جف فاست ـ نخستین دوران پروازهای سرنشین‌دار ناسا، دقیقاً در ساعت ۵ و ۵۷ دقیقه و ۵۴ ثانیه صبح روز بیست و یکم جولای ۲۰۱۱، به وقت شرق ایالات متحده به پایان رسید. درست ۵۴ ثانیه بعد از این‌که چرخ‌های عقبی شاتل آتلانتیس، باند فرودگاه مرکز فضایی کندی را لمس کرد، این پرنده کهنه‌کار فضایی برای همیشه متوقف شد؛ اتفاقی که به زبان مخصوص شاتل‌ها می‌شود: «هوستون؛ چرخ‌ها ایستاد». دیگر از لحظه ذکر این جمله به بعد، شاتل هرگز با پیشرانه‌های خود از جایش نخواهد جنبید. از اینجا به بعدش نوبت به یدک‌کش‌ها و حتی یک هواپیمای ترابری بوئینگ ۷۴۷ است تا پرنده پیر را به مقصد ابدی‌اش برسانند: یک موزه در نزدیکی‌های واشنگتن، دیگری در لوس‌آنجلس و یکی هم در‌‌ همان مرکز فضایی کندی در شهر اورلاندوی فلوریدا.

شاید اندکی عجیب به نظر آید اگر فرود هفته پیش آتلانتیس را پایان نخستین عصر برنامه‌های سرنشین‌دار ناسا بنامیم. شکی نیست که خیلی‌ها مدعی‌اند شاتل‌ها بعد از پروژه‌های مرکوری، جمنای و آپولو، دست کم عصر دوم پروازهای سرنشین‌دار ناسا را به خود اختصاص دادند، اما با وجود این‌که شاتل‌ها فاصله تکنولوژیکی فاحشی تا برنامه‌های پیش از خودشان دارند (فاصله‌ای که در آن، می‌شود از موشک‌های گران‌قیمت یک‌بار مصرف و کپسول‌های تنگ سرنشین‌دار گذشت و به کامیون‌های چندبارمصرف فضایی رسید)، اما باید اعتراف کرد که شاتل‌ها هم محصول برنامه‌ریزی و سیاست‌های کلانی بودند که اساساً برای پروژه‌های پیش از خودشان تعریف و تدوین شده بودند. درک همین نکته به ما کمک می‌کند تا بهتر قدر وضعیت فعلی ناسا را بدانیم.

پنجاه سال پیش، برنامه‌های فضایی سرنشین‌دار آمریکا با شتاب سرسام‌آوری کلید خورد و بلافاصله در رقابت تنگاتنگ و گستاخانه‌ای با اتحاد جماهیر شوروی افتاد تا هریک از آن‌ها در پی اثبات برتری‌اش در فضا و البته زمین بیفتد. هرچند مثل افسانه می‌ماند اگر بگوییم در آن زمان ناسا به بودجه نامحدودی دسترسی داشت- و حتی کنگره از مدت‌ها پیش‌تر و در اوایل دهه ۶۰ میلادی هم به این سازمان توجهی ویژه نشان می‌داد- اما بایستی پذیرفت که خزانه کشور در قیاس با سالیان بعد از آن دوران، بیشتر به روی برنامه‌های سرنشین‌دار فضایی گشوده بود و همین مسئله هم به پیشرفت‌های فضایی سریعی زیر سایه فرود موفقیت‌آمیز مه‌نشین آپولو-۱۱ انجامید که ۴۲ سال پیش، در همین ماه اتفاق افتاد. از حیث رقابت‌های فضایی ابرقدرت‌ها، مأموریت‌‌ همان موقع انجام شده بود.

