آزادی انتقاد نشانه آزادی بیان است و چنین امری یکی از بنیادهای جامعه دمکراتیک به شمار میآید. انتقاد، اشکال گوناگون دارد که زبان طنزو گزندگی یکی از جلوههای آن است. انتقاد برانگیزنده است، منبع آفرینش است، با کهنگی سرمخالفت دارد.
انتقاد نه نژادپرستانه است ونه ضد ارزشهای انسانی است. انتقاد فرمان به قتل نمیدهد، دروغگو نیست وکینه کور ندارد. انتقاد چه در سطح، چه در عمق، چه تند و یا آرام، یار فرهنگ است.
مخالفان نقد اسلام
نقد اسلام پس از ۱۴۰۰ سال و پس از سی سه سال حکومت اسلامی یک ضرورت تاریخی، فرهنگی، سیاسی واجتماعی است. من فکر میکنم که نقد این دین، با توجه به سابقه آن درسرزمین ما وبا توجه به عملکرد وتأثیر آن بر ذهن و روح جامعه ونیز ویرانگریهای آن در عرصههای گوناگون یک امر اساسی است.
کسانی هستند که جز اثرات مثبت، چیز دیگری از اسلام نمیبینند. اینان به اعتبار همخوانی اعتقادی خود نگاه انتقادی به اسلام ندارند و یا رفتارهای ناشایست وزننده حکومت دینی در جامعه را به یک برداشت و تفسیردور از اسلام “واقعی” موکول میکنند.
کسان دیگری هستند که یکی از عوامل اساسی بدبختی و سقوط ایران وجامعه وسیاست حاکم را همین دین اسلام میدانند. از نگاه جامعه شناسانه وضع کنونی جامعه نتیجه یک سلسله عوامل تاریخی و پیچیده وگوناگون است، ولی ازمیان این دلائل عامل مذهب اسلام نیز نقش خودرا داشته واین نقش اساسی بوده است. روشن است که نگاهها هرگز به نظر یگانه نخواهند رسید، در طول تاریخ اختلاف نظرات وبرداشتها گوناگون به تقابل خود ادامه خواهندداد، ولی آنچه مهم است اینست که هردیدگاهی با آزادی نظر بدهد.
ما در ایران در شرایط ترور فکری به سر میبریم. در ایران هیچ نظر انتقادی راجع به اسلام نمیتوان داد، زیرا استبداد دینی هرصدایی را خفه کرده وفرد نقاد را به جرم ارتداد اعدام میکند. از این سیستم سیاسی حاکم بیش از این انتظاری نیست. در خارج کشور بحث در باره رفتاروواکنش روشنفکران مسلمان ونیز غیر مسلمان جهت جلوگیری از انتقاد نسبت به اسلام است. علیرغم اینکه ما در دمکراسی هستیم یا خودسانسوری وجوددارد ویا به طرق گوناگون سعی میشود از انتقاد نسبت به اسلام جلوگیری شود واین امر غیر قابل تحمل است. در واکنش بانتقاد نسبت به اسلام افراد به چند دسته تقسیم میشوند.
گروه یکم: روشنفکران محافظه کار هستند که به مضمون مبارزه نقادانه نسبت به اسلام چه بسا ایرادی وارد نکنند، ولی خود شجاعت نداشته وسکوت میکنند. اینان خودرا زیر بار پرسشها و تردیدها و ملاحظات فلج میکنند. اینان نگران حمله گروه تعرضی شیعه و دچار خودسانسوری هستند. اینان نظر دادن ووارد میدان مبارزه فکری شدن را بی اهمیت تلقی کرده و یا هزینه آنرا برای خود بالا میدانند. اینان نمیخواهند وارد میدان بازی شوند چون فشار بالاست وتا حدودی مرعوب فضای خفقانی هستند. البته از میان اینان کسانی نیزهستند که به طور اساسی به اهمیت این مبارزه فکری اعتقاد ندارند وفشار تاریخی وروانی مستقیم و غیر مستقیم مذهب را در تحلیلهای امروزی جامعه ناچیز میشمارند.
در اینجا بحث دیدگاهی است و از نگاه من ندیدن نقش اسلام وشیعه در ایران یک اشتباه سترگ است. ایران با نقد اسلام میتواند به پیش برود. این نیروی روانی و فکری و اعتقادی، انحرافات عظیمی در جامعه ما به وجود آورده و یکی از عوامل اساسی بن بست کنونی جامعه ما است. همان گونه که مبارزه فلسفی و فکری دراروپا علیه مذهب یک ضروت تاریخی بود و این مبارزه نقش برجستهای در تحولات بعدی ایفا نمود، به گمان من نقد اسلام و تاریخ اسلامی در جامعه ما امری لازم ومهم است.
گروه دوم: روشنفکران سیاسی مصلحت گرا هستند که معتقدند مبارزه سیاسی علیه حکومت تعیین کننده است و به مبارزهای که مسلمانان را بیازارد نباید دست زد، چرا که در جبهه ضد استبداد تشتت بوجود میآورد. این گروه مبارزه فکری علیه مذهب را وظیفه خاص متخصصان فلسفه میداند ویا حتا میتوان گفت که این گروه به اهمیت مبارزه فلسفی وتئوریک علیه ایدئولوژی دینی اعتقاد ندارد و این امر را به یک زمان دور وناپیدا موکول کرده و به هر رو این تلاش فکری علیه خرافات رااز دستور خارج میکنند. این روشنفکران مصلحت گرا به طبقه بندی در نقشها دست زده ودیوار قطوری میان گروههای روشنفکری میکشند وافراد حساس به پدیدهها را منع از مبارزه تئوریک ونظری در عرصه دینی مینمایند.
من فکر میکنم مبارزه در هر جامعه همه جانبه و گوناگون بوده و مرجعی نمیتواند وجودداشته باشد که مرحله بندی کرده و زمان این یا آن اولویت را تعیین کند. بعلاوه وحدت عمل سیاسی علیه استبداد که لازم است، هرگز به معنای تعطیل شدن مبارزه فکری تئوریک و فلسفی نمیتواند باشد. هرفرد روشنفکر متناسب علاقه وسلیقه خود میتواند در هرزمینهای که تمایل داشته باشد بنویسد و انتشار دهد. آزادی فکر یعنی همین و بعلاوه برای نقد خرافات دینی و آیات قرانی کسی نیازمند “مدارج اسلامی” نیست. برای هرکسی، عقل و مطالعه ونقد واقعیت اجتماعی و مغزی که کار میکند، کافی خواهد بود که مسئولانه اقدام کند و نظر ارائه دهد. بالاخره اینکه باین گروه باید گفت شما اگر تنها در زمینه سیاسی هم که بخواهید عمل کنید واگر طرفدار سیاست لاییک هستید و برای یک قدرت سیاسی لاییک وجدایی از مذهب تلاش میکنید، علیه تمایلات اسلامگرا نمیتوانید عمل نکنید، چرا که روشنفکران مذهبی ما دراکثریت خود بنحوی اسلام را در امر سیاست مداخله میدهند. هر روشنفکر سیاسی مصلحت گرا حق دارد به آنچنان که خود میخواهد عمل کند، ولی از حکم دادن برای دیگران باید اجتناب کند وبه سیلقه دیگران احترام بگذارد.
گروه سوم: روشنفکران تعرضی شیعه که هر گونه انتقاد نسبت به اسلام رارد کرده وآنرا بدلائل گوناگون ناوارد میدانند. آنان میگویند شما متخصص اسلام نیستید ونباید حرف بزنید. این گروه یکپارچه نیست ولی یک هدف را تعقیب میکنند وآن جلوگیری از طرح نقد اسلام است. اینان نگران آنند که در دوران جمهوری اسلامی و فروریزی پرشتاب اعتقادات مذهبی در جامعه، اینگونه انتقادات شرایط را برای ایدئولوژی اسلامی تنگ تر نموده و بطور قطعی و برای همیشه این دین رادر سطح گسترده بی اعتبار گرداند. اسلام برای آنان هویتی است وبا بهانههای گوناگون در هرجلسه ویا فرصتی انتقاد کننده را یا نصیحت کرده ویامورد حمله قرارمیدهند وبا گفتن اینکه شما نمیدانید وتفاسیر مختلف وجود دارد، به ایجاد فضای سانسورزده دست میزنند.
روشن است که درباره قرآن تفاسیر مختلف موجود است والبته وجود تفاسیر گوناگون به قرآن محدود نمیشود، بلکه هرمتن دینی و فلسفی کهن ویا جدید نیز مورد تفاسیر مختلف قرار گرفته و خواهد گرفت. امکان برداشتهای متفاوت نافی برخورد نظری نمیتواند باشد. جدای از تفاسیر مذهبیها هر روشنفکر میتواند قرآن را بخواند ونظر بدهد. این انحصارتفسیر را چه کسی بدست مسلمان حجره رفته داده است؟ برداشت مختلف در هر زمینه وجود داشته وخواهد داشت، شما درزمینه دینی، فلسفی، جامعه شناسی، روانشناسی، تحلیل میتولوژی ودرک از شعر پیوسته با این پدیده روبرو هستید، حال که نوبت اسلام است، دیگر کسی نباید نظر بدهد؟ آیا این تفسیر، عمل ممنوع است؟
آرامش دوستدار میگوید نزدعبدالکريم سروش، پافشاری روی تز تفاوت «فهم دين» با «خود دين» است و اين آخری مطلقی است مکنون و دست نيافتنی برای همه. برپایه نگاه دوستدار دین از تاریخ جدا نیست. آیا قرآن برای یکسری “ازمابهتران” قابل برخورد و تفسیر درست است وبرای دیگران غیرممکن بشمار میآید؟ نخیر، ما همانگونه که کاپیتال مارکس وعقل در تاریخ هگل را میخوانیم، ماکس وبر و یورگن هابرماس را هم میخوانیم، حافظ و گوته هم رامیخوانیم، انجیل و قرآن هم میخوانیم ونیازبه آقا بالاسر نداریم. ما به اعتبار هوشیاری و قدرت تعقل و آموزش قادرهستیم پدیدهها را مورد تحلیل قرارداده و ابرازنظر کنیم. شناخت پدیده الهی وآسمانی نیست، شناخت محصول تلاش فکری و رابطه آن با پراتیک اجتماعی بوده، اگرچه شناخت بنابر گفته هربرت سایمون پیوسته جنبه موقت وغیرکامل دارد، ولی برای انسان میسر بوده وامری محال بشمار نمیآید. بعلاوه فقط متخصصان نیستند که میتوانند راجع یک پدیده نظر بدهند. بحث بر سر نفی کار تخصصی و فنی نیست، ولی هرکس بنابردانش و میزان شناخت خود قادر است ابراز نظر کند. فرهنگ دمکراتیک از بیان نظر جلوگیری نمیکند واین فضا را بوجود میآورد تا افراد آزادانه وارد عرصه بیان نظر شوند. بالاخره اینکه فهم قرآن که سرشار از تناقضات است وانعکاس دوره تاریخی واجتماعی وفرهنگی وسیاسی و جنگی قبایل شبه جزیره عربستان است و از دین یهود و سایرمراسم دوران خود تاثیر پذیرفته، مسئله غامضی بشمار نمیآید. با بررسی و دقت میتوان تحلیل ارائه نمود و تلاش مسلمانان برای بانحصار درآوردن مطالعه وتفسیرقرآن وتاریخ اسلام بیهوده است.
استدلال دیگرگروه روشنفکران تعرضی شیعه این است که انتقاد به دین توهین به مقدسات توده است.
نکته یکم اینکه دین برای همه مقدس و آسمانی نیست بلکه یک پدیده اجتماعی و تاریخی است، اصطلاح “توهین به مقدسات” بی معناست.
نکته دوم اینکه هرچه در ذهن توده است، بطور مسلم مثبت و سالم نیست. آیاتوده هایی که پشت هیتلر راه افتادند، توده هایی که برای استالین هورا کشیدند، توده هایی که به آخوند مرتجع و احمدی نژاد رای دادند، توده هایی که صفوف نماز جمعه تهران را پرمیکنند، دارای افکار و اعتقادات مقدس قابل احترام هستند؟ این تودهها متاسفانه بدلیل عقب ماندگی ذهنی و تربیتی و بدلیل خرافات وتبلیغات مذهبی وماشین دولتی ومنبری از هرگونه تشخیص معقول ودمکراتیک دور میباشند. اینان قربانی افسانههای خرافاتی هستند و به مرور باید به حقایق دست یابند. خوشبختانه تجربه زندگی سرچشمه مهمی برای آموزش است، ولی این امر نافی تلاش تربیتی و فکری مناسب نیست.
نکته سوم اینکه در خارج کشوربحث باتودهها نیست. این انتقادات در میان گروههای تحصیلکرده مطرح شده ودر همین محیط سیاسی و تحصیل کرده است که روشنفکران تعرضی شیعه در پی خاموش کردن انتقاد بودهاند. این روشنفکران تعرضی شیعه در دیروز وامروز از مبارزه ویا نقد مارکسیسم و لیبرالیسم وفاشیسم وغیره خوداری نکردهاند واین امر حق آنان است، ولی امروز وقتی نوبت به اسلام میرسد قلمها باید خاموش شوند. روحیه این گروه دررابطه بادفاع از اسلام، بسته ونابردبار است. از خود میتوان پرسید که اگر اینان امروز در قدرت بودند با همین گونه دلایل آیابه طرح واجرای قوانینی جهت محدود کرن انتقاد وآزادی اندیشه دست نمیزدند؟
نکته آخر اینکه این ایدئولوگها به نوشتههای انتقادی نیز برخورد نکرده وپاسخ نمیدهند. آنان به افسانه سرایی خود ادامه داده واز بررسی تاریخی و انتقادی اسلام دورهستند. جواد طباطبایی میگوید سروش از جوابگویی طفره میرود و در واقع خصوصیت روشنفکری ندارد. طباطبايی در نقد بر روشنفكری دينی – اعم از نسل قديم به نمايندگی علی شريعتی و نسل جديد به نمايندگی عبدالكريم سروش – برآنست که اینان دارای گرايش التقاطی میباشند. در نظر او شریعتی هزاران صفحه کتاب نوشته اما همگی عبث است، صدها صفحه درباره افسانه سوسیالیسم ابوذر سیاه کرده اما یک جمله درباره واقعهای به اهمیت مشروطیت در ایران نگفته است.
تا آنجا که مطلع هستم آقای سروش به نگاه انتقادی آرامش دوستدار وجواد طباطبایی و محمد رضا نیکفر هرگز برخورد تحلیلی وکتبی نکرده است. آنان اغلب بطور شفاهی تعرض میکنند ولی بطور کتبی در بررسی انتقادات مطرح شده، به بیان نظر نمیپردازند. این عدم برخورد بیشتر از زاویه عدم شجاعت است وبه معنای طفره رفتن است. من از جمله دومقاله تحت عنوان، “آقای سروش، اسلام خشن است” و “پرسش از سیاستمداران و روشنفکران دینی در باره حکومت لاییک”، نوشتم که هیچ یک از آنان پاسخ نگفت واین، جز طفره رفتن چیز دیگری نیست.
خاندان علی علیه ایرانیان
درپاریس بارها این روشنفکران در نشستهای عمومی خواهان جلوگیری از بحث درآمده وبه تولید فضای سنگین دست زده، تا نقدکنندگان مذهب جا بزنند وکوتاه بیایند. از نظر اینان نه تنها به قرآن و اسلام و امامان شیعه نباید انتقادکرد، بلکه بافکار مخرب وغیر دمکراتیک وخرافاتی علی شریعتیها و آل احمد هانیز نباید انتقاد کرد. در جلسهای گفتم سیاست حاکم در ایران نزدیکترین سیاست به محتوای شریعت پیامبر اسلام است ویا در فیس بوک خود نوشتم امان شیعه علی و حسین، دشمنان ایرانیان بودهاند. به دنبال این گفتهها باد انتقاد به پا خواست که این توهین وتحریف است و اینگونه حرفها را نباید زد، زیرا این حرفها نابجا بوده وازطرح آن باید خوداری نمود.
تاریخ روابط اسلام با کشور ما برپایه خشونت و استیلا جویی بوده است و لشکرکشی قوای عرب خواهان اسارت سرزمین ما بوده است. رهبران وامامان شیعه برای خوشبختی ایرانیان مبارزه نکرده، بلکه برعکس خواست آنان منافع خاندانشان و سلطه گری اعراب بوده است. گویی این امامان فرشته خیالی بودهاند وبه دور از قدرت طلبی و خشونت ورزی وخودخواهی بودهاند. عمروعلی برای قدرت انسانها را کشتند و برای خلافت عرب برمنافع ایرانی دست اندازی نمودند. از آنجا که روشنفکران تعرضی شیعه بهرنحو که شده در پی دفاع از دشمنان ایران یعنی خاندان علی هستند، هرانتقادی را که به افراد این خانواده وارد شود از همان ابتدا وبا چشم بسته رد میکنند.
ما میدانیم که در نزد شیعیان دوامام علی وحسین چهره افسانهای داشته و انبوهی از مراسم مذهبی دور آن تصورات برپا میشود. این تبلیغات غیر واقعی و دروغپردازانه جامعه ایران را کور کرده است و با چنگ انداختن به روح وذهن مردم، پریشانی روانی آنها را هدف گرفته است. این وابستگی بیمارگونه احساسی هرگونه عقلگرایی را بعقب رانده وهر افسانه ودروغ را به یک واقعیت تبدیل نموده است. جامعه ایران هرگز از این خاندان خیری ندیده است و این خاندان از دشمنان استقلال و یکپارچگی سرزمین ما بوده و خواهان اسارت ایرانیان بوده است. تمام سیاستمداران وروشنفکران وفعالان شیعه، در قدرت ویا خارج قدرت، در راستای این بندگی روحی کوشیدهاند و تاریخ واقعی را پنهان کردهاند.
من گفتم علی و حسین مخالف ایرانیان بودند واین حرف تحریف نیست. در اینجا برخی ازدلال متعددی را که در اسناد و نوشتهها و سایتهای اینترنتی در این راستا وجوددارد نقل میکنم.
