در حجاریهایی که در خاور نزدیک، از جمله ایران، به جا مانده، حضور دو درخت که یکی به گرد دیگری میپیچد، مشهود است. در مستندات تاریخی و متون مقدس نیز همواره به دو درخت اشاره شده است که به یکی منشاء آسمانی و دیگری زمینی نسبت داده میشود. از این دو یکی درختی است که ضمن سرسبزی همیشگی عمری بسیار طولانی دارد دیگری درختی است میوه دار که افشرهاش را با خاصیت بیمرگی یا شفابخشی میشناختهاند.
این مقاله در سه بخش با استفاده از نماد دو درخت مقدس، که در متون زرتشتی، تورات و متون اسلامی آمده میکوشد نشان دهد در نظام حکومتی شرق باستان، از جمله ایران هخامنشی، پادشاه مظهر قدرت مطلقهی خدا، حافظ نظم جهانی، و دست نشاندهی اهورامزدا بوده. به او برخورداری از سه فره دینی، پهلوانی و پادشاهی را نسبت میدادند. این باور تدریجا به ادیان منتقل شده و جای پادشاه را پیامبر دین گرفته است. از این رو جای دو درخت مقدس در نظام حکومتی شرق باستان، به دو درخت در دین داده شده است. از دو یکی که بدون میوه است به دلیل سرسبزی و عمر طولانی، نماد زندگی خدا و دیگری که درخت میوه است و افشرهاش خاصیت شفابخشی یا بی مرگی دارد نماد زندگی پیامبر شده است. نتیجه گرفته میشود گاهان که قدیمیترین بخش اوستاست، و در آن زرتشت بعنوان برترین آفریدهای معرفی شده، که آموزش دین را بیواسطه از اهورامزدا دریافت کرده سپس آن را به کی گشتاسب منتقل کرده، چه بسا نسبت به انسان کامل پنداری پادشاهان باوری جدیدتر باشد.
تاک و چنار، دو درخت مقدس هخامنشیان
در شرح زندگی کوروش هردوت، گزنفون و سایر مورخین داستانی نقل میکنند حاکی از آنکه آستیاگس پادشاه ماد و پدر بزرگ کوروش در رؤیایی شاهد رویش درخت تاکی جهانگستر از شکم دختر باردارش بوده. خوابگزاران در تعبیر رویای او میگویند از ماندانا پادشاهی به دنیا خواهد آمد که فصلی بر پایان پادشاهان ماد خواهد نوشت. پادشاه برای پیشگیری از آن واقعه، به وزیرش هارپاک دستور میدهد تا نوزاد را به هنگام تولد بکشد.[1]
درخت چنار که محیط آن حدود ۱۲ متر است در روستای بزنجان از توابع شهرستان بافت کرمان قرار دارد.
نماد درخت در رویای پادشاه و نحوهی تعبیر گواه ارزش نمادین این درخت در میان مادهاست. علاوه بر آن شواهد بسیاری نشان میدهد که در ایران هخامنشی نیز درختان میوه از جمله خرما و انگور نه تنها جدی گرفته میشدهاند، که نماد زندگی و باروری بودهاند و درختان بدون میوه مانند چنار و سرو که عمری طولانی دارند، مقدس به حساب آمده، برایشان مراسم دینی به جا آورده میشده است.[2] در این رابطه هرودت میگوید به خشایارشاه، پسر داریوش بزرگ، در لیدیا رقمی برای پیشبرد فتوحات جنگیش پیشنهاد شد. وقتی پادشاه شگفت زده، از اصل و نسب و دارایی چنین کسی میپرسد میشنود او کسی است که به داریوش بزرگ، درخت چنار و درخت تاکی از طلا داده است. با استناد به هرودت این درخت تاک که خوشههای انگورش همه از جواهرات بوده، بسیار معروف بوده است.[3]
گزنفون هم میگوید در دربار ایران همیشه چنار زرینی بوده، که آن را با جواهر و زر فراوانی که از نقاط مختلف ایران آورده بودند، تزئین میکردند. درخت مزبور همیشه در یک جا نگهداری میشده است. همچنین گزارش میدهد که پارسیان بر آن درخت نیاز میبردند و پادشاهان در زیر سایهی آن بارعام میدادند. مقدونیان نیز به هنگام غارت تخت جمشید این درخت زرین را دیده بودند.[4] گویا این درختان که هم در شوش و هم در تخت جمشید موجود بوده، در زمان آنتیگونوس به سال ٣۱۶ قبل از میلاد بدست مقدونیان افتاده اند. از گفتهی گزنفون در همان جا بر میآید که قصد آنتیگونوس از رفتن به شوش، بدست آوردن این درختان بوده است.
