ایرج ادیب‌زاده – در پاریس که باشید، بیشتر اوقات فراغت شما در کافه‌ها می‌گذرد. پاریس شهر کافه‌ها و کافه‌نشینی‌ست. این یک سنت فرانسوی است که کافه‌های بسیاری پاتوق روشنفکران، شاعران، نویسندگان، نقاشان و خلاصه اهل هنر و ادب بوده. از ژان پل سار‌تر، سیمون دوبوار، آلبرت کامو، فرانتس کافکا گرفته تا میشل فوکو، آندره مالرو و همینگوی، همه زمان‌های بسیاری را در کافه‌های پاریسی به‌ویژه در محله‌ «کارتیه لاتن» سر می‌کردند.


بازار بحث و گفت‌وگو درباره‌ کتاب‌های تازه و سبک‌های جدید ادبی و هنری هم داغ داغ بود. در این کافه‌ها بحث‌های روشنفکری درمی‌گرفت، کتاب‌های تازه معرفی می‌شد، و حتی پیش می‌آمد که خلاصه‌ی کتابی را بخوانند. گاهی هم برخی شاعران شعر‌هایشان را می‌خواندند. 

رمان، تئا‌تر، موسیقی، معماری و نقاشی و خیلی هنرهای دیگر ابتدا در کافه‌های پاریسی مطرح می‌شد و هنوز هم البته مطرح می‌شود، و بعد این موضوعات در روزنامه‌های ادبی یا هنری بازتاب پیدا می‌کردند.
رستوران معروف «کوپول» (Coupole) در مونپارناس در سال‌های دهه‌ ۵۰ و ۶۰ میلادی برای آنکه نقاشان را که آتلیه‌های بیشتر آن‌ها در این محله قرار داشت، جلب کند، از ساعت ۱۰ شب به بعد قیمت غذا‌ها، نوشابه و قهوه و چای خود را نصف می‌کرد. اینجا پاتوق نقاشان بود. ‌گاه بحث درباره‌ سبک‌های تازه‌ کوبیسم و امپرسیونیسم بالا می‌گرفت، یکی از نقاشان روی میز می‌رفت و با پیشبندی که پر از رنگ‌های مختلف بود، داد سخن می‌داد. 

رستوران معروف «کوپول» (Coupole) در مونپارناس. ایرج ادیب‌زاده :گاهی یکی از نقاشان روی میز می‌رفت و با پیشبندی که پر از رنگ‌های مختلف بود، داد سخن می‌داد. 

کافه‌های پاریسی نقش مهمی در پیدایش سبک‌های هنری و ادبی داشتند. ارنست همینگوی همیشه در «کافه‌ دوماگو» می‌نشست. حتی کتاب بسیار زیبایش «جشن متحرک» را در این کافه نوشت.
از بین نویسندگان ایرانی، صادق هدایت نخستین روشنفکر ایرانی بود که در این کافه‌ها می‌نشست و گفته می‌شود مجموعه «وق وق ساهاب» کار مشترک صادق هدایت و فرزاد در همین کافه‌ها به‌وجود آمده است.
 

در ایران هم زمانی قهوه‌خانه‌ها محل جمع شدن مردم و نشستن پای شاهنامه‌خوانی نقالان معروف بود، اما با ورود مدرنیته کافه‌های معروفی به‌وجود آمد که بعد‌ها محل نشست هنرمندان و نویسندگان و روشنفکران ایرانی شد.
 

«کافه فردوسی» محل گردهمایی هدایت و دوستانش بود. بعد‌ها نادرپور و نصرت رحمانی هم به آنجا می‌رفتند. «کافه فیروز» پاتوق جلال آل‌احمد و دوستان او بود. احمد شاملو، رضا براهنی، فروغ فرخ‌زاد، اسلام کاظمیه، محمدعلی سپانلو و سیروس طاهباز در آنجا گرد می‌آمدند.
 

محمود دولت آبادی در یکی از یادداشت‌هایش می‌نویسد: «می‌توان در کافه نشست و فارغ از دنیا چیز نوشت».
 

پس از انقلاب بسیاری از این کافه‌ها از میان رفتند. اما در پاریس هم برخی کافه‌ها محل گردهمایی نویسندگان و روشنفکران ایرانی مهاجر بوده و هست. 
 

دست‌اندرکاران کافه لیت: ما دانشجویان و شهروندان متعارفی هستیم که می‌خواهیم درباره موضوعات گوناگون با هم بحث و گفت‌وگو کنیم.