امام حسین:
«ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما، ایرانیها هستند. روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر و هر ایرانی ازدشمنان ما هم بدتراست. ایرانیها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد، زنانشان را به فروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت.» (حسین بن علی، امام سوم شیعیان، سفینه البحار و مدینه الاحکام و الاثار، نوشته حاج شیخ عباس قمی، صفحه ۱۶۴)
در فتوح البلدان بلاذری (صفحه ۳۰۳) آمده است:
« عثمان در سال ۲۹ هجری سعيد ابن عاص را والی کوفه کرد و عبدالله بن عامر کريز را والی بصره مرزبان طوس به اين دو نفر نوشت و آنها را به خراسان دعوت کرد که هر کدام فاتح شدند مالک آنجا شناخته شوند . هر دو حرکت کردند عبدالله از او پيشی گرفت و سعيد به سوی طبرستان رفت که آنجا را فتح کند و در سپاه او حسن و حسين هر دو بودند…»
در کتاب “زندگانی امام حسين” اثر زين العابدين رهنما (جلد دوم – فصل سوم – صفحه ۲۰) آمده است:
«در سال سی ام هجری يعنی هفت سال پس از خلافتش (عثمان ) آن فرمانده ماجراجوی عرب (سعيد بن عاص) را با نيروی تازه نفس از کوفه بسوی طبرستان فرستاد. دو فرزند علی امام حسن و امام حسين هم بسمت مجاهدان اسلامی که اين جهاد برای هر خاندان مسلمان وظيفه بشمار ميآمد، زير دست اين فرمانده اموی حرکت کردند…. اين نيروی تازه نفس به حدود طبرستان رسيدو نخست با دژ مستحکم و قلعه ناگشودنی آن برخورد کرد. سعيد بن عاص دانست که تصرف اين دژ ناممکن است. سعيد هيئتی را به قلعه فرستاد و تقاضای صلح و تاديه جزيه نمود. پس از گفتگوی بسيار سپهبد قلعه برای جلوگيری از خونريزی پيشنهاد صلح او را پذيرفت به شرط اينکه نيروی تازيان به مردم قلعه و دفاع کنندگان اين دژ آسيبی نرسانند. اين شرط پذيرفته شد و سپهبد دستور گشودن دروازههای کوه پيکر قلعه را داد. هنگام باز شدن دروازه بزرگ قلعه که چندين گز طول و عرضش بود و با کبکبه و وقاری آهسته آهسته روی پايههای قطور آهنی ميچرخيد و باز ميشد عربها به تماشای آن ايستاده و حيرت زده بودند! سعيد بن عاص فرمانده عرب با تمام نيروی خود به درون قلعه آمد و مطابق نقشهای که قبلا طرح ريزی کرده بودند دستور داد بيدرنگ نقاط بلند و سخت قلعه را اشغال کنند و نيروی ايران را خلع سلاح نمايند. فردای آن روز يکايک مدافعان قلعه را گرفت بعضی را در زنجير نگاه داشت و بيشتر آنها را کشت. کشتاری بيرحمانه در قلعه انجام داد.»
بیان واقعیت ضدیت خاندان علی با ایرانیان توهین نیست بلکه آنان که در پوشاندن حقایق تلاش میورزند علیه آگاهی کار میکنند. درباره دشمنی علی با ایرانیان و ستمگر بودن علی نسبت به ایران و کشتار هزاران ایرانی، اسناد و مدارک تاریخی معتبر و مستندی در کتابهای تاریخی مرجع ذکر شده که همگی آنها باروشنی و بدون هیچ کم و کاستی نقش داشتن علی درکشتار وحشیانه ایرانیان را ذکر کرده اند، که مهترین آنها نهجالبلاغه است که جای هیچگونه سفسته پردازی را باقی نمیگذارد و باشکارا نقش علی در مشاوره دادن به عمر برای حمله به ایران را نشان میدهد. در مورد اسناد و مدارک تاریخی که دست داشتن علی در کشتار مردم استخر و باقی شهرهای ایران را نشان میدهد در سایت ویکیپدیا در مدخل “نقد علی” ذکر شده که عبارتند از: مروج الذهب، تاريخ طبری، فارسنامه ابن بلخی، فتوح البلدان بلاذری و غیره که همگی این کتابها مرجع و مستند تاریخی مورد قبول همه تاریخدانان ایرانی و غیرایرانی هستند و اتفاقا ترجمه انها در تمام کتابفروشیها موجود است. بنابراین جای هیچگونه سفسطه و انکار مستندات تاریخی برای طرفداران علی باقی نمیماند.
برای نمونه:
− در زمان علی، مردم استخر چندين بار قيام کردند. علی در يکی از آن موارد عبدالله بن عباس را در راس لشکری به آنجا گسيل داشت و شورش تودهها را در سيل خون فرونشاند. (فارسنامه ابن بلخی، ص ۱۳۶)
در مورد ديگر که مردم استخر شورش کردند، علی زياد بن ابيه که از خونخواری و آدمکشی به انوشيروان دوم لقب گرفته بود، به آنجا گسيل داشت تا به سرکوبی اين قيام بپردازد. (مروج الذهب، جلد دوم ص۲۹)
در سال ۳۹ هجری مردم فارس و کرمان سر به شورش گذاشتند و حکام ستمگر علی را از شهر خود بيرون کردند. علی مجددا زياد بن ابيه را به آنجا گسيل داشت و لشکريان وی از هيچ جنايتی فروگذاری نکردند. (تاريخ طبری، جلد ۶، صفحه ۲۶۵۷ – فارسنامه، ص ۱۳۶)
− امام علی يکی از مشاوران نزديک عمر (خليفه دوم مسلمانان) در هنگام حمله لشکر اسلام به عجم بود. زمانی که عمر میخواست خود شخصا در اين جنگها حاضر شود، امام علی به او گفت: “تو سر اين سپاهی اگر بروی و کشته شوی، سپاه اسلام متلاشی میشود. تو بايد مرکز خلافت را داشته باشی تا اگر سپاه اسلام شکست خورد عجم بدانند که اين نيرو پشت دارد” (نهج البلاغه ص ۴۴۳ – ۴۴۶ – تاريخ طبری، جلد ۵، ص ۱۹۴۳ و ۱۹۴۵، اخبار الطول ص ۱۴۷)
− مردم خراسان نيز در زمان علی چندين بار قيام کردند و چون چيزی نداشتند بهعنوان باج و خراج بپردازند، از دين اسلام برگشته و به مقاومت سخت و جانانهای دست زدند. علی جعده بن هبيره را بهسوی خراسان فرستاد. او مردم نيشاپور را محاصره کرد تا مجبور به صلح شدند. (تاريخ طبری، جلد ۶، ص ۲۵۸۶ – فتوح البلدان ص ۲۹۲)
− در زمان علی مردم شهر ری نيز سر به طغيان برداشتند و از پرداخت خراج خوداری کردند. علی، ابوموسی را با لشکری زياد به سرکوب شوروش فرستاد و امور آنجا را بهحال نخستين برگرداند. ابوموسی پيش از اين طغيان نيز، یکبار ديگر بهدستور علی به جنگ مردم شهر ری گسيل شده بود. (فتوح البلدان، ص ۱۵۰)
− به روزگار خلافت علی بن ابیطالب، حارث بن سره عبدی، به فرمان علی لشکر به خراسان کشيد و پيروز شد، غنيمت بسيار و بردهٔ بیشمار بدست آورد. تنها در يک روز، هزار برده ميان يارانش تقسيم کرد. لکن سرانجام خود و يارانش، جز گروهی اندک، در سرزمين قيقان (مرز خراسان) کشته شدند. (فتوح البلدان، بلاذری)
− علی بن ابی طالب، عبدالرحمن بنی جزطایی را به سيستان فرستاد. لکن حسکه حبطی وی را بکشت، پس علی فرمود: ببايد که چهار هزار تن از حبطيان را به قتل رسانيم. وی را گفتند: حبطيان پانصد تن هم نشوند. (فتوح البلدان، بلاذری)
− علی ولايت آذربايجان را نخست به سعيد بن ساريه خزاعی و سپس به اشعث بن قيس داد. يکی از شيوخ آذربايجان نقل میکند که وليد بن عقبه همراه با اشعث بن قيس به آذربايجان میآيند و چون وليد آن ديار را ترک کرد، مردم آذربايجان قيام کردند. اشعث از وليد طلب ياری کرد و وليد برای ياری وی سپاهی از کوفه به آنجا گسيل داشت. اشعث، خانهبهخانه فتح کرد و پيش رفت و پس از فتح آذربايجان گروهی از تازيان اهل عطا را بياورد و در آنجای ساکن ساخت و آنان را فرمان داد که مردم را به اسلام خوانند. (فتوح البلدان، بلاذری)
در تمام این موارد یاد شده میبینیم که صحبت از شورش مردم ایران بوده و این امر نشان میدهد حکومت “عدل علی” برای مردم ایران حکومت ظلم و ستم بوده است. ایرانیان برخلاف تبلیغات اسلامی، اسلام را به راحتی قبول نکردند. ایرانیان اغلب به مقاومت دست زده و بر علیه حکومت علی و حکام و سردارانش قیام میکردهاند. در چنین زمینهای تاریخنگاران ما حق دارند که بنویسند و انتقاد کنندگان ما حق دارند بگویند که خانواده علی یار ایرانیان نبود وبرعکس، در برابر آنان بود. این امر واضح است که هدف از طرح بحث پادادن به شونیسم ایرانی نیست، شونیسمی که بخواهد تاریخ گذشته را برای کینه توزی میان ملتها وبر علیه همزیستی ملل و صلح و احترام متقابل مورد بهربرداری قراردهد. هدف این است که روشنفکر مسلمان به تحریف تاریخ دست نزند و افسانه شیعه رابما تحمیل نکند. هدف اینستکه ما آزادی داشته باشیم، از اسلام انتقاد کنیم و بدون ترس بگوییم که مسلمان نیستیم.
انتقاد یک اصل است
تاریخ ما را اسلامگرایان در قدرت ویا آنان که در حکومت نیستند تحریف کردهاند و افسانه شیعه را در اعماق روح مردم قراردادهاند وامروزهرگونه نقد اسلام را “توهین” تلقی میکنند. خواست این ایدئولوگها نه منافع این سرزمین ومردم آن، بلکه حفظ اسلام است و تخطئه نمودن هرنظر انتقادی خواست آنهاست. اسلام پیوسته به زیان کشور و فرهنگ ما بوده است.
روشن است دراین سرزمین، بزرگان متعددی بودهاند وزندگی کردهاند ومیراث گرانبها بجا گذاشتهاند و نیز مسلمان بودهاند. شاعر و تاریخدان وفیلسوف وهنرمند نه به اعتبار محتوای اسلام و”غنای” آن، بلکه قبل از هرچیز باعتبار هوش خود، محیط خود، فرهنگ وتاریخ خود وتاثیرپذیری ازتمدنهای پویای همسایه خود، اثرساز بودهاند. محتوای قرآن واستبداد حاکمان اسلامی بیشتر نقش خرابکار و کندکننده داشته است. فکر اینکه اسلام منبع ترقی فکری بوده یک اشتباه بزرگ است. کا ربا ارزش شخص ایرانی که شاعر واندیشمند بوده ودر ضمن مسلمان بوده را، به حساب خود قرآن وخروارها رسالات دینی کهنه پرست وپوسیده نباید گذاشت.
مدافعان اسلام امروزسکوت ما را میخواهند. از اسلام محمد تا امامان وسران شیعه تا اسلام حکومتی و اسلام امروز، همه وهمه قابل انتقاد است. اسلام دین اسارت است زیرا آزادی را برای فرد نمیخواهد ودر تضاد با حقوق زن و حقوق بشراست. رسالات رهبران شیعه بر ضد آزادی روح و منافع مردم ایران بودهاند. وقتی گفته میشود که دین اسلام بنفع ما نبوده است، این امر یک کینه نیست، بلکه شواهد تاریخی زیاد است و همه پژوهشگرانی که مستقل بوده ودر پی توجیه اسلام ودروغپردازی نبودهاند و تحقیق وبررسی کرده اند، به این امر اعتراف دارند. طرفداران این دین میخواهند چشمهای مارا ببندند. هیچ چیزی در این دین مقدس نیست، انسانها این دین را ساختهاند و آن محصول جامعه و تاریخ است. بعلاوه همانطور که گفته شد نقد خرافات مردم و کج فکری آنها ممنوع نیست وبلکه درست است. کرنش به خرافات نباید کرد. در تاریخ جهان افکار ارتجاعی و شوینیستی و ناسالم در ذهن مردم بسیار بوده است. همانگونه که به لیبرالیسم و مارکسیسم ویا هر ایدئولوژی دیگری میتوان انتقاد کرد، به اسلام ومسیحیت و یهودیت و غیره نیز میتوان نقد نوشت. کسانی که سعی در جلوگیری دارند خواهان بسته نگه داشتن ذهن مردم هستند. آنها نگران فروریختن قطعی اسلاماند. انتقاد از اسلام را فراموش نکنیم، زیرا ایران و مردم ما از این دین زیان بسیار دیدهاند.
در ایران متفکرونویسنده و پژوهشگردر دورههای گوناگون اسلام را به نقد کشیده واین امرنه تنها حق هریک از آنها بوده است بلکه بعلاوه آنها این ضرورت را خوب تشخیص داده بودند. میرزا آقاخان کرمانی، صادق هدایت، علی دشتی، شجاع الدین شفا، آرامش دوستدار، دلارام مشهوری، دکتر روشنگر، علی میرفطروس، باقر مومنی، وبسیار کسان دیگر در نقد اسلام نوشتهاند. اندیشمندانی بسیاری نیز از دیگر کشورها در انتقاد اسلام نظر ارائه نموده وباشجاعت افکار خویش را در جامعه عرضه نمودهاند. ازآنمیان میتوان از اندیشمند بزرگ فرانسوی ولتردر قرن ۱۸ و از فیلسوف معاصر فرانسوی “میشل اونفری” یاد کرد.
ولتر نویسنده وفیلسوف آزاد اندیشی بود. او درمبارزه فلسفی خود میگفت زشتیها را باید به نقد کشید و بویژه زشتی برای او خرافات، دین ومذهب کاتولیک بود، برای او هدف این مبارزه بر علیه بیعدالتی، خودسری، تاریک اندیشی ونادانی وآنچه که ضد انسانیت و عقل ارزیابی میشد، بود. اولین اهرم ولتر هجوو طنز وبه ریشخند گرفتن رسوم واعتقادات مذهبی در افکار عمومی بود. نگاه او هم به ریشخند میگرفت وتقدس زدایی مینمود وبا کلام گزنده در نوشتههای گوناگون مردم و جامعه را بانتقاد میگرفت و هم فلسفی بود و مقولات را به نقد میکشید که ازجمله در اثر او”واژه نامه فلسفی” که در ۱۷۶۴ منتشر شد ما شاهد آن هستیم. او میگفت:”امروزه فناتیسم یک دیوانگی مذهبی است، این بیماری با یک جوش چرکین آغاز میگردد.” انتقادات او به کتاب مذهبی کاتولیکها فراوان بود ودر این زمینه طی ۱۷۶۰ تا ۱۷۷۸ بیش از بیست نوشته در رد دین و خرافات، معجزه و خدا، تورات و مسیحیت منتشر ساخت. از جمله گفتههای ولتر، این جمله معرف است: “من با نظرات شما موافق نیستم، ولی برای ا ینکه شما حق آنرا داشته باشید که بگویید، من حاضرم تا پای مرگ جلو بروم”. ولتر به انتقاد سختی علیه دین یهودیت و نیز مسیحیت دست زد و درباره مسیحیت نوشت: “تا زمانی که نادانها وجوددارند ادیان نیز وجود خواهند داشت و مسیحیت مسخره ترین، واهیترین وخونبارترین دینی است که دنیا را آلوده کرده است”. از جمله کارهای او نوشته تراژدیای بنام “فناتیسم یا محمد” که در ۱۷۳۶ تدوین کرده و در باره اسلام است. از نظر او موسی یک جادوگربود، عیسی یک یهودی فناتیک بود ومحمد پیامبری دروغین ونیرنگ باز است.
میشل اونفری، فیلسوف معاصر فرانسوی در اثر خود “رساله خدا ناپرستی” که در سال ۲۰۰۵ منتشر شد، مینویسد سه دین یهودیت و مسیحیت واسلام نسبت به عقل و هوشیاری کینه دارند، نسبت به آزادی کینه دارند وطرفدار تعبد وتسلیم فرد هستند. درباره قرآن میگوید این کتاب سرشار از تناقض است ومعجزههایی درکار نیست و محمد خواهان نابودی مخالفان است تا ثروتهای آنان از آن خود کند ویا به یاران خود تقسیم کند. اسلام جنبههای منفی ادیان دیگر را جمع کرده وخودرا دین برتر وامت منتخب میداند وبه همین خاطر به خشونت وجنگ تمایل دارد.
هریک از نظرات بیان شده کلام قطعی و مقدس نیست، همان گونه که سخنان کتابهای مذهبی نیز قطعی و مقدس نیستند. آنچه مهم است سیال بودن اندیشه نقد است. مستبد وسانسورگر خواهان محدودنمودن ویا حذف سخن مخالف هستند. ما درایران وجامعه ایرانی نیازمند توسعه روح نقاد هستیم، در تمامی عرصهها گسترش انتقاد سالم وشجاعانه یک ضرورت است.
بگذارید زبانها و قلمها آزاد باشند!