هرودت دربارهی تقدس درخت چنار و ستایش آن میگوید که خشایار پادشاه هخامنشی در یکی از لشکرکشیهایش، بر سر راه، درخت چنار زیبایی مییابد و درخت را با طلا و جواهر زینت میکند. [5]
قدمت نماد درخت و ارتباط آن با حیات پادشاه نه تنها در بسیاری از سنگبریدههای مربوط به آشوریان و بابلیان، که در کتاب دانیال نبی نیز دیده میشود. در آنجا گفته میشود که نبوکد نصر پادشاه بابل رؤیایی میبیند که دانیال آن را چنین تعبیر میکند:
ای آقای من خواب از برای دشمنانت و تعبیرش از برای خصمانت باشد. درختی که دیدی که بزرگ و قوی گردید و ارتفاعش به آسمان رسید و منظرش به تمامی زمین و برگهایش جمیل و میوهاش بسیار و آذوقهاش برای همه در آن بود و حیوانات صحرا زیرش ساکن بودند و مرغان هوا در شاخههایش مأوا گزیدند ای پادشاه آن درخت تو هستی زیرا که تو بزرگ و قوی گردیده وعظمت تو چنان افزوده شده است که بآسمان رسیده و سلطنت تو تا به اقصای زمین.[6]
در اینجا به نوع درخت اشاره نشده است. اما کاملاً مشهود است که درخت نماد پادشاه بابل و پادشاهی اوست. در قرآن به این درخت تحت عنوان «شجرهی ملعونه» اشاره شده است.[7] همهی مفسرین قرآن منظور از درخت ملعونه را همان درخت وجود نبوکدنصر گرفته اند، به قسمت نخست رؤیا که اشاره به تمثالی عظیم دارد، اشاره کردهاند. این چه بسا نشان بدهد که در باغ نبوکدنصر در کنار درخت حیات پادشاه مجسمهای هم قرار داشته است.
همان طور که در بالا آمد اگرچه مستقیماً به نام درخت مزبور در کتاب دانیال نبی اشاره نشده است، اما از روی همهی تصاویری که از زمان بابل به جا مانده میتوان دید، درخت مقدس بابل که در باغ سلطنتی میروئیده و نماد زندگی و سلطنت سایه گستر و پر بار پادشاه بوده، همان درخت مو یا تاک بوده است. در همهی سنگبریدهها نیز همین درخت نقش شده است. این درخت بوسیلهی موجوداتی که نقاب پرنده بر سر دارند و در یک دستشان نماد آب حیات و در دست دیگرشان میوهی نکنده درخت است نگهبانی و پرستش میشود.
میرچه الیاد یکی از محققینی است که بر اهمیت درخت مو در نزد سومریان بعنوان نماد زندگی تأکید دارد.[8] البته نحوهی رویش و رشد درخت تاک، خوردنی بودن برگش، مراتب سه گانهی رشد میوهاش و بالاخره شرابی که از آن بدست میآید، در اینکه آن را نمادی کامل برای تجسم بخشیدن به تن پادشاه و انسان کامل ساخته بی تأثیر نبوده است. علاوه بر آن شراب در ایران هخامنشی بسیار اهمیت داشته، حتی متون تاریخی به افراط ایرانیان در نوشیدن شراب اشاره دارند و اینکه در جشن مهرگان پادشاه اجازه داشته مست بشود.
جدا از پارسیان و مادیها درخت مو در اساطیر بینالنهرین نیز در شمار درختان مقدس بوده است. گیلگمش در باغی، به درختی اعجازآمیز بر میخورد که الههی سیدوری- دوشیزهای جوان ملقب به سابیتو که معنای زن شرابدار یا ساقی می دهد- در کنارش نشسته، یا ایستاده است. الیاد تأکید میکند که در شرق باستان، تاک را گیاه زندگی میدانستند و برگ مو در نزد سومریان نشان زندگی بوده است. این درخت مانند درخت خرما مخصوص ایزدبانوان بوده، و در آغاز الههی مادر را مادر بوتهی مو یا الههی بوتهی مو مینامیدند. در همانجا الیاد با استناد به البرایت میگوید که در روایاتِ کهن ِافسانهی گیلگمش، سیدوره همان کسی است که گیلگمش از او بی مرگی را طلب میکند.[9] در همانجا او درخت معرفت نیک و بد تورات را با درخت تاک یکی میگیرد. به این ترتیب میتوان دید درخت تاک و میوهی آن به عنوان نماد مقدس زندگی و زندگی پادشاه یا نمایندهی مطلق خدا یا پادشاه خدایان، پیش از هخامنشیان در شرق باستان وجود داشته است. همانطور که باور خدایی پادشاه در زمین موجود بوده است.
