هفته گذشته، زلزله‌ای سیاسی جغرافیای خاورمیانه را از ریاض تا بیروت درنوردید، زلزله‌ای که می‌تواند زمینه‌ساز جنگی ویرانگر در منطقه باشد: همزمان با دستگیری ده‌ها عضو خاندان سلطنتی در عربستان، سعد حریری، نخست‌وزیر لبنان، در پایتخت عربستان از مقام خود استعفا داد. در کمتر از ۲۴ ساعت، موشکی بالستیک از جانب یمن به سمت ریاض شلیک شد، اتفاقی که رئیس‌جمهور آمریکا و ولیعهد عربستان آن را به منزله اعلان جنگ ایران به عربستان تعبیر کردند، و در نهایت، علی اکبر ولایتی، مشاور امور بین‌المللی رهبر ایران، و بشار اسد، رئیس‌جمهور سوریه، از تصمیم دمشق برای تصرف رقه خبر دادند. چه عواملی باعث بروز این زلزله سیاسی شدند؟  ریشه این تحولات را در کجا باید جستجو کرد؟ و پیامد آن چه خواهد بود؟

مرزهای شنی در خیال‌پردازی‌های ژئوپلتیک خاورمیانه

ژئوپلتیک، مسأله مرزها است، و در خاورمیانه مرزها بی‌ثبات هستند: نه فقط مرزهای جغرافیایی واحدهای سیاسی که مرزبندی‌ها و صف‌بندی‌های گروههای متخاصم، پیوسته و مداوم در حال جابه جا شدن است. دوست دیروز، دشمن امروز است، و خصم سابق، متحد تازه.

از این بابت، قلمروهای تحت کنترل و حوزه‌های نفوذ ژئوپلتیک در خاورمیانه به تپه‌های شنی در صحرا شبیه‌ اند. بر روی زمین شنی، درست همچون روی آب، نمی‌توان خانه و قلمرو مستحکم و پایداری بنا کرد. آخرین گروهی که چنین تلاش عبثی کرد، دولت اسلامی بود، که حالا، پس از سقوط شهر بوکمال، منطقه تحت کنترل آن از استان قزوین هم کوچکتر است. بوکمال آخرین پایگاه شهری در تصرف داعش بود، که بنا به خبرگزاری رسمی روسیه، روز چهارشنبه ۸ نوامبر به وسیله یگان‌های ارتش سوریه از چنگ خلافت اسلامی آزاد شد.

آنچه مشخص است، در چنین وضعیت ناپایداری، پایان داعش، به معنای پایان جنگ در سوریه و بازگشت ثبات به مرزها و منطقه نخواهد بود. قدرت‌هایی که با شعار جنگ علیه داعش، نیروهای خود را به سوریه فرستادند، پس از نابودی خلافت اسلامی، به سادگی سوریه را ترک نخواهند کرد. با کوچکتر شدن داعش، نه فقط از شدت تنشها در خاورمیانه کاسته نشده، بلکه برعکس، سرعت و دامنه وقوع درگیری‌ها افزایش یافته است. از هم اکنون، دو عرصه جدید و غیرمنتظره درگیری گشوده شده است: میان نیروهای حکومت اسد و نیروهای اتحاد دموکراتیک سوریه—ائتلاف کرد و عرب تحت حمایت آمریکا— و از سوی دیگر، در لبنان، پس از استعفای نابه‌هنگام سعد حریری، میان عربستان و ایران، و متحدان محلی‌شان.

با این حساب، پرسش‌های ژئوپلتیک خاورمیانه امروز، که همچنان بی‌پاسخ مانده‌اند، بدین قرار‌ اند: نقشه جنگ پس از داعش چگونه ترسیم خواهیم شد؟ صلح و ثبات مستلزم وقوع چه کنش و واکنش‌هایی روی نقشه است؟ شکل نهایی نقشه صلح چه خواهد بود؟ و مرزها چگونه باید جابه جا شوند تا با تضمین منافع حداقلی طرفین متخاصم داخلی و خارجی حاضر در عراق و سوریه، امکان مصالحه‌ای فراگیر فراهم شود؟

ایران و کردهای سوریه: خطوط موازی همدیگر را قطع می‌کنند!