*جلال ایجادی، استاد دانشگاه در فرانسه
[email protected]
نویسنده بالا بظاهر یکی از کسانی است که سفت وسخت طرفدار خاندان علی است و هیچگونه انتقادی به مذهب شیعه خود ندارد. ایشان بجای اینکه عصبی بشوند وناسزا بگویند میتوانند استدلال کنند. این دلائل مطرح شده خوشبختانه در بسیار جاها منتشر شده و بیشتر باید انتشار پیدا کند زیرا مدافعان چشم بسته در پی پنهان نمودن ویا تحریف بوده اند. ایشان یک کلام هم به حمله سپاه اسلام علیه ایران انتقاد ندارد. ایشان که خوب میفهمند چرا تا بحال رابطه تاریخ ایران با لشکر کشی و خشونت اسلام واعراب رابه بررسی قرار نمیدهند. ایشان طرفدار ایجاد وحشت است و یکی از نمونه های همیشگی سانسور در جامعه ما همین است. ایشان نمونه خوبی از ترور فکری است و مانندتمامی طرفداران حکومتی رفتار میکنند. ایشان حتا مارا از اسم خود محروم کرده اند. هر نقد ی صراحت میخواهد و نقد کار پلیسی نیست. سلمان رشدی را همین نگاه ها محکوم نمودند. هزاران اندیشمند جامعه مارا همین واکنش های عصبی و سرکوب گر وادار بسکوت کردند. این همانهگونه پدیده زشتی است که 1400 سال است که ما دچارش هستیم.
ایجادی / 12 December 2011
نکات جالبی در این مقاله بود که یک سری واقعیتهای تاریخی را یادآوری میکند ولی تداخل و مخدوش کردن مرزهای روشنگری و مذهب در یک گفتمان سیاسی، میتواند عواقب اسفناکی برای یک جریان فکری سیاسی داشته باشد، این چاهی است که سیاسیون مذهبی برای سکولارها کندهاند تا مقبولیت عوام را از آنها بگیرند، همان بس که “جدایی مذهب از سیاست” را در مرامنامه سیاسی خود داشته باشیم و زوال مذهب را بدست روشنفکران فرهنگی- اجتماعی دهیم تا این مهم را به سر منزل مقصود برسانند.اگر حکومت مذهبی در یک جامعه ایدهآل مورد قبول نیست، مدیریت سیاسی ضد مذهبی هم نمیتواند در جوامعی چون ایران کاربرد مفیدی داشته باشد و برخوردی منفی از جانب مردم کوچه و بازار دارد. آیا سارکوزی یهودیتبار کاتولیک مسلک در فرانسه، مبلغ یک جامعه غیر مسیحی است؟ آیا حزب اکولوژیستهای فرانسه، از بنیادهای مالی کلیسای کاتولیک در سرمایهگذاری تسلیحات جنگی، صنایع غیر محیط زیستی و… انتقاد میکند ؟ یا برای قانونی کردن, سوزاندن مردگان بجای دفن زیر خاک، که بدیلی بهداشتی برای خاک و چرخه زیست محیطی است، تبلیغ میکند و با کلیسای فرانسه به بحث و جدل مینشیند ؟
ایراندوست / 12 December 2011
با سلام و سپاس
ولی فکر نمی کنید که الان دیگر کمی برای نقد اسلام در ایران دیر شده باشد؟! این نقادی ها می باید سالها پیش و پیش از انتقلاب 57 واقع میشد تا به این بن بست نرسیم ولی متاسفانه در آن روزگار شاه و رژیم حاکم از نفوذ کمونیسم چنان به وحشت افتاده بود که اجازه ی هیچ انتقادی از دین و چاپ کتب ضد دینی را نمی داد. اگر سالها پیش کتابهایی همچون 23 سال علی دشتی و از این دست آثار در ایران منتشر میشد شاید آینده ی دیگری رقم میخورد.
و دیگر آن که متاسفانه جناب ولتر – که به ایشان اردت دارم – بعدها گویا از نوشتن آن اثر در هجو پیامبر اسلام پیشیمان میشود و به تعریف و تقدیر از اسلام روی می آورد !!
البته برخی بر آن اند که تعریف ولتر از اسلام تا حدی به مثابه ابزاری برای مبارزه با مسیحیت بوده است و نه این که در اسلام حقیقتی را یافته باشد.
الف.ب / 12 December 2011
. و الا نقد آزاد است و هر چیزی وجوه مثبت و منفی دارد. ****. گویا مدرک از این مهمتر را نمی بینید که ایرانیان به خاندان پیامبر ارادت داشته اند (حآفظه تاریخی منتول شده نسل به نسل) و تنها با جدا کردن یک یا دو جمله از کتابها بدون فهمیدن متن می خواهید تاریخ را به طور مجرد و ذهنی دوباره بنویسید. یک مثال می آورم *****د. می گویید امام حسین گفته اند: "ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما، ایرانیها هستند." کاملا بی سوادی خود را از زبان و گرهنگ عربی به رخ می کشید. آنچه اینجا به غلط " نژاد عرب" و ا"یرانی" ترجمه شده، در لغت عرب به معنی "زبان فهم" و "زبان نفهم" (یا به اصطلاح اروپاییان بربر، غیر متمدن و وحشی) است. پس عرب و عجم در کلام امام به معنی صفت های اموزی "متمدن" و "نا متمدن" به کار برده شده، و توصیف دوستان و دشمنان این خاندان است. هر آنکس با آنان دشمنی کند، ایرانی باشد یا قریشی، نامتمدن است، و هر آنکس با آنها دوستی ورزد، "متمدن". می دانم، با همین تفسیر هم هزار دبه در آورده با پیچاندن حرف و بدون درک مفهوم "دوستی" خواهید گفت که این هم قابل قبول نیست. ***** اصلا کدام نقد تاریخی را سراغ دارید که در متن خبر کلمه تفصیلی "ستمگر" را بگنجاند. چنین مقاله ای را اگر به زبان انگلیسی می نوشتید و به هر وبسایت خبری جدی اروپایی می فرستادید به شما می خندیدند. تنها این شآنس ماست که رهبران فخیمه اروپا که رادیو زمانه را می گردانند استاندارد های اروپایی را فراموش کرده و به هر کسی اجازه می دهند چنین خزعبلات غیر علمی را که ظاهرا از اینترنت کات و پیست شده است را به اسم "استاد دانشگاه" به خورد مردم بدهد. در ضمن می توانم بپرسم اگر استاد دانشگاهید، چرا ای میل شما ای میل آکادمیک نیست؟ رشته شما چیست؟ تاریخ باستان؟ جامعه شناسی ایران سال صفر؟زبان عربی؟ اگر واقعا به دموکراسی و نقد اعتقاد دارید، این نظر را چاپ کنید. و الا روسیاهی دورویی به ذغال می ماند.
کاربر مهمان / 11 December 2011
چرا هر چه دلتان می خواهد بدون هیچ تأمل و فکری در قالب یک مقاله چاپ می کنید؟ پاراگراف دوم مقاله تان را نگاه کنید. چرا اینهمه تمجید از انتقاد؟ یعنی چه که انتقاد دروغگو نیست، فرمان به قتل نمی دهد؟ یعنی نمی شود انتقادی دروغین از کسی کرد؟ اگر من از مقالۀ شما انتقاد کنم که مقاله تان را از امانوئل والرشتاین دزده اید، این دروغ نیست؟ به همان صورت اگر اینقدر از کسی که انتقاد کنم که برای او هیچ حیتیت و آبروئی باقی نماند و دست به خودکشی زند این فرمان به قتل نیست؟ جان خودتان یک کمی با تفکر بیشتر بنویسید. از رادیو زمانه هم انتظار آن می رود بعضی نکات را به نویسندگان مقاله گوشزد کند. هر ویراستاری اینکار را می کند.
بقیه مقاله نیز پر از حکمهای بزرگ و کلی است که هیچ اساس تاریخی معینی ندارد. می نویسید امام علی و حسین مخالف ایرانیان بودند. آیا آنها درک معین از مفهوم ایرانیت داشتند؟ ایرانی برای آنها که بود؟ آیا می توان امپراتوری ساسانی را کشور یا امپراتوری ایرانی نامد. این جور نکات را باید با هزار اگر و اما ابراز کرد، نه سطر بعد از سطر، کلمه بعد از کلمه بر روی کاغذ آورد.
احمد / 12 December 2011
با سپاس،
بسیار عالی بود، همانطور که یک نفر حق دارد راجع به امور زندگی خود آگاه شود و آنها را نقد کند باید قادر باشد تا مسایل به ظاهر مقدس را هم نقد کند تا دیگران هم با دیدگاههای مختلف راجع به امور مذهبی برخورد داشته و بتوانند درست انتخاب کنند.
حجت / 12 December 2011
با سپاس فراوان از شما
مقاله ای بسیار عالی بود. کاش روزی کسانی مانند اکبر گنجی و … که داعیه اسلام مترقی و مدافع حقوق بشر و … را دارند، از خر شیطان کوتاه بیایند و بدانند که اخلاق بدون دین، نه تنها ممکن و مطلوب، بلکه کاملاً لازمه هزاره سوم است.
Another / 12 December 2011
به نظر اینجانب هم یکی از عوامل بدبختی کشور ما ایران همین دین اسلام است. ما ایرانیها دو شخصیتی زندگی می کنیم. به دینی اعتقاد داریم که با ذات ما در تضاد است. تاریخ چند هزار ساله ما نشان داده که ایرانیان مردمی شاد و بشر دوست و صلج جو هستند. حال آنکه دین اسلام بر حول جنگ و عذاب و زجر و شکنجه و گریه و تبعیض جنسی و … می گردد. برای نمونه ما هر ماه یک روز را جشن میگرفتیم و حال آنکه امروز تقویم ما پر است از روزها که نه ماه های عزاداری!!! برای که و برای چه؟؟ هیچ کس نمی داند.
ما هیچ وقت قرآن را درک نکردیم و نخواهیم کرد چون نه زبانمان عربی است و نه فرهنگمان عربی است. تازیان هم هیچگاه اشعار حافظ و سعدی و فردوسی … را درک نخواهند کرد. هیچگاه عید فطر جای نوروز را نخواهد گرفت … هم خلفای اسلامی و هم جمهوری اسلامی خیلی سعی کردند که چهارشنبه سوری، نوروز و سیزده بدر را با اعیاد اسلامی جایگدین کنند ولی به هیچ جا نرسیدند چون این مراسم با ذات ایرانی عجین شده.
با تمام فشار حکومت مردم از دین اسلام گریزان هستند و اسلامیستها می دانند که اگر اجازه نقد آزاد را بدهند دیگر کمتر کسی مسلمان می ماند.
بابک / 12 December 2011
آقای ایحادی برادر پس تو چه استاد دانشگاهی هستی که ارجاعات کتابت را نداده ای٬ آخر چرا تو آبروی ضد دینها را می برای همیجور انگاری توی یه قهوه خونه نشستی و حرف می زنی! هی می گی ولتر اینو گفت و مایکالهامفری اونو گفت٬ آخه تو کدوم کتاب تو کدوم صفحه. این ایرانیهای مسلمان هم فن و منیایی هستند. تمام این هزار و چهار و پنجاه سال هم و غمشان رحمانی کردن این اسلام بی رحم است. تمامی این مدت کارشان شده تلطیف این دین خشونت و قیظ و بی رحمی. بابا جون تو آخه چه کاره ی اسلامی بزار همین طور ضد بشری بمونه. باشه!!
شامی از ایران / 13 December 2011
آقای ایجادی اگر شما اندکی با دنیای نقد در جهان غرب آشنا باشید باید شنده باشید که نگاه نقادانه باید ابژکتیو بوده و ااز اجساسات و برخورد عاطفی فاصله داشته باشد اگر نقدی که شما توصیه میکنید اینست ،متاسفانه مطلقاً غیر علمی ست جون نفرت و خشمی غیرقابل کنترل در آن موج میزند . به عبارت دیگر نوشته شما بیش از آنکه نقد باشد یکنوع عقده گشائی ست که جای آن نزد مشاوران روحی ست ، نه در رده مقالات علمی اجتماعی در اینطور مواقع که مقاله بیش از آنکه روی صحبتش بتواند جمع باشد، فرد است و شخصی ست با محبت و شفقت تمام به نویسنده میتوان توصیه کرد نسبت به تاریخ زندگی شخصی خود نگاهی انتقادی پیش بگیرد و آنرا شجاعانه، بله شجاعانه، بررسی کند در این مسیر برایتان روشنائی آرزومند
حامده / 13 December 2011
جای آقای نیکفر و نوشتههای ارزشمندشان در “بخش اندیشهی” زمانه خالیست. لطفا خبری از ایشان بدهید!
کاربر مهمان / 14 December 2011
برای مسلمان ها بویژه دوآتشه های متعصب که همیشه درکمین نشسته تا اگر دستشان به منتقد نرسد رو به ترور های فکری و شخصیتی آنها بیاورند، جویدن این خوراک حقایق تاریخی بسیار سخت است و مزه اش تلخ تاچه رسد به هضم معنی آن. گرچه خوشبختانه بسیاری از ایرانیان بویژه جوانان سرانجام از خواب دیرینه مذهبی بیدار شده وبدنبال کسب دانش و فنون مدرن امروزی هستند، شور بختانه هنوز عده ای وابسته بدینی هستند که ریشه در خونریزی و واپسگرایی دارد. متعصبین که خیر ولی امیدوارم آنان که نیمچه مسلمانند و هنوز می اندیشند که علی و حسین و عباس و ابوالفضل و بقیه شرکای جرم، انسانهای استثنایی و قابل ستایشی بوده اند از خود بپرسند که بعنوان نمونه، همین مراسم شرم آور و مضحک ماه محرم چه چیزی بوده ست و کماکان میباشد بجز نماد زشت خرافات و واپسگرایی مردمی که هویتشان را در خشونتها، آدمکشیها و تجاوزات قرنها پیش قبایل ملتی دیگر میجویند.
بیدار بیدینزاده / 14 December 2011
اقای جلال ایجادی افرین و صد افرین بر شما ای کاش در بین ایرانیان هزاران مثل شما وجود داشت تا ما هرچه زودتر از این دین اهریمنی سلام راحت میشدیم
مهمان666 / 14 December 2011
اقای مهمان شما خیلی ارادت به خاندان محمد وعلی دارید ولی این ارادت را پای حساب مردم نگذارید. اگر در ایران اجازه نقد آزاد داده شود و مذهبی های متعصب مانند شما فضارا به ترور فکری آلوده نکنند آنوقت خواهیددید که افسانه های شیعه بمرور وبا کسب آگاهی مردم فرومیریزد. در جامعه استبدازده ایران ، چه از بالا و چه از پائین، همیشه به فکر آزاد بند زده شده است.شما در دوگفتار خود حتا یک انتقاد مشخص به اسلام و تاریخ اسلامی ندارید و نشان میدهید که چشم بسته وبا تهاجم به دیگراندیشان میخواهید جلوی فکر را بگیرید و با ناسزاگوئی فضارا آشفته و تنگ نمائید . شما تجاوز اسلام و عرب 1400 سال پیش را جنگ توجیه شده ارزیابی کرده و میگوئید جنگ است و حلوا خیر نمیکنند و ستم قوای عرب را حمایت میکنید.همین روش های روانی و تبلیغاتی روش همیشگی گروه تعرضی شیعه بوده است. من اسلام را در همان زمان خود مورد توجه قرارمیدهم که یک ایدئولوژی تجاوزگر بود و حمله بایران برای غارت وقدرت بود وشما هنوز در حال دست زدن برای آنها هستید. وامروز هم معیار من آزادی ودمکراسی و حقوق بشر است و این اسلام و شما مدافعان آن ، در برابر آزادی قراردارید چرا که این دین مخالف آزادی است ، مخالف حقوق برابر زن ومرد بوده و کسی که از اسلام دوربشود را محکوم میکنید. چرا به کمونیست و بهائی و بی خدا وغیره این همه فشار وارد میکنند وچه بسا آنهارا میخواهند نابود کنند؟ قرآن شما میگوید غیر مسلمان حق ندارد.الله به مومنین چنین امر میکند:
<< کفار را در هر کجا یافتید گردن بزنید تا زمین از خون آنها رنگین شود. اسیران را محکم ببندید که قادر به گریز نباشند.>> (سورهی محمد، آیهی ۴)
الله این حکم را به مسلمانان امر میکند:
<< بکشید کافران را از پس هم، تا جد یت و خشم شما را احساس کنند.>> ( سورهی التوبه، آیهی ۱۲٣)
من میگویم باید اسلام وقرآن را نقد کرد واینگونه آیه ها نشانگر یک دستگاه استبدادی وخشن است . شما در مورد این آیات چه میگوئید ؟ بطور مسلم در پی توجیه آن اقدام خواهید کرد.
بامید بازتر شدن ذهن ها و توسعه آزادی اندیشه. جلال ایجادی
ایجادی / 14 December 2011
آقای دکتر ایجادی. در پایین نوشته ذکر شده که استاد دانشگاه در فرانسه هستین. بهتر بود ذکر میکردین کدام دانشگاه فرانسه. مثلا استاد فلسفه اخلاق دانشگاه ماساچوست یا مونیخ. مقاله بسیار ضعیف و آبکی هست. به غیر از مستنداتی که از کتابهای تاریخی ارائه دادین و همهی سند رو از یک جا کپی کردین (کاری بسیار غیر اخلاقی). من خودم کل سندهایی که کپی و پیست کردین رو دو ماه پیش در فیسبوکم به اشتراک گذاشته بودم. (حتما نوشته شما بود). و همچنین بخش آخری که از ولتر و میشل اونفری نقل قول کردین بقیه قسمتها بسیار ضعیف بود. آبکی تر از مقایسهی صادق هدایت و آرامش دوستدار با علی میرفطروس و روشنگر و کار اینها رو در یک سطح دیدن جایی نمیشه سراغ گرفت. این مقاله در سطح رادیو زمانه نیست. با اینحال تا آخر رو خوندم اما چیزی دستگیرم نشد. آقای میرفطروس با چاپلوسی و تملق و بوسه زدن بر دستان فرح و ولیعد نشون داد که تا چه اندازه در فکر دموکراسی و اندیشه آزاد و خواست مردم است. یا مورد اخیر که به یکی از سناتورهای جمهوری خواه و جنگ طلب آمریکا نامه داد که ملت ایران دارند تلف میش، شما بزرگواری کنید و بیایید مراکز حساس رو بکوبید تا جنبش سبز بیاد و افسار رو در دست بگیره. یا کتابهای این روشنفکرها رو نخوندین یا اینکه فهم نکردین. نقد آرامش دوستدار بر تاریخ و فرهنگ ایران نشانهای از شوونیسم و ناسیونالیسم افراطی ایرانی نداره، بر خلاف کتابهای میرفطروس و روشنگر و همچنین شما. این که ادعا میکنید شونیست نیستید محلی از اعراب نداره. درسته که اسلام رو باید نقد کرد اما با بغض و کینه هم نمیشه این کار رو انجام داد. پژوهشگری منصف و معتدل و بی طرف میخواد. نمیدونم چرا این مقاله در بخش اندیشه زمانه چاپ شد. این مقاله در درگاههای شبهه پراکنی مراکز دینی باید مطرح میشد تا فقها و عالمان حوزوی به آن پاسخ بدن. مثلا سایت تبیان یا درگاه پاسخ گویی به شبهات دینی نه بخش اندیشه رادیو زمانه. وقتی میگین شوونیست و پان ایرانیست به کی نظر دارین؟ به یک سری موجودات خیالی یا به یه سری آدمها و روشنفکر نماها. علی میرفطروس قوم گرا و پان ایرانیست نباشه پس کی هست. ملاحظاتی در تاریخ ایران رو بخونید تا بفهمید این بشر چه نفرت و کینهای به عرب داره. مثلا میگه اسم زید زشت و خشن و تند هست اما اسم آرمان آرام و صبور و با طمانینه و بهتره بگیم قرص آرامبخش هست. فکر نمیکنید باید یک تجدید نظری در عقاید و آرای خودتون بکنید. دکتر روشنگر که جای خود داره. حتی حوصله تایپ درمورد این شبهه پراکن رو ندارم.
