احمد علوی − منبع بسیاری از توصیه‌ها، اوامر و نواهی مذهبی متونی است که به وحی یا الهام از جهان برتر مستند هستند. اعتبار متون مذهبی نیز به نوبه خود به چگونگی تبینی که از وحی و الهام می‌شود، وابسته است. وحی و الهام نیز همچون سایر مفاهیم دینی موضوع تأویل‌های گوناگونی بوده است. هر جامعه زبانی (Language community)معین مانند متکلمان، فیلسوفان و محدثان بنا به قوانین گفتگوی خود و قواعد خاص بازی زبانی عرصه تولید معرفت خود به یکی از این تأویل‌ها گرایش نشان داده‌اند.

 
طبیعی است که هر جامعه زبانی احساس می‌کند که تأویل خود دارای سازگاری درونی، منطق روشن و خوانائی با متون اصلی یا متون مذهبی است، چرا که یک دست بودن زبانی که بر اذهان اعضای جامعه زبانی حکم است به دنبال خود سازگاری تجربه و دانش آنها را به همراه دارد و ناسازگاری درونی دستگاه نظری خودی را می‌پوشاند. مثلا دستگاه تأویلی یک عضو مذهب کاتولیک برای او که در چارچوب زبان دینی خاصی تربیت شده است، دارای سازگاری درونی است. حال آنکه همین دستگاه زبانی برای دیگری که از لابلای دستگاه زبانی دیگری به آن می‌نگرد ممکن است ناسازگار به نظر آید.
 
برخی مومنان مذهب‌ها و فرقه‌های گوناگون در عین باور به معتقدات خود، تمایل دارند تا پیروان فرقه‌های دیگر را گمراه و بی باور قلمداد کنند. حال آنکه، برای افرادی که در چارچوب یک مذهب یا فرقه اجتماعی شده به فرهنگ آن خو می‌گیرند، بسیار دشوار است که سستی‌های نظری آن را دریابند یا به سادگی به ناسازگارهای درونی باورهای خود پی ببرند.
 
این ادعا در مورد شناخت فرهنگ‌های گوناگون نیز اعتبار دارد. برخی از رسوم یک فرهنگ ممکن است برای افرادی که در فرهنگ‌های دیگر اجتماعی شده اند، بی معنا و حتی ناشایست تلقی شوند. حال آنکه افراد انسان و گروه بندی‌های موجود در خود آن فرهنگ برای توجیه رفتار خود دارای نوعی عقلانیت هستند که بدون شناخت آن، رفتارهای آن مجموعه قابل فهم نیست. برای همین است که شرط ضروری اعتبار هر پژوهش علمی در مورد هر فرهنگ نیز عبور از دیواره ارزشهای خودی و در آمدن به دنیای سوبژکتیو و ارزشی آن فرهنگ است. پژوهشگرانی همچون شلایرماخر (Schleiermacher 1768- 1834) ، دیلتای (Dilthey 1833-1911) ، وبر (1864-1920 Max Weber) و یوآخیم واخ (Joachim Wach 1898-1955) بر همدلی به عنوان شرط شناخت فرهنگ یا خرده فرهنگ‌های دینی تاکید دارند.
 
دلیل دیگری که این احساس سازگاری درونی تأویل طرفداران یک گرایش خاص مذهبی را توضیح می‌دهد این است که زبان به کارگرفته شده در فهم متون دینی مذهب کاتولیک برخاسته از خود متون آن مذهب است. بنابراین استفاده از هر زبان دیگر مثلا زبان سایر مذاهب یا فرقه‌ها نمی‌تواند جایگزین دقیقی برای آن باشد. سازگاری و ناسازگاری در اینجا بیش از آنکه محصول تجربه مستقیم گروهی (Collective experiences) یا حتی تحلیل داده‌ها باشد، محصول چگونگی رابطه فاعل شناخت با زبان و تجربۀ است که در کادر یک زبان معین فراهم آمده است؛ چون مصداق بسیاری از مدلولات زبانی، قابل تجربۀ همزمان (Simultaneously) و مستقیم گروهی (Direct collective experience) نیستند و ما آنها را در یک دستگاه زبانی خاص و مانوس خود درک می‌کنیم. بنابراین بررسی و نقد مفاهیم دینی نیز بیش و پیش از آنکه نقدی هستی‌شناسانه باشد در ابتدا یک بررسی و نقد زبان شناسانه است. به همین دلیل می‌توان ادعای ویتگنشتاین را در مورد فلسفه − مبنی بر اینکه فلسفه جز نوعی آزمون زبان شناسانه نیست − به بسیاری از مفاهیم دینی نیز تعیمم داد.
 
