شهزاده سمرقندی- وقتی راهی شهر اسلو، پایتخت نروژ برای شرکت در جشنواره رومی بودم، تنها چیزی که در ذهن داشتم برف و سردی این کشور بود و گرمای غزلیات جلالالدین بلخی.
وقتی در شب دوم جشنواره اجرای قصه آفرینش را با روایت جدید و با درهمآمیزی با قصههای آفریقایی شنیدم، متوجه شدم که این جشنواره با دیگر جشنوارههایی که برای تجلیل رومی برگزار میشود، کاملا فرق دارد: قصه همزمان به دو زبان اجرا میشد و دو هنرپیشه تاجیک و نروژی، هرکدام نماینده دو فرهنگ کاملاً متفاوت از هم، طوری این قصه را روایت میکردند که مخاطب را با خود همدل و همراه میکردند.
پلی بین دو فرهنگ
جشنواره رومی در شهر اسلو از جانب گروهی از هنرمندان برگزار میشود که حرفهشان کار شبانهروزی درباره قصهخوانی، موسیقی و تئاتر است. آنها گروهی از هنرمندان نروژی هستند که مدتهاست در شهرهای ایران، افغانستان و تاجیکستان سفر میکنند و روح تعلیمات مولانا را میجویند.
وقتی هنرمند تئاتر تاجیک، عبدالمومن شریفی با تاری گریم، هنرمند نروژی، همدم و همدل قصه آفرینش را روایت و اجرا میکردند، احساس میکردم که زبان نروژی را میفهمم و بیش از همه برایم داستان ازوم عنب انگور مولانا لابهلای قصه آفرینش زنده و تداعی میشد بدون این که حتی از آن یادآوری شود.
در طول سه روز برگزاری این جشنواره از ۱۸ تا ۲۰ ماه نوامبر شاید دو، سهبار بیشتر از اسم رومی نشنیدم. مثل دیگر جشنوارههای رومی هیچ اشارهای به نام و فعالیت و تاریخ زندگی رومی نمیشد، اما برگزارکنندگان تلاش داشتند که گفتههای مولانا را دنبال کنند و پلی بین هنر، دین و فرهنگهای از هم دور افتاده به وجود بیاورند.
شعرخوانی
مجلس شعرخوانی گلرخسار و حمیرا نکهت، دو شاعر پرآوازه تاجیک و افغان به همراه موسیقی آفریقایی و نروژی، فضای هنزی فوقالعادهای ایجاد میکرد. چنان که قصهها و موسیقی نروژی به اجرای هنرمندان تئاتر تاجیک رنگ تازهای میزد. تمام هنرمندان در این برنامه سرشار از عشق و شور بودند و اجرایشان هر لحظه روح تازهتری مییافت.
سبک تازه جشنواره
جشنواره رومی در شهر اسلو از معدود برنامههای هنری است که توانسته است با موفقیت بین فرهنگ فارسی و نروژی پل بسازد. در این کار تجربههای امیر میرزایی که تجربه زندگی در ایران و افغانستان و سفرهای متعدد به تاجیکستان داشته بیتاثیر نبوده است. امیر میرزایی با همسرش کریستین گروون، سمت و سوی این جشنواره را تعیین کردهاند و با کمک و یاری هنرمندان نروژی و جوانان ایرانی مقیم نروژ توانستهاند در طول پنجسال گذشته این جشنواره را برقرار نگهدارند. هربار نیز تلاش کردهاند که برنامههایی متنوع، نوآور و آمیخته با اندیشه و عقاید رومی برگزار کنند.
یکی از مهمترین نکتههای این جشنواره این بود که معیارهای رایج را شکسته و راه و سبک تازهای را به کار گرفته بودند. این جشنواره از شروع کار هیچ علاقهای به مقدمات معمول در جشنوارهها برای معرفی این و آن و سخنرانی مقامات و مسئولان نداشته است. چنان که مهمان دولتی و رسمی نیز نداشته است و جایزهای هم به کسی داده نمیشود.
کریستین گروون میگوید که مقصد اصلی ایجاد پل بین فرهنگها و دور هم آوردن هنرمندان کشورهای مختلف است و فراهم کردن فضایی برای هنرمندان تا در آن بتوانند چهره خود را چنان که دوست میدارند نشان دهند؛ آن هم به روی مخاطبی که خود هنرمند است یا درک عمیقی از هنر دارد.
نوای دل گروه دختران نوازنده ایرانی را هم کسی معرفی نکرد، اما وقتی آنها کار خود را ارائه کردند دیگر هرکسی میدانست که هرکدام از آنها دست کم ده سال کار کردهاند تا به پختگی در نواختن ساز و اجرای آواز برسند. تماشاچیان زیادی نیز برای آشنایی با این گروه جوان آمده بودند.
دروازه روح
حضور جان بیلی، مردمشناس و موسیقیشناس ایرلندی با همسرش ورونیکا دوبلدی و اجرای غزلیات بلخی به شیوه خوانندگان مردمی هرات، به جشنواره حس و حال دیگری داده ود.
جان بیلی که عمری را در پژوهش موسیقی هرات و اسباب موسیقی آن سپری کرده است، در معرفی رباب افغانی گفت، به عقیده هراتیها رباب از دو واژه “روح” و “باب” ترکیب یافته است و آنها نوای این ساز را “دروازه روح” میدانند. جالب است که تاجیکها هم اعتقاد دارند رباب اصلاً سازی است که مولانا ساخته است.
محفل موسیقیهای ترکیبی سعید باختری، یکی از هنرمندان ایرانیتبار مقیم نروژ هم گوشه دیگری از توجه این جشنواره به مسئله چندفرهنگی بود. کار او نیز جلوه دیگری از اندیشه مولانا را در خود داشت.
دیباج سه خواننده نروژی و ایرانی و تاجیک را برای اجرای موسیقیهایی که ساخته به کار گرفته و ترکیبی از غزلهای حافظ با شعرهای معاصر نروژی را ارائه کرده بود.