در دین عیلامیان این باور بوده که خدایان و شاهان از نیرویی ویژه به نام کیدن برخوردار بودند و آن عبارت بود از یک نیروی پنهان و ملکوتی با اصلی جادویی، که قدرت حمایت و تنبیه شاه و خدا را داشته است. شاهان عیلامی سلطهی خویش را متکی به حمایت جادویی کیدن میدانستند. در تمدن آشور هم باور بر این بوده که تقدس شخص شاه مربوط به هالهای است که از ایزدان دریافت میکرده است. این نیرو کیفیاتی شبیه خوره یا فره داشت.
مهرداد بهار با استناد به اوپنهایم میگوید همین باور از قدرت مطلق و مقدس شاه آشوری بوده که در روزگار باستان به صورت سلطنت مطلق و مقدس ایرانی در آمده است. او میگوید در بینالنهرین چنین باور داشتند که شاه، اصلی الهی، داشته و گاه او را خدا مینامیدند.[10] به علاوه، شاه پاسخگوی خدا در حفظ مردم، سرزمین و آبادانی آن بوده است. خدا به شاه بینالنهرینی فره سلطنت میبخشیده، اما آرایش و جامهاش با جامهی شاه آشوری فرقی نداشته است. هردو کلاه شاخدار بر سر میگذاشتند، بعبارتی ذوالقرنین بودند که دو شاخ زمین یا دو قطب زمین را در اختیار داشتند. البته این منحصر به آشور نیست، یکی بودن تصویر شاه و خدا در نقش برجستههای تخت جمشید هم دیده میشود.
دیگراینکه میان شاه آشوری و خدا بنا به سنتهای اعتقادی رابطهای ویژه وجود داشته که در زمان سومریان حتی رابطهای خانوادگی بوده است. شاه آشوری نه تنها خود روحانی اعظم به شمار میرفته است، که خودش مانند خدایان مورد ستایش بوده و برایش قربانیان فراوان میکردهاند. و این قابل مقایسه است با باوری که در ایران وجود داشته است. به گفتهی شاهنامه جمشید دارای فره شهریاری و موبدی بوده است. مهرها و سنگنگارهها، به خصوص در تخت جمشید، داریوش را در حال کشتن شیر یا حیوانی افسانهای نشان میدهد، که بیان برخورداری او از فره پهلوانی هم هست. علاوه بر آن مدارک به جا مانده نشان میدهد در زمان هخامنشیان پادشاه در رأس طبقات سه گانهی موبدان، ارتشتاران و واستریوشان قرار دارد.
تجسم کردن قدرت مطلقهی خدای آسمان، در پادشاه زمینی، بیش از هرجا در متون سنگنبشتههای داریوش دیده میشود. او خود را پادشاهی میداند که یگانه برگزیده اهورامزدا در زمین است.[11] او میگوید آنچه اهورامزدا گفته همان کار را کرده است. این بدان معناست که او بیواسطه با خدای آسمان گفتگو میکند. میگوید به فرمان اهورامزدا شاهان دروغین را برانداخته و نظم را به زمین برگردانده، با دروغ جنگیده، داد مظلوم را از ظالم گرفته و قوانینی نو در سراسر کشورهای ایران بنیاد گذاشته است. داریوش به گونهای که خود را در سنگنبشتهها توصیف میکند هم یادآور جمشیدٍ زیباچهر ٍخوبرمهی متون زرتشتی پارسی میانه است، هم ایزد مهر در مهریشت. او تأکید میکند که تنی سلامت و نیرومند دارد و در همهی جنگها با توانایی ظاهر میشود و از دشمنان هراسی به دل راه نمیدهد.
داریوش چنان خود را بعنوان پادشاه مطلق زمین توصیف میکند که گویا همان پادشاهی است که زرتشت در گاهان به یاری میخواند تا پیام خود رابه کمک او در جهان بپراکند. در عین حال میتوان دید که میکوشد این باور را القاء کند که تجسم عینی مهر در زمین است. او میگوید مانند مهر با پادشاهان دروغین جنگیده. آنها را به خواست اهورامزدا نابود کرده و به زمینی که اهورامزدا به او داده، برکت و آبادی را بازگردانده است. داریوش میگوید که دروغ را که همان بی نظمی و آشوب و مخالفت با پادشاه است، بر انداخته. شادی و آبادی را که مهر پشتیبان آن است، به زمین برگردانده است. او به همان شیوهای که در مهریشت در ستایش مهر میآید، خود را حامی حقوق ضعیفان میداند. در متن کتیبهی DNb میآید:
داریوش شاه میگوید به خواست اهورامزدا من این سان هستم، دوست راستی هستم، با نادرستی دوست نیستم، خواست من آن نیست که ناتوان به خاطر توانا به بیداد تن دهد، خواست من این نیست که توانا به خاطر ناتوان به بیداد تن دهد. راستی این خواست من است، من دوست مرد دروغگو نیستم من تندخو نیستم. آنچه در یک منازعه برای من رخ میدهد آن را با قوت در اندیشهام پاس میدارم، با قوت خود را مهار میکنم.