مصطفی نصیری / 14 December 2011
دوست گرامی توصیه می کنم قبل از انتشار مقاله اون رو به چهار تا آدم دیگه هم نشون بدین تا اعتبار اسمتون بیشتر حفظ بشه. اولا که هیچ مدل روشنفکری با انتقاد مخالف نیست چه دینی و غیر دینی. اتفاقا از وظایف اصلی روشنفکران دینی انتقاد از دین هست و پیش از شما این کار رو خیلی بهتر از شما انجام دادند چه در مورد اسلام به طور کلی چه تشیع. انتقاد با سر هم بندی یک مقدار تفاوت داره. مثلا با یک جستجوی کوتاه مشخص میشه که اون حدیث نژاد پرستانه سندیت نداره: http://porseman.org/showarticle.aspx?id=444 دیگر اینکه جدا کردن فهم دین از دین این امکان رو به امثال من و شما میده که در مورد دین اظهار نظر بکنیم. شما حرف سروش رو درست متوجه نشدید دوست عزیز. این بزرگترین کاری است که راه رو بر هرگونه انتقاد باز میکنه. انتقاد آزاد هست اما به شرطی که قاعده بازی رو رعایت بکنید و خودتون انتقاد پذیر باشید. با سر هم کردن چند تا حدیث به جایی نمیرسید.
کاربر مهمان / 14 December 2011
مخاطب من در این کامنت و کامنت اول من آقای ایجادی نیست. ایشان غرض خود را کاملا ثابت کرده اند. مخاطب من
رادیو زمانه است که سطح خود را چنین پایین آورده. باز هم مدرک می خواهید؟ همین دو آیه از قرآن را “کامل” با ترجمه می آورم. وارد بحث تفسیری هم نمی شوم. چون تنها چیزی که می خواهم ثابت کنم بی صلاحیتی آقای ایجادی برای اظهار نظر در مورد صدر اسلام است:
آیه ۴، سوره محمد،
“چون با كافران روبرو شديد، گردنشان را بزنيد. و چون آنها را سخت فرو كوفتيد، اسيرشان كنيد و سخت ببنديد. آنگاه يا به منت آزاد كنيد يا به فديه. تا آنگاه كه جنگ به پايان آيد.”
آقای ایجادی، آخر جمله را حذف کرده تا وانمود کند آیه به تمام زمانها و مکانها اشاره دارد. آیه صراحت دارد که
شدت و غلظت در مورد “جنگ” است و تا زمانی ادامه می یابد که جنگ پایان یابد.
آیه ۱۲۳، سوره توبه،
“اى كسانى كه ايمان آوردهايد، با كافرانى كه نزديك شمايند جنگ كنيد تا در شما شدت و درشتى يابند، و بدانيد كه خدا با پرهيزگاران است.”
کلمه عربی “قاتلوا” به معنی قتال و جنگ کردن است، نه به معنی کشتن (که در عربی اقتلوا است).
پس باز هم زمینه بحث “جنگ” است، که عاملین و آغاز کننده آن کافران مکه (یعنی همان کافران نزدیک به “مسلمانان مخاطب وحی”) بودند. قاتلوا از باب تفاعل است که به سوی درگیری هر دو طرف در فعل مربوطه اشاره می کند. اگر قتل را به معنی کشتن بگیرید، معنی قاتلوا می شود شما کافران را بکشید و کافران هم شما را بکشند…تا جنگ پایان یابد، که بی معنی است.
سوال من اینست که آیا آقای ایجادی این دو آیه را به عربی و تا انتها خوانده و فهمیده، ولی با غرض ورزی آنها را سانسور کرده، یا اینکه آن کامنت را بدون هیچ تحقیق و بررسی مستقل نوشته است.
آیات دیگری هم هست که به شدت نظریه او را نقض می کند، مانند آیه ۸ سوره ممتحنه:
خدا شما را از نيكىكردن و عدالتورزيدن با آنان كه با شما در دين نجنگيدهاند و از سرزمينتان بيرون نراندهاند، باز نمىدارد. خدا كسانى را كه به عدالت رفتار مىكنند دوست دارد.
دوستان دین ستیز هم توجه کنند: دشمن دانا به از دوست نادان.
آیا کسی هست از نامسلمانان که مرا یاری کند برای خاطر دانایی، هر چند من مسلمانم،
یا تعصب کور همه را برده است؟ آخر تا کی ایرانی بازی و حرف بی ربط و بدون مرجع زدن؟
مشکل ایران و ایرانی همین هاست، نه این مذهب و آن مرام.
کاربر مهمان اول / 14 December 2011
نه دوست عزیز، مغرض شما هستید که می خواهید مقاله غیر علمی را با تیتر “استاد دانشگاه در فرانسه” به نام “نقد” جا بزنید. و الا من به مذهب شیعه هم انتقاد دارم حتی اگر مذهب خود من باشد. ولی این انتواد را با چشم باز و با فهم انسان و جهان انجام می دهم نه از روی تعصب و جوش و غیرت.
از من یا از خاندان علی چه انتظاری دارید وقتی جمعی از سرداران و والیان امپراطوری ساسانی هم به سپاه اسلام پیوسته بودند؟ لینک زیر را ببینید. واقعیت اینجاست که ساسانیان از درون فروپاشیده بودند و اگر اسلام به ایران نیامده بود در نهایت امپراطوری روم ایران را به زمین می زد و فرهنگ خود را بر آن حاکم می کرد. مسئله اینجاست که شما قواعد جنگی و رفتار ۱۴۰۰ سال پیش را با کنوانسیون ژنو می سنجید. اگر مسلمانان در برابر هرج و مرج ساسانی نمی ایستادند، حکم مرگ خود و دین خود را در آینده نزدیک امضا کرده بودند. مگر ساسانیان نسبت به جان و مال عربها و مسلمانان احترام خاصی قائل بودند که انقدر از اینکه چنین بلای سر آنان آمد ناراحتید. شاپور ذوالاکتاف را فراموش کرده اید؟
حوادث جزیی را هم باید مورد به مورد سنجید. سعید بن قاص معروف است به خشونت و سرکوب؛ ولی آیا تمام فرماندهان اینگونه بودند؟ یا سیاست او ،مورد تایید خلفا و خاندان علی این بود؟ سوال اینجاست چرا در دمشق و اورشلیم و مصر خونریزی نشد؟ کسی می داند که یزدگرد سوم و برخی از امرای ساسانی و موبدان زرتشتی تا مدتها به شورش – بعد از امضا معاهده با اعراب- تشویق می کردند؟ آیا ایرانیان در اکثریت صلح و امنیت با یک حکومت مرکزی قدرتمند را ترجیح می دادند یا بلبشوی ساسانی که هر حاکم محلی به دنبال شاهنشاهی خود و خاندانش بود؟ اینها سوالاتی است که باید به آن پاسخ گویید، با تحقیق عمیق تاریخی، نه جمله های کلیشه و نخ نام شده مثل “حمله اعراب به ایران. چه و چه”. بله، شاید بعضی از آلمانها هم در سال ۳۰۰۰ از حمله آمریکا به آلمان و آمریکایی کردن آلمان، خشونت و سبعیت متفقین در درسدن، ووو شکایت کنند بدون اینکه به یاد بیاورند هیتلر که بود و چه کرد. این مثال من البته چیزی را ثابت نمی کند، خواستم بگویم خیلی سطحی و بچه گانه برخورد می کنید و اتفاقا اینشمایید که تعصب ضد مذهبی دارید آقای ایجادی.
در دوران جنگ حلوا خیرات نمی کنند و هزاران اتفاق می افتد. مهم اینست که مردم آن دوران چه نظری نسبت به مسلمانان پیدا کردند و آیا سره را از ناسره تشخیص دادند یا نه؟ همانگونه که گفتم، آنچه می بینیم دلبستگی ایرانیان به خاندان علی، و دشمنی آنان با قسمتی از نیروهای عرب و مسلمان است که قساوت را از حد گذراندند یا امپراتوری عربی بنا کردند که نمی تواند بدون دلیل تاریخی باشد. آیا آلمانها امروز آمریکایی ها را به عنوان آزاد گران آنها از ثنگال هیتلر دوست ندارند؟ آیا نسبت به سیاست های مداخله جویانه آمریکا در جهان انتقادی ندارند؟
اسم من هم به خود من مربوط است. نه ادعایی کرده ام نه گفتم استاد دانشگاهم، نه مقاله پر مدعا نوشتم. من شاید چیز چندانی ندانم، ولی اینرا می دانم که شما نیز چیز چندانی نمی دانید. شهروند ساده ای هستم که چند سوال سر راست مطرح کردم و اشتباه شما در ترجمه و تفسیر یک جمله ساده عربی را گوشزد کردم. آیا ما ایرانیان که به دلار های نفتی یا یوروهای هلندی دسترسی نداریم حق فکر کردن نداریم؟حق نداریم از به اصطلاح روشنفکرانمان دقت علمی و داوری منصفانه و آگاهانه بخواهیم و اشتباهاتشان را به رخشان بکشیم؟ مایی که به وبسیاتهای آنچنانی دسترسی نداریم حق نداریم بگوییم شما ضدّ اطلاعات پخش می کنید؟ آیا این ترور فکری و ایجاد وحشت است؟ مرغ پخته هم از این حرف به خنده می افتد. بعد از حکومت وحشت ملایان، که هر سوالی را با غوغای آآآی دین از دست رفت جواب می دهند، باید با حکم تکفیر دین ستیزان هم روبرو شویم که هر سوالی را با غوغای آای آزادی از دست رفت جواب می دهند؟
بس کنید که ما دست شما را خوانده ایم و می دانیم اگر به دنبال شما و چون شمایی به راه بیافتیم از یک چاه به چاه دیگری افتاده ایم.
http://theworlduntome.wordpress.com/2011/06/18/touraj-daryaee-on-the-arab-conquest-of-iranshahr/
کاربر مهمان / 12 December 2011
نویسنده عزیز ایراندوست،بله من طرفدار جدائی مذهب از سیاست ودولت هستم. دین بهیچوجه بعنوان مرجع نباید در امور کشورداری مداخله کند. درست است که دولت حاکم ویک حزب سیاسی نمیتواند مبارزه علیه مذهب را در دستور کار سیاسی ورسمی قراردهد. ولی بحث من در اینجا وظیفه روشنفکران انی است که به اسلام انتقاد دارند وفکر میکنند که این دین یکی از عوامل فلاکت جامعه ما بوده است. اینان باید آشکارا نگاه خود را بیان کنند یانه؟ این روشنفکران که در ضمن چه بسا سیاسی نیز باشند بعنوان نظر شخصی خود اگر تمایلشان است باید با آزادی عمل کنند. خیلی شرط نگذاریم دردهای ما فراوان است و بیشتر مشکلات از نگفتن هاست.
درباره گفته “الف . ب”، در نقد اسلام دردوران پیش همانگونه که در مقاله آمده برخی افراد شجاع و روشنگر نظر دادند و حتا در دوره انقلاب از میان روشنفکر و سیاسیون بودند که به تائید حکومت خمینی نپرداختند. ولی در مجموع توان وصدای این انتقاد ضعیف بود. فضای وهم وترور وکمبود شجاعت مانع از توسعه نقد بود. محافظه کاری روشنفکر سنگین بود وهست. رژیم شاه فاقد بینش پیشرودر انتقاد خرافات بود و شاه خودرا نظرکرده امامان میدانست وخرافات را پشتوانه حکومت خود میدید. حکومت ترور اسلامی و تمامی روشنفکران مذهبی هر نقدی را منکوب نمودند. حال علیرغم اینکه کارهای اساسی نشده چرا باید گفت “الان دیگر کمی دیر شده”؟ یعنی نباید نقد کرد؟ نباید به افسانه سازی و دروغ شیعه پرداخت؟ نباید کار پژوهشگران را در این زمینه تقویت نمود و حمایت کرد؟ ما نیاز داریم حرفهایمان را بزنیم. خرابی های ناشی از مذهب عظیم است. در شرایط تاریخی امروز پس از سی سال حکومت دینی ، بطور خیلی آشکارتر زیان بینش و عملکرد اسلام را میتوان نشان داد. این تجربه تاریخی دردناک را نمیتوان نادیده گرفت. کار انجام نشده در گذشته پایه عمل امروز ما نمیتواند باشد وبرعکس باید نقد را گسترده نمود و همه کسانی را که در این راستا گام برمیدارند را تشویق نمود. من اکولوژیست هستم و طرفدار لائیسیته ودر عین حال نقد مذهب رایک ضرورت میدانم.
در ضمن از تمام کسانی که بدنبال مطاله این مقاله در سایت های گوناگون، برایم پیام حمایت وتشویق فرستادند سپاسگزارم. جلال ایجادی
ایجادی / 13 December 2011
سنت پیامبر در زادگاهش همچنان ادامه دارد:
بخوانید:
يسنا: زن عربستاني به جرم دعانويسي، سحر و فريب مردم، با شمشير گردن زده شد. براساس اعلاميه وزارت كشور عربستان «آمنه بنت عبدالحليم بن سليم ناصر» روز دوشنبه در شمال شهر الجوف با گردن زدن به وسيله شمشير اعدام شد. اين وزارتخانه اطلاعات دقيقتري از اتهامات واردشده به اين زن را اعلام نكرده است. روزنامه الحيات درباره اين زن نوشته است او زني حدودا 70ساله بود و از مردم با ادعاي اينكه ميتواند بيماريهاي آنها را شفا دهد، پول ميگرفت. او براي هر جلسه تقريبا 800دلار مطالبه ميكرد. سازمان عفو بينالملل اعلام كرده است با احتساب اين اعدام، تعداد اعداميان امسال در كشور عربستان به 73 مورد رسيده است، هرچند آمار دقيقي از تعداد زناني كه در عربستان اعدام ميشوند وجود ندارد. در ماه اكتبر يك زن ديگر نيز در اين كشور به جرم قتل شوهرش گردن زده شد. وي زماني كه شوهرش در خانه به سر ميبرد آنجا را به آتش كشيد.
کاربر مهمان / 14 December 2011
من در نوشته خود گفتم که سه گروه وجود دارد و سومی گروه تعرضی شیه است. تمام تلاش اینان منکوب کردن نقاد اسلام است. انها در هراسند که اسلام براهمیشه ناپدید گردد. اینان روش ترور فکری دارند وادامه خط مستبد غزالی هستند که میخواست ابن سینا را از میان بردارد. در تمام تمام گفته های اینان یک جمله انتقادی به دین خشونت و دروغ شیعه ندارند. ذهنشان بسته و استبدادزده است و سرشار از آشفتگی فکری وروحی. جز دفاع از اسلام چیز دیگری نمشناسند و مانند هورا کش ها برای خاندان محمد وعلی عرق میریزند. اینان مانند سینه زنان وزنجیرزنان دم میدهند . متاسفانه همانطور که اقای بیدار میگوید:”هنوز عده ای وابسته بدینی هستند که ریشه در خونریزی و واپسگرایی دارد.” ما باید بطور قطع از مذهب اسلام و شیعه و دین امامزمانی دورشویم و نقد انها را هرچه بیشتر گسترش دهیم. تعرض متعصبین ادامه دارد. ما بایدتناقضات قرآن و ضدیت آنرا نسبت به حقوق زن و حقوق بشر ادامه دهیم. دین اسلام بر ویرانه اندیشه استوار است زیرا متعلق به جامعه بسته شبه جزیره عربستان با ساخت قبیله ای و خشن میباشد. حتا در همان زمان تولد نیز از جامعه و ساختار سیاسی ایران عقب افتاده بود و امروز جز سدی در برابر ترقی چیز دیگری نیست.مسئله مرکزی اسلام قدرت سیاسی و تصاحب مال دیگران وفشار نسبت به زن ورفع نیاز جنسی محمد چیز دیگری نبود. این چارچوب ذهنی برای امروز جز یک کادر ارتجاعی چیز دیگری نیست. کسانی که در این چارچوب ذهنی درمانده اند واصراردارند متاسفاه خود را محکوم کرده اند. ما در خارج از تمام امکانات باید بهره گیریم ونقد خود را به پیش ببریم ونباید ترسید. البته از جانب متعصبترین انها امکان ترور وجوددارد، ولی ما باید به کارمان ادامه دهیم. بگوئیم که از اسلام بدرآمدیم چون دین اسارت است. دوباره آیه قرانی را میاورم تا ماهیت آن بیشتر بر ملا شود:<< کفار را در هر کجا یافتید گردن بزنید تا زمین از خون آنها رنگین شود. اسیران را محکم ببندید که قادر به گریز نباشند.>> (سورهی محمد، آیهی ۴)
الله این حکم را به مسلمانان امر میکند:<< بکشید کافران را از پس هم، تا جد یت و خشم شما را احساس کنند.>> ( سورهی التوبه، آیهی ۱۲٣). این طرز فکر راهنمای مهاجمین فکری میباشد. اسلام با ترور حکومت میکند و عوامل آن در کوی وبرزن در جستجوی کافر ومرتد میگردند. اسلام در پی دوستی نیست بلکه کینه توز و ضد دیگراندیشی میباشد و پیروان هیچ دینی را نمی پذیرد و حتا مسیحیت را که اهل کتاب میداند میگوید از خود باید دور کرد. << مسلمان نباید دوست غیر مسلمان برگزیند، که این خواست الله نیست، مگر آنکه شر ایشان را دفع کنید.>> (سورهی ال عمران، آیهی ۲٨) این دین پستگرا وتنگ نظر است ومدافعان آن نیز متعصب ودورغپرداز و مغلطه گر هستند. از خود باید پرسید چرا اکثریت گروه های تروریستی ، اسلام گرا هستند؟من هرگز نمیگویم که هرکس مسلمان است تروریست میباشد. بهیچوجه. ولی خود اسلام و ایدئولوژی آن تروریست پرور است . به آیه های بالا توجه کنید وآنچه میخوانید مکتبی است برای تروریسم فکری وسیاسی. امیدوارم در نقد اسلام هرچه دلیل دارید ونوشته و گفته جمع آوری کرده اید، به نگارش درآورید و با تحلیل و نظم فکری منتشر کنید. بنویسید و به ایران وهرکشور دیگر بفرستید. کتابها و جزوه های در نقد اسلام را چاپ کنید وبدست دیگران برسانید. سانسورچیان اسلامی ناسزا خواهند گفت ، ما باید کارمان را ادامه دهیم.
