آرمان نامدار – یکی از خوانندگان رادیو دگرباش زمانه درباره برنامه قبلی نظر داده و گفته بود: “معیارتان در انتخاب این فرد برای گفتوگو چیست؟ چرا مثلا به جای خانم الف با آقای ب گفتوگو نکردهاید؟” اگر دقت کرده باشید، هدف این گفتوگوها، ارائه و انتقال دانشِ فرد گفتوگوشونده به شنوندگان نیست. این گفتوگوها بیشتر بر زندگی شخصی افراد دگرجنسگرایی مبتنی است که نظرشان تا به حال بر زبان جاری نشده و اگر شده، ارزش و بهایی به آن داده نشده است. هدف این گفتوگوها بازنمایی نظرات یک دگرجنسگرا درباره افراد همجنسگرا و همجنسگرایی است و اینکه اگر خودشان همجنسگرا میبودند یا فرزند همجنسگرا داشتند چه احساس و دغدغههایی داشتند؟
01 October 2011
همجنسگرایان ایرانی و زندگی آشکار
شما هم میتوانید یکی از گفتوگوشوندهها باشید، حتی اگر همجنسگراستیز باشید و با مشروعیت همجنسگرایی یا سبک زندگی همجنسگرایان مخالف باشید. شما هم میتوانید در این گفتوگوها شرکت کنید. فقط کافی است به تکتک پرسشهای ما جواب دهید و صدای خودتان را ضبط کنید و در قالب فایل صوتی (mp3) به این آدرس که در صفحه دگرباش زمانه نیز موجود است، ارسال کنید: [email protected]
… و اما پرسشها:
۱. اولین برخوردی که با همجنسگرایی یا فرد همجنسگرا داشتید چه بود و شما چه واکنشی از خودتان نشان دادید؟
۲. اگر همجنسگرا بودید زندگیتان چه شکلی پیدا میکرد؟ خانوادهتان، دوستانتان، همکاران، فامیل و اهالی محله، چه برخوردی با شما داشتند؟ آیا گرایش جنسیتان را از دیگران مخفی میکردید؟ آیا سعی میکردید گرایشتان را تغییر دهید؟ چرا؟
۳. اگر فرزند همجنسگرا داشتید چه برخوردی با همجنسگرابودن فرزندتان داشتید؟ آیا میزان محبتی که به وی داشتید، در صورتی که دگرجنسگرا میبود بیشتر میشد؟ چه چیزهایی در پیوند با او شما را نگران میکرد؟
۴. درباره حقوق همجنسگرایان و اینکه جامعه چگونه باید با افراد همجنسگرا برخورد کند چه نظری دارید؟ آیا تا ابد باید آنها مخفی بمانند و به قول آقای احمدینژاد “شرم کنند و خود را مطرح نکنند”؟
لاله، جوان ۲۲ سالهای است که از کودکی، یعنی وقتی ۱۰ یا ۱۱ ساله بوده، به کانادا آمده و اکنون دانشجوی یکی از دانشگاههای کاناداست. لاله دگرجنسگراست. بنابراین از او هم همین پرسشها را پرسیدم.
لاله: راستاش را بخواهید تا حالا چنین فکری نکرده بودم، ولی الان که بهآن فکر میکنم میبینم باید خیلی برایام سخت میبود. بهخاطر اینکه پدر و مادرم نمیتوانند چنین چیزی را بپذیرند. سن آنها بالاست، پدرم قبلاً- نه الان- خیلی مذهبی بود و نماز میخواند و مادرم هم همچنین. البته از وقتی آمدهایم کانادا تغییراتی توی عقایدشان ایجاد شده است اما میتوانم بفهمم که الان هم چنین چیزی را قبول ندارند که بچهشان همجنسگرا باشد. نهتنها والدین من، که خیلیهای دیگر هم چنین فکری میکنند.
