محسن کاکارش – «امیدم را به آزادی از دست ندادهام و تنها آروزیم شرکت در مراسم عروسی دخترم است. وقتی بازداشت شدم دخترم چند سال بیشتر سن نداشت و هم اکنون عقد کرده است. چندین بار تقاضای مرخصی دادهام. اما پاسخی دریافت نکردهام.»
این سخنان والی درودی زندانی سیاسی کرد محکوم به حبس ابد در زندان یزد است. این زندانی سیاسی روز ۱۲ خردادماه سال ۱۳۷۵ توسط نیروهای دولتی در نزدیکی شهرستان کامیاران واقع در استان کرمانشاه دستگیر شد.
والی درودی در تماسی تلفنی از زندان یزد به زمانه میگوید، همزمان سه نفر دیگر نیز به نامهای محمد مرادی، علی صالحی و عمر امامی به اتهام عضویت در یکی از احزاب کرد و اقدام مسلحانه بیش از ۱۵ سال است بدون مرخصی در زندان به سر میبرند.
گفتگوی کوتاه زمانه با والی درودی در پایین میآید:
شما از چه زمانی و چگونه بازداشت شدید؟
والی درودی
حقیقتش ماه و سالها یادم رفته است، اما بیش از ۱۵ سال است بدون مرخصی در زندان به سر میبرم.
در نزدیکیهای روستای چروسانه از توابع شهرستان کامیاران از سوی نیروهای سپاه پاسداران دستگیر شدم. سپس به ترتیب به زندانهای مریوان، سنندج، ارومیه و کرمانشاه منتقل شدم و بعد از گذراندن چندین ماه به زندان یزد تبعید شدم و از آن زمان در این زندان هستم.
دوران بسیار سختی بود، مدت بیش از ۱۱ ماه در کرمانشاه بودم. در این مدت مورد شکنجههای زیاد واقع شدم و بسیار تلخ گذشت.
علت بازداشت شما چه بود؟
ما چند تن از اعضای حزب دمکرات بودیم که برای کار سیاسی (نه نظامی) در کردستان حضور داشیتم. چهار نفر از ما دستگیر شدند و هم اکنون نیز باهم در زندان یزد به سر میبریم. اسامی دوستانم محمد مرادی، علی صالحی و عمر امامی هستند.
وضعیت جسمانی شما و دوستانتان به چه شکلی است؟
خوشبختانه وضعیت جسمی خودم خوب است و مشکلی ندارم. اما متاسفانه یکی از دوستانم مشکل گوارشی دارد و یکی دیگرشان دندانهایش پوسید و خراب شد و زندان هم کمکی به وی نکرد. با خرج خودش دندانهایش را درست کرد.
آیا اجازه مرخصی و ملاقات دارید؟
از روزی که بازداشت شدهام تاکنون یک روز هم مرخصی به ما چهار نفر ندادهاند. تلاشهای زیادی کردهام ولی هیچ کدام نتیجهای نداشته است. همه تقاضاهایمان در کرمانشاه بیپاسخ میماند.
ولی اجازه ملاقات داریم، با وجود مسافت بسیار طولانی هر ماه خانوادهام به ملاقاتم میآیند.
علت اینکه به شما مرخصی نمیدهند چیست؟
در حکمی که برایم صادر شده، ممنوع الملاقات بودنم قید نشده، اما در بند مجرمان خطرناک هستیم. امیدم را به آزادی از دست ندادهام و تنها آروزیم شرکت در مراسم عروسی دخترم است. وقتی بازداشت شدم دخترم چند سال بیشتر سن نداشت و هم اکنون عقد کرده است. چندین بار تقاضای مرخصی دادهام. اما پاسخی دریافت نکردهام.
آیا کسی وکالت شما را به عهده گرفته است؟
بله خانم شهلا اکبری وکیل مدافع بنده هستند و به وی قول مساعد داده شده که تا چند ماه دیگر وضعیتم به شکل مطلوبی تغییر خواهد کرد.
وضعیت خانوادهات به چه شکلی است؟
بعد از دستگیریم بطور توافقی از همسرم جدا شدم. دخترم موفق شده در رشته معماری در دانشگاه درس بخواند. در این مدت بستگان و دوستانی که داریم به ما کمک کردهاند. پنج سال پیش مادرم فوت کرد اما اجازه مرخصی ندادند که در مراسم ترحیمش شرکت کنم. این دوران زندان به قدری تاثیرگذار بوده که کم کم زبان کردی را فراموش میکنم. میخواهم فقط ۱۰ روز به دوران پیش از زندان برگردم و یک بار دیگر کردستان را بببینم و آزاد باشم.
