حسین نوش‌آذر – جوانی یوهان ولفگانگ فن گوته مصادف بود با مقطعی از تاریخ ادبیات آلمان که از آن به‌عنوان دوران «تهاجم و طوفان» ( Drang und Sturm) یاد می‌کنند. آثاری که گوته در جوانی پدید آورد به این دوران تعلق دارد. اما آثاری که بعدها نوشت و از جمله نمایشنامه‌ی معروف او «فاوست» دوران درخشانی را رقم زد که به دوران «کلاسیک در وایمر» معروف است. اهمیت گوته هم در به‌وجود آوردن همین دوران ادبی در تاریخ ادبیات آلمان است.

نقش گوته در این دوران چنان برجسته است که دوران کلاسیک در آلمان را «عصر گوته» هم می‌خوانند. عصر گوته با خاطرات سفر او به رم و نامه‌نگاری‌هایش با شیلر درآمیخته است.

مهم‌ترین اثر گوته در دوران «کلاسیکِ وایمر» نمایش‌نامه‌ی «فاوست» و «دیوان شرقی و غربی»‌ست. در مجموعه برنامه‌های «ادبیات غرب در ۱۰دقیقه» که با هومر آغاز شد و با فیلیپ راث به پایان می‌رسد، امروز به گوته و دوستی او با شیلر و همچنین به مهم‌ترین اثر گوته، یعنی نمایش‌نامه‌ی «فاوست» می‌پردازیم.

گوته از انسان‌هایی بود که می‌توانند در قلمروهای گوناگون وارد شوند و از خود اثری به جای بگذارند. او در یک خانواده مرفه هم پرورش یافت و در مجموع از زندگی آرام و بی‌دغدغه‌ای برخوردار بود و توانست این استعدادها را به نحو شایسته‌ای پرورش دهد. نوجوانی او با دوران موسوم به «تهاجم و طوفان» همزمان بود. «تهاجم و طوفان» نام نمایش‌نامه‌ای‌ست از یک شاعر آلمانی به نام فردریش ماکسیمیلیان کلینگر (Friedrich Maximilian Klinger).

در دوران «تهاجم و طوفان» شاعران، و روشنفکران و اندیشمندان آلمان خواهان همه‌ی آنچه بودند که امروز ما در ایران با آن درگیر هستیم. آنها خواستار پایان یافتن حکم‌فرمایی اقتدارگرایان در همه‌ی ایالات آلمان و دربار شاهزادگان بودند، اعتقاد داشتند که زندگی طبقه‌ی متوسط یک زندگی کسالت‌بار است و همچنین تصور رایج این گروه اجتماعی از «اخلاق» و «عرف» را نمی‌پذیرفتند و نیز سنت‌های ادبی مسلط در جامعه را به چالش کشیده بودند. دوره‌ی «تهاجم و طوفان» از نظر تاریخی پس از دوران روشنگری به وجود آمد و تأثیرات دوران روشنگری و اندیشه‌های اشخاصی مانند روسو و دیدرو در خواسته‌های روشنفکران آلمانی کاملاً بازتاب دارد.

گوته در سال ۱۷۷۱ در شهر فرانکفورت وکیل شناخته‌شده‌ای بود. او در آن سال تحت تأثیر خیزش ادبی «تهاجم و طوفان» نخستین نمایش‌نامه‌اش را با عنوان «گوتس فن برلیشینگن» منتشر کرد. سپس عاشق نامزد دوستش شد و ناکامی در این عشق بدخیم سبب شد که یکی از عام‌پسندترین آثارش را پدید آورد. این رمان که مانند صدها رمان آن زمان در قالب نامه نوشته شده، «رنج‌های ورتر جوان» نام دارد. گوته‌ی جوان و جویای نام هر چند در رسیدن به وصال معشوقه‌ی دوستش ناکام ماند، اما به برکت رنج این عشق به شهرتی جهانی دست یافت.

حسین نوش‌آذر: گوته و شیلر هم مانند اندیشمندان دوران روشنگری به نیک‌سرشتی ذاتی انسان اعتقاد داشتند. آن‌ها وظیفه‌ی ادبیات را تربیت انسان و پرورش سرشت نیک او می‌دانستند و گمان می‌کردند انسان‌ها می‌بایست از خصائلی مانند رواداری و انسان‌دوستی برخوردار باشند. یگانگی با طبیعت، وحدت و هارمونی برای شاعران دوران کلاسیک بسیار اهمیت داشت. این اندیشه‌ها را در نمایش‌نامه‌ها و اشعار تعلیمی گوته و شیلر بازمی‌یابیم. این دو بیش از آنکه نویسنده و شاعر باشند، خود را مربی و آموزگار بشریت و پیام‌آور صلح و دوستی و یگانگی می‌دانستند.