تصرف شهر نفتی دیرالزور در شرق سوریه در جمعه ۳ نوامبر، برای ارتش اسد و ایران یک پیروزی استراتژیک و تعیین‌کننده بود، نه فقط به لحاظ نظامی بلکه به لحاظ نمادین. پس از این پیروزی و متعاقب آن تصرف بوکمال، ایران از هم اکنون می‌تواند پیروزی قاطع خود در جنگ  را جشن بگیرند. نبرد استان دیرالزور فاز نهایی نابودی داعش است، و برنده آن جایگاه مستحکمی بر نقشه صلح پس از محو داعش خواهد داشت.

جاه‌طلبی ایران در سوریه اما به فتح دیرالزور ختم نمی‌شود. همزمان با این پیروزی، علی‌اکبر ولایتی، مشاور امور بین‌المللی رهبر ایران، روز جمعه در سخنانی گفت: «نیروهای دولتی در سوریه به‌ زودی به سوی شهر رقه پیشروی خواهند کرد.» چهار روز پس از سخنان ولایتی، بشار اسد، رئیس‌جمهور سوریه، با اعلام آنکه جنگ در دیرالزور به پایان نمی‌رسد، تصریح کرد که حالا نوبت مبارزه با کسانی است که درصدد «تجزیه سوریه‌»‌ اند.

این اظهارنظرها معنایی جز اعلان رسمی جنگ به کردهای شمال روسیه ندارد، نیرویی که  اگرچه در جریان خیزش مردمی علیه حکومت اسد زاده شد، اما  رفته رفته به متحد استراتژیک و ژئوپلتیک رئیس‌جمهور سوریه بدل گردید.

کردهای سوریه در قالب نیروهای اتحاد دموکراتیک سوریه، در ماه گشته سرانجام پس از چهار ماه موفق شدند نیروهای داعش را از رقه، پایتخت دولت اسلامی، بیرون برانند؛  یک پیروزی‌ به غایت مهم که البته دلالت‌های نمادین آن تحت الشعاع همه‌پرسی استقلال کردستان در عراق در سایه قرار گرفت.

پس از تصرف رقه، نیروهای اتحاد دموکراتیک سوریه اعلام کردند که از این پس این شهر و حومه آن بخشی  از “سوریه دموکراتیک فدرال و تمرکززدایی‌شده” خواهد بود. اکنون اما با حمله احتمالی ارتش سوریه به رقه، آن هم در شرایطی که خطر یورش ترکیه به کانتون عفرین هنوز وجود دارد، کلیت پروژه “سوریه دموکراتیک فدرال و تمرکززدایی‌شده” مورد تهدید قرار گرفته و ماهیت وجودی آن با تردید روبرو شده است.

این اظهارات به ویژه از آن جهت خلاف انتظار و غافلگیرکننده است، که با اقتضائات نقشه ژئوپلتیک منطقه سازگار نیستند. از مدتها قبل و همزمان با افتادن داعش در سراشیبی سقوط، چنین تصور می‌شد که نقشه نهایی منطقه  برمبنای دو خط موازی شکل می‌گیرد: نخست، خط موسوم به هلال شیعی که از ایران آغاز شده، و با عبور از عراق و سوریه به لبنان می‌رسد. و دیگری، موازی با آن، خط انتقال نفت یا کریدور اقتصادی-سیاسی کردها در شمال، که از کرکوک آغاز شده و با عبور از کانتون‌های جزیره، کوبانی و عفرین به مدیترانه می‌رسد.

تثبیت این دو خط موازی، قبل از هرچیز مستلزم همکاری کردهای شمال سوریه با رژیم سوریه به‌ویژه در فاصله رقه تا دیرالزور، و همکاری رژیم اسد با کردها به‌ویژه در فاصله ادلب تا لاذقیه بود. اکنون اما حرکت نیروهای رژیم اسد به سمت رقه، به معنای برهم خوردن این سناریو و قطع همکاری میان کردهای شمال سوریه با اسد و ایران است. این خبر ناگوار دیگری برای کردها پس از شکست طرح همه‌پرسی استقلال کردستان در عراق، است.

