چگونه می‌توان داستان‌های کهن را روی صحنه تئاتر برد و آنها را، بی‌آنکه دخل و تصرفی در ماهیت و محتوایشان صورت بگیرد، به شکل معاصر درآورد؟ یکی از راه‌ها بی‌تردید آن است که مژگان معقولی در اجرای “شیرین” انجام می‌دهد: آوردن کوریوگراف به روی صحنه تئاتر.

«شیرین» به کارگردانی مژگان معقولی و با بازیگری و رقص‌پردازی کوریوگراف لهستانی آلکساندرا کیلچوسکا و بازی لیلا موسوی بر صحنه فستیوال تئاتر ایرانی هایدلبرگ

کوریوگراف که کار طراحی رقص را معمولاً بیرون از صحنه و پیشاپیش انجام می‌دهد، در تمام مدت اجرای نمایش “شیرین”، همزمان و دوشادوش افراد داستان بر سن حضور دارد، حرکات بازیگران را سازماندهی می‌کند، با آنها احساس همدردی دارد و آنها را برای گام‌های بعدی رهبری و راهنمایی می‌کند. او در عین حال، در همان تصویر اول روی صحنه، از هنرپیشه‌ای به هنرپیشه‌ای می‌رود، اولین ژستِ لازم برای اجرا را برای تک تک آنها عملی می‌کند، و در آخر نمایش باز به همین ترتیب، تا هنرپیشه‌ها از حالتی که لازمه بازیگری است بدر آیند و به حالت سابق و طبیعی خودشان برگردند.

البته اینکه مژگان معقولی، کوریوگراف را همراه و همزمان با هنرپیشه‌ها روی سن می‌فرستد تا صحنه‌های رقص را بسازد و رفتارها را  کنترل و بازسازی، و داستان را به شکلی برای بیننده روایت ‌کند، عملاً تداعی‌گر این مسئله است که آنچه بر روی سن انجام می‌گیرد، صرفاً یک نمایش است و نه یک حادثه واقعی. همان چیزی که برتولت برشت در تئاتر روائی‌اش برای ایجاد فاصله بین بیننده و تئاتر بر آن اصرار داشت. در عین حال، این ایده کارگردان، که کوریوگراف در ابتدای نمایش، بازیگرها را برای اجرا آماده ‌کند و در آخر آنها را از آن حالت بازیگری به شکل طبیعی‌شان بر‌گرداند، نشانگر این است که ما با داستانی ـ همان منظومه مکتوب خسرو و شیرین ـ  حک شده در اذهان و غیر قابل تغییر روبرو هستیم که برای اجرای آن، در عمل، باید رفتارهای دیگری را در پیش گرفت و وارد فضاهای نمایش شد.

در اجرای منظومه، کلام و صحبتی نیست. دیالوگ با حرکات و ایما و اشاره، و مهم‌تر از همه، با رقص صورت می‌گیرد، و نیز موسیقی پشت صحنه، که از موسیقی کلاسیک تا مدرن را در بر می‌گیرد، همچنین و بویژه موسیقی روی صحنه: دفی که فرهاد عشق‌اش به شیرین را ذره ذره در آن می‌نوازد و آنگاه که با خبر ساختگی مرگ شیرین روبرو می‌شود آنچنان با دف و موسیقی و عشق از دست رفته‌اش یکی می‌شود که خود نیز به همراه همه اینها دستخوش زوال می‌گردد. نمایش بدون کلام، بخصوص در خارج کشور، ایده خوب کارگردانی است که می‌خواهد تماشاگرانش از هر کشوری زبان نمایش را به خوبی درک کنند.

نمای دیگری از «شیرین» به کارگردانی مژگان معقولی بر صحنه فستیوال تئاتر ایرانی هایدلبرگ

اجرای تئاتر شیرین، در عین حال نوعی اجرای مینیمالیستی است و بسیاری از حاشیه‌ها را پس می‌زند، و هر بار تنها با اشاره‌ای به اصل می‌پردازد: بالا و پایین رفتن موزون دست‌ها به نشانه شنای شیرین در چشمه‌سار، و شال خونین شیرین در دست فرهاد به عنوان مرگ او از آن نمونه‌هاست. و نیز همین شال سفید، پیش از آلوده شدن به خون، وسیله زورآزمایی خسرو و فرهاد برای عشق شیرین است که جای دیالوگ بسیار زیبا و معروف نظامی را می‌گیرد. براستی به جز عشق، چه چیزی می‌تواند باعث شود که فرهاد ـ این دهقانی که بجز یک تیشه چیز دیگری در بساطش نیست ـ خسرو را ـ این پادشاه مقتدر ساسانی که بر سرزمین‌های وسیع حکومت می‌کند، به چالش بکشد و با او هماوردطلبی کند؟ می توان گفت که عشق تنها عرصه‌ای است که فرهاد خود را در آنجا با خسرو برابر، و حتی شاید قدرتمندتر از او می‌بیند.

اصولاً وقتی داستان مشهوری از نوع منظومه “خسرو و شیرین” مینیمالیستی اجرا می‌شود به این معنی است که بخش‌هایی را می‌گوییم و بخش‌ها و حاشیه‌هایی را مسکوت می‌گذاریم. پس چیزی گفته می‌شود و چیز دیگری ناگفته می‌ماند؟ تئاتر شیرین، در آنچه می‌گوید، ما را به نظامی گنجوی ارجاع می‌دهد و در آنچه مسکوت می‌گذارد ما را به خودمان و به ذهن خودمان برمی‌گرداند.

این تئاتر با بازیگری و رقص پردازی کوریوگراف لهستانی آلکساندرا کیلچوسکا که فارسی را هم به خوبی می‌داند و اسم هنری “آپسارا افسانه‌سرا” را برای خود برگزیده است، و بازیگری هنرپیشه حرفه‌ای، لیلا موسوی، که در چندین فیلم سینمایی نیز نقش‌آفرینی کرده است، و نیز بازیگری و دف‌نوازی بسیار تأثیرگذار آراد امامقلی، و بازی زیبای اولیویر گودنیو از فرانسه، هالیدا هاجیماتووا از ازبکستان و پيتر گيلبرن زواسكي از لهستان و تعدادی دیگر از هنرپیشه ها شامگاه پنج شنبه یکم فوریه در چهارچوب برنامه‌های فستیوال تئاتر ایرانی در هایدلبرگ به روی صحنه رفته است. نمایش بعدی روز نهم فوریه در ورشو پایتخت لهستان خواهد بود.

از همین نویسنده:

بیشتر بخوانید: