بسیاری از صاحب‌نظران فمینیست معتقدند که علم و فلسفه‌ در عصر جدید در پیدایش نوعی تبعیض جنسی نقش داشته است. در نظر فمینیست‌ها  در شاخه‌های مختلف دانش در دوران جدید میان مرد و زن تفاوت‌های بنیادین گذاشته شده و ویژگی‌های مردانه برتر شمرده شده‌اند. یکی از مهم‌ترینِ این دانش‌ها زیست‌شناسی است.

راهپیمایی فمینیست‌ها در پاریس، سال ۱۹۷۶

کتاب «زیست‌شناسی و فمینیسم: درآمدی فلسفی» که اخیراً از سوی انتشارات کمبریج منتشر شده درآمدی بی‌نظیر به مطالعه‌ پیوندها میان جنسیت و دانش‌های زیستی است. نشان دادن پیوندها میان جنسیت و زیست‌شناسی بخشی از سنت پژوهشیِ فمینیستی در باب علم است که کمابیش یک سده‌ پیش پا گرفت.

نویسنده به‌ شیوه‌ای آسان‌یاب پرسش‌های فلسفی و انگاشت‌های پس‌زمینه و روش‌ها و فرض‌ها درباره‌ی نسبت زیست‌شناسی و جنسیت را به بحث می‌گیرد.

این‌ها پرسش‌هایی‌ست که دانشمندان و پژوهشگران فمینیست طرح می‌کنند. نویسنده در درون چشم‌انداز فلسفه‌ علم در دوران معاصر قلم می‌زند و شواهدی که برای فرض‌های زیست‌شناختی درباره‌ی جنسیت هست و نیز دلالت‌های اخلاقیِ این فرض‌ها را بررسی می‌کند و مسائل فلسفیِ مرتبط را به بحث می‌گیرد؛ از جمله‌ی مسائل فلسفی که به نسبتِ میان زیست‌شناسی و جنسیت مربوط است می‌توان اشاره کرد به عینیت علمی، ماهیت استدلال فلسفی، و پیوند میان پژوهش زیست‌شناختی و بافت‌های اجتماعی- فرهنگی که بستر چنان پژوهش‌هایی هستند.

این اثر با زبانی روشن و نگاهی جامع و فراگیر درگیریِ دانشمندان و پژوهشگران فمینیست با طیفی از شاخه‌های دانش -از جمله زیست‌شناسیِ رشد، زیست‌شناسیِ فرگشتی، پزشکی، عصب‌زیست‌شناسی و نخستی‌شناسی- را به بوته‌ بررسی می‌گیرد.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

چه پیوندهایی میان علوم زیستی (زیست‌شناسیِ فرگشتی، عصب‌زیست‌شناسی، نخستی‌شناسی، زیست‌شناسیِ رشد، و جز اینها) و فمینیسم هست؟ اگر پیوندهایی در میان این دو هست، این پیوندها چه اهمیتی دارند؟ این کتاب با این پرسش‌ها سر و کار دارد. پیش از آنکه بتوانیم این پرسش‌ها را درنگریم به فهمی اولیه از چیستیِ فمینیسم نیاز داریم و نیز لازم است بدانیم اصلاً چه پیوندهایی میان دانش زیست‌شناسی و فمینیسم ارج و اهمیت خواهد داشت. چنان پیوندهایی برای اینکه اهمیتی داشته باشند باید پیوندهایی بنیادین باشند و پایه و اساس تجربی داشته باشند. این پرسش که چه پهنه‌هایی از پژوهش در درون دانش‌های زیستی جای می‌گیرند پاسخی تا اندازه‌ی خوبی روشن دارد. اما این پرسش که فمینیسم چیست کمابیش پرسشی پیچیده است و پاسخی به همان اندازه روشن ندارد. در فصل‌های این کتاب پیوندهای خاصی که برخی ادعا کرده‌اند میان زیست‌شناسی و زنانه‌نگری هست با تفصیل به بوته‌ی بحث و بررسی گرفته خواهد شد.

