شهرنوش پارسیپور- گفتیم که گیلگمش و انکیدو پس از راهپیمایی بسیار دراز که چندین شبانهروز به درازا میکشد خود را به جنگلهای سدر یا کاج لبنان میرسانند. جالب است که در جریان این سفر خوابهای گیلگمش یک به یک تعریف میشود، اما از مراسم خوراک خوردن آنها، که در یک سفر درازمدت کار بسیار مهم و گاهی مشکل است، حرفی به میان نمیآید.
در داستان «اویسه»ی هومر به کرات در باب خوراک خوردن قهرمانان کتاب سخن به میان میآید. در شاهنامه نیز گاهی در اینباره گفتوگو به میان میآید. اما در داستان گیلگمش در مقطع این سفر کوچکترین سخنی به میان نمیآید. مسئله از این نظرگاه مهم است که این شخصیتها پیاده راه میروند و چندین شبانه روز میروند. پس باید از خوراک خوردن آنها حرفی در میان آید. این مسئله مرا به این اندیشه اندر میبرد که داستان گیلگمش در آغاز همانند یک نمایشنامه اجرا میشده است. شاید چیزی شبیه به نمایشهای تعزیه که یک ظرف کوچک آب کنایه از دریاست. در نتیجه اگر داستان گیلگمش به وجه نمایشی اجرا میشده طبیعیست که از خوراک خوردن حرفی در میان نیاید. در نمایشنامه، زمان به شدت کوتاه میشود. یک شبانهروز را میتوان در زمانی کوتاه نشان داد، چنان که در تعزیه اتفاق میافتد. در تعزیه به طور معمول مراسم خوراکخوری نیز نشان داده نمیشود.
اینک اما قهرمانان ما رودرروی هوم بابا هستند. سالیان درازیست که به این هوم بابا فکر کردهام. تا این لحظه نتوانستهم تفسیری درباره شخصیت هیولایی او به دست آورم. در تصویرهائی که ممیز در ترجمه احمد شاملو قلمی کرده بود او را با اندام باروری بسیار درازی به تصویر کشیده بودند. در طی آن سالیان برای من چنین جا افتاده بود که جنگ با هوم بابا باید جنگی میان خود گیلگمش و نفس او باشد. ممکن هم هست که این تفسیر درست باشد. اما چون این سفر به صورت یک سفر واقعی تصویر میشود و انکیدو نیز حضور دارد، بسا که با حفظ تعبیر نخست، هوم بابا نماینده یک نهاد اجتماعی جنسی باشد. شاید در این جنگل که زیر فرمان بانو خدای زندگی قرار دارد آمیزشهای دستهجمعی به انجام میرسیده است. شاید این آمیزشها اجباری بوده است. یعنی پسران و دختران با زور وادار به عمل آمیزشی میشدهاند. داستان در اینباره ساکت است. اما نام هوم باباست که مرا دچار این اندیشه کرده است. در جنوب ایران کسانی زندگی میکنند که با عنوان «بابازار» و «مامازار» خوانده میشوند.
شهرنوش پارسیپور: حتی اگر «انکیدو» یک شخصیت مستقل از گیلگمش باشد، اما حضورش یادآور حالت وحش است. او چنان انعکاس «گیلگمش» است که آنان به یک جان در دو بدن شباهت دارند. انکیدو در برابر «شمهت»، فاحشه بیتاب میشود و روزهای دراز با او عشقبازی میکند، اما به این ترتیب معصومیت دوران وحش خود را از دست میدهد.(+بشنوید)
این شخصیتها متخصص بیرون کشیدن جن و بادهای مختلف از بدن انسان هستند. مراسم به طور معمول در جمع انجام میگیرد. در این زمینه ناصر تقوائی مستند بسیار خوبی تهیه کرده است. شاید این مراسم در دنیای بسیار قدیم به آمیزش دستهجمعی نیز کشیده میشده است. شاید بتوان باور کرد که در عصر مادرتباری در منطقه خاورمیانه، که بانو خدا ایننانا، که بعدها به عنوان ایشتار نامیده شده است، از اهمیت زیادی برخوردار بوده است، رفتار آمیزشی جمعی رسمیت داشته است. به هرحال هیچ شک نیست که داستان گیلگمش در میان لایههای مختلفی که عرضه میکند، بر تضاد این شخصیت با حضور زنانه تأکید دارد. این مسئله را در بخشهای بعدی داستان دنبال خواهیم کرد.