جلال ایجادی
ایجادی / 14 December 2011
نخستین پیامگذار(کاربر مهمان، دوشنبه, 09/21/1390 – 01:28) پاسخ های توهین آمیزی به آقای ایجادی نویسنده مقاله دادند و بگونه ای اصرا برخودفریبی کردند. به این کاربر محترم عرض میشود که:
آقای ایجادی مطلبی راازیک مجتهدوعالم شناخته شده شیعی بازگو کردند که علمای کنونی ( تا آنجا که من دیده ام و میشناسم ) به ایشان ارادت دارندوبرخی آثارشان را حتی روزانه میخوانند. شما چرا به آقای ایجادی توهین میکنید ؟
دوم این که، در کجا و کی معنی «عرب» متمدن و زبان فهم بوده و معنی عجم نامتمدن و وحشی؟ عربها هنگامی که با آن همه کشتار وغارت و بیداد ایران را گرفتند، چون ایرانیان زبان عربی نمی دانستند، آنها را عجم بمعنی گیج و گنگ و( بفرمایش شما) زبان نفهم می خواندند. ولی در زبان عربی لغت عرب بمعنی متمدن و زبان فهم نبوده و نیست. معنی عرب و عجم درزبان آن روزگارعربها ودرنتیجه درسخن امام حسین روشن است. منظورازعرب همان تازی است و مراد عربها از واژه عجم همین ایرانی غیرعرب. یعنی همان که در زبان وفرهنگ آن روزعرب بوده، نه بمعنایی که شما نوشته اید. چرا این همه اصرار دارید تا خود و دیگران را فریب دهید؟!
سوم این که، امام حرفشان را با این جمله که « ما از تبار قریش هستیم» آغاز کردند. آنگاه ادامه دادند که « هواخواهان ما عرب ودشمنان ما عجم (دراینجا: ایرانیها) هستند.». سپس افزودند « روشن است که هرعربی ازهرعجمی(ایرانی) بهتر وبالاتروهرعجمی(ایرانی) ازدشمنان ما هم بدتراست »! پیداست که نظرشان تبارو نژاد بوده است، نه آنچه که شما میگویید. اگرمنظورایشان متمدن ونامتمدن و وحشی بود که نمی گفتند عرب وعجم. واژه «اعراب» را بکار بردند، نام از یک دیدگاه، خاص است و به نژاد نظر دارد، بمعنی زبان فهم و متمدن نیست.
چراامام باید عرب را بمعنی متمدن وغیرعرب وایرانی را بمعنی نامتمدن و وحشی بکارمیبردند؟ شما که کار را بدترکردید!
بازهم اگرشک داریدّ، دراین متن بجای لغت عرب بگذارید متمدن وبجای عجم نامتمدن، باردیگر بجای عرب وعجم بگذارید زبان فهم و زبان نفهم ببینید چه در می آید .
آیا به نظر شما این حرفها منطقی و انسانی است؟ آیا معنا دارد؟ آن هم از زبان یک امام معصوم! این چه اصرار و چه فرهنگ و تمدنی است که نماینده آن دنبال کشتن وغارت وبرده و غلام گرفتن مردم و اسیرکردن زنها و فروش آنها است؟! دشمن و نامتمدن خواندن و برده گیری و تجاوز به زنها و فروش انسانهایی که از خودو شرف و ناموس خود دفاع کردند آیا نشان تمدن وفرهنگ است؟! آیا چنین آدمهایی باید تقدیس شوند؟ بچه دلیل زبان نفهم ها دشمن ایشان ودشمن تبارقریش هستند؟ مگر درخاندان قریش همه زبان فهم ومتمدن بودند؟ زبان فهم ومتمدن بودن یا نبودن چه ربطی به تبارقریش دارد که ایشان حرفشان را با معرفی تبار خودآغاز کردند؟ آن هم با آن سابقه ای که درحمله به ایران، روم و یمن برجای گذاشتند!
زبان نفهم ها چرا دشمن قریش باشند؟ چرا باید زبان نفهم ها را کشت و به بردگی گرفت و زنهایشان را فروخـت؟! عربها با همه پشتیبانیها و کمکهایی که از ایرانیان میگرفتند، به ایرانیان حمله کردند، آیا کسانی که از سرزمین و شرف و ناموس خود دفاع کردند دشمنند و مهاجم به شرف و ناموس مردم متمدن و با فرهنگ؟!
اگرمنظور امام حسین از عرب متمدن و زبان فهم و منظورایشان ازعجم زبان نفهم وغیرمتمدن و وحشی باشد که کار بدترمیشود. درآن صورت ایشان هم دشمن ایرانیان است ، تاآن اندازه که میگوید باید ایرانی ها را برده و غلام «اعراب» کرد و زنهایشان را فروخت ! و هم پیش ازان، عرب را زبان فهم و متمدن و غیرعرب را زبان نفهم و نامتمدن و وحشی شمرده است! این چه دفاعی است که کرده اید؟!
این چه معنی دارد که کسی مخالفان خود را نفهم و نامتمدن و وحشی بخواند وآنها را برده و غلام «اعراب» کند و زنهایشان را بفروشد؟! این چه فرهنگ و تمدنی بوده؟!
شما چه آدمی هستید که از چنین آدمهایی دفاع، آنها را تقدیس وازآنها پیروی میکنید ؟! چه آدمی هستید که گزارش یک عالم شیعی شناخته شده ودیگرگزارشهای تاریخی را می بینید و اصرار بر خودفریبی میکنید؟! کلمات و جمله های روشن را وارونه وغیرواقعی جلوه می دهید و از بدترین دشمنان تاریخی خود این گونه دفاع میکنید؟! واژه ها معنی روشن دارند، آخر درکدام فرهنگ عرب بمعنی متمدن و زبان فهم است؟ عرب تمدنش کجا بود؟ رفتارتازیان را درحمله وغارت وکشتارو تجاوز به زنان و حراج زدن ناموس مردم، در آذربایجان، سورستان(عراق کنونی)، سیستان، خراسان، پارس و استخر، قم، جی و سپاهان، گرگان و تمیشه ودرجای جای ایران ، در تاریخ ( منابع اسلامی ) بخوانید تا شاید به خود آیید وازاین همه خودفریبی دست بردارید. این همه اصراربرفریب دادن خود، این همه پافشاری برپذیرش توهین و احترام و تقدیس توهین کننده دشمنان متجاوز، جای شگفتی و تاسف بسیار دارد!
آقا ! سخن روشن است. با روشن ترین زبان گفتند شما از هرعربی بدتر هستید! گفتند شما را باید دستگیر کرد و به بردگی و غلامی عربها گرفت! گفتند زنهای شما را باید برد مدینه فروخت! بدتراین که، اینها فقط حرف نبوده، این کارها را بفراوانی انجام دادند. قتل عام کردند وغارت کردند و زنها و کودکان داغدارو بی دفاع را بردند و به آنها تجاوز کردند وفروختند، هزارهزار!
با فرماندهی همین سعیدبن عاص وبا شرکت امام حسن وامام حسین درگرگان قتل عام کردند، جوی خون راه انداختند، در شهر تمیشه با قولی که عربها دادند، مردم قولشلن را باور ودرشهر را بازکردند، آنها (با نیرنگ و فریب) وارد شهرشدند، آنگاه مردان و جوانان را کشتند و زنها و کودکان را …. !
از چه چیزی دفاع میکنید؟ به چه چیزی دل بسته اید؟ جزاین که آمدند آن همه کشتاروغارت کردند وآزادمردان را ببردگی وآزاد زنان را به کنیزی بردند و به آنها تجاوز کردند و فروختندشان، و شما دربرابر، دراین 1400 سال برایشان هزینه کردید چه نتیجه ای گرفتید؟ چه چیزی ازعربها یادگرفتید؟ چه اثر مثبتی درزندگی شما داشتند؟ دوطرف حساب را بنگریدو باهم بسنجید. جزاین که شما را عجم و موالی خواندن و آن چه داشتید ازشرف و ناموس و داراییهایتان را غارت کردند و زمینهایتان را صاحب شدند، ازعربها چه دیدید؟ بعد هم برسرتقسیم زمینها وداراییها و ناموس وزنهای شما، دعوایشان شد، عده ای ازآنها عده ای دیگررا کشتند، شما برای چه عزاداری میکنید؟ از ناموس و سرزمین و شرف شما چه کسانی دفاع کردند و شما برای چه وبرای که عزاداری میکنید؟! البته که درمیان آنها مانند هرمردم دیگر خوب هم بودند ، ولی چند درصد؟ چه اثری داشتند و دارند؟ چه کسی درمدینه از آن همه بیداد صدای اعتراض بلند کرد؟ جزاین که همه بی استثنا سهم خود را گرفتند؟ …. دیگر چه میتوان گفت؟ جزاین که : آن کس که نخواهد بداند و اصرار برخودفریبی داشته باشد را کاری نمیتوان کرد، و …. . تهران ـ بابک
کاربر مهمان / 15 December 2011
من از این فضای مجازی ممنون هستم که می توان در آن به راحتی در باره هر چیزی وبه آزادی تمام صحبت کرد یک کاربر نام خود را بیدینزاده میگذارد ،نمیدانم اگر این آقا میخواست جایی در ایران استخدام بشه آیا باز همین نام را انتخاب میکرد.مطلب نوشته شده تحت عنوان نقد مخصوصا نقد اسلام میباشد .انسان موجودی است دارای احساس و عقل ،درست این استکه در نقد ،احساسات را دخالت ندهیم و فقط این عقل ها یا عقول باشند که پیرامون مطلب اظهار نظر کند ودر اینجا همه همدیگر را ارجاع میدهند ،دعوا و تهمت وپرخاشگری در این صفحه ما دور میکند از رسیدن به جامعه انسانی!آقای ایجادی در جایی افکار علی شریعتی را مخرب وغیردموکراتیک و خرافاتی دانسته وآقای بیدینزاده مراسم محرم را شرمآور و مضحک دراینجا من توانم نیست وارد بشم فقط جهت اطلاع بگویم علی شریعتی در باره عزاداری محرم زیاد صحبت کرده کتاب تشیع علوی وتشیع صفوی در جایی در باره عزاداری محرم میگوید این یزید بود که اولین عزاداری را برای امام حسین گذاشت.
مجتبی / 15 December 2011
دوستان عزیز سلام
اگر دقت می کردید آقای ایجادی در ابتدای مقاله اشان اشاره کردند که نقد باید آزاد باشد . لازم هم نیست که یک نفر متخصص باشد که نظر بدهد . حالا دوستان عزیز فکر کنید که آقای ایجادی دنستهایی در باره دین اسلام و تاریخ شیعه دارند و میخاهاند در باره این دین تحمیل شده به ایران اظهار نظر کنند . بیایید آزادی اندیشه و آزادی بیان را تمرین کنیم .
رضا از هلند
15-12-2011
reza / 15 December 2011
با سلام اگر کار ایجادی ایجاد این بحث باشد خودش یک میلیارد می ارزد. دوستان اسلام پناه بهتر است مرگ شعائر دیروز را باور کنند. اسلام دین بکش بکش است. اسلام باید بخاک سپرده شود. من این آقی ایجادی را نمی شناسم ولی باید آدم باهوشی باشد٬ حتا اگر نوشته اش قلمبه سلمبه نباشد٬ باید از این اسلامیون پرسید آیا با مثل سروش الله عبدالکریم خانی نوشت٬ او در سوک آبروی دامادش هم چنا پر تکلف نوشته بود که بیچاره ی از زندان اسلام فرار کرده نتوانسته بود آنرا بخواند. راستی بقول اشاره ی کسی در میان همین کامنت ها چرا این برادران اسلامی همشان رفته اند سوییس و نروژ و آلمان و فرانسه و آنگلیس٬ چرا نرفته اند در کشورهای اسلامی تا هر صبح و شام اذان و قرآن بشنوند٬ نکند این اسلام فقط برای مردم بدبخت ایران واجب است!!!
یاریران / 15 December 2011
آب در خوابگه مورچگان
جناب ایجادی انگشت بر نقطه حساس تعصب پیشگان گذاشته اند: آزادی نقد!
افراد خردمدار و اندیشه ورز، قبل از حصول اطمینان نسبت به درستی یا نادرستی هر مدعا، ابتدا به بررسی همه جانبه و تحقیق و مطالعه و بحث پیرامون موضوع مورد نظر می پردازند که لازمه اش تردید و نگاه شکاکانه و برخورد نقادانه است، در حالی که اهل ایمان از همان آغاز به اصلی مقدس باور آورده و سپس جهت تثبیت و قبولاندن آن به دیگران به روش هایی گاه خشن و گاه مسالمت آمیز متوسل می شوند. تکفیر، تخطئه، تهدید، صدور فتوا و حکم قتل، و در بهترین و نرم ترین حالت دروغ پراکنی و مغالطه ابزار همیشگی مبلغان دینی ستیزه جو جهت اثبات حقانیت اعتقاداتشان است.
بعضی از نظردهندگان، به جای پاسخگویی مستدل به مواردی که در مقاله آقای ایجادی، بخصوص استنادات تاریخی ایشان آمده ، یا به مدرک دانشگاهی ایشان گیر داده اند و اعتبار و صحت آن را زیر سوال برده اند، یا شخصیت یا سوادشان را مورد پرسش قرار داده اند، حملات دشنام گونه هم که جای خود دارد. اثری از بردباری و تحمل نظر مخالف در این نوشته ها دیده نمی شود.
یکی از روش های رایج مغالطه کاران برای به کرسی نشاندن حرف خود، زمانی که از پاسخ گویی منطقی عاجز می مانند، توسل به ارعاب و تخطئه گوینده است. به جای ارائه برهان و دلایل قانع کننده در رد سخن گوینده، خود گوینده است که آماج حملات و تخریب شخصیتی قرار می گیرد.
آیا برای رد نظرات آقای ایجادی یا تکذیب گفته های او، بررسی میزان سواد و مدارک دانشگاهی ایشان، میزان تسلط ایشان به زبان عربی، قرآن شناس بودن و .. کافی یا حتی لازم است؟ اگر شخص ناشناسی، مانند این حقیر، این مقاله را نگاشته بود، با مطالب آن چگونه برخورد می کردید؟ فرض کنید که این جانب فاقد مدرک دانشگاهی است، عربی نمی داند، در حوزه های “علمیه” از مکتب “علمای” شرع فیضی نبرده، آیا این حق را برایم قایلید که در باره مسایل مختلف از جمله مذهب و تاریخ اظهار نظر کنم؟ اصلا” شما یک مریخی را در نطر بگیرید که در سیاره دوردست خود، سال های طولانی جوامع خاورمیانه را زیر ذره بین قرار داده، تاریخ ایران و عرب را مطالعه کرده، بند بند آیه های قرآن را خوانده و تبلیغات شیعه گری و پیروانش را به خوبی می شناسد و مهم تر از همه دیدگاهی نسبت به این موضوعات پیدا کرده که با عقاید شما سازگار نیست. آیا در برابر استدلال ها و سندهایی که در اثبات باورهایش برایتان عنوان خواهد کرد، شما هم با متانت و بردباری سند و دلیل رو خواهید کرد یا این که از او می پرسید از کدام دانشگاه فارغ التحصیل شده، یا کجا درس می دهد یا بدتر از همه او را به یهانه بی حرمتی و پرسشگری در مورد مقدسات تان به باد ناسزا می گیرید؟
یکی از کاربران به سایتی به نام پرسمان پیوند داده بود که گویا نژادپرستانه نبودن یک حدیث را ثابت می کرد. با مراجعه به مقاله این سایت معلومم شد که این حدیث واقعا نژادپرستانه است و جز از طریق مغالطه نمی توان خلاف آن را ثابت کرد. “آقا” یان در این فن استادند و می توانند با عملیات کلامی ثابت کنند که ذغال سفید و ماست سیاه است و اگر کودکی خردسال بدیهی ترین حقایق را به زبان بیاورد یا پژوهشگری دلسوز نتیجه تحقیقاتش را انتشار دهد، با نگاه عاقل اندر سفیه او را بر انداز کرده می گویند: تو بهتر می فهمی یا منی که درس خوانده حوزه ام؟
منتقد دیگری کاسه کوزه ها را سر ساسانیان شکسته بود و بر این باور بود که گویا اعراب با تصرف کشور ایران ملت ما را از شر ستم دودمان ساسانی رهانیده و به آنها آزادی بخشیده و مردم با آغوش باز از اشغال گران استقبال کرده و دین آنها را پذیرفته اند. این ادعا مرا به یاد نخستین سال های انقلاب اسلامی می اندازد. تا سال های سال حاکمان نوکیسه نظام جدید گناه بی کفایتی و بی تدبیری و فقدان مدیریت خود را به گردن نظام پادشاهی می انداختند. در این که حکومت پهلوی در برخی نابسامانی های سیاسی و اجتماعی دارای نقش و تقصیر بوده حرفی نیست، اما هر چه بوده به دوران زمامداری خودشان مربوط است و نهایتا” یکی دو سال پس از آن ولی تا کی می توان به این فرافکنی ها ادامه داد؟ پس از انقلاب شاهد سقوط و قهقرای جامعه در کلیه زمینه ها بودیم. سرکوب و کشتار مخالفان و دیگراندیشان، فساد و غارت اقتصادی، اشعال سفارت خانه و گروکان گیری، دشمنی به دولت ها و ملت ها و تحریکات منجر به انزوای بین المللی، جنگ هشت ساله، تحجر فکری و شستشوی مغزی نظام مند، تسویه ادارات و مدارس و دانشگاه ها بر اساس تفتیش عقاید از نوع قرون وسطایی و آن چه همگان در این باره می دانند. آیا این ها همه نتایج حکومت 50 و چند ساله پهلوی بود یا تاراج و خیانت دستگاه دین سالار برآمده از انقلاب؟
33 سال از انقلاب می گذرد و دیگر امروز کسی نمی تواند پلیدی های موجود در کشور را به گردن نظام گذشته بیاندازد.
