پانته‌آ بهرامی – پژوهشگران آمریکایی، سه نوع ژن را در پیوند با احتمال نقش بروز خشونت شناسایی کرده‌اند. نام این ژن “منو آمینو اکسیداز” (MAOA ) است که با تولید آنزیم یا پروتئین”منو آمینو اکسیداز” ارتباط دارد. کار این آنزیم، کنترل و از بین بردن برخی از پیام‌رسان‌ها و میانجی‌های مغز است.

از نمونه‌های این پیامرسان‌ها و میانجی‌ها می‌توان به هورمون‌های سروتونین، نوروآدرنالین و دوپامین اشاره کرد. در کمبود یا نبود این هورمون‌ها شاهد افزایش و تجمع پیام‌رسان‌ها و میانجی‌های عصبی خواهیم بود. این امر سبب می‌شود، شرایط روحی و روانی انسان به‌گونه‌ای تغییر کند که یکی از پیامدهایش دگرگونی رفتار انسان است.

ژن خشونت و پژوهش پیرامون آن

تیمی در دانشگاه نورد کارولاینای آمریکا در سال ۲۰۰۸ تحت نظر پرفسورگانگ گو (Guang Guo)بر روی این پروژه کار کرده است. پروفسور گانگ گو می‌گوید: “نمی‌خواهم نام آن را ژن جنایت بگذارم، ولی یک درصد از افرادی که با میزان خیلی بالای خشونت شناخته شده‌اند، دارای این ژن هستند.”

پژوهش‌ها پیرامون “ژن جنایت” فقط روی مردان انجام گرفته است. این پژوهش ۲۰ هزار مرد جوان را دربرمی‌گیرد که با آن‌ها به‌گونه‌ای روشمند در زندان مصاحبه کردند و خون برخی از مصاحبه‌شوندگان را نیز آزمایش کردند. تیم دکترگانگ گو بر اساس داده‌هایی که به دست آورده، طیفی از میزان خشونت را دسته‌بندی کرده است. مثلاً افرادی که در دزدی تا میزان ۵۰ دلار شرکت داشته‌اند، در گروه “غیر خشن” دسته‌بندی شده‌اند. در همان حال کسانی که دعواهای فیزیکی جدی در گروه به راه انداخته‌اند، یا در درگیری فردی که منجر به درمان‌های پزشکی گردد شرکت داشته‌اند، یا از اسلحه استفاده کرده‌اند، یا به چاقوکشی روی آورده‌اند در گروه “خشونت مفرط” قرار گرفته‌اند.
 

پیرامون خشونت و دلایل اجتماعی و فیزیولوژیکی آن با دکتر مسعود نقره‌کار پزشک، نویسنده و کنشگر حقوق بشر گفت‌و‌گویی انجام داده‌ام. مسعود نقره‌کار درباره عوامل خشونت می‌گوید:
 

مسعود نقره‌کار – خشونت یک پدیده حداقل سه وجهی یا سه سویه است. یک پدیده زیستی، روانی و اجتماعی‌ست. پیرامون اینکه کدامیک از این وجوه در بروز رفتار خشونت‌آمیز نقش تعیین‌کننده دارد،بحثی‌ست بس درازدامن. واقعیت این است که به دلیل پیچیدگی‌های زیستی، روانی و عصبی انسان و در نتیجه پیچیدگی‌های رفتاری او، هنوز فهم کاملی از چگونگی شکل‌گیری خشونت به دست نیامده است. ژن خشونت به وجه زیستی ـ روانی خشونت باز می‌گردد. کسانی که این وجه را حامل اصلی بروز خشونت می‌دانند، در تداوم کار فکری و تحقیقی خودشان این مسئله را مطرح کرده‌اند. این بحث البته چندان قدمتی ندارد و فقط حدود سه دهه از عمرش می‌گذرد. زیست‌شناس‌ها و فیزیولوژیست‌ها از سه دهه قبل تلاش کرده‌اند مسئله وجود ژن خشونت را به نوعی دنبال کنند.

