خشونت بهطور کلی در واقع واژهای است برای مفهوم از بین رفتن برابری در یک رابطه. اغلب اما تصور میشود که خشونت عملی است که لزوما با کتک زدن و ضربههای فیزیکی و گذاشتن ردی بر بدن همراه است که از آن به خشونت جسمی یا فیزیکی تعبییر میکنند. در حالی که خشونت انواع گوناگونی دارد و خشونت روانی یکی از آنهاست.
واقعیت “خشونت علیه زنان” در عین سادگی و روشنی، در برخی نقاط اما با ابهام روبرو است. حتی این امکان وجود دارد که بسیاری از زنانی که از تحصیلات بالایی برخوردار هستند، آگاهی نداشته باشند که برخی از رفتارهایی که از جانب همسرانشان نسبت به آنها اعمال میشود و تا به حال تصور میکردند جزو رفتار و منش هر شوهری در دنیاست، ممکن است در ردیف خشونت تعریف و تلقی شود و آنها اینحق را دارند که قاطعانه از شوهرانشان انتظار داشته باشند که دیگر به آن رفتار ادامه ندهند. بسیاری از افراد هنوز نمیدانند که انواع خشونت شامل “خشونت روانی“ هم میشود که چه بسا لطمه و جراحت روحی و روانیاش بسیار بادوام و ترمیم آسیبی که به وجود میآورد بسیار دشوار و طولانیمدت است.
مهرانگیز کار در کتاب خود با عنوان “پژوهشهایی درباره خشونت علیه زنان” در تعریف خشونت روانی چنین میآورد: “خشونت روانی یعنی هرگونه رفتار خشونتآمیزی که شرافت، آبرو و اعتماد بهنفس فرد را خدشهدار میکند و مصادیق آن ازجمله شامل مواردی مثل قهر و اخم و ترشرویی، توهین کردن و ناسزاگفتن، داد و فریاد کردن، تهدید به جدایی، بیرون کردن فرد از خانه، تحقیر وضعیت جسمانی و ظاهری، تهدید به کتک زدن یا آسیب زدن به فرد یا اشیاء مورد علاقهاش و نظایر آن است.” همچنین درباره خشونت علیه زنان افسانههایی وجود دارد که با واقعیت مطابقت ندارند؛ ازجمله این افسانهها میتوان به این مورد اشاره کرد که اغلب گفته میشود خشونت مسئلهای است که بیشتر برای زنان فقیر و تحصیل نکرده اتفاق میافتد! درحالی که واقعاً اینگونه نیست و خشونت، کاری به سرمایه اقتصادی و فرهنگی ندارد! روایتهای موجود این موضوع را تصدیق میکند، اما اگر به مسئله خشونت روانی و خشونت جسمی بازگردیم، باید گفت که از قضا برخی از مردان طبقه متوسط برای حفظ جایگاه اجتماعی خود کمتر دست به خشونت جسمی یا فیزیکی میزنند، بلکه با توسل بر خشونت روانی سعی میکنند که جایگاه برتر خود را در نظام سلطه حفظ کنند.
در این میان اتفاقا زنانی که احتمالاً تحصیلکرده هستند و به اصطلاح شاخصهای بیرونی زن مدرن را دارند، اما به لحاظ ذهنی- اجتماعی هنوز درگیر سنتهای دست و پاگیر هستند و به عنوان نمونه در پیوند با مسئله ازدواج، اغلب چشم به ظواهر دارند و به دنبال “تیپ ایدهآل” مردی هستند که مطابق با “افسانه مرد زندگی” باشد، بسیار زیاد در معرض خطر خشونت روانی قرار دارند.
خشونت قصه نیست
شکوفه یکی از همین زنان است. زنی تحصیلکرده که در رشته حقوق، مدرک کارشناسی ارشد خود را دریافت کرده و از خانوادهای است با وضعیت رفاهی مناسب و پایگاه اجتماعی مطلوب. او که در خلال یکی از تحقیقات دانشگاهی خود با همسرش آشنا میشود هرگز تصور نمیکرد که اوضاع به گونهای پیش برود که روزی با انبوهی از بیماریهای جسمی و روانی از همسرش جدا شود.
شکوفه میگوید: “همیشه فکر میکردم چنین اتفاقهایی فقط مال فیلمها و قصههاست و هیچ وقت باور نمیکردم که روزی خودم لمسش کنم.”