«کافه فرانسوا کوپه» در نزدیکی مونپارناس از ۲۰ سال پیش محل گردهمایی گروهی از نویسندگان و روشنفکران و روزنامه‌نگاران ایرانی‌ست. در همین جا بود که کم کم «انجمن توسعه و تجدد» پای گرفت و درهای آن به روی همه باز شد. در طبقه‌ دوم این کافه‌ قدیمی هر دوشنبه آخر ماه سخنرانی‌های ادبی برگزار می‌شود و بحث‌های روشنفکری درمی‌گیرد.
 

تازه‌ترین گردهمایی در کافه‌های پاریسی را گروهی از جوانان ایرانی که در سال‌های اخیر در این شهر ساکن شده‌اند، به‌راه انداخته‌اند. یکی دو سالی‌ست که هر آدینه در یکی از کافه‌ها، بیشتر کافه‌ «پون نوف» pont-neuf نزدیکی میدان شاتله، گرد می‌آیند و با هم درباره‌ کتاب، هنر، علوم و مسائل اجتماعی فرانسه گفت‌وگو می‌کنند. این گفت‌وگوها‌ گاهی داغ می‌شود، و در هر حال شرکت‌کنندگان تلاش می‌‌کنند پای سیاست را به این گفت‌وگو‌ها باز نکنند.
 

جمعه‌، ۱۱ شهریور (دوم اکتبر ۲۰۱۱) شصت و هفتمین برنامه‌ی «کافه لیت» برگزار شد. سنت ادبی فرانسه «کافه لیترر» یا کافه‌ی ادبیات است و این گروه از جوانان ایرانی عنوان «کافه لیت» را برگزیدند تا بتوانند بحث‌های غیرادبی نیز داشته باشند.
 

مانی یکی از بنیانگذاران نشست‌های «کافه لیت» درباره چند و چون برپایی این گردهمایی‌ها به زمانه می‌گوید: 
 

داریوش آشوری در جمع کافه لیتی‌ها در پاریس. نشست‌های کافه لیت به‌طور منظم برگزار می‌شود و به همین دلیل هم دایره مخاطبانشان روز به‌روز گسترده‌تر می‌گردد.

کافه لیت – نشست‌های ما در کافه لیت از آنجا شروع شد که احساس می‌کردیم نیاز داریم درباره موضوعاتی که دوست داریم و فکر می‌کنیم آن موضوعات به درک جامعه میزبان و شناخت اندیشه‌های اندیشمندان به ما کمک می‌کنند صحبت کنیم. می‌خواستیم اطلاعات و دانش‌مان را با هم در میان بگذاریم و به هم کمک کنیم که از نظر فکری پیشرفت داشته باشیم. جمع ما ابتدا در حلقه‌ای از دوستان شکل گرفت. از همان نخستین جلسه هم بنا را بر این گذاشته بودیم که حرف‌ها مستند باشد و مرجع آن معلوم باشد تا بتوانیم بحث‌ها را به نتیجه برسانیم. این جمع دوستانه اما به‌تدریج از طریق پیوستن دوستان دیگری به ما و دوستان آن‌ها وسعت پیدا کرد. امروز شصت و هفتمین برنامه‌ ما برگزار می‌شود و الان وقتی که جمع حاضر را با حلقه روز اول مقایسه می‌کنم، می‌بینم بسیار تغییر کرده‌ایم. ما افتخار داشتیم که دانشمندان ارزشمندی در پاریس در جمع‌مان سخنرانی کرده‌اند. سعی کردیم موضوعاتی را مطرح کنیم که نزدیک و در ارتباط با زندگی روزانه اشخاص باشد. موضوعاتی مثل ورزش، موسیقی و همچنین ادبیات. بی‌تردید نظم این جلسات که همواره به طور هفتگی و به موقع برگزار می‌شده، به موفقیت ما کمک کرده است.
 

یکی دیگر از اعضای بنیانگذار «کافه لیت» می‌گوید یکی دیگر ویژگی‌ها این نشست‌ها حضور جوان‌های ایرانی ساکن پاریس است:
 

کافه لیت – از اول چون‌ قرار بود برنامه‌های کافه لیت در یک جمع دوستانه برگزار شود، طبعاً ما هم دوستانمان را در جریان برنامه‌ها قرار می‌دادیم و آن‌ها به دوستان‌شان اطلاع می‌دادند و به این شکل جمع ما به‌تدریج گسترش پیدا کرد. از طرف دیگر ما دانشجو هستیم و پنج – شش سال است که به فرانسه آمده‌ایم. برای همین کلاً شرکت‌کنندگان در برنامه‌های کافه لیت جوان هستند. در آن میان البته هستند کسانی که تحصیلاتشان را تمام کرده‌اند و وارد بازار کار شده‌اند و سن‌شان هم نسبتاً بالاست. در هر حال ما خوشحالیم که این حلقه هر روز، از هر نظر گسترده‌تر می‌شود، چه از نظر فکری و چه به لحاظ سنی و شغلی. ما به‌طور دموکراتیک درباره موضوعات گوناگون بحث می‌کنیم و سعی می‌کنیم از هم بیاموزیم و به هم بیاموزانیم.
 

