بهنام دارایی‌زاده – آیا «حق استراحت و شادی» [۱] (Right to rest and leisure)، را می‌توان به عنوان یک «مطالبه مشخص سیاسی» مطرح کرد؟ اگر چنین است، در شرایط کنونی جامعه ایران، این حق بیشتر مورد خواست یا مطالبه کدام بخش از جامعه قرار دارد؟

مدتی پیش، یک برنامه ساده تفریحی در تهران که توسط گروهی از جوانان در شبکه‌های اجتماعی ترتیب داده شده بود و در آن شرکت‌کنندگان با بطری‌های پلاستیکی و تفنگ‌های آب‌پاش به «آب‌بازی» مشغول شدند، نه تنها مورد توجه رسانه‌های دولتی و مقامات پلیس در ایران قرار گرفت، بلکه سبب شد یادداشت‌ها و تحلیل‌های مختلفی نیز در همین زمینه منتشر شود.

امین بزرگیان، روزنامه‌نگار و تحلیل‌گر مسائل اجتماعی در یادداشتی با عنوان «مقاومت شادان»، از «خنده‌ها و بازی‌های جمعی و خیابانی»، به عنوان حرکت‌هایی یاد کرد که در فضای کنونی ایران، سویه و ماهیتی «سیاسی» پیدا کرده است. در همین زمینه با او گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

شما در یادداشتی که به تازگی در وب‌سایت رادیو زمانه با عنوان «مقاومت شادان» منتشر کردید، از برنامه‌ای نظیر آن‌چه به تازگی در پارک «آب و آتش» تهران رخ داد، به مثابه یک رخداد‌ «سیاسی» نام بردید. ممکن است بفرمایید تعریف شما از یک «رخدادسیاسی» چیست؟

امین بزرگیان: وقتی ما می‌شنویم که یک «رویداد سیاسی» اتفاق افتاده است، ابتدا این به ذهن‌مان می‌رسد که تعدادی کنشگر سیاسی وابسته به یک حزب یا به طور مستقل، با برنامه‌ریزی در جایی جمع شده‌اند و انتقادهای خودشان را درقالب طرح شعار یا انتشار بیانیه نسبت به دولت و حاکمیت بیان داشته‌اند.

اگر منظور قائل شدن به وجود چنین ارتباطی بین «کارناول پارک آب و آتش» و «امر سیاسی» است، من کاملاً با آن مخالفم. به هیچ وجه این صورت‌بندی وجود ندارد. اتفاقاً چون چنین چیزی وجود ندارد، آن را مهم و تبدیل به شبح مردم یا «امر سیاسی» در معنای دیگر کرده است.

آن چیزی که در کارناوال پارک «آب و آتش» برای من مهم بود، کشف «ماهیت سیاسی خنده‌های جمعی» بود! «کارناوال آب و آتش» را نه کنشگران مرسوم سیاسی برگزار کردند و نه حتی یک کلمه انتقادی نسبت به حاکم و دولت در آن مطرح شد.

پرسش اصلی این است: چرا وقتی ما عکس‌های این رویداد را می‌بینیم، احساس آزادی می‌کنیم؟ چرا پلیس نسبت به این رخداد واکنش نشان می‌دهد و فرمانده پلیس برای چنین اتفاقی که ساده به نظر می‌رسد، نشست مطبوعاتی برگزار می‌کند؟ چرا سایت‌های دولتی به گونه‌ای رادیکال نسبت به آن واکنش نشان می‌دهند؟ واکنش‌هایی شبیه به آن چیزی که نسبت به تجمع‌های پس از انتخابات نشان می‌دادند. چرا از فعالین این کارناوال، مانند برخوردی که با کنشگران سیاسی می‌شود، اعترافات تلویزیونی می‌گیرند؟ همه این‌ها بیانگر این است که چیزی از «حاکم» در جریان این ماجرا دست انداخته شده است.

در واقع هرجا که دیدیم «پلیس» حاضر شده، باید دریابیم که به نوعی «امر سیاسی» نیز واقع شده است. تلاش من این بود که نشان دهم چه اتفاق سیاسی، خارج از اراده کنشگران «کارناوال آب و آتش» رخ داده که «حاکم» را مضطرب کرده و به یک معنا «مردم» را دوباره بازتولید کرده است.

این طور به نظر می‌رسد که خاستگاه اجتماعی- طبقاطی این دست از جوانان که در شبکه‌های اجتماعی قرار می‌گذارند، بیشتر طبقه متوسط یا مرفه در شهرهای بزرگ است. اگر قائل به «ماهیت سیاسی» این نوع حرکت‌ها بشویم، فکر می‌کنید این امر چه پیامد‌هایی می‌تواند برای سرنوشت جنبش اعتزاضی مردم ایران داشته باشد؟

شما در لابه‌لای پرسش‌تان «فرضی» را مطرح می‌کنید که من آن را به این شکل قبول ندارم. آن فرض هم این است: ما زمانی «جنبش اجتماعی» خواهیم داشت که همه طبقات و همه گروه‌ها با یک سطح آگاهی شبیه به هم در آن شرکت داشته باشند و آن را پیش ببرند. این فرض به باور من غلط است!