حسن روحانی و رجب طیب اردوغان، روسای جمهور ایران و ترکیه

ایران و ترکیه: ائتلاف علیه کردستان

آنچه مشخص است، پس از اعلام طرح همه‌پرسی استقلال کردستان، تهران و آنکارا به یکدیگر نزدیک‌تر و دامنه همکاری آنها افزایش یافته است. پس اعلام زمان همه‌پرسی و در ابتدای ماه اکتبر، جلوسی آکار، رئیس ستاد کل ارتش ترکیه، و بالاترین مقام نظامی این کشور، برای گفتگوهای نظامی به ایران سفر کرد، و سپس درکمتر از چند روز، اردوغان به ملاقات رهبر و رئیس‌جمهور ایران آمد. درتهران، حسن روحانی و رجب طیب اردوغان صراحتاً و هم‌صدا اعلام کردند در برابر طرح همه‌پرسی استقلال کردستان سرسختانه خواهند ایستاد.

طرح بارزانی برای استقلال کردستان، در نهایت باعث شد ترکیه که با عربستان سعودی بر سر اخوان المسلمین و چگونگی رهبری جهان سنی‌مذهب اختلاف دارد، به تهران نزدیک شده، و در واقع دست به دست نیرویی بدهد که در صف‌بندی‌های جنگ سوریه، دشمن اصلی او به حساب می‌آمد.

یش از سفر به تهران، اردوغان گفته بود که درصد ترسیم یک «نقشه راه» با همکاری تهران برای مقابله با طرح همه‌پرسی استقلال است. اکنون این طور به نظر می‌رسد که حدود این نقشه راه و در واقع، دامنه همکاری ایران و ترکیه فراتر از اقدامات مشترک علیه اقلیم کردستان است و متوجه کردهای سوریه نیز می‌شود.

در دومینوی اتفاقات هفته گذشته، طرح استقلال کردستان،  بی‌شک نقش و وزن به سزایی دارد. ترکیه که در کمتر از یک ماه پیش، بازنده اصلی جنگ سوریه بود، در کنار و همراه با ایران حالا دوباره امیدوار به امکان تضمین منافع ژئوپلتیک خویش است؛ امری که مستلزم تداوم همکاری ایران و ترکیه برای بازگرداندن نیروهای کرد به شرق فرات است.

مضاف بر آن، شکست طرح استقلال کردستان و تصرف کرکوک به دست نیروهای دولت عراق، نگرانی اسرائیل و عربستان در مورد نفوذ منطقه‌ای ایران را به شکلی معنادار تشدید کرد. تنها کشور عربی که در منطقه، موضع منفی در قبال استقلال احتمالی کردستان نگرفت، عربستان سعودی بود. و نخست‌وزیر اسرائیل، بنیامین نتایاهو، تنها رهبر کشوری در جامعه جهانی بود که رسماً از استقلال کردستان حمایت کرد. ایران یک‌شبه و به شکلی دراماتیک توانست کلیت پروژه استقلال را برهم زند، و این به چشم دشمنان و رقیبان منطقه‌ای ایران، توانایی‌ای خطرناک و غیرقابل تحمل است.

ایران و اسرائیل: از صحنه سوریه تا صحن کنگره

سخنان ولایتی، مبنی بر حرکت نیروهای حکومت سوریه به سمت رقه، و مهر تأیید اسد بر آن، علاوه برای کردها، برای اسرائیل نیز خوشایند نخواهد بود. نخست‌وزیر اسرائیل به تازگی، ضمن طبقه‌بندی ایران در جبهه «قرون وسطایی‌ها و افراطی‌ها» جاه‌طلبی‌های تهران برای «گسترش امپراطوری شیعه و ایجاد یک پل زمینی از تهران تا طرطوس در حاشیه مدیترانه» را مورد انتقاد قرار داده و گفته است: «در نبرد میان بربرها، ایران دارد برنده می‌شود و کل خاورمیانه را قورت می‌دهد. ایرانی‌ها می‌خواهند شیعه‌ها را به سرتاسر خاورمیانه صادر کنند. این خبر ناراحت‌کننده‌ای است. اما خوشبختانه عرب‌ها در منطقه دارند به اسرائیل نزدیک می‌شوند.»