 داریوش آشوری: ما در خیابان استانبول در کافه فردوسی که صاحبش یک ارمنی‌ بود جمع می‌شدیم. به صاحب ارمنی این کافه می‌گفتند سبیل، چون سبیل خیلی کلفتی داشت. ما هم از نوجوانی، شاید از سنین ۱۸ـ ۱۷ سالگی، به هوای اینکه صادق هدایت پشت این میز‌ها نشسته، با دوستانم می‌رفتیم به کافه فردوسی.

او درباره چگونگی برنامه‌ریزی نشست‌های کافه لیت در آغاز هر فصل می‌گوید:
 

کافه‌ لیت- ما اول امکانات و انتخاب‌هایی را که در اختیار داریم، بررسی می‌کنیم، افرادی در جمع ما هستند که می‌توانند درباره برخی موضوعات صحبت کنند. با آن‌ها هماهنگ می‌کنیم و از سوی دیگر با صاحب‌نظرانی که در جمع ما حضور ندارند، ارتباط می‌گیریم و آن‌ها را دعوت می‌کنیم که به جمع ما بیایند و در کافه لیت درباره موضوعات مشخصی صحبت کنند. معمولاً فهرستی از موضوعات تهیه می‌کنیم و آن را به بحث می‌گذاریم، به نتیجه که رسیدیم برنامه‌ریزی می‌کنیم. از موضوعاتی که پایه علمی داشته باشند و همچنین مستند باشند، استقبال می‌کنیم. 

از او می‌پرسم به نظرش بهترین برنامه‌ای که در فصل گذشته در کافه لیت برگزار شد، در چه زمینه‌ای بوده است. در پاسخ می‌گوید:
 

کافه لیت – ما در فصل گذشته از اشخاص شناخته‌شده دعوت کردیم و به همین دلیل هم مردم از برنامه‌ها بیشتر استقبال کردند. البته کسانی هم بودند که مردم آن‌ها را چندان نمی‌شناسند و با این حال از برنامه‌هاشان که جالب هم بود، استقبال خوبی به عمل آمد. دشوار می‌توان گفت کدام برنامه از برنامه‌های دیگر جالب‌تر بوده است. می‌توانم بگویم کیفیت همه برنامه‌ها خوب بوده و ما در مجموع در فصلی که گذشت توانستیم به برخی از موضوعات علمی، هنری و اجتماعی بپردازیم.
 

با توجه به سنت کافه‌نشینی و کافه‌گردی در پاریس این پرسش پیش می‌آید که آیا به‌راستی برگزارکنندگان نشست‌های کافه لیت از این فرهنگ تأثیر گرفته‌اند یا اینکه این نشست‌ها بیشتر برآمده از یک نیاز اجتماعی در محیط غربت بوده است.
 

کافه لیت – سنت کافه‌گردی و کافه‌نشینی در بین روشنفکران فرانسوی به‌تدریج در حال از بین رفتن است و طبعاً خوب است که احیا شود. اما ما کمی متفاوت عمل می‌کنیم. ما شهروندانی هستیم کاملاً متعارف و در رشته خاصی تخصص نداریم و از این نظر با نویسنده‌ها و هنرمندهای کافه‌نشین تفاوت داریم. هدف‌مان بیشتر این است که دور هم جمع شویم و ما که افراد عادی و شهروندان متعارف هستیم، می‌خواهیم درباره موضوعاتی که از قبل تعیین کرده‌ایم، بحث کنیم. 
 

دست‌اندرکاران کافه لیت: سعی می‌کنیم هر هفته تا جایی که امکان‌پذیر باشد و از عهده‌مان برآید، موضوعات گوناگون را پوشش دهیم.

در هر حال بی‌تردید یکی از دستاوردهای کافه لیت این است که به ما می‌آموزد چگونه دور هم جمع شویم و در فضایی دموکراتیک با هم پیرامون موضوعات مشخص صحبت کنیم. می‌پرسم جوان‌های ایرانی‌ که در نشست‌های کافه لیت شرکت می‌کنند، بیشتر به چه برنامه‌هایی نیاز دارند و بیشتر به چه موضوعاتی توجه می‌کنند. یکی از دست‌اندرکاران پاسخ می‌دهد: 

کافه لیت – ما بیشتر تلاشمان این است که برنامه‌هامان متنوع باشد. این‌طور نباشد که برای مثال یک ماه همه برنامه های ما ادبی باشد و در ماه بعد علمی. سعی می‌کنیم هر هفته تا جایی که امکان‌پذیر باشد و از عهده‌مان برآید، موضوعات گوناگون را پوشش دهیم. اگر قرار است این هفته راجع به یک کتاب صحبت کنیم، یا یک دیدگاه فکری را به بحث بگذاریم،‌ خوب است که هفته بعد حتماً به یک موضوع علمی، برای مثال به پدیده زلزله بپردازیم و هفته بعدش برویم سراغ هنر کاریکاتور.
 

