دانشجوها هم مقاومت.

نتیجه طبق آمار اعلام شده رسمی ۳۶۷ مجروح است که ۵۴ نفرشان با حال خراب بستری می‌شوند و بین این ۵۴ نفر، وضع چهار تا دانشجو و یک فرمانده ژاندارمری واقعا وخیم است. ۱۸۸ تا اتومبیل تو سنگرها و بعضاً به سبب انفجار گازهای اشک‌آور مشکوک پلیس سوخته یا درهم می‌شکنند.

برای اولین بار تلویزیون دولتی، برای اولین بار که تاکنون تحت سانسور چشمش را به روی حوادث بسته بود؛ تصویر خرابی‌ها و انبوه سنگ‌های کنده شده از کف خیابان، مجروحین، پروفسور مونو، برنده جایزه نوبل را در حین حمل برانکاد و کمک به دانشجویان مجروح نشان می‌دهد.

و امروز صبح تمام مردم پاریس به تماشای منظره روز بعد از جنگ که تا ساعت ۵ صبح طول کشیده بود آمدند. پمپیدو که بالاخره خودش را به پاریس رسانده، در تلویزیون صحبت می‌کند و او گرچه از دانشجویان آرام‌ناپذیر کنار نیامدنی را سرزنش می‌کند که خودشان را آنغاژه لقب دادند و آن‌ها را باعث و بانی اغتشاش می‌داند.

کلمه غاژ یا راژ در فرانسه یعنی حاری و آنغاژه یعنی کسی که حاری گرفته. اما این لغتی است که دانشجویان به خودشان می‌دهند به معنی عصبانی‌ها و مخالفین‌شان به کار می‌برند، به معنی لجام گسیخته‌ها و آنغاژه‌ها در این روزها خودشان را واقع بین‌هایی می‌دانند طالب ناممکن.

به نظر می‌رسد برای جوان‌های چهل سال پیش، ناممکن لغتی است ممنوع. و امروزه خیلی از شصت و هشتی‌ها، من‌جمله کوهن بندیت فکر می‌کنند که در این مورد حق داشتند.