بررسی بسیاری از تفسیرهای مقبول در نزد مسلمانان ازقرآن، تفسیرهایی همچون مجمع البیان و حتی تفسیر فخررازی و یا حتی فرهنگ‌های قرآنی همچون مفردات تأیید این مطلب است. بخش قابل توجهی از این کتاب‌ها به توضیح کلمات و جملات و توضیح مدلولهای آنها، معناهای احتمالی یا مرجح اختصاص یافته است.
 
اهمیت تأویل مفهوم وحی و مفاهیم وابسته به آن در این است که چگونگی صدق گزاره‌های متن دینی به مدلولات آن، و همچنین میزان اعتبار گزاره‌ها به چگونگی تأویل مفهوم وحی وابسته است. روش تأویلی که مفسران متن دینی بر می‌گزینند از مفاهیم یاد شده یعنی چگونگی تأویل مفهوم وحی، چگونگی صدق گزاره‌های متن دینی بر مدلولات آن و میزان اعتبار گزاره‌ها جدا نیست و رابطه متقابلی میان آنها بر قرار است. مثلا تأویل مفسرانی که وحی را به شکل سنتی و مکانیکی فهم می‌کنند از متن با تأویل مفسرانی که متن دینی را تجربه معنوی و درونی پیامبر میدانند یکی نیست. مقایسه میان تأویل هائی که از سوی دستگاه کلامی مسیحیان و مسلمانان عرضه شده است، می‌تواند به شناخت تبار شناسی وحی کمک نموده و آگاهی ما بر این امر را که مباحثه پیرامون وحی اساسا یک تحلیل زبانی است، افزایش دهد. متکلمان مسلمان متاسفانه بررسی قابل تاملی را در این مورد عرضه نکرده‌اند. همین امر ضرورت بررسی مقایسه‌ای میان درکی که مسلمانان از وحی و مفاهیم مشابه دارند با پیروان سایر ادیان بیشتر می‌کند.
 
متکلمان مسیحی نیز همچون متکلمان سایر ادیان در مورد چرایی و چیستی وحی (Revelation)، الهام (Inspiration) و اشراق (Illumination) همداستان نیستند و تأویل‌های گوناگونی را از مفاهیم عرضه کرده‌اند (Turretin, 1981, Bloesch, 1994). بنا به کلام مسیحی وحی سخن گفتن خداوند با پیامبر است، منشاء متن دینی اما الهام (Inspiration) است. اشراق که مسیری مقابل الهام است همان برداشت خواننده از متن دینی است. به زبان دیگر، متن دینی ابتداء به واسطه الهام به گیرنده (پیامبر) یا حواریون منتقل می‌شود، آنانی که متن دینی را قرائت می‌کنند، با اشراقی که از متن دینی می‌گیرند، محتوای آنرا دریافت می‌کنند.
 
وحی و الهام در عهد قدیم و جدید
 
بنا به نوشته انجیل راهکارهای گفتگوی خدا و انسان فراوان‌اند (Hebrews 1:1). اما مهمترین راهکارها سخن گفتن خدا با انسان (وحی) عبارتند از:
− فرستادن فرشتگان (Gen. 18; Gen. 19; Dan. 9:21-27; Luke 2:8-14; etc.)
− ندای آرام و پنهان (1 Kings 19:11, 12; Ps. 32:8)
− نشانه‌های طبیعی (Rom. 1:20; Ps. 19:1-4; Rom. 10:18; Acts 14:15)
− گفتار آشکار (Gen. 3:9-19; Ex. 3:14).
 