کتاب «زیست‌شناسی و فمینیسم: درآمدی فلسفی»، انتشارات کمبریج

بسیاری از خوانندگان ممکن است تصور کنند فمینیسم جنبشی صرفاً سیاسی است -جنبشی که می‌خواهد موانعی را شناسایی و برطرف کند که نمی‌گذارند زنان در همه‌ی ابعاد زندگی (اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، علمی و جز اینها) مشارکت کنند. اما فمینیسم بیش از یک جنبش سیاسی است. فمینیسم یک پهنه‌ی پژوهش هم هست و یکی از زیرشاخه‌های این پهنه اختصاص دارد به نسبت میانِ جنسیت و علم و این زیرشاخه در طیِ ۴۵ سال گذشته به شکل یک برنامه‌ی پژوهشی درآمده که چندسویه است و مرزهای چندان مشخصی ندارد. دانشمندان و پژوهشگرانِ فمینیست مدعی هستند که بسیاری از شاخه‌های دانش بر فرض‌هایی درباره‌ی جنسیت استوار بوده و همچنان هستند، فرض‌هایی که ناسنجیده و نقدناشده و ناموجه و گاهی پنهان هستند. فمینیست‌ها استدلال کرده‌اند که آن برنامه‌های پژوهشی که چنان فرض‌هایی در آنها دخالت دارد باید از نو بررسی شوند. پژوهشگران فمینیست همچنین برای آن فرض‌ها و پرسش‌های پژوهشی و نظریه‌هایی که به بوته‌ی نقد می‌گیرند جایگزین‌هایی پیشنهاد می‌کنند. فمینیست‌هایی که در این برنامه‌ پژوهشی مشارکت دارند شامل دانشمندان میدانی و آزمایشگاهی، فیلسوفان علم، تاریخ‌نگاران علم و پژوهشگرانی از شماری از دیگر شاخه‌های دانش هستند.

پژوهش‌های فمینیست در زمینه‌ علم یک برنامه‌ی پژوهشی را شکل می‌دهند که با عنوان «پژوهش فمینیستی در زمینه‌ی علم»‌ یا «مطالعات فمینیستی در زمینه‌ی علم» شناخته می‌شود. این پژوهش‌ها به‌طورکلی متمرکز است بر سرشت و منابع و نقش‌های برخی فرض‌ها و انگاشت‌ها درباره‌ی جنسیت که در دانش‌های مختلف دخالت دارند و به فرهنگ‌ها و دوره‌های تاریخی خاصی مرتبط اند. موضوع این کتاب نقش و پی‌آیندهای چنان فرض‌هایی در دانش‌های زیستی است. دشوار نیست نشان دهیم که چنان فرض‌هایی به نظریه‌هایی راه برده‌اند که بر طبق آنها تفاوت‌های مهمی -از جمله از نظر توانایی‌های شناختی و خلق‌وخو- میان زن و مرد هست؛ چنان فرض‌هایی حتا به نظریه‌هایی راه برده‌اند که بر اساس آنها مرد در برخی توانایی‌ها و ویژگی‌ها بر زن برتری دارد.

بی‌شک اکنون دیگر بسیاری از نظریه‌هایی که مدعی هستند مرد به‌نحوی بر زن برتری دارد معتبر به حساب نمی‌آیند؛ اما فمینیست‌ها استدلال می‌کنند که پژوهش‌هایشان صرفاً مربوط به گذشته نیستند. آنان استدلال می‌کنند که به‌طور کلی میان دانش‌های زیستی و آن بافت‌های اجتماعی و علمی که بسترِ پژوهش‌های زیستی هستند نسبت‌ها و پیوندهایی هست، و آنان می‌گویند که می‌خواهند بینش‌هایی درباره‌ی این نسبت‌ها و پیوندها به دست دهند. پژوهش‌هایی در گذشته انجام شده که امروزه می‌دانیم خدشه‌دار هستند چراکه بر انگاشت‌های نادرست درباره‌ی جنسیت پا گرفته‌اند. مطالعه‌ی چنان پژوهش‌هایی همچنین می‌تواند به ما کمک کند دریابیم که چگونه فرض‌ها و انگاشت‌های نادرست درباره‌ی جنسیت می‌تواند پرسش‌ها و روش‌ها و در نهایت یافته‌های ادعایی در پژوهش‌های زیستی در دوران کنونی را نیز شکل دهد و محدود کند و به بیراهه ببرد.  

یک پدیده‌ی کم‌تر آشکار و ظریف‌تر و گسترده‌تر که فمینیست‌ها مطالعه‌ می‌کنند، و می‌خواهند نظرها را به آن جلب کنند، تأثیر نرینه‌محوری یا مردانه‌نگری بر آن دسته از پژوهش‌های زیستی است که در پیِ‌ اثبات برتری مرد بر زن نیستند. فمینیست‌ها استدلال می‌کنند که پژوهش‌هایی که نرینه‌محور هستند بر آن فعالیت‌ها و رفتارها و گرایش‌هایی متمرکز می‌شوند که به طور معمول مردانه یا نرینه هستند و از مطالعه‌ی آن فعالیت‌ها و رفتارها و گرایش‌هایی که به‌طور معمول زنانه یا مربوط به جنس ماده هستند باز می‌مانند. در این کتاب استدلال‌های فمینیستی در تأیید حضور نرینه‌محوری و پی‌آیندهایش در شماری از دانش‌های زیستی و جایگزین‌های سازنده‌ای که فمینیست‌ها پیشنهاد کرده‌اند بررسی خواهد شد.

نشانی کتاب


تازه‌ترین کتاب‌ها در حوزه محیط زیست