من فکر میکنم هرکسی توی زندگیاش کسی را دوست دارد، چه آن فرد پسر باشد چه دختر. من اصلاً به این باور ندارم که فرد از خواب بیدار شود و بگوید من دختر دوست دارم یا پسر دوست دارم. آدمها همجنسگرا یا دگرجنسگرا به دنیا میآیند و این چیز طبیعیای است. اگرچه قبلها وقتی پدر و مادرم میگفتند که همجنسگرایی طبیعی نیست و من هم نظر مثبتی به همجنسگرایی نداشتم، ولی الان فکر میکنم که فرقی نمیکند؛ دوستداشتن، انسانی است. چه فرقی میکند پسر دوست داشته باشی یا دختر. این میل، میل قویای است و فرقی نمیکند که اگر پسر هستی پسر را دوست داشته باشی یا دختر را و اگر دختر هستی دختر را دوست داشته باشی یا پسر را.
من از زمان بچگی، یعنی وقتی ده، دوازدهساله بودم، دوستی داشتم که با هم خیلی نزدیک بودیم. او بعد از مدتی شروع کرد به عوضشدن و بعدها معلوم شد که از دخترها دیگر خوشاش نمیآید. اولین برخورد من با همجنسگرایی و همجنسگرایان اینگونه بود. آشنایی من با همجنسگرایی، دفعتی و یکباره نبود. بعد از گذشت مدتها، کمکم پی بردم که دوستم همجنسگراست. نمیدانم که آیا خانواده او میدانند که همجنسگراست یا نه. او همجنسگراییاش را آشکار و اعلام نکرده. اما من از روی رفتار و … میدانم و معلوم است که همجنسگراست، اما وقتی رفتار خانوادهاش با او را میبینم، میتوانم حدس بزنم که مشکلی ندارند و قبولش دارند.
به نظر من، ایرانیان همجنسگرایی که در کانادا زندگی میکنند برایشان سخت است که گرایش جنسیشان را مطرح کنند. چراکه اجتماع ایرانیان کانادا خیلی کوچک است و اگر فردی همجنسگرا باشد همه میفهمند. درست مثل اینکه اگر کسی پیانو را خوب بنوازد و ایرانی باشد، همه ایرانیها او را میشناسند، یا اگر ایرانیای در داخل ناسا باشد همه او را میشناسند. منظورم این است که همجنسگرایی چون مسئله خاصی است، خیلی تاثیر میگذارد روی ایرانیها. مثلا همین دوست من چون بهطور متفاوتی رفتار میکند بعضیها مسخرهاش میکنند و بهاش متلک میاندازند و نمیفهمند که چرا دوست من همجنسگراست. برای همجنسگرایان ایرانی خیلی سختتر است که آشکار باشند. چون ایرانیها همیشه در حال قضاوتکردن هستند. ایرانیها فکر میکنند همجنسگرابودن یا نبودن اختیاری است و دست خود فرد است که چه پارتنری داشته باشد. البته نمیخواهم بگویم که برای همجنسگرایان کانادایی آسان است که آشکار باشند، ولی در فرهنگ کانادا همجنسگرایی پذیرفته شده است و حتی میتوانند با هم عروسی کنند.
من خودم اتفاقا به این مسئله که اگر بچه من همجنسگرا باشد فکر کردهام. من فکر میکنم هرکسی که بچهدار میشود میخواهد بچهاش خوشحال باشد و کسی را داشته باشد که دوستاش داشته باشد و با او زندگی کند. برای من فرقی نمیکند و فقط دوست دارم بچهام با هرکسی که هست به بچه من احترام بگذارد و دوستاش داشته باشد. اصلاً برایم مهم نیست که دوستاش دختر است یا پسر.