تا اطلاع ثانوی، اما اصلی‌ترین میدان فعالیت اسرائیل علیه ایران، راهروهای کنگره آمریکا است. پس از ماهها تهدید، سرانجام روز ۱۳ اکتبر ترامپ خود را از شر برجام خلاص کرد، بی آن که در مورد آن تصمیم‌گیری قطعی‌ای کند.  ه جای ترامپ، حالا نمایندگان کنگره باید در ظرف شصت در مورد بازگشت یا عدم بازگشت تحریم‌های لغو شده علیه  یران تصمیم بگیرند.

بنیامین نتانیاهو، اولین شخصیت سیاسی‌ای بود که هنوز سخنرانی ترامپ تمام نشده، به استقبال سخنان او رفت و به او «برای تصمیم شجاعانه‌اش در قبال توافق هسته‌ای ایران تبریک» گفت. احاله تصمیم‌گیری به کنگره، قطعاً برای نخست وزیر اسرائیل تصمیم خوشایندی بود.  چراکه بی‌شک دست دشمنان برجام علیه حامیان آن در کنگره آمریکا بازتر است.

اگر اسرائیل از مهار نفوذ ایران در منطقه و ممانعت از پیش‌روی و پیروزی آن را در صحنه نبرد سوریه ناتوان است، به راحتی قادر است انتقام این پیشروی را در صحن کنگره و در زمین بازی برجام بگیرد. در کارزار لابی‌ها علیه برجام، علاوه بر فشار دوستان و حامیان اسرائیل، پول و نفوذ عربستان نیز البته تأثیرگذار خواهد بود.

کنگره اما دیگر تنها جایی نیست که برای رصد تحولاتی که می‌توانند منجر به جنگ علیه ایران شوند، باید به آن چشم دوخت. از هفته گذشته، میدان بالقوه نزاع دیگری گشوده شده است: لبنان.

لبنان از سال‌ها قبل، اصلی‌ترین کاندیدای محل وقوع یک درگیری احتمالی میان اسرائیل و ایران بوده است. و حالا بعید نیست استعفای حریری، دستاویز تهاجم اسرائیل  به حزب‌ الله، متحد ایران، قرار بگیرد. در صورت وقوع این سناریو، آن سوی جبهه جنگ با ایران، احتمالاً شاهد حضور نیروهای عربستان در کنار سربازان اسرائیلی نیز خواهیم بود.

ایران و عربستان: در جستجوی میدان‌های جنگ جدید

جبهه‌های جنگ نیابتی ایران و عربستان در منطقه، پس از خیرش‌های موسوم به بهار عربی مدام در حال تکثیر و گسرش بوده اند. پس از سوریه و عراق و یمن، اکنون باتوجه به تحولات اخیر، این خطر وجود دارد که لبنان نیز در جریان رقابت تهران و ریاض در آشوب خاورمیانه بلعیده شود.

شنبه ۴ نوامبر، سعد حریری، نخست‌وزیر لبنان، یک روز پس از دیدار با علی اکبر ولایتی، ضمن انتقاد از سیاست‌های حزب الله و ایران، در حالی که در ریاض به سر می‌برد، به شکلی غیرمنتظره از سمت خود استعفا کرد. او در سخنانی که از تلویزیون العربیه عربستان پخش شد، گفت: «فضای کنونی لبنان مانند فضای پیش از ترور پدرم است. احساس می‌کنم که توطئه‌ای برای قتل من در جریان است.» تلویزیون العربیه از یک توطئه خنثی شده ترور سعد حریری خبر داده است. و حریری در سخنرانی استعفایش، انگشت اتهام را به طرف حزب‌الله و ایران گرفت.