اما برای ناسا این پرسش مطرح شد: از اینجا به بعدش چه؟ هنوز پروژه‌های جاه‌طلبانه‌ای برای ادامه پرواز‌ها به چشم می‌خورد؛ ازجمله احداث پایگاه‌هایی در ماه و مریخ، اما در نبود هیچگونه رقابتی که یک برتری بین‌المللی را به ارمغان آورد، رغبت ملی دیگر رو به کاهش گذاشته بود و این‌بار ناسا باید به رقابتی با سایر اولویت‌های ملی تخصیص بودجه وارد می‌شد. با این وجود هنوز برنامه‌های فضایی سرنشین‌دار پیشین ناسا، انگیزه کافی برای ادامه رؤیاپردازی‌های فضایی را در عمل مهیا می‌کردند. هرچند که دیگر از انگیزه‌های فضایی تولید موشک‌های غول‌آسای «ساترن ۵» (که در سفر به ماه از آن‌ها استفاده می‌شد) و کپسول‌های سرنشین‌دار آپولو خبری نبود؛ اما همچنان تأسیسات زمینی قابل توجهی به‌شکل کارخانه‌ها، نیروی کار و عموماً صنعت نوپایی که طی تنها یک دهه شکوفا شده بود، دیده می‌شد. از این‌رو هنوز علل ملموسی برای پیگیری سفرهای سرنشین‌دار فضایی وجود داشت تا به نحوی حیات این صنعت پرمصرف- و یا لااقل آن شکوه اسطوره‌وارش که طی دوران آپولو به اوج خود رسیده بود- را تأمین کند. چند دلیل ناملموس هم البته در این بین به چشم می‌خورد: هرچند که ایالات متحده، مسابقه تسخیر فضا را با سربلندی پشت سر گذاشته بود، اما جنگ سرد همچنان بر قوت خود باقی بود و چه می‌شد اگر شوروی، سواره‌نظام‌ سپاه خود را در مدار کم‌ارتفاع زمین پیاده می‌کرد؟

لذا انگیزه‌ای که پیشینه‌ آن به دهه ۶۰ میلادی بازمی‌گشت، به برنامه فضایی کاملاً جدیدی تزریق شد: شاتل‌ها. این مقاله قصد ارزیابی مزایا و معایب برنامه سی‌ساله شاتل‌ها را ندارد، چراکه به‌شکل گسترده‌ای به این مقوله پرداخته شده و در آینده هم خواهد شد، اما هدف اصلی شاتل‌ها یک چیز بود: کاهش هزینه‌های دسترسی به فضا و پس‌انداز بودجه برای پیشبرد امور مداری، ساخت ماهواره‌ها و ارتقای علوم فضایی و شاید حتی تولید زیرساخت‌هایی برای از سرگیری سفرهای فضایی انسان به فرا‌تر از مدار کم‌ارتفاع، اما هر اندازه که شاتل‌ها به اهداف شگرف و متعدد، از پرتاب و تعمیر تلسکوپ فضایی هابل گرفته تا احداث ایستگاه فضایی بین‌المللی نائل آمدند، در تحقق هدف اصلیشان که‌‌ همان کاهش هزینه‌های دسترسی به مدار کم‌ارتفاع زمین بود، از در ناکامی درآمدند. شاید علتش این بود که برنامه شاتل‌ها، در نیمه‌راه پیشرفت با کسری بودجه و به تبع‌ آن کاستی‌های مهندسی مواجه شد. شاید هم اصلاً این هدف اقتصادی (یعنی کاهش هزینه سفرهای سرنشین‌دار فضایی)، آنقدر‌ها برازنده یک جهش بزرگ فناورانه نبود.


همین انگیزه، شاتل‌ها را تا در دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی مشایعت کزد و به احداث ایستگاه فضایی بین‌المللی هم یاری رساند. از آن زمان بود که علائم ضعف انگیزه‌ای که بازمانده سال‌های‌ تسخیر فضا تلقی می‌شد، کم‌کم آشکار شد. دیگر آن وفاق ملی چشمگیری که در عصر تسخیر فضا دیده می‌شد، برای نسل فضاپیماهای بعد از برنامه شاتل تکرار نشد و این واقعیت را، هم از نقطه‌نظر فنی- که با تماشای لشگری از ایده‌های شکست‌خورده (از فضاپیمای راک‌ول ایکس-۳۰ گرفته تا X-۳۳) می‌توان بدان پی برد- و هم از نقطه‌نظر سیاست‌گذاری بایستی گفت. گام بعدی در مسیر سفرهای سرنشین‌دار فضایی چیست؟ هنوز گزینه‌های فراوانی وجود دارد، از بازگشت به ماه گرفته تا سفر به مریخ، اما هیچ‌کدامشان دیگر آن حمایت عمومی گسترده سابق را ندارند و این روند، حدود ۲۰ سال است که از زمان دولت جورج اچ. دبلیو بوش آغاز شده است. دیگر اشتیاق و رغبتی به تخصیص بودجه برای پیشگامی در برنامه‌های جدید کاوشی، احیای آپولو‌ها و یا حتی شروع برنامه‌ای جاه‌طلبانه‌تر از آپولو، وجود ندارد.