دوست من که همجنسگراست، به ما نمیگوید که همجنسگراست. یعنی هنوز هم قدرتاش را ندارد که بگوید همجنسگراست. من واقعاً میفهمم چرا. من هربار که با او بیرون میروم میبینم که خیلیها- چه ایرانی و چه خارجی- بهاش متلک میاندازند یا اینکه مسخرهاش میکنند. خب این من را اذیت میکند. من اتفاقاً با چند نفر سر همین مسئله دعوا کردهام که چرا به دوست من حرف بدی زدهاید و بهشان گفتهام که انسان، انسان است و چه فرقی میکند که چهجوری باشد. این من را خیلی اذیت میکند که چرا ما ایرانیها نمیخواهیم قبول کنیم که همجنسگرایان هم آدم هستند … چرا که نه!
من از نظرات ایرانیان داخل ایران زیاد اطلاع ندارم. توی فیلمهای مستند دیدهام که به همجنسگرایان داخل ایران خیلی سخت میگذرد و زجر میکشند و جامعه اصلاً قبولشان ندارد. ولی فکر میکنم اگر تو بچهات را دوست داشته باشی، حتی اگر در داخل ایران هم زندگی کنی، باید مراحلی را طی کنی. باید با این مسئله روبهرو شوی و بتوانی از پساش بربیایی. میدانم که خیلی از ایرانیها فرزند همجنسگرایشان را قبول نمیکنند.
بسيار بسيار بسيار بسيار جالب بود.
خيلى خيلى خيلى ممنون اقاى نامدار عزيز
عالى بود!
kaveh_miami / 03 October 2011
جناب نامدار میشود بگویید چند در صد جامعه ایران ذگر باش هستند؟ من در مفابل شما جبهه نمیگیرم ولی وقتی مبگوئیم انور آبی ها در هپروت هستند و خودشان یادشان رفته که از کجا آمده اند بعضی ها خارشک میگیرند!
کاربر مهمان / 04 October 2011
خیلی جالبه… کم مشکل در دنیا هست که باید به فکر مشکل هم جنس گرایی باشیم؟ جای بسی تاسف داره که یک ایرانی داره از حقوق هم جنس گرا دفاع میکنه. مثل این میمونه که فردا از آدم خوارها یا آدم کشها یا زنا با محارم کنندگان یا تجاوز کنندگان دفاع کنیم. قافله تمدن (بهتر است بگم بی تمدنی) غرب به کجا سرازیره؟ بیشتر کسانی که لواط میکنن بخاطر دست رسی نداشتن به جنس مخالف هست و حتی یکی از این افراد به پدرش نظر داشت که خیلی منو شگفت زده کرد. بنظرتون این انحرافه یا طرز فکر؟ غرب بره بحران مالیشو درست کنه.
کاربر مهمان / 05 October 2011
واقعا از دیدگاه کار بر دوم خوشم آمد معلوم است که از نزدیک دستی بر آتش دارد. ما که حقوق اولیه مان هنوز تامین نشده این حرفها برایمان لوکس بازی یا ساده تر بگویم سوسول بازیست!
بعضی از این دگر باشان خارج نشین بر خاسته از طبقات پایین جامعه ایران هستند که تا پایشان به خارج میرسد مخ خود را روزی سه بار با وایتکس ابکشی میکنند.
قاسم / 05 October 2011
من با خواندن سه کامنت فوق از ایرانی بودنام شرمسارم. تصور کنید که این شخص یا اشخاص در ایران بودند. آیا از کشیدن چهارپایه از زیر پای «دیگری» و یا قتل و غارتاش در همسایگی رویگردان میشدند؟ این تعصب برای یکدست کردن همه ونفرت از غیر خود، همریشه با خاستگاه تجاوزگران کهریزک و گردنکشیهای بینالملی ما نیست؟
کاربر مهمان / 05 October 2011
کامنت گذارانی که نظرات مخالف با حقوق همجنس گرایان گذاشتین.. میدونستین که بعضی از هوموفوبها یا همجنس هراسها احتمالا خودشون همجنس گرا هستن ولی برای اینکه هویت خودشون رو سرکوب کنن اونم بدلیل ترس.. دست به سرکوب و حتی قتل همجنس گرایان میزنن؟
شما هم ممکن همجنس گرا باشین. هر چقدر دست و پا بزنین بیشتر خودتون رو بروز میدین. بجای جنگ با خودتون بهتر با واقعیت کنار بیاین.