سپس قدرتها و مهارتهای جنگ آوری خود را میستاید. این اقدامات داریوش قابل مقایسه است با متن کرده ١٥ از مهریشت.
در مهر یشت اهورامزدا مهر را در کرده ۱ چنین میستاید:
ای اسپیتمان هنگامی که من مهر دارندهی دشتهای فراخ را بیافریدم او را در شایسته ستایش بودن مساوی با خود من که اهورامزدا هستم بیافریدم.
داریوش در کتیبهی DSp میگوید:
اهورامزدای بزرگ بزرگترین ایزدان، داریوش را شاه کرد، به او شهریاری داد، خوب. با ارابه های خوب. و با اسبان خوب. و با مردان خوب.[12]
این قابل مقایسه است با متن کردهی ۱۷،۱۶ به خصوص ١٩:
تویی که این دشمن را، تویی که این خصومت مرد بداندیش را، نابود توانی کرد، کشندهی مرد پاک را نابود ساز. تویی دارندهی اسبهای زیبا و گردونههای زیبا.
وقتی داریوش از مجازات طاغیان و شاهان دروغین میگوید گفتارش قابل قیاس با مهر در مهریشت است که با پیمانشکنان میستیزد.
نکند که ما خود را به معرض ستیزهی سرور غضبناک اندازیم کسی که هزار ستیزه به ضد رقیب بکار تواند برد. کسی که ده هزار دیدهبان دارد»[13]
یا در کرده ۲۱ میآید:
کسی که اهورامزدا به او هزار چستی ارزانی داشت، ده هزار چشم برای نگریستن بخشید و از قوت این چشمها و این چستیهاست که او کسی را که پیمان خویش نپاید و عهد بشکند نگران است.
در کرده ۲۸، مهر به آن پادشاهی، سلطنت قوی، با آلات زیبا، با لشکر بسیار ارزانی میدارد که برای خاطر مهر دشمنان او را سر میکوبد.
با مقایسهی متن مهریشت با متن سنگ نبشتههای داریوش میتوان دید که بین تصویری که داریوش از خود میدهد و در مهریشت به مهر نسبت داده شده مشابهت فراوان وجود دارد. به گونهای که می توان باور کرد پادشاه خود را همان ایزد مهر میبیند که در مهریشت در ستایش مساوی با اهورامزدا است.[14]
[1]هرودت، کتاب اول ١۰۸.
[2]آئین شهریاری در شرق ۲۶.
[3] کتاب هفتم ۲۷.
[4]هلنیکا کتاب هفتم ١-۳٨.
[5]کتاب هفتم٣١.
[6] کتاب دانیال نبی، باب چهارم ۱-۲۴.
[7]اسراء:٦٠.
[8]رساله در تاریخ ادیان ۲۷۴.
[9]رساله در تاریخ ادیان ۲۷۴.
[10]از اسطوره تا تاریخ ۱۶۶.
[11]نقش زستمDNA بندهای ١-٨.
[12]کتیبههای هخامنشی ۲٨٨.
[13]یشتها، ج اول ٤٥٩.
[14]در مقالهی جداگانهای محتوای مهریشت و سنگنبشتههای هخامنشی را با هم مقایسه کردهام. از آنجایی که نمیدانستم کسی قبل از من این کار را کرده است یا نه در چاپ مقاله درنگ کردم.
در همین زمینه:
تحقیق جالبی بود ولی فکر می کنم مقداری از اصل داستان که نقش درختها را بازگو می کرد فاصله گرفت و به سیستم پیامبر شاهی یهود و تورات رسید و اینکه همه به نام خدا مردم را سرکوب می کردند.من فکر نمی کنم داریوش بزرگ هیچ ظلم و کم و کاستی را مرتکب نشده ولی مطمئن هستم دروغ را به خواست خود تعبیر نمی کرده چرا که در جامعه ای سرتاسر دروغ و سرکوب ÷یشرفت به دست نمی اید. هر چند دموکراسی و ازادی امروز در ان زمان معنی نداشته.ضمن انکه کتب مقدس مثل تورات وانجیل و قران کتاب تاریخ نیستند که به انها بتوان استناد کرد و تنها بیانگر میتولوژی یک قوم هستند. با این وجود از زحماتتون سپاسگزاری می کنم
سیاوش / 20 November 2011