اگر سانحه کلمبیا در فوریه ۲۰۰۳ به وقوع نمی‌پیوست، شاید هنوز شاتل‌ها به یکه‌تازیشان ادامه می‌دادند؛ چراکه گمانه‌زنی‌هایی در آن زمان مبنی بر تمدید مأموریت‌ این ناوگان تا سال ۲۰۲۰ و یا حتی فرا‌تر از آن در شرف تصویب بود؛ تصمیمی که با وجود آن، دیگر ضرورتی در اندیشیدن به فضاپیمای جایگزین شاتل‌ها حس نمی‌شد و نیازی هم به تعریف راهبردی فرا‌تر از احداث ایستگاه فضایی بین‌المللی نبود، اما با این همه، این تصمیم صرفاً امر قریب‌الوقوع بازنشستگی‌ این برنامه را به تعویق می‌انداخت. به‌هرحال علی‌رغم تلاش‌های خستگی‌ناپذیر نیروی کار فعال در این برنامه، شاتل‌ها بالاخره به‌عنوان فضاپیمایی معیوب که با کادر نامتخصصی هم اداره می‌شود شناخته شدند و چنین عقیده‌ای راه به چنین تصمیمی برد: شاتل‌ها را دوباره پرواز دهید تا ببینید چه سوانح مرگبار دیگری انتظارتان را می‌کشد.

در گذشته وقتی ایده ساخت سفینه یا راه‌اندازی پروژه‌ای با شکست مواجه می‌شد، ناسا با تمدید پرواز شاتل‌ها، این شکست را جبران می‌کرد. شاید این روش در گذشته جوابگو می‌بود و از نیاز به فوریت احداث فضاپیماهای جایگزین می‌کاست، اما با تصمیمی که به دنبال سانحه کلمبیا، دائر بر بازنشستگی قریب‌الوقوع شاتل‌ها و لزوم اتخاذ خط مشی تازه‌ای برای انتقال انسان به مدار کم‌ارتفاع گرفته شد، دست ناسا دیگر این‌بار برای ارجاع ناکامی‌هایش به شاتل‌ها، بسته ماند. دیگر هیچ چشم‌اندازی برای کاوش در فضا باقی نمانده بود.

هرچند این روز‌ها بحث‌هایی راجع به علت لغو پروژه Constellation (به‌معنای «صورت فلکی» که قرار بود ناسا طی آن، پس از بازنشستگی شاتل‌ها، به ماه بازگردد و در درازمدت به مریخ سفر کند) هنوز در جریان است و عده‌ای هم آن را به سرمایه‌گذاری ناکافی کاخ سفید و کنگره نسبت داده‌اند و عده‌ای هم ایراد کار را مشکلات ساختاری چنین چشم‌انداز بلندپروازانه‌ای می‌بینند، اما هرچه بود این برنامه نتوانست از ماجرای تعویض هیئت دولت آمریکا جان به در برد. این شکست، ما را گرفتار سرگردانی کنونیمان کرد و ذهنمان را به پرسشی واداشت که پاسخش دیگر تمدید مأموریت شاتل‌ها نیست. انگیزه‌ای که ریشه در روزهای نخست تسخیر فضا دوانده بود و طی چندین دهه گذشته هم برنامه شاتل را به پیش می‌راند، امروزه دیگر از میان رفته است.

برخی مدعی‌اند که مشکل برنامه‌های فضایی سرنشین‌دار ناسا، یا در فقدان سیاستگذاری‌های مطلوبی نهفته است که مقاصد و مهلت‌هایش به دقت مشخص شده باشند؛ و یا در اتکا به چشم‌اندازهای درازمدت و فرسایشی. مثلاً مقاله‌ای که اخیراً به قلم «والت کونینگهام» (Walt Cunningham- فضانورد بازنشسته) و «پی‌تر اولسون» (Peter Olson- از نمایندگان کنگره) در نشریه POLITICO منتشر شده است، نوک اتهام‌ها را به‌سوی نقش دولت در برنامه‌های سرنشین‌دار فضایی نشانه می‌رود و می‌گوید: «برنامه‌های ناسا با هدف کاوش در اعماق فضا، مستلزم تولید موشک‌های سنگین‌وزن و محموله‌های سرنشین‌دار است و همین باعث شده تا هدف مشخص و برنامه زمانی دقیقی برای خودشان نداشته باشند. واقعاً هیچ برنامه‌ای در کار نیست.»