در شصت و هفتمین نشست کافه لیت که من هم برای تهیه این گزارش فرهنگی در آن حضور داشتم، داریوش آشوری نویسنده و مترجم معاصر ایرانی ساکن پاریس شرکت داشت. پژوهش‌های او در زمینه‌ی زبان‌شناسی، نقد ادبی، علوم سیاسی، جامعه‌شناسی و فلسفه بسیار مشهور است. آشوری به‌ویژه به توسعه‌ زبان فارسی از نظر دامنه‌ واژگان و بهبود شیوه نگارش بسیار کمک کرده است.
 

داریوش آشوری در شصت و هفتمین نشست کافه لیت درباره‌ «عرفان و رندی در شعر حافظ»، که تفسیری نو بر پایه‌ پژوهش متن‌شناسانه‌ دیوان حافظ است، سخن گفت. از داریوش آشوری درباره‌ سنت کافه‌نشینی پاریس و نیز کافه‌های روشنفکری تهران پرسیدم. او گفت:
 

داریوش آشوری – اطلاعات من دربار‌ه‌ فرانسه‌‌ همان اطلاعاتی‌ست که همه دارند. چیز خاصی نمی‌دانم. فقط می‌دانم که کافه‌نشینی در پاریس یک سنت خیلی قدیمی‌ست و گویا حتی پیشینه‌ این سنت به پیش از انقلاب فرانسه می‌رسد. به‌خصوص بعد از جنگ جهانی دوم محل اجتماع ژان پل سار‌تر و جماعت هنرمندان و نقاشان در کافه‌ها بود. بعد هم روشنفکران دوران رضاشاهی این سنت را با خودشان به ایران آوردند و مهم‌ترین و شاید مشهور‌ترین‌شان صادق هدایت و دوستان دور‌ و برش بودند؛ کسانی مانند مسعود فرزاد و مینوی و دیگران که آن‌ها هم پاتوقشان کافه‌های تهران بود.این سنت البته به نسل ما هم منتقل شد و ما در کافه فیروز در خیابان نادری، سر خیابان قوام‌السطنه یا در خیابان استانبول در کافه فردوسی که صاحبش یک ارمنی‌ بود جمع می‌شدیم. به صاحب ارمنی این کافه می‌گفتند سبیل، چون سبیل خیلی کلفتی داشت. ما هم از نوجوانی، شاید از سنین ۱۸ـ ۱۷ سالگی، به هوای اینکه صادق هدایت پشت این میز‌ها نشسته، با دوستانم می‌رفتیم به کافه فردوسی. چون، خب من در آن زمان خیلی هدایت‌خوان بودم. بعدش هم، بله، ما سالیانی به‌خصوص دورانی که آل‌احمد زنده بود، در کافه فیروز حداقل هفته‌ای یک روز دور هم جمع می‌شدیم. البته روزهای دیگر هم پراکنده می‌رفتیم. ولی این محفل اهل قلم و اهل ادب و هنر و شاعر و نویسنده و نقاش و فلان و این حرف‌ها با این سنت فرانسوی به‌ هر حال به نسل ما هم منتقل شد. البته بعد‌ها که کافه‌های راسته‌ خیابان پهلوی درست شد، کمی حال و هوا هم عوض شد.سبک آمریکایی هم داخل قضایا شد.
 

این نخستین بار نیست که داریوش آشوری در کافه لیت سخنرانی می‌کند. موضوع سخنرانی او را جویا شدم. در پاسخ گفت:
 

داریوش آشوری- دفعه قبل که یکی از دوستان از من دعوت کرد، از من خواستند که راجع به زبان و مسائل زبان فارسی آن‌طور که من می‌بینیم و تحقیق کرده‌ام و نوشته‌ام صحبت کنم. من هم صحبت کردم. شنونده‌ها هوشیار و علاقمند بودند و در بحث به خوبی مشارکت می‌کردند.این‌بار هم از من دعوت کرده‌اند که درباره‌ کتاب «عرفان و رندی در شعر حافظ» صحبت کنم. این کتاب یک اثر پژوهشی‌ست که راجع به شعر حافظ و معنای شعر او انجام داده‌ام.
 

عکس‌ها: ایرج ادیب‌زاده

در همین زمینه:

::سایت کافه لیت::