در اواخر دوران ساسانیان هرج و مرج ناشی ازرقابت های درباری حکومت را ضعیف و آسیب پذیر ساخته بود و همین به اعراب امکان داد به این سرزمین هجوم بیاورند و آن را تصرف کنند. اما این به معنای استقبال مردم از قوم مهاجم و دین آنها نبود. نارضایتی مردم از سیستم طبقاتی و ستم موجود در دوره ساسانی اگر هم بود مجوز پذیرش اشغال و رفتار حقارت آمیز نسبت به این ملت نبود. نظام جامعه در عهد ساسانی با تمام کاستی هایی که می توان برای آن برشمرد در مقام مقایسه با نظام عشیره ای چوپانی جزیره العرب که بازرگانی هم تا اندازه ای در آن پا گرفته بود، به مراتب پیشرفته تر و متمدن تر بود. برده داری سوغاتی است که اعراب با تکیه بر اصول دینی خود به ایران آوردند.
شواهد و اسناد تاریخی که در باره مقاومت ایرانیان در برابر اعراب و دین آنان به خرج داده اند گواه براین است که سلطه زبان و مذهب و شبه فرهنگ این قوم به مدت چندین قرن به چالش کشیده شده و هنوز هم علی رغم سیادتش مورد پرسش است. پس ساسانیان را فراموش کنید و ریشه درد را در خود این پدیده بجویید.
بردبار / 16 December 2011
خانم محترم ژاله٬ شایدم آقای ژاله! سلام. البته شما خوب شروع کردید و به آقای ایجاد شاباش دادید٬ اما خانم محترم رفرانس خواستن چیز خوبی ست٬ حتا اگر به پاشنه ی آشیل هیتلر حمله کنیم که همین هم هست. کار ایجادی ٬ ایجاد بحث و گفتگو بوده و شکستن تاپی تابو٬ کار خوبی هم کرده٬ اما رفرانس نداده و این کار بدی ست. خودش هم اگر استاد دانشگاه باشد و نه در اداره دانشگاه سهیم باید قبول داشته باشد٬ که٬ اگر یک استاد حرفی بزند حتا خارج از دانشگاه باید مستند به سند باشد. ممنون از توجهتان. و چه خوب است که این زمانه در ترکاندن این دملهای چرکین و حماقت بیشتر مایه بگذارد٬ و از اساتید مجرب بهره بگیرد…
روفته گر / 15 December 2011
مخاطب من در این کامنت آقای ایجادی نیست بلکه آن آقا یا خانمی ست که آقای ایجادی را کنار زده و رفته سراغ رادیو زمانه٬ که هر چه باشد یکی از آزادترین سایتهاست. البته می تواند بهتر از این هم باشد. لطفا بروید در ساین جرس یک نگاه بیندازید تا بفهمید سانسور یعنی چه! آنجا اگر شما بگویید که آقای کدیور دروغ را به اذن اسلام و قرآن می گوید و دروغ را بهتر از راست البته که حرف شما را قبول نمی کنند حتا اگر سند بیاورید که در تهران به فلسطین و غزه نه گفته اند٬ همین طور اگر بفرمایید که آقای مهاجرانی دروغگوست و دوست پیامبر و ائمه و قرآن و می گوید حتا یک نقطه سیاه که نه بلکه خاسکتری هم در وجود اقدس حصرت خود خدا خامنه ای وجود ندارد٬ حالا شما بگویید که یک قلم از دزدیهای ایشان که خودش هم مسئولیتش را با گفتن «کشش ندهید » پذیرفته باشد. آری زمانه این چنین است. ولی حالا اینکه ایجادی ست و غربزده٬ شما دوست عزیزی و متشیعی که حتما هم در غرب نیستی چون نجس است٬ و حکما سر قبر امام حسین و یا رقیه و یا مکه معظمه و یا سر قبر امام رضا هستی و واجبا و شرعا در غرب نیستی لطفا این مقاله ی دختر یک آیت الله را بخوان و از او آزدگی را بیاموز. این مقاله سالها پیش نوشته شده و در سایتها هم آمده. در اصفهان ما بصورت میل به همه جای اصفهان رفته٬ حتما در سراسر ایران اینچنین است. شب بخیر کربلا٬ شب بخیر نجف٬ شب بخیر هر جا که تو ایرانی شیعه هستی و ختما سید هم هستی. قربانت. اینجا اصفهان است. و ذره ای از جهان. حالا بخوان!
سه شنبه 10 خرداد 1384
پژوهشی در قتل و خشونت طبيعی و ذاتی در اسلام و قرآن، و با اين همه انتخابات: شرکت يا تحريم! معصومه اعظمی
مردم زجر ديده ی ايران، خواهران و برادران هم ميهن، زنان مردان، فرزندان زرتشت و کوروش و داريوش و…درود بر شما. سرتان سلامت. من نه مرد سياستم و نه سياست باز. با اين همه در اين برهه از تاريخ خونين ايران که پر است از قتل و کشتار ، شکنجه و سنگسار، ترور و وحشت، تجاوز و زندان، آزادی کشی و نامردی و نامردمی، چپاول دارايی های مادی و معنوی و حراج دختران و پسران ايرانی در بازارهای کشورهای اسلامی به عنوان دانشجويی از دانشگاه تهران به خود اجازه می دهم حاصل تحقيق کوچکی از خود را به حضور جوانان اين مرز و بوم ارائه دهم. زيرا پيران را تصلب فکر و روح اجازه ی پرسش در چونی و چرايی نمی دهد.
امروز که در بازار سرد انتخابات فرمايشی و اسلامی به سر می بريم لازم است به بنياد فکری و شالوده ی روح اين نظام که جدای از بنياد روحی و فکری سياست مداران ايران از هر قشر و هر قماش نيست، توجه کنيم. شما کافی ست به همه کسانی که شما را دعوت و يا حکم و يا ترغيب به شرکت در انتخابات و يا شما را دعوت و يا حکم و يا ترغيب به تحريم آن می کنند نگاه کنيد. هيچکدام به روح مسموم و انحطاطی و ضد ايرانی و ضد انسانی اسلام نظری ندارند. هيچکدام، از ملی گراها ؛ تا ملی مذهبی گراها گرفته، تا چپ و راست، توده ای و اصولگرا و جمهوريخواه و لاييک و سکولار، پير زن و پيرمرد و جوان؛ هيچ کدام نگاهی محققانه به اين افيون مسموم که نامش اسلام است ندارند. از روزنامه های اصلاح طلب و اصولگرا که خب طبيعی ست که توقعی نداشته باشيم، ولی شما اگر به نوشته حضرات لاييک و سکولار هم توجه کنيد هيچ اشاره ای به اين افيون به اين سم خطرناک نمی بينيد. از فيلسوف و عارف و شاعر و عامی گرفته تا عالم به علوم اجتماعی و يا علوم دقيقه هيچکدام قدرت آنرا ندارند که سرشان را از هوای مسموم گنداب اسلام بيرون برند. اگر شما به تمامی سايتهای درون مرز و برون مرز نگاه کنيد و آنها را با دقت بخوانيد هيچکدام مثلا به ضديت مصطفی معين به ايران و ايرانيت، و ضديت او با فردوسی به عنوان نماد ايرانيت که در همه جا نوشته و گفته شده و افراد مورد وثوق آنرا بارها و بارها گفته اند اشاره ای نشده. ضديتی که حتا در سازمان ملل نيز با صراحت و در خودداری از امضايی برای بزرگداشت فردوسی که حتا خارجيان را نيز به تعجب و شگفتی آورده، نپرداخته است. تازه چنان که ادعا می شود معين يکی از بهترين کانديداهاست!!! و شما حساب ديگران را با رسيدن به حساب معين دريابيد. برای اين که به اوج فاجعه پی بريد خواهش می کنم برای نمونه نوشته بابک اميرخسروی را در سايت ها بخوانيد تا به عمق در جا زدن ملت ما پی ببريد که با شصت سال کار سياسی در جناح چپ و ادعای اينکه سکولار و لاييک است اما تا مغز استخوانش اسلام مثل سل رخنه کرده است. ما در کشور اسلام و زير نعلين آخوند خون آشام زندگی می کنيم و نمی توانيم سايتها را باز کنيم و مطلب بابک اميرخسروی را دوستی با ميل از خارج از کشور برايم فرستاده عنوان آن اين است : آقای معين خوش آمديد!!
همه تقصير ها را نمی شود به گردن آدمکشانی انداخت که بر ما حکومت می کنند و ما را گردن می زنند ؛ ما گردن نهاده گان به قوانين ضد بشری اسلام نيز به اندازه همان ها و حتا به مراتب بيشتر مقصريم، اين نويسنده گان که تا کنون به بنيادهای خشونت اسلامی نپرداخته اند مقصرند، اينان که حتا جرآت نوشتن و يا تکلم واژه اسلام را مگر برای مدح ندارند مقصرند. بالاخره روزی بايد اين توليد کننده و اين سرچشمه آدمکشی و اين مولد ترور هزار و چهار صد و بيست و پنج ساله در جهان و به مراتب بد از آن در اين بيست شش سال در ايران افشا و قضاوت شود. امروز با استفاده از اين دستگاه عظيم اينترنت اين افشا گری بسی آسان تر است. شما اگر اين قوانين ضد بشری قرآن و اسلام را ترد کنيد، ديگر کسی قدرت آنرا نخواهد داشت سر شما را و فرهنگتان را و غرور مليتان را و نجابتتان را و شرافتتان را و دانشتان را لب گودال بگذارد و ذبح اسلامی کند و در کاسه سر شما خون بنوشد. هر کس با اسم الله رحمن رحيم شروع به سخن کند يعنی به قوانين ضد بشری و ارتجاعی قرآن و اسلام عقيده و باور دارد. تمامی کسانی که در انتخابات رييس جمهوری کانديد شده اند بدون استثنا با آيه قرآن و بسم الله الرحمن الرحيم وارد کار زار انتخاباتی شده اند. و بسم الله الرحمن الرحيم يعنی واجب دانستن قتل ديگر انديشان و غير مسلمانان! طبق دستور اکيد دينی بر هر مسلمانی واجب عينی ست که نامسلمانی را يا به راه اسلام هدايت کند و يا او را از پا در آورد. کشتن به نوع اسلامی اغلب با سلاح سرد ، کارد، خنجر، شمشير، قمه ، تناب و … بوده و هست و هميشه مسلمان قاتل با بسم الله الرحمن الرحيم اين واجب را انجام داده است. هر مسلمانی طبق دستور دين و آيه قرآن يک قاتل بالقوه است. شما خواهران برادران اغلب به چند آيه از آيات قتل در قرآن توجه کرده ايد و از سر تکرار شايد آنها را حفظ هم باشيد ولی حتما تا کنون به اين فکر نيفتاده ايد که برويد و ببينيد اين قتل و غارت و خشونت و آدمکشی و جنايت و وجوب آن در اسلام از کجا می آيد و ريشه و ريشه های آن از چه وسعتی برخوردار است. حتما تا کنون به اين فکر نيفتاده ايد تا برويد ببينيد برای چه مردم ايران که صد در صد غير مسلمان بوده اند تا نود و نه در صد مسلمان می شوند! چه زوری در کار بوده، چه کشتاری در کار بوده، اين دروغ محض از کجا می آيد که ايرانيان خود بخود و فقط با دعوت اسلام آورده اند! اگر اينطور است پس چرا حالا کسانی که ديگر نمی خواهند مسلمان باشند را مرتد می خوانند و می کشند!؟ طبق آيات و روايت قرآن نه تنها اسلام با زور و آدمکشی و قتل و غارت و تجاوز به زنان و دختران و حتا پسران ايرانی وارد ايران شده بلکه با زور و قتل و غارت و تهديد و آدمکشی و ترور در ايران اين دين باقی مانده. و اين را روشنفکر و فيلسوف و شاعر و هنرمند ايرانی تا کنون نتوانسته به صورت عميق بفهمد و اين فهميدن را بکار برد و آن را به منصه ظهور برساند و به آن تظاهر کند. شما خواننده محترم هرگز از خود نپرسيده ايد که چرا در عرض اين هزار و چهارصد و بيست پنج سال که از ظهور اسلام می گذرد اين دين از خون سيراب نشده و همچنان قربانی می طلبد، چرا پيوسته بايد بکشد و کشته شود. چرا از حلاج و عين القضات همدانی تا پروانه و داريوش فروهر و زهرا کاظمی و احمد باطبی همين طور ما دچار دايره تکرار مکرراتيم، چرا قتل هر غير مسلمانی از صدر اسلام تاا قتل هزاران انسان بی گناه در يازدهم سپتامبر، و قتل مليونها غير مسلمان بدست مسلمانان در طول تاريخ و تا امروز در تمامی کره ی زمين حتا برای ليبرال ترين مسلمانان هم حتا در حد چندشی هم که شده عکس العمل ايجاد نمی کند، چرا در ايران از تمامی کسانی که دستی به قلم دارند از شريعتی و سروش گرفته تا حتا شايگان و ملی مذهبی و ملی و چپی و راستی با استدلال اين همه جنايات مسلمانان و اسلام را نه تنها نقد و بررسی و محکوم نمی کنند بلکه آنرا تاييد هم می کنند و آنرا با آب و تاب به عنوان ارزش به خورد مردم می دهند . چرا مليونها انسان ارمنی که بدست مسلمانان در حکومت عثمانی با کارد و قمه و سلاح های سرد و گرم ديگر کشته شدند و امروز بيشتر از هفتاد سال از آن می گذرد تا به امروز کشورهای اسلامی و حتا غير اسلامی و از سر ترس جرات محکوم کردن آنرا ندارد، حتی غربی ها هم تازه به اين فکر افتاده اند!! چرا از کشتار يهوديان و زرتشتيان و مسيحيان و بهاييان در ايران کسی آشفته نمی شود!!؟ چرا هر قتلی و هر قتل عامی در هر گوشه از جهان که بدست غير مسلمانان انجام شده باشد با سيل محکوميت حتا از طرف مسلمانان همراه است، در صورتيکه آنچه بدست آنها که مسلمانند، و با بسم الله الرحمن الرحيم نامه می نويسند و سخن می گويند و عقد ازدواج می کنند ، هر قتلی و هر قتل عامی بدون محکوميت باقی می ماند!! ؟؟ من بارها اين پرسش را از خود کرده ام و بسيار خوشبختم که فهرست وار بنيان ها و بنياد های اين همه قتل و کشتار را برايتان بنويسم تا بدانيد بی خود نيست که اگر برای مادر بزرگ و پدر بزرگتان و دايی و عمه و خاله تان و حتا پدر و مادرتان خبر بياوريد که سر چهار راه يک جوان غير مسلمان بدست مسلمانی با ذکر بسم الله الرحمن الرحيم سربريده شده اصلا در عمق وجودش احساس نگرانی و تشويش و غم و اندوه نمی کند و شوکه هم نمی شود!!! حالا اين يکنفر را ده و صد و هزار و مليون هم بکنيد هيچ تغييری در صورت او و آنها حاصل نمی شود. اگر می شد اسلام موفق نمی شد هزار و چهار صد و بيست و پنج سال بدون وقفه آدم بکشد، ترور کند، و آزادی کش باشد و…در اين بيست و هفت سال خمينی و خامنه ای و رفسنجانی و شورای نگهبان و اصلاحطلب و اصولگرا با جنگ و کشتار و تجاوز به زن و مرد و پير و جوان اين مرز و بوم بر قدرتی شيطانی تکيه نمی زدند…
اين جانب با چندين بار خواندن قرآن با شگفتی به عمق فاجعه، و ژرفنای اين خشونت و ريشه های آن پی برده ام که در زير می آورم. توجه من به شمار فعل « قـتـَلَ» ( بکش ) می باشد که به انواع گوناگون در سوره های مختلف قرآن صرف و نحو شده است. اين شمارش حتما بيشتر از اين هست ولی قطعا کمتر از اين نيست. در سوره البقره 31 بار؛ در سوره آل عمران 22 بار؛ در سوره النساء 23 بار؛ در سوره المائده 13 بار؛ در سوره النعام 4 بار؛ در سوره الاعراف 3 بار؛ در سوره التوبه 13 بار؛ در سوره يوسف 2 بار؛ در سوره الاسراء 5 بار؛ در سوره الکهف 2 بار؛ در سوره طهء 1 بار؛ در سوره الحج 2 بار؛ در سوره الفرقان 1 بار؛ در سوره الشعراء 1 بار؛ در سوره القصص 7 بار؛ در سوره العنکبوت 1 بار؛ در سوره الاحزاب 5 بار؛ در سوره غافر 2 بار؛ در سوره محمد 2 بار؛ در سوره الفتح 2 بار؛ در سوره الحجرات 2 بار؛ در سوره الذاريات 1 بار ؛ در سوره الحديد 2 بار؛ در سوره الحشر 3 بار؛ سوره الممتحنه 3 بار؛ در سوره الصف 1 بار ؛ در سوره المنافقون 1 بار ؛ در سوره المزمل 1 بار ؛ در سوره المدٍر 2 بار؛ در سوره عبس 1 بار ؛ در سوره التکوير 1 بار و در سوره البروج 1 بار. در مجموع و حد اقل 166 بار در قرآن فعل « قـّتـّل » ( قتل ) با خشونت تمام و با حکم الهی صرف شده است، اسلام حيات خود را طبق آيات و روايات در قتل ديگر انديشان و غير مسلمانان می داند…
تعداد دفعاتی که در قرآن از کلمه « الموت » (مرگ) استفاده شده و در سرتا سر آن مرگ را برای مومنين فضليت دانسته نيز بيشتر از 133 بار است. و اين در حالی است که برای فريب مردم و نگهداری آنان در ضلالت و خشونت و قتل و آدمکشی روحانيون اسلام را مکتبی انسان ساز و حيات بخش می خوانند. حال با اين داده ها اگر باز هم می خواهيد در انتخابات شرکت کنيد و به اسلام رای دهيد بفرماييد!! آقايان مسلمانان به اين نوشته پاسخ دهيد، و به خانمهای تحت امرتان اجازه دهيد آنها هم پاسخ دهند. در آينده به شمار روايات و احکام و وجوب قتل در اسلام خواهم پرداخت.