در تحقیقاتی هم که تا به حال شده، دانشمندان متوجه شده‌اند که حداقل سه نوع ژن در بروز خشونت نقش دارد. در واقع باید گفت تحت تأثیر عوامل زیست‌محیطی و اجتماعی این سه ژن بروز خشونت را تسهیل می‌کنند، به آن دامن می‌زنند و آن را تشدید می‌کنند. معروف‌ترین آن‌ها‌‌ همان “منو آمینو اکسیداز” است که این روز‌ها درباره آن صحبت می‌کنند و تحقیقات زیادی هم پیرامون آن انجام داده‌اند. متوجه شده‌اند که در کسانی که به خشونت روی می‌آورند، این ژن خشونت مؤثر بوده است.
 

پژوهشگران اما هنوز به درستی نمی‌دانند که آیا ژن خشونت به تنهایی مسئول بروز خشونت است. اما بی‌تردید افراد حامل این ژن‌ها در شرایط معینی پرخاشگری و خشونت بیشتری از خود نشان می‌دهند. دکتر نقره‌کار براین باور است که شناخت افرادی که دارای چنین ژن‌هایی هستند و درمان دارویی و غیر دارویی، قراردادن آن‌ها در محیط‌های مناسب و پیشگیری از سوءاستفاده‌ها، آزار‌ها، آسیب‌های جسمانی، جنسی، روانی و به‌ویژه جلوگیری از تنبیه فیزیکی در دوران کودکی و ایجاد محیط امن برای کودک گامی بلند در جلوگیری از بروز پرخاشگری و خشونت خواهد بود.
 

علاوه بر آن نقش عوامل محیطی بر روی ژن‌ها غیر قابل انکار است. برای نمونه افرادی که در کودکی مورد سوءاستفاده و آزار جنسی، جسمی و روانی قرار گرفته‌اند، نقص این ژن‌ها و کمبود این آنزیم‌ها در آن‌ها مشاهده شده است. این نقصان‌ها سبب می‌‌شود که در میان این افراد رفتار پرخاشگرایانه و خشونت‌آمیز بیشتر دیده شود.
 

آزمایش‌های تجربی نیز نشان داده که محرک‌هایی مثل ترس، اضطراب، عصبانیت، تهدید، الکل، مواد مخدر، سیگار و حتی رژیم غذایی در رابطه با بروز اختلال در کارکرد این ژن‌ها نقش مهمی ایفا می‌کنند و زمینه واکنش‌های هیجانی، پرخاشگرایانه و خشن را فراهم می‌کند. دکتر مسعود نقره کار درین باره می‌گوید:
 

مسعود نقره کار – دو دیدگاه اصلی و تمایل کلی وجود داشته که در طول تاریخ مطرح بوده است. عده‌ای مسئله بروز خشونت را به عنوان یک عامل انسانی جزو سرشت و طبیعت انسان می‌بیننند و عامل فطری، زیستی یا همین بحث توارث و ژنتیک را برای آن مطرح می‌کنند و همچنین به ساختار روانی و ذهنی انسان هم اشاره دارند. یعنی کسانی که معتقدند خاستگاه خشونت خاستگاهی‌ست که به ماهیت و سرشت انسان، ویژگی‌هایی در رابطه با ساختار روانی و زیست‌شناسانه انسان طرح می‌کنند. البته در این زمینه به ویژه در عرصه روان‌شناسی و روانپزشکی بسیار کار شده است به خصوص در مورد بحث‌هایی که فروید داشته است.
 