بر اساس تعریفی که متکلمین مسیحی ارائه کرده اند، وحی همان تجلی خداوند بر انسان (پیامبر) در صورت‌های بالاست. سرچشمه متن دینی اما الهام نام گرفته است. متن دینی آنگاه که بر قلب گروندگان بازتاب میابد ، اشراق نامیده می‌شود.
 
منظور از الهام در ادبیات کلامی مسیحی عبارت است از فرایندی است که طی آن بنا به خواست خدا کلمات او به نویسندگان انجیل منتقل می‌شود. کلمه الهام ابتدائا از خود انجیل سر چشمه می‌گیرد:
 Omnis scriptura divinitus inspirata  (II Tim. iii. 16)
 
کلمه الهام در عهد قدیم و جدید به گونه‌های گوناگونی تعبیر شده است. یکی از این تعابیر عبارت است از اینکه الهام نوری از سوی خداست که انسان با دریافت آن قادر به فهم می‌شود (Job 32:8). در جای دیگری الهام به عنوان روشی قلمداد شده که خداوند به وسیله آن متن را به انسان می‌دهد (2Timothy 3:16). واسطه و رسانه انتقال پیام به پیامبران نیز روح القدس است (1Corinthians 2:7-16). مطالب عهد قدیم و جدید فشرده و با ابهام همراه است. به همین دلیل متکلمان تلاش کرده‌اند با توجه به پرسشهای زمانه خود، متن را به تفصیل بازگویند.
 
تأویلهای کلامی
 
هرکدام از تأویل هائی که متکلمان از الهام عرضه کرده‌اند دارای شناخت شناسی (Epistemology) و فلسفه زبان (Philosophy of language) ویژه خود بوده و دربرگیرنده گزاره‌هایی در مورد خطاپذیری (Erroneous) و اعتبار (Validity) و شمول (Universality) متون دینی هستند.
 
در ادبیات کلامی مسیحی الهام (Inspiration) دارای معنای محدود تری نسبت به وحی (Revelation) است. چون الهام تجلی کلمات خداوند در متون دینی از راه الهام است حال آنکه وحی از راه فرستادن فرشتگان، دریافت پیام خدا از کشف نشانه‌های طبیعی، ندای پنهان، گفتار آشکار و رویا محقق می‌شود.
 
• تئوری مکانیکی یا تئوری املائی الهام (The mechanical theory or The dictation theory)
 
تئوری مکانیکی الهام قدیمی‌ترین تئوری از منشاء متون مذهبی مسیحی به شمار می‌آید (Demarest, 1982; Geisler, 1974). بنا به این تئوری خداوند متون دین را در چارچوب زبان انسان و مستقیما از طریق صوت و صدا ودر قالب کلمات به پیامبران دیکته نموده است. پیامبران نیز همین سخنان را به شکل نوشته به پیروان خود عرضه نموده‌اند.
 
شناخت شناسی تئوری مکانیکی الهام فردگرایانه (Individualistic) و واقع گرا (Realistic) است. شناخت که امری فردی است محصول عقل بشر قلمداد شده که می‌تواند با صفت حقیقی (درست) یا غلط (نادرست) توصیف شود. شناخت حقیقی آنی است که با مدلول خود یعنی پدیده‌های عینی سازگاری دارد. مبنای آزمون شناخت نیز همان عقل و تجربه می‌باشد. بر همین اساس زبان نیز همچون آئینه است که شناخت و واقعیت را بی کم و کاست بیان می‌کند.
 
چنین درک شناخت شناسانه و فلسفه زبانی گزاره‌های دینی را آزمون پذیر (قابل اثبات و رد) می‌داند. به همین دلیل دستیابی به «حقیقت» یعنی شناخت منطبق بر واقع نه تنها در دسترس است بلکه شرط ایمان تلقی می‌شود.
 