در طول روز چه کارهایی را انجام میدهید؟
چند سالی است مسئول ورزش زندانیان هستم، پیشتر مسئول کتابخانه بودم و روزها بطور تکراری سپری میشود و کار خاصی انجام نمیدهم.
چه درخواستی از مسئولان حکومتی و نهادهای حقوق بشری دارید؟
در زندان یزد فقط به ما میگویند در خواست عفو بنویسید و همه تقاضاهایمان در کرمانشاه بیپاسخ میماند و به جایی نمیرسد. از همه مدافعان حقوق بشر و نهادهای بین المللی و رسانهها درخواست میکنم هر کاری که در راستای بهبود وضعیت من و دوستام از دستشان بر میآید، انجام بدهند.
انسانهئی کار خلااف نمیکنند یا از عواقب گارشان میترسند یا کار خلاف را دون شان خود مید انند ولی حاکمان کشورهای جهان غیر از مرد م عا دی هستند واگر بامرد م کشور خود مانند انسا ن رفتار میکنند یا بدلیل انسانیت است که هیچ انسا نی
در پی آزار دیگرا ن نیست ویا به فردایش می اند یشد که مباد مورد سرزنش ویا بازخواست قرار گیرد کسانی هم هستند که به زندگی پس از مرگ می انیشند واز ترس با زخواست آ ن د نیا کار ضد انسانی نمیکنند .
حاکمان نظا م ولا یت فقیه درهیچیک از تقسیم بند یها قرار نمیگیر ند زیرا از بد نامی ترسی ندارند چون آنقد ر بد نا م هستند که آب از سر شان گذشته یک وجب یا دو وجب یا چند متر فرقی نمیکند وبرای آخرت هم راه دارند اولا می دانند ویقین دارند که آخرتی در کار نیست ثانیا در قیامت شفیع دارند واگر به احتمال خیلی ضعیف آ خرتی بود میتوا نند از پارتیهای گردن کلفت ما نند پیغمبر یا اماما ن استفاد ه کنند .
بیا ئیم دست در دست نهیم به مهر وبرای همه ی در بند ا ن سیاسی تلا ش کنیم وایرانی آ زاد از دیکتاتوری بسازیم
علی / 20 September 2011
از خواندن این خبر اشک به چشمان امد، این دوراز انسانیت وعدالت است، جمهوری اسلامی جنایتی نمانده است که مرتکب نشود، وای که این اسلام واین رژیم چقد مخوف است.
کاربر مهمان / 20 September 2011
هرگز از مرگ نهراسیده ام
اگرچه دستانش از ابتذال شکننده تر باشد
هراس من باری
همه از مرذن در سرزمینی است
که مزد گورکن از آزادی آدمی افزون باشد
شهروز / 21 September 2011
یاد این دوستان به خیر زمانی که در بند سیاسی زندان دیزل آباد کرمانشاه بودیم،این چهار نفر رو به زندان آوردند.والی و عمر زخمی بودند،محمد 18 سال کمتر بود علی هم بعلت ضعف جسمانی شدید نای حرکت نداشت.با اونها تو یه اتاق بودیم.والی هر روز صبح ساعت 5 از خواب بیدار میشد و نامهای خیالی به تنها دخترش اسرین(ئهسرین) مینوشت،نامهای سراپا احساس.هر کدام از این دوستان همانند کوه مقاوم و استوار بودند.هیچگاه چهره مظلوم محمد که هیچ کدام از اعضای خانوادهاش در ایران نبودند رو ، روزهای ملاقات فراموش نمیکنم، همه در سالن ملاقات بودند و محمد 18 ساله روی تختش به سقف نگاه میکردو اندوهناک و غمگین بود.هر گز آنروز را فراموش نمیکنم که والی و عمر بامسئول زندان رشیدیان جنایتکار درگیر شدند و آن خائن دستور داد سرو سبیل آنها را از ته بزنند و جلو نگهبانی(به اصلاح زندانیان، زیر هشت) با دستبند تا شب به میلهها ببندند. وداع با دوستان و تبعید آنها به یزد برای همهمون سخت بود،علی یادش به خیر میگفت بچه کوهستان چه به کویر!
ههورامان / 21 September 2011
واقعا متاسف شدم/ اگر عدالت این است مرگ بر عدالت
کاربر مهمان / 21 September 2011