برخی اما با این نظریه‌ها مخالف‌اند و بر این باورند که عوامل فطری، سرشتی، ژنتیک و توارث در شکل‌گیری خشونت نقش ندارند و اگر هم نقش داشته باشند، بسیار ضعیف است. آنان معتقدند عوامل اجتماعی، عوامل محیطی و کسبی در بروز خشونت تعیین‌کننده است. در واقع‌‌ همان بحث لوحه سفید جان لاک مطرح می‌شود که سرشت انسان پاک و پاکیزه است و این عوامل محیطی است که روی این سرشت تأثیر می‌گذارد. البته این‌ها عوامل متعددی را طرح می‌کنند. کارل مارکس هم جزو این دسته است که ماهیت انسان را یک مجموعه کلی مناسبات اجتماعی می‌داند.
 

بنابراین این‌ گروه از اندیشمندان عواملی را طرح می‌کنند، مثل مذهب، ایدئولوژی‌ها، سیاست، اقتصاد،‌نژاد و بسیاری از عوامل دیگر که واقعاً نیز به تجربه اثبات شده است که این‌ها چقدر می‌توانند در بروز خشونت نقش ایفا کنند و عامل بروز خشونت شوند. یک دیدگاه بینابینی نیز هست که بحث ساختار شخصیتی انسان را طرح می‌کند. عده‌ای طرفدار دارد و عدها‌ی هم در این رابطه کار کرده‌اند و کار‌هایشان هم دستاوردهایی داشته است. این گروه بر این باور است که هر دو عامل می‌تواند نقش داشته باشد. هم عامل فطری و سرشتی که‌‌ همان بحث ژنتیک و روان انسان است، یعنی ماهیت انسان، و هم عوامل محیطی. ولی الان طرفداران کسانی که عوامل محیطی و اجتماعی را در برئز خشونت تعیین‌کننده می‌دانند، بیشتر هستند و فکر می‌کنند این نقش پراهمیت‌تر است.

خشونت دولتی

خشونت دولتی نوعی متداول از خشونت است که برای حفظ قدرت در نظام‌های تمامیت‌خواه صورت می‌گیرد. جمهوری اسلامی در سه دهه اخیر در رویکرد به خشونت دولتی بسیار موفق بوده است. یکی از نمودهای این نوع خشونت “قتل‌های زنجیره‌ای” است که در سال‌های دهه ۷۰ خورشیدی بیش از ۸۰ تن از نویسندگان و روشنفکران و دگراندیشان را در تیررس خود قرار داد. دکتر مسعود نقره‌کار علت خشونت دولتی را عدم تحمل دگراندیشان می‌داند و در ادامه گفت‌و‌گویش با رادیو زمانه درین‌باره می‌گوید:
 

تجربه حکومت اسلامی نمونه خوبی‌ است برای نشان دادن خشونت سیاسی و خشونت حکومتی، البته به طور مشخص هم از آن نشان دارد که خشونت سیاسی و حکومتی تا چه حد با معضل عدم تحمل دگراندیشان در جامعه ما گره می‌خورد. چون این دو پدیده دو پدیده نزدیک به هم هستند و ما می‌بینیم که خشونت در طول تاریخ پیامد همین عدم تحمل دیگری و عدم تحمل مخالفت است که امروزه حکومت اسلامی در این ۳۳ سال آن را نشان داده و از ویژگی‌های آن بوده. ریشه‌اش هم مشخص است که در تفکر این حکومت نهفته و آن هم این است که خودش را محق می‌پندارد و دیگران را باطل.

پیامد این حق‌پنداری خودی‌ها و باطل‌انگاری دگراندیشان خشونتی‌ست که ما آن را به شکل عریان در حکومت اسلامی دید‌ه‌ایم. حکومت اسلامی در طول این ۳۳ سال خشونت سیاسی و حکومتی را حداقل در شش کشتار نشان داده است. کشتارهای سال ۵۸ـ ۵۷، کشتارهای سال ۶۰، اعدام‌های دسته جمعی سال ۶۷ و بعد کشتارهایی که در خارج از کشور انجام داده، کشتارهایی که در رابطه با جنبش سبز در ایران انجام داد و همچنین “قتل‌های زنجیره‌ای”. قتل فروهر‌ها و همین طور محمد مختاری و محمد جعفر پوینده و مسئله “قتل‌های زنجیره‌ای” که در پاییز ۷۷ بازتاب گسترده‌ای هم داشت.

