بشار اسد، مرد محافظه‌کاری است که تحت هیچ شرایطی دست خود را رو نمی‌کند. او در مقایسه با همتاهای قدیمی‌اش، کمی خجالتی و حتی فاقد اعتماد به نفس به نظر می‌آید.

او نه به اندازه کافی اعتماد به‌نفس حسنی مبارک را دارد و نه یاوه‌گویی‌های قذافی و لاف‌زنی دیکتاتورانه صدام حسین را. بشار اسد فردی تشنه قدرت به دنیا نیامده است. درواقع و به مرور زمان او در مقابل الزامات مربوط به عملکرد یک رئیس‌جمهور، تسلیم شد. همین امر نشان می‌دهد که او برای حرکت در جای پاهای پدرش، ساخته نشده است. درواقع وی بدون آن‌که متوجه باشد تبدیل به یک دیکتاتور شد.

اگرچه در ابتدای کار بشار اسد، مردم امید زیادی به اصلاح وی داشتند، اما به زودی این امید تبدیل به یاس و مصیبت برای مردم سوریه شد. بشار اسد عمده تحصیلات خود را در دمشق و مقداری از آن را در لندن به انجام رساند. او در رشته چشم‌پزشکی به تحصیل پرداخته بود. او بعد از مرگ برادر بزرگش باسل، در تابستان سال ۲۰۰۰ و در ۳۴ سالگی قدرت را در دست گرفت، اما شور و علاقه واقعی او به دنیای کامپیوتر و اینترنت بود.

در سال ۱۹۸۹ او یکی از بنیانگذاران شرکتی به نام «شرکت کامپیوتری سوریه» Syrian Computer Society بود که در زمینه گسترش تکنولوژی اینترنت فعالیت می‌کرد.

بهار دمشق

ریاست جمهوری بشار اسد در شرایط خوبی آغاز نشد. در سال ۲۰۰۰ میلادی کشور سوریه به سختی از جنگ سرد خلاصی پیدا کرده بود و به‌نوعی در انزوای سیاسی به سر می‌برد. در این زمان ایدئولوژی سوریه نسبت به ناسیونالیسم عربی مورد اعتراض قرار گرفته و کشور با زیربنای اقتصادی سیستم سوسیالیستی، کاملاً از کار افتاده بود. سوریه در آستانه عقب‌افتادگی و عدم رشد قرار داشت. بنابراین بشار اسد تمام قوای خود را متمرکز بر پیشرفت در زمینه تکنولوژی، فضای باز اقتصادی و بازسازی تاسیسات زیربنایی و مهم کشور کرد.

به این ترتیب دسترسی به اینترنت در کشور آزاد شد و تعداد کافی‌نت‌ها افزایش پیدا کرد. تلویزیون‌های ماهواره‌ای مجاز شناخته شدند و رسانه‌های جدید شروع به کار کردند. با این وجود تغییراتی در سیستم سیاسی کشور در دستور کار قرار نداشت. بشار اسد تلاش خود را معطوف به مدرن‌سازی کشور می‌کرد تا ایجاد رفرم و اصلاحات سیاسی.

در واقع او تلاش می‌کرد از لحاظ فرهنگی کشور را مدرن کند. او می‌خواست مردم سوریه پول‌های خود را به جای پنهان کردن در زیر تشک به بانک‌ها بسپارند؛ به‌جای نزاع در صف‌های انتظار، شماره‌ای داشته باشند و با آرامش در انتظار نوبت خود باشند؛ از پله برقی نترسند و از دستگاه‌های عابربانک استفاده کنند. در عوض به چالش کشیدن حزب بعث سوریه و قدرت خانواده اسد امری غیر قابل قبول برای بشار اسد محسوب می‌شد. این زمان اما که به «بهار دمشق» معروف شد، در واقع شروعی برای بحث‌ها و مناظرات سیاسی در بین مردم و در نتیجه بلوغ سیاسی نسبی مردم سوریه بود.