این نگاه به وحی خطاپذیری (Erroneous) گزارهای متون دینی را بر نمی‌تابد. چون گزارهای دینی نه تنها از اعتبار (Validity) شناخت‌شناسانه و زبان‌شناسانه برخوردارند، بلکه دارای شمول (Universality) تاریخی، جغرافی و فرهنگی هستند. بر همین اساس آیندگان میتوانند معنای نخستین متن دینی را به خوبی معاصرین نزول وحی دریابند. این تئوری به شکل پنهان بر نوعی انسان انگاری (Anthropomorphism) از خداوند استوار است، چه رابطه انسان و خدا نیز بر مبنای تصور و تمثیلی از رابطه میان انسان و انسان ترسیم شده، خداوند نیز دانسته یا نادانسته موقعیتی در فضای سه بعدی می‌یابد.
 
اشاره به خدا به هر شکل دور یا نزدیک، بطور ضمنی به معنی محدود نمودن خدا در فضای سه بعدی و یا حتی محدودیت‌های ذهن بشر است. روشن است که چنین تصوراتی کم یا بیش به نوعی تجسیم می‌انجامد. پیامبر در چارچوب چنین درکی نقشی منفعل یعنی تنها گیرنده را در فرایند وحی بازی می‌کند. هر چند هیچ گیرنده‌ای بر پیام بی تاثیر نیست. و الا عدم و وجود او در فرآیند یکسان خواهد بود. افزون بر این وحی صریح است و به شکل کلمات و الفاظ از طریق احساس شنوائی به پیامبر منتقل می‌شود. بنا به این تئوری زبان، فرهنگ، انگاره‌ها ارزش‌های تاریخی و محلی تاثیری در چگونگی وحی نداشته گویا در خلا ایجاد می‌شود و به همین دلیل ادیان فراتاریخی و دارای شمول (Universality) جهانی هستند. این تئوری سهم تعامل پیامبران با محیط اجتماعی خود را هم نادیده می‌گیرد. این تئوری توضیح نمی‌دهد که اگر بنی اسرائیل فرهنگ و رفتاری دیگری داشتند، آیا شکل و محتوای وحی عرضه شده به موسی متفاوت بود. یا چرا پیامبران علی‌رغم برخی از شباهت‌ها چرا مسیرهای گوناگونی را پیموده‌اند. تاثیر زمینه و زمان بر شکل و محتوای آن نیز از جمله موارد دیگری است که دراین تئوری مورد اغماض قرار می‌گیرد.
 
چگونگی فهم و یا تأویل سخنان خدا از سوی پیامبران نیز در چارچوب این تئوری روشن نیست. توضیح آنکه فهم پیامبر از احساس و در اینجا احساس شنوائی او متفاوت است. کما اینکه فهم انسان‌های گوناگون از شنیدن یک صدا یا ندا یکسان نیست. فهم تأویل احساس است. حال آنکه احساس جزئی و مرتبط به زمان و مکان و فضای سه بعدی است که با تحریک اثر بیرونی ایجاد می‌شود. برای فهم یک درک حسی و معنا کردن آن گذر از فرایند تأویل ضروری است. افزون بر این معناکردن امری انسانی است در محدوده ذهن و زبان، امری که به وسیله انسان آفریده می‌شود و با تجربه او آمیخته است.
 
معناهائی که انسانها از احساس مشابه می‌سازند نیز به همین دلیل یکسان نیست، کما اینکه معناهای صحابه و حواریون پیامبران نیز علیرغم همزمانی تجربه آنها از پیامبران و متون دینی نیز یکسان نیست. همین تنوع فهم‌ها نشان از دخالت تجربه شخصی آنها در فهم متون دینی و حتی داده‌های حسی آنهاست. بنابراین تجربه شخصی حواریون و یا تجربه گروهی نهادهایی همچون کلیسا می‌تواند در چگونی برداشت از متن دخالت کند.
 