البته نمی‌شود گفت هیچ برنامه‌ای در کار نیست؛ چراکه هم‌اکنون برنامه‌هایی با مقاصد و بازه‌های زمانی مشخص وجود دارد، اما شاید به‌قدر توقعات نویسندگان این مقاله، دقیق و کوتاه‌مدت نباشند. پروژه‌های بنیادین فراوانی هم در دست بررسی است، از جمله پرتابگرهای سرنشین‌دار وابسته به بخش خصوصی و همچنین ساخت یک محموله سرنشین‌دار و یک موشک غول‌آسا به‌منظور انتقال انسان به فرا‌تر از مدار کم‌ارتفاع. البته وضعیت موشک مزبور هنوز در هاله‌ای از ابهام است، اما مادامی‌که اهدافمان زیاده از حد درازمدت شوند، این را هم بایستی به خاطر سپرد که وقتی اوباما در سال گذشته تصمیم دولت خود را مبنی بر اعزام فضانورد به یک سیارک نزدیک به زمین تا سال ۲۰۲۵ اعلام نمود، افق مشخص‌شده در این تصمیم، تنها یک سال کمتر از چشم‌انداز جورج دبلیو بوش در سال ۲۰۰۴، برای بازگشتن به ماه تا سال ۲۰۲۰ بود.

پس مشکل از فقدان برنامه‌ریزی و به بیان بهتر، نبود اهداف و زمان‌بندی مطلوب نیست. ما چنین برنامه‌هایی را در گذشته هم بی‌آن‌که به هیچ هدفی برسند، در دستور کار خود داشته‌ایم. مشکل ما، ریشه‌ای‌تر از این صحبت‌هاست. مشکل ما، نبود توجیهی متقاعدکننده به‌منظور پیشبرد برنامه‌های باثبات و درازمدت دولتی در سفرهای سرنشین‌دار فضایی است. دلیل البته کم نیست (از علم و اکتشاف گرفته تا حیثیت ملی)، ولی هیچکدامشان، چه به‌تنهایی و چه در هماهنگی با همدیگر، آنقدر‌ها برای توجیه ثبات و بودجه‌ کافی برای تحقق هرکدام از چشم‌اندازهای درازمدت ناسا کفایت نمی‌کنند. از طرفی ناسا در سال‌های اولیه تأسیس آن هم‌آوا با تمامی ملت آمریکا، توجیه متقاعدکننده‌ای برای برنامه‌های فضایی سرنشین‌دار خود داشت: نوعی هراس بنیادی از شکست در جنگ فضایی با روس‌ها که آنگونه که از ظواهر کار برمی‌آمد، اهدافی بس فرا‌تر از تسخیر ماه را در سر می‌پروراندند. همین برای اعزام فضانوردان آمریکایی به ماه و تزریق انگیزه کافی به ناسا با هدف تمدید تلاش‌های فضایی‌اش تا سال‌ها پس از اتمام مسابقه فضایی هم کافی بود.

امروزه هم توجیه درازمدتی برای حضور انسان در فضا باقی است: حفظ بقا. انگیزه‌ای که از چندین لحاظ، نمی‌شود آن را فرا‌تر از یک احساس معمولی پنداشت: اگر به مدت طولانی در زمین بمانیم، بالاخره اتفاقی بروز خواهد کرد؛ چه یک بلای طبیعی همانند برخورد شهابسنگ باشد و چه فعالیت‌های جنگ‌افروزانه انسانی. این چیزی است که بقایمان را در اینجا به مخاطره خواهد انداخت. با این همه، تصور رد این توجیه یا حتی تمسخر آن در ذهن عامه مردم هم دشوار نیست. با درنظرگرفتن کلیه مشکلاتی که هم‌اکنون با آن مواجهیم، چه باک از وقوع پیشامد مرموزی که شاید صد‌ها، هزاران و یا حتی میلیون‌ها سال دیگر رخ بدهد؟
اگر این دلایل درازمدت جوابگویمان نباشد، بایستی به دلایل کوتاه‌مدت برای توجیه سفرهای سرنشین‌دار فضایی تکیه کرد که به‌نحوی غیرمستقیم از افق درازمدتمان هم حمایت می‌کنند. بعضی از متخصصین، مثل «جف گریسون» (Jeff Greason)، از اعضای اسبق «کمیته آگوستین» (که توسط باراک اوباما به‌منظور پژوهش در آینده سفرهای سرنشین‌دار فضایی تشکیل شده است)، مدعی‌اند که هدف اصلی‌ ناسا، حضور دائمی در فضاست و تنها مشکل ما نحوه پیگیری این خط مشی است. وی همچنین وقت اقدام را همین امروز می‌داند و معتقد است با اوضاع مالی فعلی، مردم آمریکا شاید صبر کمتری نسبت به پیشبرد برنامه‌های سرنشین‌دار فضایی به خرج دهند و این چیزی‌ست که قرار هم نیست از میان برود.