کاربر مهمان / 07 October 2011
اینطور به نظر میاد که در این اظهار عقاید موقعیت تبادل فرهنگی و اجتماعی از هر دو طرف به صورت تجریدی نگاه میشه. در جامعه غربی ارزش-بخشی به دیدگاه اقلیت بیشتر از ایران جا افتاده است هر چند که این ارزش بخشی لزوما موفقیت یا شکست گروه ها را تزمین نمیکند. به عبارت دیگر ارزش بخشی به اقلیت در نظام سرمایه داری میتواند به ضرر توده اقلیت هم تمام شود بدون اینکه اونها به این بعد قضیه حتی اگاهی پیدا کنند.
نکته مهمی که باید به خاطر سپرد این است که رسانه های بیرون مرزی بواسطه بیرون مرزی بودنشون مبتلا به مرضی هستند که درمانش بسیار مشکل به نظر میاید. این نکته به معنای محکوم کردن این رسانه ها نیست بلکه حدف مشکل شناسانه ای رو دنبال میکند. در بین این ارتباط رسانه ای بین ایران و خارج ایران ما اکثر اوقات فراموش میکنیم که پیشینه گسترش و مقبولیت یک گروه و نظریه در هر اجتماعی تاریخ مشخص خود را دنبال میکند و تنها با تکیه کردن بر اون ارتباطآتی که در بین یک فرهنگ و قراردادهای اجتماعی قابل مطرح شدن است یک نگاه خاص فرصت گسترشو زندگی پیدا میکند. این نقطه نظر بسیار مهم جامعه شناسانه متاسفانه به عنوان یک شاخصه اصلی در تدریس و گفتمان روزنامه نگاری در دنیای غرب بهش توجه نمیشه. به عبارت دیگر، ژورنالیسم غربی تدریس خاصی را برای ایرانی یا مهاجری که قراره توی دنیای غرب نفس بکشه، زندگی کنه، و پول در بیاره و بعد برای ایرانی در خارج یا در درون ایران یا کشور مادری اش خبر بنویسه در نظر نمیگیره.
ترجمه فرهنگی بسیار فراتر و پیچیده تر از ترجمه کتاب و تبادل عقیده بین آدمها است. با اظهار عقیده کردن آدمها بطور طبیعی خودشون رو مرکز دنیا قرار میدن و فراموش میکنند که مطالب بحث بر انگیزی مثل آزادی فردی، تفاوت بین میل جنسی و جنسیت فیزیکی (مرد یا زن بودن)، دمکراسی و غیره متاسفانه ‘هلو بپر تو گلو نیست.’ ایکاش میبود ولی نیست!
به عبارت دیگه، خبر سازی فقط به این نیست که تنها طرز فکر افراد را ثبت کرده و نگارش کنیم. این نوع تهیه دانش ترجمه فرهنگ به فرهنگ و اجتماع به اجتماع را فراموش مہکند. این نوع از مقاله نگاری ممکنه در داخل یک فرهنگ مشکل ساز نباشه ولی در نشر خبر از دنیای به اصطلاح متمدن غرب به دنیای ‘درگیر و آشفته’ ایران متاسفانه بسیار مشکل ساز است. مثال خیمه شب بازی اینجا به کار میاید. یک مطلب آگاه کننده هدفمند باید اقلا تلاش کند که تا حدی روابط و اصولی که در یک جامعه دیدگاه افراد را مورد تاثیر قرار میدهد را به بحث بکشد. اگر نه نگارش بزن بهادری اظهار نظر بزن بهادری را هم به صحنه خواهد آورد.