معصومه اعظمی (دختر يک روحانی) از تهران
ازاصفهان به کربلا٬ که با این ادعا / 15 December 2011
سپاس جناب ایجادی..مقاله شما پاشنه آشیل خرافه پرستان را نشانه گرفته و به همین روی هم هست که این چنین خوابشان آشفته شده است. اینها آنقدر ناتوان از بحث منطقی هستند که تنها حربه شان تخطئه است و ایراد گرفتن از رفرنس ها !
ژاله / 15 December 2011
دوستان مخالف اسلام درود برشما، شما با گفتار صریح خود نشان میدهید که ابعاد اعتراض و رد اسلام در جامعه ما گسترده است. دیکتاتوری آخوند و حزب الهی و مدافعان متعصب این دین خشن مانع بیان نظر هستند. از محمد تا خمینی وخامنه ای استبداد یکی است و افرادی که در این صفحه در حمایت این دین خشونت مینویسند ادامه دهنده همان ایدئولوژی اسارت هستند. اینان یک جمله در حمایت از تاریخ ومردم ایران ومنافع ایرانی بکار نمیگیرند و تمام کوششان دفاع از خاندان قریش و دشمنان ایران است. محمد، علی، حسین وقرآنشان در برابر ایران و آزادی روح ایرانی بوده است. جامعه ما از فردوسی و کورش و زرتشت کم میداند ولی از دروغ و دغلکاری امامان شیعه بسیار درذهن خوددارد. احساس و عاطفه ما با زهر افسانه های اسلامی پرداخت شده است و دستخوش از خود بیگانگی شده ایم. مراسم نکبتبار عاشورا و سینه زنی و روضه خانی وسفره اندازی و دخیل بستن و حرم رفتن، رسوم راستین ما نیستند ولی متاسفانه بخش عمده عاداب رایج از همین مراسم منحط پر شده است. مگر همین رژیم اسلامی نبود که خواست تا عید نوروز را دفن کند که خوشبختانه ذهنیت و روحیه ژرف مردم بمقاومت پرداخت و مرتجعین را به عقب نشینی واداشت. اسلام بتاریخ ما دستبرد زده است . میلیاردها دلارهر ساله برای حرم حسین و رضا و رقیه و صدها امامزاده نادان وجعلی به هدر میرود، حال آنکه مردم ما در گرسنگی اند، محیط زیست ایران تخریب میشود ، ارومیه ما وزاینده رود ما را به بحران کشیده شده، خانه فردوسی به ویرانه تبدیل شده ، مجسمه آرش نابود شده وبچه های روستا های ما کلاس و بهداشت لازم ندارند. میلیاردها دلار برای امامزمان حعلی ودروغ پول خرج میشود تا تحمیق مردم وقدرت آخوند تامین شود واکثریت روشنفکران وسیاسیون شیعه که حتا مخالف رژیم اند یک کلمه باعتراض نمیگویند زیرا همه اشان این بارگاه جعل رامیخواهند نگه دارند. اسلام توهین به فرهنگ گذشته وامروز ماست و توهین به شخصیت ماست. باید آنرا نقد کرد بدور افکند. انتقاد کنید اسلامگرایان میخواهند انحصار “بررسی” اسلام را داشته باشند تا آنرا نجات دهند واز زیر انتقاد مخالفان دور نگه دارند. اسلامی که در هرزمینه انسان را کنترل میکند وآزار میدهد قابل لمس است وقابل انتقاد. انتقاد سطوح مختلف دارد وهرکسی به توان خود میتواند درد وناراحتی خود را از اسلام بگوید و داستانهای دروغ انرا افشاکند. از نظر فلسفی این دین یک نظام بسته توتالیتر میباشد و هرگونه آزادی انسان در آن نفی میشود. فرهنگی مرد سالار بر آن حاکم است ونگاهش نسبت به زن جز اعمال سلطه و تحمیل عقده های جنسی مرد چیز دیگری نیست. اسلام زن را برای تولید مثل میخواهدونه برای برابری با مرد. به همین دلیل قران برای مرد چهار زن در نظر گرفته وخود محمد بیش از دوازده زن داشت. در ابتدا خدیجه و سپس چند زنه واز دختر خردسال ، عایشه، نیز نگذشت. اواگر امروز بود ودر فرانسه بود بعنوان پدوفیل بزندان میافتاد. وخاطرتان هست که در باره زن در سوره نساء چه گفت. النساء 34 چنین میاید: مردان، از آن جهت که خدا بعضی را بر بعضی برتری داده است. و از آن جهت که از مال خود نفقه میدهند، بر زنان تسلط دارند. پس زنان شایسته، فرمانبردارند و در غیبت شوی غفیفند و فرمان خدای را نگاه میدارند. و آن زنان را که از نافرمانیشان بیم دارید، اندرز دهید و از خوابگاهشان دوری کنید و بزنیدشان. اگر فرمانبرداری کردند، از آن پس دیگر راه بیداد پیش مگیرید. و خدا بلند پایه و بزرگ است نکته مهم اینجاست که قرآن وخدا مرد را بر زن برتری داده اند و اجازه کتک زدن را صادر کرده اند. این ننگ بشری است که در این دین باشی وچنین ایات شومی را تحمل کنی. دوستان تعرض اسلامگرایان ادامه دارد با شهامت باشیم وبگویم وهمه جا بگوئیم. آزادی روح ما در دوری از اسلام است. من بشما قول میدهم ، اگر موافق باشید، گفتار شما راجمع آوری کرده ومنتشر میکنیم. با سپاس بسیار، جلال ایجادی
جلال ایجادی / 16 December 2011
چرا این پیام را (که پریروز داده بودم) نشان ندادید و نمیدهید؟ : دراین که این مقاله ایرادهایی هم ازنظر شیوه نگارش وهم از دیدگاه موضوعی دارد بحثی نیست. پیداست که آقای ایجادی دراین زمینه آنگونه که باید آدم واردی نیستند. من هم ادعایی ندارم که خیلی واردم. ولی نویسندگان برخی انتقادها هم دست کمی ازایشان ندارند که بسیار بدترهم مینویسند. نمونه اش کاربر مهمان تاریخ سه شنبه, 09/22/1390 – 00:41. است. به این کاربرمحترم عرض میشود که: 1 ـ اگر(بفرمایش شما) برخی ازسپاهیان ساسانی به عربها پیوستند(که باید معنا ومصداق آن شناخته بررسی وبدرستی گزارش شود)، یا اگرپادشاهی ساسانی از درون پاشیده بود(که درست میفرمایید)، یا اگرایرانیان بجای هرج ومرج، یک حکومت مرکزی را میخواستند (که باید گفت آن عربها را نمی خواستند) و اگرهای دیگر، آیا اینها دلیل میشود که شما از آنهمه جنایت و کشتارهای عمومی وغارت و برده گیری مردان وزنان آزاده و تجاوز به زنها ودختران داغدارو بی پناه واسیرکردن آنها وبه مدینه بردن(از آن راه دراز درشرایط 1400پیش) وفروختن آنها دفاع و آنها را توجیه کنید؟ آیا با آن اگرها میتوان آن همه جنایت و … را توجیه کرد؟ 2ـ نوشتید « اگراسلام به ایران نیامده بود درنهایت امپراطوری روم ایران را به زمین می زد وفرهنگ خود را برآن حاکم می کرد»! پاسخ و توضیح این که: حمله عربها به ایران بیشتر برای غارت دارایی ها مردم و برده گرفتن و تجاوز به زنها و دختران بی پناه بود نه برای آوردن اسلام. ببینید خلیفه عمر برای تشویق عربها به جنگ با ایرانیان چه میگفته است. کجا گفته است برای گسترش اسلام؟ آن هم به بسیاری ازعربهایی که پس ازدرگذشت پیامبر ازاسلام برگشته وبرخی حتا درزمان پیامبر مرتد شده بودند وادعای پیامبری هم کردند! و پیامبرآنها را نفرین و لعنت کرده بود. نگاه کنید به تاریخ ببینید چقدرازعربها برای گسترش اسلام آمده بودند؟ بیشترشان بیشتر غارتگران و تبهکاران بودند که با انگیزه غارت و گرفتن زمینهای مردم و برده گیری واسیرکردن زنهای مردم آمده بودند، نه برای آوردن اسلام. این آتش را مثنی ابن حارثه روشن کرد که کاراو و بستگانش تبهکاری و غارتگری و راهزنی بود. او بود که ابوبکر و عمر را راضی به حمله کرد، بااین حرفها که درمیان ایرانیان درگیری است، دراین حال ما میتوانیم با شکست آنها داراییها وزنهایشان را بگیریم! نه برای آوردن اسلام. تازه امپراتوری رم پیش ازان با ایران درگیر بود و شکست سختی هم خورده بود و در شرایطی مانند ایران بود، بهمین دلیل هم در برابر عربهای گرسنه و وحشی تاب نیاورد و شام و … را ازدست داد. 3 ـ نوشتید که « قواعد جنگی ورفتار۱۴۰۰ سال پیش را با کنوانسیون ژنو می سنجید»! یک جا هم نوشتید « در دوران جنگ حلوا خیرات نمی کنند و هزاران اتفاق می افتد»! پاسخ و توضیح این که: بنابراین خودتان می پذیرید که عربها در حمله به ایران برخلاف آن حقوق انسانی که درکنوانسیون ژنو یاد شده رفتار کردند. دوم این که، کسی نمیگویددرجنگ حلوا خیرات میکنند یا به کنوانسیون ژنو پایبند باشند، حرف این است که اگرکنوانسیون ژنو درآن زمان نبود(که نبود)، اگردرجنگ حلوا خیرات نمیکنند، وجدان انسانی و رحم وعاطفه وشرف انسانی کجا بود؟ پس ادعای رافت اسلامی و … چه بود؟ پس ادعای تبلیغ ومعرفی دین خدا واخلاق چه بود؟ مگرقراراست اگرکنوانسیون ژنو نیست درحمله به یک سرزمین از هیچ جنایتی علیه مردم بی دفاع فروگذار نکنند؟ عرض میکنم از هیچ جنایتی فروگذار نکردند. مردم که با عربها جنگی نداشتند، لشکرگرسنه ی حجاز در خراسان وآذربایجان، سورستان ، خوزستان، سیستان و … چه میکرد؟ چرا با مردم جنگیدند که میفرمایید حلوا خیرات نمی کنند و … ؟! با این نظری که دارید، پس درباره داستان کربلا هم نباید جوری روضه خوانی وآه وناله وگریه کنید که انگار یزید وابن زیاد میبایست درکربلا حلوا خیرات میکردند یا به کنوانسیون ژنو پایبند بودند. 4 ـ نوشتید « اگرمسلمانان در برابرهرج ومرج ساسانی نمی ایستادند، حکم مرگ خودو دین خود را درآینده نزدیک امضا کرده بودند. مگر ساسانیان نسبت به جان و مال عربها و مسلمانان احترام خاصی قائل بودند که انقدر از اینکه چنین بلای سر آنان آمد ناراحتید. شاپور ذوالاکتاف را فراموش کرده اید؟ »! پاسخ و توضیح این که: شما آقای ایجادی را بیسواد وبی اطلاع میخوانید ولی خودتان اگرسوادو آگاهی دارید این چه حرفهایی است که زده اید؟! « اگرمسلمانان در برابرهرج ومرج ساسانی نمی ایستادند» چه معنایی دارد؟! دربرابر هرج ومرج چگونه می ایستند؟! تازه هرج و مرج ( دربار) ساسانیان چه ربطی و چه اثری در حجازآن روزگار وعربهای بیابانگرد داشته؟ به آنها چه ربطی داشته. چرا با این بهانه جنایتهای بیشمارشان را تایید و توجیه میکنید؟! شما چرا همه عربهای مهاجم را «مسلمان» میخوانید؟ مگرآن همه عربی که قبیله قبیله با عمرقرارتقسیم غنایم پس ازجنگ را گذاشته بودندو در حمله شرکت کردند، نگران هرج ومرج (دربار) ساسانیان و یا دراندیشه مسلمان شدن ایرانیان را بودند؟ ساسانیان نه تنها به عربها کاری نداشتند در قحطی ها و درحمله دشمنان آنها، کمک هم میکردند. تاریخ طبری را بخوانید. خود مغیرت بن شعبه و دیگران در دیدار با رستم فرخزاد و یزدگرد به این موضوع اعتراف داشتند. ساسانیان چکار به اسلام داشتند؟ عربها چه مالی داشتند که ساسانیان بفرمایش شما به آن «احترام خاصی» نگذاشتند ؟! این حرف شما چه معنی دارد که میفرمایید « مگرساسانیان نسبت به جان ومال عربها ومسلمانان احترام خاصی قائل بودند »؟! ساسانیان چکار به عربها داشتند که برای جان ومال عربها «احترام خاصی» قائل باشند؟! فرض کنیم «احترام خاصی» قائل نبودند، مگراین دلیل توجیهی حمله وآن همه کشتارو جنایت و غارت میشود؟ ساسانیان کی وکجا با مسلمانان بد کردند؟ فرض کنیم که بد هم کرده باشند، مگراین مجوز میشود که آنها دست به کشتارو غارت و برده واسیرو کنیزگرفتن مردم بزنند و درآن اندازه نشناسند؟ موضوع حمله به ایران ازآنجا آغاز شد که مثنی ابن حارثه تبهکار و راهزن پس ازقتل وغارت در مرزهای جنوبی ایران، به مدینه رفت وابوبکروعمررا به حمله قانع کرد، با این توجیه که در دربارایران اختلاف زیاد است وایرانیان ضعیف شدند، وما میتوانیم با حمله به حیره و جنوب سواد (سورستان یا عراق کنونی) مال فراوان وبرده وکنییز زیاد به چنگ آوریم! نه بخاطراین که بنوشته شما « ساسانیان نسبت به جان ومال عربها ومسلمانان احترام خاصی قائل» نبودند یا برای عرضه و گسترش اسلام. 5ـ چرا به نظر شما نباید ازآن هم «بلایی که برسر» ایرانیان آمد ناراحت بود؟ شما دیگرچه گونه موجودی هستید؟! 6 ـ شما موضوع را محدود به ساسانیان کردید، درحالی که موضوع به همه ایرانیان مربوط است. از آغاز تاخت و تازها و غارتها در حیره و بازار بغداد و شهر فیروزبهرام یا انبار، تا سالهای نود در خراسان و همه جای ایران ( بجز تبرستان ورویان ) و پس ازآن به هیچ کس و هیچ چیزی رحم نکردند. 7 ـ درباره برخورد شاپور دوم با عربها هم خواهشمندم تاریخ را نگاه کنید، ببینیدعربهای بیابانگرد درتاخت وتاز به مناطق جنوبی سورستان (عراق کنونی) با مردم بی دفاع چه میکردند وبرخی برخوردهای محدود جلوی آنها را نگرفت. بااین همه، اگر شاپوردوم آن گونه که دربرخی ازتاریخ نوشته ها آمده با عربها برخورد کرده باشد، آن را هم خوب و درست نباید خواند ( ناگفته نماند که بعضی از تاریخ نگاران با دلایلی، آن گزارش ها را درست نمیدانند). ولی این نباید برای امثال جناب عالی دستاویز توجیه جنایتهای عربهای مهاجم به ایران باشد. 8 ـ نوشتید « حوادث جزیی را هم باید مورد به مورد سنجید. سعید بن قاص معروف است به خشونت و سرکوب؛ ولی آیا تمام فرماندهان اینگونه بودند؟ یا سیاست او ،مورد تایید خلفا و خاندان علی این بود؟ ». درپاسخ عرض میکنم که حوادث جزیی نبوده ، ازحدود سال12هجری که تاخت و تازوغارت درحدود حیره آغاز شد تا حدود سالهای 90 هجری در تمام ایران زمین از سورستان (عراق کنونی) تا سیستان، آتورپاتگان(جنوب ارس)، اران و آلبانیا(شمال ارس)، پارس، خوزستان، جی و سپاهان، گرگان، خراسان بزرگ، و … حمله و کشتار وغارت واسیرکردن مردن و زن و کودک از سوی عربها، و ئفاع از مردم، ادامه داشته. ارتش ایران ازمیان رفته بود ولی مردم در جای جای ایران هرگاه فرصتی یافتند با اشغالگران ستمگر درافتادند و برای دفاع از سرزمین و شرف خود جنگیدند. بعدها هم عربها ستمهای بی اندازه را ادامه دادندکه درتارخ( منابع اسلامی) آمده است. کمتر کسی را درمیان عربها (چه افراد ساده چه فرماندهان) میتوان یافت که با روحیه انسانی با مردم رفتار کرده باشند، که اگر چنین روحیه ای میداشتند، وارد جنگ نمیشدند. چه کسی درمدینه صدای اعتراضی علیه جنایتهای اینگونه مهاجمان بلند کرد؟ اگراعتراضی داشتند، برای برخی رفتارهای«ناعادلانه و خلاف دستورهای اسلام» با خود مسلمانان بود نه برای برخورد قهرآمیزو ستمهایی که برمردم بی دفاع روا میداشتند. خودامام حسن وامام حسین بن علی(بیگمان با موافقت و رضایت پدر) درسپاه سعیدبن عاص بودند وهیچ گزارش تاریخی را تاکنون ندیدم که آقایان به اواعتراض کرده یا ازهمکاری وهمراهی با اوخود را کنارکشیده وبا اعتراض به مدینه برگشته باشند. آن وقت شما میگویید تایید نمیکردند؟! شرح جنایتهای سعیدبن عاص و لشکریانش را در گرگان و تمیشه بخوانید. همگی در آن حمله و جنیتهای بیشمارهمکاری کردند و ….