امین بزرگیان − کارناوال پارک آب و آتش، صدای حاکم را درآورده است. پلیس از اینکه به این تجمع حمله نکرده بسیار ناراحت است. گویی صدای خنده‌ها به قصر رسیده است. از نظر حاکم، خنده‌های بیرون از تقویم رسمی و بدون مشارکت حاکم واطلاع پلیس، خنده‌ای مشکوک است. بیراه نیست که رئیس پلیس تهران این گونه اقدامات را برهم زننده “نظم” و “امنیت” خوانده است.
سؤال اساسی اینجاست که در خلال خنده‌ها وبازی‌های کودکانه جمعی، چه اتفاقی رخ می‌دهد که به حاکم بر می‌خورد؟
 
تعلیق سلسله مراتب
 
 میخائیل باختین، در کتاب “رابله و دنیاى او” با بررسی فرهنگ کارناوالى رنسانس، نشان داد که کارناوال‌ها چگونه همه تمایزات سلسله مراتبى و حصارهاى میان افراد و ممنوعیت‌هاى زندگى معمولى را به حالت تعلیق موقتى درمیآوردند. باختین توضیح داده که به تعبیر سردار ساجدی نیا چگونه کارناوال‌ها نظم مستقر را برای لحظاتی برمی‌چینند. کارناوال‌ها مناسکى بودهاند که در آن، افرادِ در رأس قدرت به باد استهزا گرفته می‌شدند و تمامى عقاید رسمى جامعه، اصول خدشه ناپذیرتاریخ، تقدیر و سرنوشت را پوچ جلوه میدادند. کارناوال با ماسک‌ها و پرچم ها، جشن‌ها و بازى‌ها و عربده کشی‌هاى بی پایان، احیاى لذت‌ها را خواستار بود. مجموعه خنده‌ها و حرکات تنانه‌ای بود که به هیچ امر مقدسی ارجاع داده نمی‌شدند، شادی‌هایی که برای موهبت خداوندگارانه وشاهانه برنامه ریزی نمی‌شدند. در کارناوال ها، طبقات بالا و پایین جامعه بدون توجه به هویت‌ها حضور پیدا می‌کردند و “وضعیت” را به تعلیق موقتى می‌بردند، وضعیتی که ماهیتش به این سلسله‌بندی‌ها و تمایزات وابسته است. حضور تنانه و جمعی با تعلیق وضعیت مستقر در خیابان؛ گویی انقلابی رخ داده است. بی راه نیست که بودلر، انقلاب فرانسه را جشن عمومی‌ای توصیف کرد که طولانی شد.
 
 
باختین می‌نویسد: ” بر خلاف جشن رسمى، کارناوال، پیروزى نوعى رهایى گذرا از حقیقت مسلط و نظام حاکم و نابودى موقت تمام مناسباتِ سلسله مراتبى (طبقاتى)، امتیازها، قواعد و محرمات بود…. این خنده پیش از هر چیز خنده جشن است و بنابراین واکنشى فردى در برابر این یا آن پدیده مضحک منفرد نیست. خنده کارناوالى در وهله نخست از آن مجموعه مردم است.”
 
کارناوال آب و آتش و کشف ماهیت سیاسی تمامی چیزها
 
بی‌شک، کارناوال آب وآتش، به سبب نزدیکی‌اش به انقلاب، پلیس را فراخواند. خنده‌ای بود جمعی وتنانه‌، بدون هماهنگی با حاکم‌، که “مردم” را درخود بازتاب داد. مناسبات جعلی هویتی و طبقاتی ( مذهبی، غیرمذهبی– زن  مرد– متشخص ، قرتی − وغیره) ، با کنشی به غایت ساده وحیوانی (bio ) به استهزا کشیده شدند و بدین ترتیب ویژگى انتزاعى و آرمانى شان را ــ آن گونه که سعى می‌کنند نمایش دهند ــ در لحظاتى، از دست دادند. این لحظات، لحظات رهایى بود. در این جاست که خنده‌ها و دویدن‌ها و آب پاشیدن‌ها و بازی جمعی در خیابان، ماهیت سیاسی خود را نمایش می‌دهند و از فردای آن روز به مجموعه ابژه‌های مخاطره آمیز حاکم اضافه می‌شوند. از امروز هرجا که نام آب بازی بیاید، پلیس بلند می‌شود، می‌ایستد. مقاومت چیزی نیست جزهمین اتفاق: کشف ماهیت سیاسی تمامی چیزها.
 