اینک اما گیلگمش در میانه جنگل ایشتار ایستاده است و با هیولایی میجنگد که به رغم تعاریفی که از او به دست داده میشود مبهم باقی میماند. کار تهدیدهای هوم بابا بالا میگیرد. گیلگمش دوباره دست به دامن شمش خدای خورشید میشود و او چهار باد شمال و جنوب و مشرق و مغرب را به یاری آنها میفرستد. او سیزده باد مختلف را به یاری گیلگمش میفرستد. البته شمش خود آفریینده هوم باباست. اما اینک به گیلگمش یاری میرساند. گیل مش اما در برابر چربزبانی هوم بابا که ناگهان با کشف ضعف خود در برابر گیلگمش مهربان شده در کشتن او تردید دارد. در اینجا انکیدو بارها فریاد میزند که تا خدایان مختلف برای کمک به او نیامدهاند هوم بابا را بکشد. گیلگمش هوم بابا را میکشد. به اتفاق انکیدو به جان درختها میافتند. اینک پیش از اینکه در داستان پیش برویم اندکی به آنچه تا اینجا خواندهایم دقت کنیم. نخستین نکته این است که انکیدو از کوهستان آمده است. پس از راه بسیار دور و احتیاطاً بسیار سردی آمده است. انکیدو لخت است، پس از درون فرهنگی آمده است که حداقل در مرحله ماقبل اختراع پارچه زندگی میکند. در عبن حال انسان وسوسه میشود که فکر کند او از برابر یک یخبندان ناگهانی گریخته است و در جستوجوی آفتاب به طرف جنوب آمده است. او اما در عین حال بسیار روشنفکر و صاحب عقیده است. آیا او وجه دیگری از شخصیت خود گیلگمش است؟ آیا گیلگمش، انکیدو و هوم بابا سه وجه حضور یک انسان هستند؟
به هرشکل که نگاه کنیم، حتی اگر انکیدو یک شخصیت مستقل از گیلگمش باشد، اما حضورش یادآور حالت وحش است. او چنان انعکاس گیلگمش است که آنان به یک جان در دو بدن شباهت دارند. انکیدو در برابر شمهت فاحشه بیتاب میشود و روزهای دراز با او عشقبازی میکند، اما به این ترتیب معصومیت دوران وحش خود را از دست میدهد. براین پندارم که هر انسانی یک وجه وحشی دارد که در اعماق وجود او مسکن گرفته. این وجه وحشیست که کشتن هوم بابا را به گیل گمش تلقین میکند. گیل گمش در کنار این مرد بیابانی به نوعی کمال میرسد. چنین به نظر میرسد که با کشتن هوم بابا، به هر نحو که تفسیر شود، دوستی دو مرد به اوج خود میرسد. این میدانیست که هسته پدرسالاری آینده را در بطن خود میپروراند. از اینجا به بعد داستان به طور رسمی در جهتی حرکت میکند که اقتدار زنانه را محدود کند.
خواندیم که کاتب این داستان یک کاهن جنگیر اعصار باستان است. اما آیا ممکن است که کاتب نخستین یک زن بوده باشد؟ امیدوارم که مرا فمینیست ندانید، اما دلایلی برای این حرفم دارم که در انتهای مقال برایتان خواهم گفت. اما فقط دقت کنید که ما در عصری هستیم که زنان در ایران حق خواندن ندارند. در عوض خوانندگان مرد تمامی ترانههایی را که در زمان گذشته زنان خواندهاند، بدون ذکر نام آنها، دوباره میخوانند. روشن است که عصر مادرتباری در مقطعی به پایان خود میرسد. این هم میتواند روشن به نظر برسد که ارزشهای آن عصر به نحوی به دوره بعدی منتقل شده است. پس داستان گیل گمش میتواند از خامه زنی چکیده باشد که در ادبیات چیرهدست بوده است، مثلا انهدوانا، که در چهار هزار سال پیش به عنوان شاعر در همین منطقه خاورمیانه زندگی میکرده است. یکی از دلایلی که مرا به این گمان رسانده است ترتیب قابل تأمل ورود زنان به این داستان است که در آینده درباره آن حرف خواهم زد. کمی بعید به نظر میرسد که مردی با این دقت تمامیت وجوه حضور زنانه را را تعریف کند. در حقیقت زنان همانند دایرهای گیلگمش را دربرگرفتهاند. مادرش نین سون و بانو خدا آرورو که انکیدو را برای او زایانده است. شمهت فاحشه که مرد وحشی را رام کرده است. در این کار بیش از آنکه خرد مردانه را ببینیم با نوعی خرد زنانه رودررو هستیم. اگر در نظر بگیریم که هاری پاتر را یک زن نوشته است بیشتر متوجه میشویم که یک زن میتواند با در نظر گرفتن یک شخصیت اصلی مردانه به نحوی بنویسد که تمامی نقطه نظریاتش را بدون نگرانی بیان کند. این بحث از این نظر لازم بود که ما در برنامه آینده رودرور با بانو خدا ایشتار خواهیم شد که به عنوان یکی از اصلیترین شخصیتهای این داستان وارد میدان خواهد شد. این نیز دلیل دیگری ست که جنگل هوم بابا باید مکان رفتارهای آمیزشی گروهی بوده باشد. شاید آنها که داستان گیلگمش را میخواندند یا بازی آن را تماشا میکردند این راز را میدانستند و بنابراین نویسنده دراینباره توضیحی نداده است.
با احترام
اصلا متوجه استدلالهای شما نمیشوم
مثلا استدلالتان برای این که زن داستان رو گفته یا این که اصلا چرا به این موضوع پرداختید ، منطقی که ظاهرا نیست.
شاید در اسطوره شناسی باید اینطور سخن گفت ، به هر حال من یک مهندسم.
اگر اسطوره شناسی اینطور باشد یک دانش استقرایی نیست و جسارتا این دانش هیچ فایدیی ندارد و شبیه به خرافه میماند که بعید هست وه تلاش شما نشان میدهد که اینطور نیست.
کاربر مهمان / 14 August 2011