شکوفه: به من بیتوجهی میکرد. مخصوصا با من حرف نمیزد. التماسش میکردم که تو را به خدا با من حرف بزن. مدام به خانواده من توهین میکرد.میگفت که شما خانوادگی سلیطه هستید. زنهای خانواده شما هارند. میگفت شما همه خراب هستید و سطح پایین
همسر سابق شکوفه، فردی تحصیلکرده بوده و به گفته وی، پیش از ازدواج، خود را فردی با افکاری روشن نشان میداده است.کمکم اما مشخص میشود که از ابتدا با دروغهای بیشمار وارد زندگیمشترکشده است و حتی شناسنامه و هویتی جعلی دارد و سر شکوفه را نیز کلاه گذاشته است.
او که همراه با شکوفه یک موسسه مطالعاتی را اداره میکردند، برای رفع بدهیهای برآمده از اداره این موسسه امضای همسرش را جعل میکرده و به نام همسرش چک میکشیده و دست آخر او را با همه بدهیهایی که از این طریق مانده بوده تنها میگذارد.
جدا از همه این مسائل، شکوفه در طول زندگی مشترک با این فرد، به لحاظ روانی مورد آزار و اذیت بیشماری قرار گرفته است: “همسر سابقم با وکالتی که از مادرم داشتم روی خانه او وام گرفته بود و مرا تهدید میکرد که باید مطیعش باشم تا کسی متوجه نشود که من به خانوادهام خیانت کردهام و روی خانه وام گرفتهام. مدام به من میگفت مگر به من اعتماد نداری. تو چکها را امضا کن و کاری به این کارها نداشته باش. “
اما آیا واقعاً خشونت چیزی است که تنها در ظاهر فرد خود را نشان میدهد؟ تجربه شکوفه پاسخی منفی به این سئوال است: “من اولین باری که با همسر سابقم سکس داشتم به او گقتم که من باکره نیستم. گفت مهم نیست آدم باید روحش باکره باشد. تو روحت بکارت دارد، جسمت که مهم نیست. بعدها اما از روی عمد مرا از سکس محروم میکرد و به من میگفت که میدانی برای چه با تو سکس ندارم؟ چون فراموش کرده بودم که بکارت جسم و بکارت روح معادل همدیگر هستند. وقتی تو این جسارت را پیدا کنی که قبل از ازدواج بکارت جسمت را از دست بدهی، بکارت روحت را هم از دست دادهای. منوقتییاد این مسئله میافتم که تو همین کارهایی را که ما با هم در رختخواب میکنیم، با فرد دیگری همکردهای، میل جنسیام را به تو از دست میدهم.”
شکوفه میگوید که همه این رفتار در حالی بود که این آدم خودش را روشنفکر نشان میداد و دم از تفکرات نو میزد: “من به او میگفتم که از لحاظ جنسی دارد به من فشار میآید و میخواستم که کمی با من راه بیاید، اما به من میگفت مشکل از من نیست و مشکل از خودت است.”
شکوفه اضافه میکند که بعد از ازدواج فشارهای روانی روی او بیشتر شده است: “به من بیتوجهی میکرد. مخصوصاً با من حرف نمیزد. التماسش میکردم که تو را به خدا با من حرف بزن. مدام به خانواده من توهین میکرد. خوب من بچه بودم که پدرم فوت کرد. شوهرخالهام فوت کرد. شوهر خواهرم فوت کرد.او مدام به اینها اشاره میکرد و میگفت که شما خانوادگی زنهای مردکشی هستید. شما خانوادگی سلیطه هستید. زنهای خانواده شما هارند. مرد میکشند. ببین مادرت را، خواهرت را، خالهات را. میگفت شما همه خراب هستید و سطح پایین.”
خودکشی یکی از پیامدهای خشونت
در این میان مشکلات مالی نیز بر فشار روانی شکوفه اضافه میشود: “چکهای من شروع کردند به برگشت خوردن و من خودم را مدام قایم میکردم که کسی مرا نبیند، اما برای او مهم نبود. هرچند که تقصیر خودم هم بود. در این بین من مشغول به رفع این مشکلات مالی بودم و به این فکر کردم که میتوانیم خانهای را که در آن زندگی میکنیم بفروشیم. برای تفکیک سند زنگ زدم به شمارهای که داشتم وآنوقت بود که فهمیدم خانهای هم که در آن زندگی میکنیم اجارهای است و اصلاً متعلق به او نیست. وقتی که زنگ زدم و ماجرا را به او گفتم، گفت تو غلط کردی زنگ زدی و به تو ربطی نداشت. آن موقع بود که من چشمم به قرصهای خوابی افتاد که شبها یواشکی میخوردم تا خوابم ببرد و چندتا از آنها را با قرصهای مسکن خوردم. نمیخواستم خودکشی کنم، اما میخواستم مدتی توی این دنیا نباشم. کارم به بیمارستان کشید و آنجا باید مدام راه میرفتم تا سموم از بدنم دفع شود که یک دفعه خوردم زمین و به شوهرم گفتم دستم را بگیرد تا بلند شوم اما او گفت دستت را نمیگیرم تا یاد بگیری از این به بعد در کارهایی که به تو مربوط نیست دخالت و فضولی نکنی.”