، همه هم سهم خود را ازآن غارتها، بردگان و کنیزان (آزادگان)گرفتند. برای همین هم حمله کرده بودند. پیشنهادوعرضه و معرفی دین رحمانی خدا که حمله وکشتاروغارت نمیخواهد. آن هم با شرکت خیل عظیم عربهایی که پس از درگذشت پیامبرمرتد شده بودند و با سپاه مدینه جنگیدند. عربهای مهاجم تنها و تنها با انگیزه غارت و یرده گیری وکنیز گیری آمده بودند. زیرا اعتقادی به اسلام نداشتند یا کمترشان در اندیشه گسترش دین اسلام بودند. تاریخ جنگهای معروف به «رده» را بخوانید. بررسی کنید ببینید چه اندازه از تبهکاران و راهزنان حتی در میان سران سپاه اسلام بودند و چه ها کردند. 9 ـ جمله ها و واژه هایی را نوشتید که همان ایراد های نوشته های آقای ایجادی برآنها وارد است. مانند این که نوشتید « … جمله های کلیشه و نخ نام شده مثل "حمله اعراب به ایران. چه و چه".» ! پارچه یا فرش را دیده و شنیده بودیم که نخ نما شود ولی نمی دانم جمله چگونه نخ نما میشود؟! با اجازه عرض میکنم این هم ازحرفهای کلیشه ای برخی از مسئولان حکومتی ما دراین روزگاراست. آنچه از حمله به ایران رخ داد را باید مطالعه کرد و نوشت و توضیح داد. شماچرا باید به این کاراعتراض داشته باشید؟ مگر رویداد ساده ای بود که نباید گزارش آن را تکرار کرد؟ نخ نما یعنی چه؟ 10ـ نوشتید : « شاید بعضی از آلمانها هم در سال ۳۰۰۰ از حمله آمریکا به آلمان و آمریکایی کردن آلمان، خشونت و سبعیت متفقین در درسدن، ووو شکایت کنند بدون اینکه به یاد بیاورند هیتلر که بود و چه کرد.» . آن گاه اضافه کردید که « این مثال من البته چیزی را ثابت نمی کند» ! عرض میشود که: من نیز با تایید جمله آخری شما( … چیزی را ثابت نمی کند)، نیازی به پاسخ و توضیح نمی بینم. 11 ـ نوشتید : « سوال اینجاست چرا در دمشق و اورشلیم و مصر خونریزی نشد؟ »! همین تاریخ تبری و بلعمی و دیگر تاریخهای سده های دوم و سوم وچهارم را بخوانید تا پاسخ خود را بیابید. اگر درآنجا ها جنگ و خونریزی نشد، پس خالدبن ولید به دمشق واورشلیم وپیش ازان به یمن برای چه لشکرکشیده بود؟ آیا بگته شما رفته بود «حلوا خیرات کند» ؟! یا رفته بود کنوانسیون ژنو را اجر کند؟! 12 ـ نوشتید: « کسی می داند که یزدگرد سوم و برخی ازامرای ساسانی و موبدان زرتشتی تا مدتها به شورش – بعد ازامضا معاهده با اعراب- تشویق می کردند؟«. پاسخ و توضیح این که : اگر موبدان یا یزگرد مردم را تشویق به دفاع دربرابرچنان دشمنان جنایتکار کرده باشند کاربسیار خوبی کردند. شما توقع داشتید کشور را دشمن اشغال وآن همه جنایت کند وحتی زنها و کودکان مردم را ببرند و بفروشند ولی مردم هم بنشینند تماشا کنند؟! این حق هرمردمی است که ازخود دربرابردشمن دفاع ودشمن اشغالگرراازخانه خود بیرون کنند. جنگ ودرگیری مردم دربرابرعربهای متجاوزتا سالهای 90 ادامه داشت، یزگرد کجا بود؟ مردم درخانه خود بودند، عده ای ازبیابانهای حجازحمله کردند، دست به کشتار زدند، دارایی های مردم راغارت کردند، وآن گونه که امام حسین گفتند، ایرانیان را اسیرکردند وبه بردگی وکنیزی«اعراب» بردند، زنهای مردم را فروختند، وآنگاه جزیه وانواع مالیاتهای سنگین و معاهده های ناعادلانه ای تحمیل کردند. مردم هم ناچاربه پذیرش میشدند. ولی هرگاه فرصت می یافتند سربه شورش میزدند، حقشان هم این بود. جای شگفتی است که شما انتظار دارید که کشور را دشمن اشغال کند و دست به آن همه ستم و بیداد بزند ولی مردم هم دم برنیاورند! ایستادگی و پایداری مردم دربرابردشمن اشغالگروجنایتکار، ازنظرامثال شما جرم است و باید به این دلیل سرکوب و خونریزی شود! حقشان هم این بود. بسیاری از شهرها، از سپاهان، شهرهای آذربایجان، پارس واستخر، خوزستان، سیستان، …. ، خراسان ( از خوارزم و بخارا، سمرقند و جاهای دیگر ) بارها برای رهایی از دست متجاوزان عرب و جنایتهای آنها قیام کردند. شما چرا ازاین پایداریها و جانبازی ها که مایه افتخار هرآدم ****است آزرده اید و به آن اعتراض دارید؟ شرح این بیدادها بماند برای جا و زمان دیگر، اگرخدا بخواهد. زیرا پاسخ ها و توضیح ها بیش ازاین بدرازا میکشد . خواهشمندم ، خود را آزاد کنید. «فردا» که مردم را درحشر برانگیزند، شما را هم برای دفاع و توجیه آن جنایتها، به داوری خواهند خواست. توجیه و تایید جرمها و جنایتهای امثال مثنی ابن حارثه، مغیرت بن شعبه، خالدبن ولید، عماریاسر، قتیبت بن مسلم باهلی، سعدابی وقاص، ابوعبیده ثقفی، و… و عثمان بن عفان، عمربن خطاب، و …. و بسیاری دیگر، برای شما ومانند شما چیزی جز شریک شدن در آن جنایتهای بی پایان ندارد. تهران ـ بابک
کاربر مهمان / 17 December 2011
کامنت نویس های این صفحه و خصوصا که نمونه ایست از رخنه ی خرد و شعور در دین نشان می دهد که اتفاق بزرگی در ذهن ایرانیان اتفاق می افتد. برای همین هم باید برسمیت شناخت که این سی و سه سال نکبت و دزدی و بیشرفی ای را که بصورت ویروسی بدخیم در خون و روان و مغز ما خوابیده بود در سیمای پدرانه و مزورانه و ریاکارانه روحانیت شیعه و در راس آن خمینی خونخوار بیدار شد و با بیداریش اگر چه خونها ریخت و بیشرفی را سکه ی رایج کرد و دزدیها را و قتلها را و سنگسارها را و سرکوبها را و ترور ها را و تجاوز را چنان وسعت داد که هرگز قبایل بدوی و حتا مغولان و حتا صدامیان نیز بدان دست نزدند و دست نیافتند چرا که حتا صدامیان هم اندکی از اسلام فاصله داشتند. آری خمینی آمد و حتا برای هیتلر و استالین در بیشتر موارد اعاده ی حیثیت کرد. چرا که استالین و هیتلر هرگز دم از اخلاق و دیانت نزدند و خمینی همچون خدایی به بندگانش به مردم جنزده ی ایران تجاوز جنسی کرد. و بیخود نیست که در زندانهای مخوب حکومت عدل علی و اسلام ناب محمد که ***تجاوز بی وقفه حتا با دوستان خودشان ادامه دارد. فرزندان امروز ایران٬ آنها که دستشان به این کامنت ها می رسد برشان واجب است آنرا پرینت بگیرند و برای هر کس که می توانند بفرستند. از بچه های ایران باید پرسید که تا کی می خواهند پیرو بیراهه های پدران مادران خود باشند٬ پدران و مادرانی که مرگ بر شاهشان و زندباد امام خمینیشان گوش خدا را کر کرد و خمینی شیاد و آدمکش و *** را بر مسند قدرت نشاند. ***** مردم ایران باید آگاه شود و حتا یک شاهی به این مفت خوران ندهد.
کوروش به یغما رفته از تهران / 16 December 2011
آقای ایجادی شما را بخدا این کار و ادامه بدین و گسترش. هر روز یک چیز جدید بنویسین. مردم ایران نه تنها از این حکومت که از روحانیت و اسلام و قرآن خسته شدن. مردم بزودی بر علیه این دین پلیدی و پلیدان قیام خواهند کرد.*****
از تهران / 16 December 2011
با سلام خوب است ایرانیانی که وارد این بحث شده اند و چیزی برای گفتن دارند به میدا آمده و در ادامه ی کار ایجادی کاری بکنند. یعنی هزار و چهار صد و سی سال تو سری خوردن از اسلام کافی نست! حتا برادران انسانی ما عربها هم که این اسلام خشن در سرزمینشان متولد شده در حال استحاله ی و هظم این دین آدمکشند٬ آیا ما باید پیوسته از این پرسش اساسی که چرا مسلمانین عاجز باشیم. قم ما امروز مرکز فحشاء عالم است و این بسیار هم خوب است. این فساد یعنی دروغین بودن صددرصد اخلاقی بودن این دین. خانه های فسادی که در قم ما داریم حتا در فاحشه خانه های بزرگ عالم هم نداریم٬ چرا که آنان دست کم ریا نمی کنند و پزشک و بهداشت دارند٬ اما در مرکز عالم تشیع یک آخوند تلکه بگیر و قواد انزال مردان و زنان است در بستر و این موهبتی ست. آقای وحید خراسانی درس اخلاق می دهد و من از همین سایت آموختم که باید سینه زد و محکم هم زد و زنجیر زد و محکم هم زد و قمه زد و محکم هم زد وووو. کنار بزنید این دین را. بنویسید دوستانو بنویسید. تمام پول نفت خرج تبلیغات اسلام می شود٬ شما چکاره اید٬ چه کرده اید؟؟؟
کاربر مهمان از قم / 16 December 2011
این دوستمان خیلی خوب نوشته که کار ایجادی یک میلیارد می ارزد! چرا که روحانیون و پاسداران و لباس شخصی ها و بسیجیان و ارباب منبر فقط از میلیارد سر در می آورند و بس!!!
کاربر مهمان / 16 December 2011
خواهشمندم آخرین پیام مرا نمایش دهید. مطالبی است که درجای خود روشنگرند و برخی ابهام ها را رفع میکند. بابک
کاربر مهمان / 16 December 2011
تشکر فراوان از آقای ایجادی و رادیو زمانه برای انتشار مقالات مفید.
انتقاد موجبات سرزندگی و نشاط جامعه را فراهم میاورد به شرط آنکه غرض ورزی نباشد. در هر حال نباید انتظار داشت که حتی انتقادهای سازنده که دشمن جهالت اند به سرعت جامعه را تحت تأثیر قرار دهد زیرا مبارزه با عادت سخت ترین مبارزه هاست.
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران
یعنی اینکه راه زیادی در پیش داریم تا نقدها بتوانند خرافات را از میان ببرند. جای جای تاریخ میتوان کسانی را پیدا کرد که انتقاد میکردند.
آنچه خلاف آمد عادت بود قافله سالار سعادت بود (نظامی)
آتشی از عشق بر دل برفروز سر به سر تقلید و عادت را بسوز (مولوی)
از خلاف آمد عادت بطب کام که من کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم (حافظ)
قرون ششم و هفتم و هشتم هم روشنفکران در فکر انتقاد از خرافاتی بوده اند که به شکل عادت درآمده بود و مطمئنن قرنهای بعدی نیز چنین بوده تا به امروز، و تا زمانی که انتقاد از همه چیز و همه کس بدون ملاحظه و بدون داشتن حاشیه امن با انواع نامها از جمله تقدس در این سرزمین نهادینه نشود قرنهای بعدی را نیز مشابه سده های قبلی خواهیم داشت. آقای ایجادی خیلی صریح و رک و بدون در نظر گرفتن آن مهری که درست یا نادرست به روزگاران در دل مردم ایران خصوصأ از خاندان علی ابن ابی طالب نشسته است به انتقاد پرداختند هرچند صراحت کلام قابل تقدیر است در عین حال باید تحمل نظرات مخالف را نیز از این طریق داشته باشند تا به روزگاران مسئله حل شود.
آشنا / 18 December 2011
کار ایجادی بیا همه ی ایرادهایش کاری یگانه است. چرا که اگر هم از نظر تکنیکی و رفرانسی مشکل داشته باشد که دارد اما یکانگیش در شجاعت طرح مسيله است. مسئله ای که نه چپها جرات طرحش دارند و نه راستها و نه حتا ملی ها٬ همه به نوعی با این اسلام آدمکش و آزادیکس لاس می زنند و در نهایت هم همچون همه ی بیماران قربانی بیماری خودشان٬ اگر اینطور نبود که اینهمه چپی و این همه فدایی و این همه مجاهد که در رکاب خمینی خونخوارتر از علی و محمد شمشیر زدند و دفاع کردند و با خمینی بقول خودشان همپیمان شدند و ریشه شاه را کندند بله اینهمه چپی را خمینی سر نمی برید٬ آنهمه ملی مذهبی و حتا ملی ای که در رکابش شمشیر زدند را با همان شمشیر خودشان ذبح اسلامی نمی کرد. بلکه کار ایجادی کاری ست کارستان. ایکاش دیگران دنبال کارش را بگیرند. دوصد گفته چون نیم کردار نیست. ایجادی کردار کرد! شما هم بکنید.
کاربر مهمان / 18 December 2011
عربهای صدر اسلام در ایران هر جنایتی که فکرش را بکنید کردند. از هیچ جنایتی رویگردان نبودند! اصلا بحث اسلام نبود. حمله کرده بودند تا چپاول کنند و زمینهای مردم را بگیرند و مردم را از زن و مردو حتی بچه ها را اسیر برده و کنیز کنند که کردند. امروز هم می بینید که میگویند حفظ حکومت اوجب واجبات است، یعنی از هر کار واجبی واجب تر است. یعنی حفظ حکومت از حفظ اسلام هم واجب تر است! یعنی هر کاری برای حفظ حکومت نه تنها مجاز بلکه واجب است! آدم کشی، دزدی، دروغ گویی، تهمت زدن و آبروی کسانی را بردن، و هرکار دیگری که فکرش را هم بکنید( یا نکنید). آقای آذری قمی در زمان خود امام خمینی در روزنامه رسالت بروشنی نوشتند که ولایت فقیه حتی میتواند توحید را هم تعطیل کند! امام با آن همه حساسیتی که دراین زمینه ها داشتند، صدایشان در نیامد که این چه حرفی است که میزنید! یعنی این سخن را قبول داشتند. یعنی همه این حرفها برای این است که حاکم باشند و دارایی های مردم و کشور در اختیار اینها باشد. بقیه حرفها برای هم است. دیگر چه بگویند که بعضی ها بیدار شوند؟ تهران ـ بابک
کاربر مهمان / 17 December 2011
با سلام و درود نویسنده این مقالعه بسیار بجا لایل را اورده .البته داستان به اینجا تمام نمیشود .کشتن یهودیان و غیر مسلمین برای مسلمانان آن روز و امروز امری عادی بحساب میامده . من هم معتقدم تمام بدبختی ما اسلام و ترس از مرگ بعضی ها است که از سر ترس هر دروغی که کمی وعده بهشت را بدهد را دو دستی میچسبند . و این را میتوان در مقبره فرعون سه هزار سال پیش هم دید که کاغذی همراه با ورد و جادو برای او در تابوت میگذاشتند تا بتواند به نکیر و منکر جواب دهد . بله سه هزار سال پیش هم مردم از مرگ میترسیدند و اگر از دین قلابی فرعون هر انتقادی میکردی به قیمت جانت تمام میشد .و آن روز هم مثل مسلمانان امروز مرتد بحساب میامدی و بعضی ها چنان از ان دفاع میکند . انگار خدا واثعا به آنها وحی کرده .
بابک خرم دین / 10 March 2013
اکثر نظرات را در حمله سپاه اسلام به ایرانظر خواندم . از نظرات موافق تا مخالف. بنده هم میخوانم نظری بگذارم امت با خواندن مطران آقا بابک-تهران منصرف شدم چرا که دیدم و خواندم هر چه که میخواستم بگویم را ایشان استادانه نوشتند. در نهایت باز هم سپاس از بابک-تهران. و نیز سپاس از این سایت-زمانه. ایرانی روحش با این اسلام قرین نمیشود حتی اگر هزاران بار هم آنچنان وحشیانه به ایران حمله شود.
Shahryar / 05 January 2016