قتل‌های زنجیره‌ای

یکی از ویژگی‌های “قتل‌های زنجیره‌ای” شکل آن است: تقریباً همه قربانیان از نظر زاویه‌ای که چاقو وارد پیکرشان شده بود، به هم شباهت داشتند. حکومت پس از حذف صورت مسئله ۶۷ در زندان‌ها و کشتار دسته‌جمعی زندانیان سیاسی، در سال‌های دهه ۷۰ با قتل‌های زنجیره‌ای خشونت را یک بار دیگر به جامعه ‌کشاند و این بار برای حفظ قدرت سیاسی و پایدار کردن ماشین دولتی نه به طور دسته‌جمعی، بلکه بصورت فردی به کشتار روشنفکران و مخالفان سیاسی خود در داخل ایران دست زد. دکتر مسعود نقره‌کار در این باره می‌گوید :
 

مسعود نقره‌کار – به گمانم، حکومت اسلامی بعد از کشتار سال ۶۷ تصورش این بود که تکلیف خودش را با سازمان‌های سیاسی، کادر‌ها و رهبران سازمان‌های سیاسی روشن کرده و در واقع آن‌ها را، چه در زندان‌ها و چه در بیرون زندان‌ها، از بین برده، عده‌ای را نیز به تبعید رانده بود. گمانش این بود که به هرحال با احزاب و سازمان‌های سیاسی مخالف خودش به نوعی تسویه حساب کرده و حذف فیزیکی آن‌ها را با موفقیت پیش برده است. خودشان نیر به این امر اعتراف کرده بودند.

برای مثال حجت‌الاسلام پروازی از کارکنان وزارت اطلاعات بعد‌ها مطرح می‌کند که فلاحیان وزیر اطلاعات آقای رفسنجانی در هدایت این قتل‌ها نقش مهمیبه عهده داشت. از آن پس مسئله تک‌زنی در سطح جامعه مطرح شد. آن هم به گونه‌ای که هم بتواند توجیه‌پذیر باشد، هم سیاست خودش را در پیوند با حذف روشنفکران و دگراندیشان پیش ببرد و هر جایی هم که خواستند از سیاست النصر بلرعب، ایجاد رعب و وحشت، در جامعه هم بهره گیرند. یک دیدگاه این است.

البته دیدگاه‌های دیگری هم مطرح می‌شود. به ویژه بعد از اصلاحات، اصلاح‌طلبان مطرح می‌کنند که قتل‌های زنجیره‌ای بیشتر به خاطر تضعیف و ضربه زدن به اصلاحات بوده. البته من با این نظر مخالفم. برای اینکه بیشترین کشتار‌ها در رابطه با “قتل‌های زنجیره‌ای” در دوره ریاست جمهوری آقای رفسنجانی اتفاق افتاد.

به هرحال اینکه چرا حکومت شیوه و سیاست جدیدی را برای کشتار پیش می‌گیرد، به گمان من‌‌ علت مهمش این است که حکومت تصور می‌کند که تکلیف جریان‌ها را روشن کرده و تحت عناوین مختلف تهاجم فرهنگی و توجیه‌های دیگر تک‌زنی می‌کند، روشنفکران یا دگراندیشان و مخالفان را انتخاب می‌کند و‌‌ همان طور که دیدیم به شکل‌های مختلف حدود ۸۰ و در بعضی آمار‌ها تا صد تن از روشنفکران، دگراندیشان و مخالفان خودش را در همین پروسه و پروژه “قتل‌های زنجیره‌ای” به قتل می‌رساند.

ایمیل گزارشگر:
[email protected]

در همین زمینه:
گزارش‌های اجتماعی و فرهنگی پانته‌آ بهرامی در رادیو زمانه