فقط به این خاطر حرفهایم را به شما زدم که شاید چند نفر تجربههایم را بخوانند و بدانند که چنین اتفاقهایی ممکن است برای هرکسی بیافتد و فقط در داستانها نیست
او اضافه میکند: “من مدتی با همسر سابقم زندگی کردم. این آقا میدانست که جرئت ندارد روی من دست بلند کند، اما باهمان فشارهای روانی کاری کرد که من ورم معده گرفتم. ورم روده گرفتم. توهم بینایی و شنوایی گرفتم. چیزهایی میدیدم و میشنیدم که وجود خارجی در عالم واقع نداشت و حالم به شدت بد شده بود. با یک دنیا مریضی برگشتم خانه مادرم و بعد از چندماه رفت و آمد و با وجود داشتن شرط ضمن عقد، حکم طلاق من صادر شد.”
خشونت، خشونت میآفریند
چقدر باور داریم به این که خشونت به هر شکلی که باشد میتواند خشونت بیافریند؟ شکوفه میگوید:”مدتی برای کار وکالت و جمع کردن پول برای پرداخت بدهی به کیش رفته بودم. وقتی برگشتم تهران،حالم خیلی بد بود. رفتم خانهای که همسر سابقم در آنجا ساکن بود. آنقدر کتکش زدم و آنقدر بهش فحش دادم که آخرش التماس میکرد که نزن. فحشهایی میدادم که توی عمرم فکر نمیکردم حتی بتوانم آنها را به زبان بیاورم. به دروغ و برای آزارش میگفتم که تو راست میگفتی، هم مادرم خراب است هم خواهرم، اما خودم هم خرابم. میدانی آن موقع که تو با من از عمد سکس نداشتی من همینطور نمیماندم که. من هم میرفتم با آدم دیگری میخوابیدم. اینها را میگفتم تا دلش کمی آتش بگیرد.”
شکوفه بر اساس تجربه خود درباره شرایط زنان مطلقه در جامعه میگوید: “من از وقتی که طلاق گرفتم واقعاً دلم برای زنان مطلقه میسوزد که در این جامعه چه میکشند. چون مردها زن مطلقه را ملک خودشان میدانند. فکر میکنند زن مطلقه اگر با مردی آشنا شود حق ندارد به او نه بگوید. بلافاصله باید با او سکس داشته باشد. حق ندارد از مرد بخواهد که دوستش داشته باشد. حق ندارد از مرد تفریح بخواهد. حتی حق ندارد به این فکر کند که به مردی وابسته شود و به ازدواج فکر بکند. به نظر من یک زن مطلقه میشود ملک مرد و دیگر حق ندارد مثل یک زن عادی رفتار کند. بیشتر رابطههای یک زن مطلقه باید فقط یک رابطه جنسی باشد.”
شکوفه میگوید: “فقط به این خاطر حرفهایم را به شما زدم که شاید چند نفر تجربههایم را بخوانند و بدانند که چنین اتفاقهایی ممکن است برای هرکسی بیافتد و فقط در داستانها نیست.”
یادمان باشد که خشونت افسانه نیست. واقعیت است. تا وقتی آن را نزدیک گوش خود ندیدهایم، تصور میکنیم چیزی است که تنها در قصهها و فیلمها اتفاق میافتد.
در همین زمینه:
خشونت علیه زنان، سطر نانوشته رسانهها در ایران
راحله، نماد زنان خشونتدیده و خاموش
گفتوگو با مهرداد درویشپور: خشونت یک پدیده مردانه است
به نظر من افرادی که به نوعی قربانی خشونت میشن، بعد از تموم شدن رابطه حتمن باید با کمک فردی متخصص اثرات منفی رابطه قبلی رو به حداقل برسونند. به این دلیل که چه بسا خودشون تبدیل به فردی بشن که تولید خشونت میکنه. من اولین و بزرگترین عشق زندگیم رو به همین دلیل از دست دادم. ایشون خانومی بود که یکبارهم سابقه جدایی دشت، و برخلاف تصور عامه، من با اینکه سابقه ازدواج نداشتم و خانواده ام مخالف بودن، با تمام وجود اون خانوم رو دوست داشتم و تصمیم به ازدواج با ایشون داشتم. ولی متاسفانه آخرش کار به جایی کشید که با تمام عشقی که بهش داشتم مجبور به قطع رابطه شدیم. ایشون با سختگیریهای بیمورد فضایی نا امن ایجاد کرد.شدت واکنشهاش معمولا سنخیتی با اتفاق افتاده نداشت. و طوری شده بود که من باید دایم مواظب حرفام و کارام بودم که یکوقت سبب وا کنشهای شدید اون خانوم نشه.