در طی چندین دهه گذشته، گفتمان آکادمیک در باره جدا کردن تمایل جنسی و جنسیت فیزیکی بوسیله فمینیستها و queer theory و تدریس بحثهای موشکافانه و انقلابی در مدارس ارزش اجتماعی مسئله را بالا برده و دیدگاه خاصی را از این مسئله اجتماعی پرورده از طریق مرتبط کردن مسئله آزاردیهای فردی، نگاه لیبرال به دمکراسی، و آزادی جنسی. برای فمینیستها و مفتکرین طرفدار حقوق مساوی برای همجنسگرایان این نتیجه اقلا ۳۰ سال مبارزه مداوم نه تنها در رسانه های عمومی که در دانشگاهها و ارگانهای دیگر در اجتماع را به دنبال داشته است. ارتش آمریکا تازه همین چند روز پیش آزادی اظهار همجنسگرایانه را به طور قانونی به رسمیت شناخت. این مبارزه و تلاش روشنفکری جای مناسب خود را دارد و به گسترش خود ادامه خواهد داد. ولی آیا این درست است که این نوع خاص گسترش یک تفکر، با نادیده گرفتن موئلفه های تاریخی آن ناگهان ارزش فرامرزی پیدا کرده و به بقیه دنیا صادر شود؟ آیا گسترش دیدگاه غربی راجع به فرهنگ جنسیتی در بین طبقه جوان در ایران باید اینگونه برخورد رسانه پیدا کند که انگار یک طرف قضیه نگاه باز دارد و طرف دیگه نقطه نظر بسته؟ ثبت و نگارش یک پدیده اجتماعی با قبول کردنش متفاوت است. نگاه موشکافانه کجاست؟ به نظر من نادیده گرفتن این موضوع و در نتیجه پذیرفتن آن اساسی ترین مشکل موجود در قلم پردازی به موضوع همجنسگرایی در ایران به شمار میاید.
در این بین وضعیت خانواده های ایرانی در دنیای غرب مخصوصاً والدین ایرانی از جهاتی حتی اسفبار تر از ایرانیان داخل ایران میباشد چرا که آنها تفکر منجمد شده ای را از فرهنگ ایرانی یدک میکشند (بواسطه عدم دسترسی به ایران) و در عین حال اکثرا باید شاهد دیگر نگری فرزندانی باشند که بواسطه تسلطه شان به زبان و فرهنگ غربی و دریافت آموزش عالی در غرب بتدریج گفتمان غالب در غرب را میپذیرند.
هادی قراباقی / 08 October 2011
کامنت های دو، سه و چهار بسیار دیدنیست! هر آدمی که در جستجوی حقیقت باشد می تواند از لحن و نوع گفتمان این عزیز یا عزیزان به نوع شخصیتشان پی ببرد! اتفاقاً کافیست در این نوشته و یا نوشته های پیشین به نظرات برخی از همجنسگرایان توجه کنید تا تفاوت سطح و نوع گفتمان و طرز نگاه بعضاً بسیار عالی آن ها، بهتر دیده شود.
بهترین گواه به این امر و برحق بودن مسئله ی گرایش و علاقه به همجنس همین بَس که هیچ فردی با مطالعه روانشناختی، دیرینه شناسی، فلسفی و… نمی تواند چنین عامیانه مانند نظرات فوق از دیدگاه شخصی و یا مانند همان پدربزرگ مرحوم بنده که اگر خرده سوادی داشت یا در شب ها و روزهای خویش قدری تأمل، به چنین دیدگاه جالبی همچون تجاوزکاران یا زنای با مَحارم و … رسید!
آری، حال و روز مردمانِ ما که فقط به منافع خود فکر می کنند جایی برای این سوسول بازی ها نمی گذارد! حال که نمی دانند گرسنگی و فقر فکری یک جامعه است که می تواند مشکل مالی غرب را پر رنگ تر از هر چیزی بنماید! شاید ما هم اگر دوران طلائی غرب (و یا بقول این عزیزان اونور آبی ها) نظیر کانت ها، گوته ها، شوپنهاورها، نیچه ها، واگنرها، بونگ ها و… داشتیم اکنون نیز مشکل مالی داشتیم!