موقعیت زنان در شرایط سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران، یک موقعیت خاص و یگانه است. وضعیت زنان در ایران به گونه‌ای شده است که حضور و مشارکت آنان، هر مکان و فضایی را «سیاسی» می‌کند.

تجربه‌های تاریخی و اتفاقاً نظریات خود مارکس هم این فرض را رد می‌‌کند. واقعیت این است که در دنیای جدید به لحاظ این‌که «طبقه متوسط» امکانات فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی بیشتری برای «کنش» دارد، سردمدار کنشگری اجتماعی ( نه الزاماً سیاسی) می‌شود.

بعد از این مرحله است که سایر گروه‌ها و طبقات اجتماعی به آن می‌پیوندند. برای نمونه، در جریان اتفاق‌های «جنبش سبز» دیدیم که این «طبقه متوسط شهری» بود که به خیابان آمد و اعتراض کرد.

در شهرستان‌های کوچک یا روستا‌ها، حرکت اعتراضی مشخصی صورت نگرفت و نباید هم چنین انتظاری داشت. به رغم این واقعیت، این ویژگی چیزی از «ماهیت سیاسی» حرکت‌هایی نظیر«کارناوال آب و آتش» در تهران کم نمی‌کند.

به نظر شما این نوع از حضور جوانان در خیابان‌ها، آیا تفاوت ماهوی با حضورهای آشنای آنان در مراسمی نظیر «شام غریبان» و «چهارشنبه سوری» و… دارد؟ به باور شما آیا آن حضورها و حرکت‌ها نیز به همین میزان «سیاسی» است؟

اتفاق مهمی که پس از «جنبش سبز» افتاده این است که شرایط جدید، به روی تمامی کنشگران اجتماعی ایران تاثیر گذاشته. به این معنا، هرجا که قرار است «کنش جمعی» صورت گیرد- هرچند که آن کنش، تاریخچه و ضوابطی دیگر داشته و حتی در پاره‌ای از مواقع، اساساً متعلق به حاکم بوده (همانند روز قدس و یا ۲۲ بهمن) – گروه‌های معترض، محکومین و بی‌چیزان با مداخله و بازتعریف آن، به آن حرکت، رنگ جدیدی می‌زنند و به نوعی آن را از خود می‌کنند.

از این نگاه، مراسمی مانند شام غریبان، چهارشنبه سوری، روز قدس، مسابقه‌های فوتبال استقلال و پرسپولیس و… همه تبدیل به میدان‌هایی خطرناک برای حاکم می‌شود. چرا که این حرکت‌ها، «تصویر مردم» را منعکس می‌کند و مردم می‌توانند در چنین فضاهایی با یکدیگر سرود مشترک بخوانند، همدیگر را ببینند و احساس «همبستگی اجتماعی» کنند و در نهایت به یاد بیاورند که مردمند.

شما در یادداشت خودتان، روی مسئله حضور زنان در این نوع حرکت‌های کارناوال‌مانند تاکید کردید. به نظر شما چرا حضور زنان در این حرکت‌ها تا به این اندازه محوری و تعیین‌کننده است؟

سئوالی که برای من ایجاد شد این بود که اگر کارناوال «آب و آتش»، بدون حضور زنان برگزار می‌شد، آیا به همین میزان «صدای حاکم» را در می‌آورد؟ آیا به این میزان پلیس از خود واکنش نشان می‌‌داد؟
به باور من، موقعیت زنان در شرایط سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران، یک موقعیت خاص و یگانه است. وضعیت زنان در ایران به گونه‌ای شده است که حضور و مشارکت آنان، هر مکان و فضایی را «سیاسی» می‌کند. چرا که «زن»، همواره در این میان موجودی سرکوب شده بوده، هم از جانب فرهنگ حاکم و هم از جانب نهاد دولت.

حضور و مشارکت زنان در میدان‌های اجتماعی و موقعیت‌های متفاوت، به نوعی «لو دهنده» دولت و فرهنگ حاکم است. زنان هر جا که حاضر می‌شوند، به نوعی «محدودیت» و «موقعیت سرکوب شده» خودشان را نشان می‌دهند و این امر لودهنده چیستیِ «فرهنگ» و «حاکم» است.

پی‌نوشت:
۱- ماده ۲۴ اعلامیه جهانی حقوق بشر (۱۹۴۸)