اگر چنین ادعایی در مورد بازتأویل متن دینی صحت داشته باشد، چرا نتوان آنرا به تجربه خود پیامبران تعمیم داد؟ این پرسش البته تنها پرسش بی پاسخ تئوری مکانیکی نیست. یکی دیگر از پرسشهای مربوط به این تئوری انسان انگاری (Anthropomorphism) پنهان در بطن این نظریه است. چه بر اساس این تئوری خداوند بواسطه جبریل از آسمان پیام‌های خود را به پیامبران که بروی زمین هستند، منتقل می‌کند. گاه واسطه دیگر یعنی صوت و صدا به عنوان واسطه عمل نموده و پلی میان خداوند و پیامبر ایجاد می‌کند و گاه فردی یا پدیده‌ای طبیعی واسطه می‌شود. تصوراتی از قبیل جبرئیل، واسطه، آسمان، پائین، پیام، انتقال پیام از بالا به پائین همه مستلزم تصور و آنهم تصور فیزیکی از خدا، پیام و انتقال پیام به پیامبر است (مقایسه کنید با نهج البلاغه خ:1).
 
نظریه پردازان تئوری مکانیکی توضیح نمی‌دهند که آیا زبانی که برای توصیف وحی و الهام به کارمی‌گیرند چه زبانی است. آیا توصیف مبتنی بر زبان تمثیل و استعاره است یا زبان حقیقت؟ اگر زبان تمثیل مبنای توصیف است، ملاک صحت استفاده از این تمثیل یا استعاره چیست؟ اگر انتخاب زبان تمثیل من عندی (Arbitrarily) است آیا می‌توان از زبانهای دیگر تمثیلی استفاده جست؟ و اگر زبان تمثیلی نیست، و زبان حقیقت است، با کدام تجربه میتوان صحت چنین توصیفی را به آزمون گذاشت؟
 
در میان مسلمانان طرفداران مکتب کلامی حشویه، اشعری نزدیک‌ترین گرایش به این تئوری کلامی مسیحی هستند، اما برخی دیگر از تأویلهای دیگر نیز کم یا بیش بطور پنهان دارای عناصری از برداشت مکانیکی الهام هستند.
 
ناتوانی تئوری مکانیکی در پاسخ به پرسشهائی که برخی از آن‌ها اینجا مطرح شد، احتمالا انگیزه مهمی برای تئوری پردازی‌های بعدی است. تئوری‌های طبیعی، دینامیکی و معنائی کوشش هائی نظریه پردازان در واکنش به چالش‌های تئوری مکانیکی الهام به شمار می‌آید.
 
• تئوری طبیعی یا مکاشفه الهام (The natural theory or The intuition theory )
 
بر اساس این درک متن دینی همچون شعر یا هر متن ادبی دیگر محصول رابطه ذهن-روان انسان با جهان بیرون و به خصوص جهان طبیعت است (همان، Geisler, 1986; George, 1995). رابطه مداوم انسان با محیط فرایند فعالی است که اطلاعات را به او رسانده و او را به واکنش‌های پیچیده­ای وامی‌دارد. این واکنش در گام اول نوعی احساس انفعالی است. اما این احساس در ادامه می‌تواند به شکل یک جرقه در کلمات و کنش گفتاری متبلور شود. آثار شاعران و ادیبان نمونه‌های گوناگونی از وحی طبیعی است. بر مبنای این نظریه جهان فعل (کار)، مظهر و نشانه خداوند است و بروی ذهن و روان انسان تاثیر می‌گذارد. انسانها نیز از طریق همین رسانه (Media) است که با او ارتباط برقرار می‌کنند و خداوند به طور مستمر پیام خود را از طریق این رسانه به آنها می‌رساند. پیامبر نیز دریافت‌های خود را، که محصول پیوند مداوم با کار خداوند است، به شکل متن دینی عرضه می‌کند.
 
متن دینی از زبان، زمان و زمینه اجتماعی نقش می‌پذیرد. بنابراین شمول تاریخی و فرهنگی ندارد. گزاره‌های تاریخی متن دینی نیز که حاصل تجربه پیامبر در زمان و زمینه دیگری است ممکن است با تجربه‌های دیگر سازگاری نداشته باشد. خطا پذیری به این معنا در همه متون تاریخی که پیدایش آنها محصول تجربه بشری در شرایط معین است، غیر ممکن نیست. چرا که شناخت بشر از جهان شناختی اجتماعی، اعتباری بوده بنابراین سوبژکتیو و نسبی است. اما در مقابل گزاره‌های اخلاقی متن دینی دارای اعتبار پایدار است.
 