پدر سعد حریری، رفیق حریری، در سال ۲۰۰۵ میلادی در جریان یک بمب‌گذاری تروریستی در بیروت کشته شد. و دادگاه بین‌المللی ویژه لبنان در لاهه هلند، اعضای حزب الله را در جریان ترور رفیق حریری مقصر شناخته است؛ اتهامی که البته حزب الله آن را همچنان رد می‌کند.

احتمال دارد استعفای حریری باعث به تعویق افتادن انتخابات می‌۲۰۱۸ در لبنان شود. این اما تنها پیامد احتمالی استعفا حریری نیست، و خطر شعله‌ور شدن جنگ داخلی در این کشور نیز وجود دارد. عربستان سعودی از شهروندانش خواسته تا خاک لبنان را به سرعت ترک کنند. اگرچه ایران سعی کرده از تب و تاب بکاهد و با خونسردی به این ماجرا واکنش نشان دهد، از چشم بسیاری از تحلیلگران، آنچه در حال اتفاق افتادن است، نقطه آغازین یک جنگ نیابتی همه‌جانبه میان ایران وعربستان است.

کمتر از بیست و چهار ساعت پس از استعفای حریری، پدافند هوایی عربستان کشور یک موشک بالستیک شلیک شده از طرف حوثی‌های یمن به سوی فرودگاه ریاض را رهگیری و سرگون کرد. رئیس‌جمهوری آمریکا ترامپ، مستقیماً ایران را مسئول حمله موشکی به عربستان دانسته است.

ترامپ، از مدتها پیش درصدد گره زدن پرونده موشکی ایران را به سرنوشت برجام بوده است. و از این بابت، او از هیچ فرصتی برای برجسته کردن خطرات یک ایران موشکی در نمی‌گذارد. مسأله اما صرفاً یک جنگ لفظی نیست؛ وقایع یک ماه گذشته نشان می‌دهد که حمایت ترامپ از عربستان در جریان رویایی با ایران بی‌قید و شرط و تمام عیار خواهد بود.

ملک سلمان بن عبدالعزیز، پادشاه عربستان و دونالد ترامپ رئیس‌جمهوری آمریکا

عربستان و ایالات متحده آمریکا: علیه خاطره اوباما

امروز هیچ‌کس در ریاض دوست ندارد دوران اوباما را به خاطر بیاورد. در کاخ سفید نیز ترامپ با جدیت در حال اوبامازدایی از آمریکا است. بزرگترین دستاورد دیپلماتیک آمریکای اوباما در خاورمیانه حصول توافق هسته‌ای با ایران بود: توافقی که البته ریاض آن را چیزی جز هراج منافع امنیتی خود به دست اوباما نمی‌داند.

برجام تنها دلیل ناامیدی و دلگیری عربستان سعودی از اوباما نبود. پادشاهی آل سعود عدم حمایت آمریکا از دوستانش و متحدانش در منطقه، یعنی حسنی مبارک در مصر، و بن علی در تونس را پس از بهار عربی، نوعی خیانت ناخوشایند و البته زنگ خطری برای خود تعبیر و تلقی کرد.

اکنون اما با ورود ترامپ به کاخ سفید همه چیز تغییر کرده است. سفر ترامپ به ریاض، لحن دوستانه او نسبت به عربستان و نگاه خصمانه او به ایران، و در نهایت سخنرانی ۱۳ اکتبرماه ترامپ در مورد برجام، پادشاهی آل سعود را قانع کرده که می‌تواند دوباره روی آمریکا حساب باز کند. این درحالی است که همزمان عربستان از درون نیز در حال اصلاح و تغییر محتوای خود است. تداوم “اصلاحات” در عربستان، که به ابتکار محمد بن سلمان کلید خورده، باعث خواهد شد افکار عمومی در غرب به نفع عربستان تغییر کند. و حمایت تمام قد واشنگتن از ریاض، حساسیت و اعتراض کمتری نزد افکار عمومی برانگیزد.

در هرحال، مشخص است که قطار روابط آمریکای ترامپ و عربستان محمد بن سلمان کاملاً روی ریل افتاده است. و از این بابت، همه چیز برای بازگشت دوران عربستان به صحنه جنگ آماده است.