بشار اسد در سخنرانی خود در زمان انتقال قدرت به وی، مردم را دعوت به مشارکت در سرنوشت سیاسی و اجتماعی خود کرد. در آن هنگام او فراموش کرد محدودیتی در این زمینه برای مردم تعیین کند و به همین دلیل، نخبگان کشور با تشکیل مناظرات سیاسی متعدد بر سر آینده کشور بحث و گفت‌وگو می‌کردند بدون آن‌که حدود و خط قرمز آزادی بیان خود را بشناسند. مناظرات داغی در مورد فساد سیاسی و اقتصادی، دموکراسی و کثرت‌گرایی در کشور سازماندهی می‌شد در حالی که ماموران پلیس مخفی و وزارت اطلاعات سوریه این مناظرات را به‌طور نامحسوس زیر نظر داشتند. بدین ترتیب «بهار دمشق» در نطفه خفه شد، افراد بسیاری روانه زندان شدند، تشکل‌های سیاسی ممنوع اعلام شد و سازمان‌های امنیتی و اطلاعاتی کنترل زندگی مردم را در دست گرفتند.

خانواده اسد

گذشت زمان به خوبی تقسیم وظایف در خانواده اسد را روشن ساخت. بشار اسد چهره مثبت رژیم اعتقاد به اصلاحات داشت در حالی که برادر او «ماهر» و داماد وی «آصف» مشغول خفه کردن مخالفان بودند. پسر عموی بشار اسد «رامی مخلوف» نیز به نوبه خود کنترل امور بازرگانی و معاملات را در اختیار داشت.
در ابتدای کار گمان می‌رفت که دست و پای بشار اسد در واقع به نوعی توسط نزدیکان حافظ اسد پدر بشار بسته است، اما بعد از آن‌که آن‌ها جای خود را به تکنوکرات‌هایی دادند که نگرشی همانند بشار داشتند، تغییری در وضعیت سیاسی کشور ایجاد نشد و همچنان مردم در انتظار فضای باز سیاسی در کشور بودند.

آیا ریشه این وضعیت در عدم وجود امکانات و موقعیت مناسب برای ایجاد فضای باز سیاسی بود یا اراده بشار اسد چنین حکم می‌کرد؟

امروز جواب این سئوال به خوبی روشن است. اگر اسد قلباً تمایل به ایجاد اصلاحات داشت، حداقل از لحاظ تئوری امکانات آن فراهم بود.

برای ایجاد تغییرات و اصلاحات واقعی بشار اسد می‌بایست در ابتدا میزان نفوذ و قدرت نیروهای مسلح همچنین نیروهای امنیتی و اطلاعاتی را کاهش می‌داد. در واقع این دو ستون رژیم که توسط پدر بشار اسد قدرت فراوان یافته بودند، به‌نوعی قدرت و مشروعیت بشار اسد را افزایش می‌دادند. در حالی که لازم بود ابتدا در میان مردم مشروعیت کسب کند تا بتواند در مقابل خانواده خود و نزدیکان رژیم ایستادگی کند.
برای ایجاد یک انتقال قدرت دموکراتیک بدون خونریزی و هرج‌ومرج، لازم بود که وی شجاعت و بزرگی فردی مانند گورباچف، رئیس‌جمهور شوروی سابق (۱۹۸۵ـ۱۹۹۱) را داشته باشد، در صورتی که بشار اسد دارای هیچ‌یک از این ویژگی‌ها نبود. او بارها می‌توانست نام خود را در تاریخ جاودان کند، اما این موقعیت‌ها را از دست داد . پنج‌مرتبه بشار اسد موقعیت‌های تاریخی مهم را از دست داد.

موقعیت‌های تاریخی

نخستین مرتبه مربوط به «بهار دمشق» بود؛ حتی اگر کمبود تجربه و عدم پشتیبانی سیاسی احتمال تغییرات سیاسی را کم کرده بود. درواقع اگر در آن زمان بشار اسد مانع مناظرات سیاسی نمی‌شد، سازمان‌های اطلاعاتی سیستم مجبور بودند فردی دموکرات‌تر را جانشین بشار کنند.

چهارسال بعد وضعیت اندکی فرق کرد. بشار اسد نزدیکان خود را در راس ارتش و سازمان‌های اطلاعاتی قرار داده بود. در ماه ژوئن ۲۰۰۵ موفق شد حمایت کامل حزب بعث سوریه را به خود جلب کند. نخستین کنگره این حزب تحت رژیم بشار اسد، بر فضای باز سیاسی، اقتصاد متکی بر معیارهای اجتماعی و مبارزه علیه فساد سیاسی و اقتصادی تاکید داشت. برای نخستین مرتبه سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی قدرت خود را تضعیف شده می‌دیدند و مردم سوریه برای سرمایه‌گذاری در یک آژانس مسافرتی یا باز کردن یک رستوران احتیاجی به کسب مجوز دولتی نداشتند.