• تئوری دینامیکی الهام (The dynamic theory)
 
در چارچوب این برداشت خداوند نویسندگان متون دینی را بر انگیخته است تا تجربه معنوی خود را بنگارند. پیامبر در چالش با پرسش‌های اساسی انسان در مورد پاسخ به مسائلی از قبیل چگونگی آفرینش و انجام جهان به تدریج دارای تجربه معنوی می‌شود (George, 1995). این تجربه محصول تکامل شخصیت پیامبر در نردبان معراج او به سمت کمال مطلق است و او را قادر می‌کند تا تجربیات منحصر به فردی را کسب کند. در یک زبان تشبیهی گفته می‌شود که هر چند پیام از سوی خداوند به پیامبران فرستاده می‌شود، اما از آن روی که این پیام همچون نوری که از شیشه رنگینی عبور می‌کند، به رنگ پیامبران در آمده با منش او آمیخته می‌شود. رابطه پیامبران و محیط اجتماعی آنها رابطه متقابل است.
 
پیامبران در چارچوب چنین تئوری‌ای تجربه خود که با زمان، زمین و زمینه خود آمیخته است در محیط فرهنگی معین خود عرضه می‌کنند. بنابراین تفکیک پیام از پیامبر و زمینه اجتماعی او امر بی حاصلی است. چون نوعی آمیختگی و رابطه متقابل میان این سه مولفه وجود دارد. نقش پیامبر در چارچوب تئوری دینامیکی وحی نقشی خلاق و فعال است. وحی نیز الزاما به شکل گفتار به او القاء نمی‌شود بلکه احساس‌های برونی همچون قوه شنوائی و بینائی پیامبر و قوای درونی همچون عقل او به شکل فعال درتولید وحی نقش دارند. تئوری دینامیکی بر شناخت شناسی نسبی‌گرا بنا شده است. زبان به عنوان جزئی از فرهنگ جامعه امری اعتباری (Social construction) بوده و فرازمانی نیست. معنای دلالت‌های زبانی نیز تابع چگونگی کارکرد آنها در صحنه سیال زندگی اجتماعی است که در رابطه اجتماعی معین و زمینه خاص بوسیله گوینده و گیرنده فهم می‌شود.
 
• تئوری معنائی الهام (The content theory)
 
معناهای درونی و مدلولات ذهنی-روانی گزاره‌های متون دینی به پیامبران القاء شده است. آنها اما این معناها را در قالب زبان زمانه خود عرضه کرده‌اند (همان، Trembath, 1997; Turretin, 1981). پیامبران نقش خلاقی در بیان معناها داشته و درک آنها متاثر از معرفت و زبان دوره تاریخی آنهاست. منظور از معنا نگاه عمومی به هستی و هدف نهائی و جهت گیری غایی است که زندگی انسان را شکل می‌دهد. طبیعی است که در فرآیند ترجمه به زبان جامعه تاریخی معین، معناها هر چند متعالی از محدودیت‌های زمانه نقش پذیرفته با جامعه مخاطب همگن (Isomorphism) می‌شوند. همگنی شرط تعامل میان پیام، پیامبر و مخاطبین است. از این روست که پیام خداوند برای اینکه برای انسان قابل گفتگو باشد باید پدیده‌های جامعه انسانی همگنی پیدا نموده به شکل صوت و صدا و در قالب الفاظ به انسان عرضه شود (George, 1995).
 
معناهای متون دینی تابعی از قصد گوینده و کارکرد زبان است. این نظریه با فلسفه زبان روانی- معرفتی و یا کاربردی سازگاری دارد.
 