گزاف نیست اگر بگوییم شریک نهایی تراپ در منطقه نه کردها، بلکه پادشاهی ثروتمند آل سعود است. روز ۶ نوامبر، رئیس جمهور آمریکا اقدام ولیعهد عربستان درخصوص بازداشت شماری از شاهزادگان سعودی و سرمایه گذاران این کشور را  آشکارا تحسین کرد و درتوئیتر خود نوشت: «به ملک سلمان و ولیعهد عربستان، اعتماد عمیقی دارم. آن‌ها دقیقا می‌دانند چه انجام می‌دهند…»؛ دو روز قبل تر، او در حساب توئیترش از عربستان سعودی دعوت کرده بود که سهام شرکت نفتی آرامکو را در بازار بورس نیویورک عرضه کند.

در طول یک سال گذشته، به ویژه پس از سقوط حلب، بسیاری از تحلیلگران، عامل کناره‌گیری عربستان از میدان جنگ سوریه را مشکلات این کشور در یمن و گیرافتادن در باتلاق آن تفسیر کرده‌اند. دلیل مهم‌تر اما ناامیدی و دلسردی پادشاهی آل سعود از متحد قدیمی خویش بود، که حالا به نظر مرتفع شده شده است. عربستان اکنون کاملاً مهیای آغاز یک جنگ نیابتی جدید با ایران است؛ و به نظر میدانی جنگی که ریاض برگزیده، لبنان است.

عربستان با سیصد و پنجاه هزار نیروی نظامی فعال، دو هزار تانک سنگین، سیصد جنگنده هوایی، و با بودجه نظامی ۵۰ میلیارد دلاری و کارت سفید آمریکا از هر نظر آماده جنگ است.

جنگ مرد، زنده باد جنگ!

داعش در آستانه نابودی نهایی است؛ جنگ در سوریه تمام شده، اما نقشه صلح هنوز پدیدار نشده است. تقسیمات جغرافیایی به گونه‌ای نیست که بتواند همه نیروهای خارجی حاضر در جنگ را راضی کند. و به همین خاطر، قلمروهای سیاسی و نظامی هنوز همچون تپه‌های شنی متزلزل و در حال جابه‌جایی‌اند.

در چنین وضعیتی، تحولات هفته گذشته، نقطه عطفی در بازی ژئوپلتیک خاورمیانه بود. ریشه تحولات را، قبل از هرچیز، باید در واکنش حامیان اردوگاه سنی‌مذهب به شکستش در جنگ سوریه جستجو کرد.

تا پیش از تحولات اخیر، بزرگترین بازندگان جنگ، حامیان شورشیان سنی بودند که علیرغم داشتن اکثریت جمعیتی در سوریه، کمترین موفقیت نظامی را به دست آورده بودند؛ یعنی عربستان سعودی و ترکیه، دو کشوری در مورد جنبش اخوان المسلمین‌ اختلاف نظر دارند.

آنکارا و ریاض اما در واکنش به شکست ژئوپلتیک‌شان در سوریه، دو مسیر متفاوت را در پیش گرفتند. ترکیه که از پیش‌ به روسیه، متحد ایران، نزدیک شده بود، با بهره‌برداری از بالا گرفتن مسأله کردستان، تصمیم گرفت در کنار ایران قرار گیرد و ایران نیز در مورد همکاری منطقه‌ای با ترکیه قانع و مصمم به نظر می‌رسد. بهای این همکاری را کردهای شمال سوریه خواهند پرداخت. در مقابل، ترکیه پس از اتحاد با ایران می‌تواند خوشبین به حل معضل کردها در شمال سوریه و گسترش حوزه عملیاتی خود در شمال سوریه، موسوم به “سپر فرات”، باشد.

عربستان نیز پس از حصول اطمینان در مورد جدیت ترامپ علیه ایران، به صحنه جنگ بازگشته و  درصدد گشودن جبهه جدیدی در لبنان است؛ جنگی که البته می‌تواند با دخالت اسرائیل ابعاد گسترده‌تر و خونبارتری پیدا کند.


در همین زمینه