با این وجود قوانین جدید در مورد احزاب سیاسی و پروژه‌های تصویب قانون درباره اعطای ملیت به کردهای آپارتاید یا پروژه‌های مربوط به اصلاحات، همگی به حالت تعلیق ماندند.
به سرعت این موضوع روشن شد که تمام قول و قرارها برای تغییرات و اصلاحات، فقط حیله‌ای برای مستحکم‌تر کردن پایه‌های حزب بعث و بیمه کردن حیات آن بوده است. این دومین موقعیت تاریخی بود که بشار اسد آن را از دست داد.

سال ۲۰۰۷ سالی بود که ناسیونالیسم در سوریه در اوج خود قرار داشت. روی دیوار ساختمان‌ها عکس‌های بزرگ بشار اسد به چشم می‌خوردند. پوسترهایی با مضمون «بشار دوستت داریم» در ایستگاه‌های اتوبوس دیده می‌شد و رادیو تمام روز را به پخش سرودهایی در ذکر شکوه و عظمت بشار اسد می‌پرداخت.

اتفاق‌هایی که در منطقه رخ داده بود ازجمله ورود نیروهای آمریکایی، جنگ در عراق، عقب‌نشینی ارتش سوریه از لبنان در سال ۲۰۰۵ به دنبال متهم شدن سوریه به دست داشتن در قتل رفیق حریری و حمله اسراییل به لبنان در سال ۲۰۰۶، نوعی همبستگی ملی در سوریه ایجاد کرده بود. درواقع ملت در مقابل تهدیدهای آمریکا و تحریم‌های اتحادیه اروپا با یکدیگر متحد شده بودند.

در خارج از مرزهای سوریه، بشار اسد تبدیل به نماینده کشورهای عرب در منطقه شده بود و از نادر افرادی بود که در برابر غرب و اسراییل قد علم کرده بود. او درواقع قلب دنیای عرب را به دست آورده بود و مشروعیت و موقعیتی ایده‌آل برای برگزاری همه‌پرسی و انتخابات دموکراتیک داشت، اما بار دیگر عدم شجاعت به او اجازه فعالیت نداد. بدین‌ترتیب دومین دوره ریاست جمهوری او در ژوئیه ۲۰۰۷ آغاز شد و این سومین موقعیت تاریخی بشار اسد بود که از دست رفت.

یک‌سال بعد بشار اسد بار دیگر به صحنه بین‌المللی بازگشت. در ژوئیه ۲۰۰۸ نیکلا سارکوزی رئیس‌جمهور فرانسه او را به کنفرانسی برای اتحاد در مدیترانه در پاریس دعوت کرد. این تصمیم رئیس‌جمهور فرانسه در واقع نوعی مشروعیت به بشار اسد در بین کشورهای اتحادیه اروپا بخشید. در این زمان کشورهای بزرگ تقریباً متقاعد شده بودند که سوریه نقشی کلیدی در روند صلح خاورمیانه ایفا کند و به همین منظور روسای کشورها یا وزرای امور خارجه آن‌ها روابط خود با سوریه را بسیار گسترش دادند. در این مقطع با تمام پشتیبانی بین‌المللی‌ای که بشار اسد از آن برخوردار بود، وی می‌توانست در دموکراتیزه کردن کشورش تلاش کند، اما با نادیده گرفتن این موقعیت مهم چهارمین شانس خود و سوریه را از دست داد.
در مورد پنجمین بخت اسد بحث‌های زیادی مطرح است. او می‌توانست در ابتدای بحران سوریه با اعمال اصلاحات اساسی رادیکال تنش در سوریه را کاهش بخشد. او می‌توانست با تعهد به اجرای رفرم‌های اساسی راه گفتمان با ناراضی‌ها را انتخاب کند، اما او دستور تیراندازی به روی آنان و سرکوب آن‌ها را صادر کرد و تمام شانس خود را از دست داد.

منبع:

“Bachar El-Assad, l’homme des rendez-vous manqués”

Par : Kristin Helberg – Courrier International – N° 1086 25.08.2011