پایان برنامه شاتل‌ها، به‌لطف رکود اقتصادی این سال‌ها، کسری بودجه و بدهی‌های بین‌المللی، جنگ افغانستان و غیره، با دورانی مصادف شده که حسی از تشویش و تردیدگرایی (که به جرئت آن را می‌توان یک بیماری ریشه‌دار پنداشت) بر اذهان مردم مستولی شده است؛ حسی که از دهه ۷۰ تاکنون هیچکس تجربه‌اش را نداشت. پایان عصر شاتل‌ها و شکافی که به تبع آن در برنامه‌های سرنشین‌دار فضایی بروز خواهد کرد هم به این مشکلات اضافه شده است. مشکلی که به فراسوی سرمقاله‌های کوتاه و چندین پست وبلاگی راه پیدا نکرد و عکس‌العمل (و یا عصبانیت) عمومی چندانی را هم در پی نداشت. صبح پنجشنبه [هفته پیش]، حدود ۱۲ ساعت پس از فرود آتلانتیس که به اخبار مشروح کانال رادیویی واشنگتن دی‌سی گوش می‌دادم، تازه فهمیدم که [بازنشستگی] شاتل در لیست اخبار مهم کشورمان هم نیست. به‌جایش اخبار مناقشات دولتی مربوط به بدهی‌های بین‌المللی، موجی از گرما که اکثر کشور را فراگرفته و تحریم لیگ ملی فوتبال، اخبار اصلیمان را تشکیل داده بود. پایان عصر شاتل‌ها، خبری بود که یکشنبه پیش منتشر شد.

هنوز امیدهای زیادی در اظهارات مقامات ناسا و دیگر حامیان فضا که آینده درخشانی را در پیش روی برنامه‌های فضایی سرنشین‌دار ناسا می‌بینند، دیده می‌شود. «کریس فرگوسن» (Chris Ferguson)، فرمانده مأموریت STS-۱۳۵ (آخرین مأموریت شاتل‌ها)، لحظاتی پس از توقف چرخ‌ها از درون کابین آتلانتیس گفت: «می‌دانید که شاتل‌های فضایی دیدگاه‌مان را نسبت به دنیا و جهان هستی دگرگون کردند. امروز، روز غم‌انگیزی است، اما یک چیز هم مسلم است: آمریکا قرار نیست دست از اکتشافات خود بردارد.»
شاید اینطور باشد، اما ضمانتی نیست که در آینده نزدیکی این هدف محقق شود و یا این‌که با حضور مستقیم انسان همراه باشد. چیز مسلم این است که برنامه‌های فضایی سرنشین‌دار ناسا در آینده، هر چه باشند، با توجیهات تازه‌ای مطرح خواهند شد. این برنامه‌ها دیگر همسو با انگیزه‌ پیشین این سازمان نخواهند بود. این انگیزه با فرود و توقف چرخ‌های آتلانتیس در صبح پنجشنبه پیش، یک بار و برای همیشه به پایان رسید.

منبع: The Space Review

پی‌نوشت:

دکتر «جف فاست» (نویسنده این مقاله) سردبیر وب‌سایت تخصصی The Space Review و از منتقدین سر‌شناس مسائل فضایی در آمریکاست. وی همچنین سرپرست وب‌سایت Spacetoday. net و وبلاگ‌های Space Politics و NewSpace Journal هم هست.

• – عنوان مقاله، جمله‌ای‌ست که فرمانده‌های شاتل‌ از درون کابین شاتل، اندکی پس از توقف چرخ‌هایش در باند فرود به مرکز فرماندهی مأموریت در شهر هوستون تگزاس مخابره می‌کردند.

در همین زمینه:

آتلانتیس، برای آخرین بار به ایستگاه فضایی پیوست
ایندیور، برای آخرین بار رهسپار فضا شد
پایان یک عمر پرواز

توضیحات تصاویر:

تمامی عکس‌ها مربوط به مأموریت‌های پیشین شاتل‌ها می‌شوند:

۱- فرود شاتل فضایی ایندیور / منبع: ناسا
۲- منبع: ناسا
۳- انتقال شاتل با یک هواپیمای ترابری ۷۴۷ (شاتل‌ها چه به هنگام ورود به زمین و چه پس از فرود، هیچ نیروی محرکه‌ای از خودشان نداشتند) / منبع: ناسا