الان دیگه بعید میدونم بازم فرد مطلقه رو برای ازدواج در نظر بگیرم. نه بخاطر باکره نبودن، بخاطر ترس از باز تولید خشونتی که در موردش شده. متاسفانه کمک گرفتن از یک متخصص تو این زمینه در فرهنگ ما حالت تابو داره. این خانوم اگر به من نشون میداد که واقعن داره برای بهتر شدنش تلاش میکنه ، به خصوص از طرق کمک گرفتن از مشاور، من با تمام مسایلی که بود، در کنارش میمونم، چون ایشون اولین و بزرگترین عشق واقعی زندگیم بود.
farshaad / 06 December 2011
کاربر مهمان گرامی قبل از داشتن سکس شکوفه به همسرش گفته بوده که باکره نیست … بعد هم واقعا مانده ام با این همه درد در مملکت هنوز پرده ی بکارت اینقدر مهم و حیاتی است! …
نون الف / 06 December 2011
ضمن همدردي با شكوفه خانم وقبول سلطه ي فر هنگ منحط مردسالاري بز تار و پود زنان و مردان جامعه ،خواهشم از افراد مثل شكوفه اين است كه با خودشان صادق باشند وبا مادر و همه ي افراد خا نواده و همه ي آدم هاي دور و برشان هم صادق باشند وايامي قبل از آن كه با همسر سابقشان سكس داشته باشند به او بگويند كه باكره نيستند ، نه موقع از پل گذشتن. دروغ و دغل زنجيره ي فساد است وقتي ؛الف را يگي تا ؛ي؛خواهي رفت. استغفروالله ربي و اتوب اليه .
کاربر مهمان / 06 December 2011
جناب احتمالا آقای استغفروالله ربي و اتوب اليه اصلا لزومی بر اینکه شکوفه خانم باید زودتر موضوع بکارت را مطرح می کرد نمی بینم مگه کدوم مردی از سکس قبل از ازدواجش حرف می زنه که خانمها این کار رو بکنند مگر مردی وجود داره که سکس قبل از ازدواج داشته باشه پس چرا این حق رو کسی به زنها نمیده.
کاربر مهمان / 06 December 2011
اگر طالب جامعه ي رشيدي هستيم بايد با شجاعت و صداقت هزينه ي رفتار خود را بپر دازيم .آقا هم اگر آقا باشد بايد تجربه ي سكس قبل از ازدواج اش را به همسرش بگويد.ولي عزيز من ما در يك جامعه ي عيني و واقعي زندگي مي كنيم و بايد با آگاهي و با صبوري و مداومت، با فرهنگ منحط مرد سالار مبارزه كنيم و از حقوق و ارزش هاي انساني دفاع كنيم .براي رهايي ،چاره اي غير از آگاه شدن و آگاه كردن وقبول هزينه ي رفتار نداريم .
کاربر مهمان / 07 December 2011
نمی دونم متوجه حرفم شدید آیا کاربر مهمان گرامی؟!؟ … عرض می کنم اگر مورد خاص شکوفه رو می گید ایشون به همسرش قبل از اولین سکسش گفته بوده قربان! … ضمن اینکه نمی فهمم واقعا مسائل شخصی چه دلیل برای مطرح شدن داره؟!؟ واقعن مسائل مهم تری برای گفت و گو وجود نداره؟!؟
نون الف / 07 December 2011
اولا که مسئله شخصی نیست. حتا در قشر روشنفکر و همچنین در خارج کشور هم بین ایرانیان پرده بکارت ارزش بالاتر از انسان دارد. بسیاری از مردان با پرده ازدواج میکنند و نه با انسان. در ایران هم بخصوص خانوادههای سنتی شب زفاف پشت درب اطاق منتظر پارچه خونی میمانند. همین بکارت پرستی، هم مردان را که بیپردهاند قلدرمآب میکند و هم بسیاری از زنان را از ابتدای زندگی مشترک به فریبکاری و دوختن پرده بکارت وامیدارد و رابطهای بدهبستانی بنا میگذارند. خانم شکوفه آنقدر صادق بوده که همسرش را نفریبد. ولی این مرد توانست، پس از کلی کلاهبرداری ایشان را از نظر شخصیتی هم دگرگون کند. در غرب، این خانم میتوانست خیلی زودتر از رسیدن به این مرحله از این خودپرست جدا شود.
کاربر مهمان / 08 December 2011