هیچکدام از تئوریهای الهام متن دینی نسبت به اعتبار گزاره‌های متن دینی خنثی نیستند. تئوریهای اعتبار متن دینی را میتوان به دودسته تقسیم کرد:
تئوری اعتبار کامل لفظی وحی (The verbal-plenary theory)
و تئوری اعتبار آموزه‌های معنوی- اخلاقی وحی (The spiritual rule only theory).
 
طبق نظریه نخست همه گزاره‌های متن دینی دارای اعتبار ابدی هستند. چون آنها گفته خدا بوده و جزو حقایق پایدار هستی به شمار می‌آیند. بنا به تئوری اعتبار آموزه‌های معنوی-اخلاقی، این تنها گزاره‌های اخلاقی و معنوی متن دینی است که دارای اعتبار پایدار است. اما سایر گزاره‌ها که مبتنی بر تجربه پیامبران است محدود به فرهنگ دوران کهن هستند و میتوانند با تجربه انسان امروز ناسازگار باشند.
 
میان این تئوریها تفاوت و شباهت هائی وجود دارد که میتواند مبنای طبقه بندی آنها باشد. مهمترین مبانی طبقه این تئوریها عبارتند از:
نقش گیرنده وحی (پیام آور): فعال یا منفعل
چگونگی دریافت وحی: به شکل لفظ یا معنا
شمول دایره وحی: بخشی از متن وحی و بخش دیگر غیر وحی
اعتبار وحی: اعتبار گزاره‌ها مطلق ، اعتبار گزاره‌های اخلاقی مطلق
 
 
نتیجه گیری
 
متکلمان مسیحی متن دینی خود را مستند به نوع خاصی از وحی یعنی الهام می‌دانند. اما در مورد تبیین الهام همداستان نیستند. تئوری‌های مکانیکی، دنیامیکی، طبیعی و معنائی الهام متن دینی بیان همین اختلاف نظر است.
 
نگاه این تئوری‌ها بر نقش گیرنده الهام (پیامبر، نویسندگان متن دینی)، نوع پیامی که دریافت شده و همچنین اعتبار گزاره‌های متن دینی یکسان نیست. در برخی از این تئوریها پیامبر نه تنها گیرنده وحی بلکه تأویلگر آن به زبان بشر هم هست، حال آنکه در مقابل هستند تئوری‌هائی که برای پیامبر تنها نقشی در حد یک رسانه را قائل هستند.
 
اعتبار گزاره‌های متن دینی نیز در چارچوب این تئوری‌ها متفاوت است. اعتبار گزاره‌های متن دینی در تئوری‌های دینامیکی، معنایی و طبیعی دینی محدود به گزاره‌های اخلاقی متن دینی است، ولی بر اساس تئوری مکانیکی و املائی متن دینی، گزاره‌های متن دینی شامل حقایق پایدار آفرینش و گفته خدا به معنی اخص کلمه هستند.
 
منابع:
 
کلیه ارجاعات به عهد قدیم و جدید، برمبنای  نسخه انگلیسی آنهاست.
Bloesch, D. G. Holy Scripture: Revelation, Inspiration and Interpretation. Downers Grove, IL: InterVarsity Press, 1994.
Demarest, B. A. General Revelation: Historical Views and Contemporary Issues. Grand Rapids, MI: Zondervan Publishing House, 1982.
Geisler, N. L. and William E. Nix. From God to Us: How We Got Our Bible. Chicago: Moody Press, 1974.
Geisler, Norman L. and William E. Nix. A General Introduction to the Bible (Revised and Expanded). Chicago: Moody Press, 1986.
George, T., et. al., eds. The Bible Doctrine of Inspiration. Nashville, TN: Broadman & Holman, 1995.
Trembath, K. R.. Evangelical Theories of Biblical Inspiration: A Review and Proposal. London: Oxford University Press, 1997.
Turretin, F.. The Doctrine of Scripture. Grand Rapids, MI: Baker Book House, 1981.
 
تصویرها
 

Giovanni Girolamo Savoldo: Saint Matthew, inspired by an angel
Rembrandt: The Evangelist Matthew Inspired by an Angel

* احمد علوی، استاد دانشگاه در سوئد