بقول م. ایرانی عزیز، اینجا در ازدحام بلوط های تردید و شراب های تاکِ خدایانِ ریمُو شده، هنوز سیب ها میوه ی بهشتی اند و طلوع ممنوعه ها، آدم و حوا نمی شناسد و با منشور حقوق شان بیگانه است!
این سان که روشن است:
جهان به این زودی از نیش مار های هویت محور ِ من همجنس گرا تا سیاست و مذهب تویِ حذف گرا و پروا پیشه، ران و شکم تهی نمی کند!
اینجا هنوز داستان هبوط پس از هر عروجی خواندنی است!
کیان / 08 October 2011
من هم همجنسگرا هستم بە خاتر یک اشتباه پزشکی بە دنیا اومدم کە مادرم عمل لولە بست انجام دادە بودە اما بعد 4 سال حاملە میشە و دکترها میگن کە امکان ندارە و بە مادرم بعد دوران حاملگی تا 6 ماه کە نوبت سونوگرافی میرسە کلی قرس دادن کە سقت بشم اما اینطور نشدە و اخرین بچەی خانوادە و بعد 5 پسر توی خانوادە بە دنیا اومدم کە از نظر روانشناسی یکی دلیلهای همجنسگرای برای من بودە و قرسهای اشتباهی مادرم و کلی دلیل دیگە کە قابل گفتن نیستن . من بە عنوان یک جوان 25 سالە هیچ دختری نمیتونە نظرم رو جذب کنە و میل ازاد بە همجنس دارم کاش هیچ وقت بە دنیا نمیومدم .
از بچگی میل بە همجنس داشتم و حتی بعد از گذشت 5سال از بلوغ کامل تونستم قبول کنم خودم رو، حتی توی این 5 سال چند بار سعی کردم کە باجنس مخالف ارتباط برقرار کنم اما بعد از چند ماه نمیتونستم ادامە بدم رابطە رو، یە بار حتی بە مرز عقد کردن هم رسیدم اما.. . اخرش مجبور شدم خودم رو قبول کنم و محکوم کنم بە تنهای، فراموش کردن خودمو میل و شادی و همە چیز، با اینکە نقاش و مجسمە ساز هستم و موسیقی کار میکنم باز هم چیزی از شادی نسیبم نشدە، اگر هم نسیبم شدە باشە با یک حسرت شبانە توی رخت خواب تمام میشە. وقتی کە کسی توی براوردە کردن ابتدایی ترین غریزەی خودش ناتوان باشە دیگە هیچی و تمام. بدبختی ما از اونجا شروع میشە کە خودمون رو میشناسیم و قبول میکنم وقتی کلمات گی و جنسگرایی رو میشنویم برای اولین بار یعنی اجازەی ظهور وجود این مفهموم رو با تلفظ کلمە گی بە فکرمون میدیم و بدبختی شروع میشە کە تمام شدنی نیست و نخواهد بود تا روزی کە بمیریم و توی تئاتر زمین صحنە رو ترک کنیم. نمیدونم و نمیتونم تخسیر رو گردن کی، چی و چە زمانی بندازم حداقل بهونەای برای خندیدن داشتە باشم
خیلی دشوارتر از اونی هست کە وقتی خودتو نگاه میکنی یە موجود واقعی هستی وجود داری اما غیر قانونی، غیر دینی ، غیر مذهبی ، غیر طبیعی بە دید عموم و خودت، پذیرفتە نشدە در هیچ مکتب و تفکر و دین و هیچ جایی . همە چیز برای ما سکس نیست ما از زندگی ازادی عشق فرزند پذیری یا داشتنش محرومیم یعنی انسانی هستیم کە غریزەهای جنسی و بە تاثیر این زندگی کاملا ناقصی رو بە رومونە . بە امید اینکە هیچ بچەی دیگەای همجنسگرا یا با گرایش غئر معمول بە دنیا نیاد هرچند امید دروغی خودفریبانە بیش نیست
Nebez / 11 June 2020