نقش خنده
 
باختین در فصل نخستین کتابش، با تبارکاوى خنده در فرهنگ عامه سدههاى میانه، این مسئله را بیان می‌کند که خنداندن و خندیدن به مثابه ابزارى هستند که در جهت مقاومت و غلبه بر ایدئولوژى رسمى عمل می‌کنند: ” فقط فرهنگهاى جزمى و استبدادى به طور یکجانبه جدى هستند. خشونت، خنده را نمی‌شناسد.”
 
 به نظر یاختین مکانیسم خنده، همان توان و نیرویى است که تمامى تشریفات فئودالى، اخلاقى، اجتماعى و هر نوع ایدئولوژى را در هم می‌شکند و در واقع آشکارکننده “حقیقت” است.
 
دامنه خنده، می‌تواند به همه چیز سرایت کند و برای همین برای امر مسلط بسیار مخاطره آمیز است. عبارات “وقیح”، “غیرمتعارف”، ” منافی عفت ” و “غیراخلاقى” که حاکم براى محکوم کردن مناسک کارناوالى به کار می‌برد، گویاى قدرت نمادین زیادى است که فرهنگ زندگى روزمره در برابر فرهنگ رسمى برخوردار است. او به گونه‌ای شیزوفرنیک مدام به دنبال مقصر می‌گردد. اگر درخلال سخنان کارشناسانش شنیدید که نگهبان پارک مقصر این بی عفتی هاست اصلا تعجب نکنید، کارناوال همچنان ادامه دارد.
  
نقش زن
 
“زن”، در کارناوال آب و آتش نقشی به غایت مهم دارد. او در مرکز عکس‌ها و گفته‌های سایت‌ها وخبرگزاری‌های منتقد کارناوال است. در واقع اوست که بار سیاسی کردن کارناوال را بیش از هر عنصر دیگری بر دوش می‌کشد.
 
اگر این کارناوال بدون زن برگزار می‌شد تا این اندازه برای حاکم مخاطره آمیز بود؟
صدای خنده‌ها او را تا این اندازه می‌آشفت؟
اینجاست که وضعیت ویژه زن برای حاکم معلوم می‌شود. او در دستگاه‌های تبلیغاتی، تمام ارجاعاتش برای محکوم ساختن این حرکت را بر زن حمل می‌کند.
 
حاکم با استفاده از زن، کارناوال را به “فساد” تبدیل ساخته و با این مکانیزم آشنا سرکوب را توجیه می‌کند.
 
حاکم موضوع حجاب را به میان می‌کشد. حجاب چیزی نیست جز ارجاع به تن زنانه. دویدن زنان، خنده‌های بلند او، استفاده متفاوتش از دست‌ها و حتی آب و…. کنش‌هایی هستند خارج از تلاش مستمر ایدئولوژیک و نهادی او برای ساختن زن نمونه. حال وضعیتی را پیش رو دارد که زن نمونه او به گونه‌ای جمعی در خیابان فرو ریخته است. درخلال کارناوال، زنی دیگر نمایش داده شده که او با اشکال بسیار مرسوم ترش در حال جنگ است– مثلا در خلال گشت ارشاد. کارناوال تمام این سازه و سرمایه گذاری را به هم زده است.
 
حاکم از عادی سازی تن زن در جامعه می‌ترسد به این دلیل ساده که با زن، “مردم” ساخته می‌شود. او تن زن را غیر عادی می‌کند تا خود زن را با ابزار تن اش، به چیزی عادی و مرسوم تبدیل سازد؛ موجودی با وظایف و کارکردهای ویژه. زن، سیاست را با تن سرکوب شده خود پیش می‌کشد و اجتماع را بیش از پیش، مردم می‌کند. به این معنا که هستی سرکوب شده زن عنصری است که با وجود او سیاست و اعتراض به سرحدات خودش نزدیک می‌شود و امکان ظهور بنیادین اش فراهم می‌شود.
 
 در واقع هم برای حاکم و هم برای محکومین، زن عنصری است که کارناوال آب و آتش را به چیزی مازاد بر بازی تبدیل ساخته است. اوست که با دست گذاشتن بر نقاط حساسیت برانگیز فرهنگ و دولت بر دیواره‌های آنها می‌کوبد و تغییر را طلب می‌کند.
 
خنده کارناوالی و زن چیزهایی هستند برای محکومین که هیچگاه به دست حاکم نمی‌رسند: چیزهایی برای مقاومت.