در آن زمان در جمهوری وایمر شخصی حکومت می‌کرد به نام کارل آگوست فن وایمر. کارل آگوست از دوران روشنگری و اندیشه‌های روسو و دنی دیدرو تأثیر گرفته بود و با وجود آنکه قانون به او اجازه می‌داد اقتدارگرا باشد، اما در منطقه‌ی تحت حکومتش که شامل دو شهر وایمر و آیزناخ در استان زاکسن بود و صد هزار نفر جمعیت داشت، نخستین قانون اساسی را مطابق با روح روشنگری که مهم‌ترین وظیفه‌ی حاکم را رفاه حال شهروندان می‌دانست تدوین و تصویب کرد. کارل آگوست از گوته دعوت کرد که از فرانکفورت به وایمر برود و به‌عنوان وزیر به خدمت او درآید. وایمر پذیرفت و در دربار کارل آگوست در کنار کارهای دولتی از آرامش هم برخوردار بود و توانست به اتفاق دوستش، فریدریش شیلر دوران کلاسیک را در جمهوری وایمر رقم بزند. شیلر برخلاف گوته زندگی پرماجرا و در مجموع ناامنی داشت. اوایل گوته نامه‌های او را بی‌پاسخ گذاشت، اما بعد با نخستین نامه‌ای که به شیلر نوشت یک دوستی عمیق و از نظر ادبی پربار بین این دو پدید آمد. بسیاری از شاهکارهای شیلر در همین نامه‌نگاری‌ها با گوته پدید آمده است.

در آن زمان اشرافزادگان فرزندانشان را برای تحصیل به ایتالیا می‌فرستادند. گوته در سال ۱۷۸۶ به ایتالیا سفر کرد و با پایه‌های تمدن غرب در ایتالیا آشنا شد. آثاری که از آن زمان به بعد پدید آورد جزو آثار کلاسیک در آلمان به شمار می‌آیند. به همین جهت مبداً دوران کلاسیک در آلمان را معمولاً سال ۱۷۸۶، یعنی سال سفر گوته به ایتالیا در نظر می‌گیرند. در سال ۱۷۹۴ نامه‌نگاری گوته و شیلر آغاز شد و در سال ۱۷۹۹ هم شیلر به وایمر آمد و به گوته پیوست. از آن پس این دو شاعر تاریخ ادبیات آلمان را کاملاً دگرگون کردند.

گوته و شیلر هم مانند اندیشمندان دوران روشنگری به نیک سرشتی ذاتی انسان اعتقاد داشتند. آنها وظیفه‌ی ادبیات را تربیت انسان و پرورش سرشت نیک او می‌دانستند. هدف غایی آن‌ها انسانیت (اومانیسم) بود. آن‌ها گمان می‌کردند انسان‌ها نه تنها می‌بایست از خصائلی مانند رواداری و انسان‌دوستی برخوردار باشند، بلکه می‌بایست کمال مطلوبی (ایده‌آل) هم در نظر داشته باشند و زندگی‌شان و همه‌ی توانایی‌هاشان را وقف رسیدن به آن کمال مطلوب کنند. آنها اعتقاد داشتند که در عصر عتیق، در یونان باستان شهروندان در کمال هم‌خوانی و هم‌سویی با یکدیگر در خدمت دولت قرار داشتند و دولت نیز به شهروندانش خدمت می‌کرد و انسان در مجموع در وحدت و یگانگی با خود و با طبیعت قرار داشت. یگانگی با طبیعت، وحدت و هارمونی برای شاعران دوران کلاسیک بسیار اهمیت داشت. این اندیشه‌ها را در نمایش‌نامه‌ها و اشعار تعلیمی گوته و شیلر بازمی‌یابیم. آن‌ها به یک معنا انسان‌های نیک‌سرشتی بودند که به خوبی اعتقاد داشتند و بیش از آنکه نویسنده و شاعر باشند، خود را مربی و آموزگار بشریت و پیام‌آور صلح و دوستی و یگانگی می‌دانستند.

در سال ۱۷۸۸ گوته در ایتالیا بخش نخست «فاوست» را به پایان رساند. سپس به وایمر بازگشت و رمانی نوشت به نام «سال‌های تدریس استاد ویلهلم»، مجموعه‌ اشعار او با عنوان «دیوان شرقی و غربی» و همچنین شرح حالی که به قلم خودش نوشته است، از شاهکارهای او به‌شمار می‌آیند. پایان زندگی گوته مصادف بود با قیام همگانی اقوام اروپایی بر ضد ناپلئون. گوته که به ناپلئون اعتقاد داشت، اما جنگ و خون‌ریزی را نفی می‌کرد، به قیام آزادیخواهانه‌ی مردم نپیوست. دوران او به سر آمده بود و اندیشه‌های ملی‌گرایانه و آزادیخواهانه‌ی مردم را نمی‌توانست درک کند. او در پایان زندگی به فرزندش وصیت کرد که هرگز به ملی‌گرایان و آزادیخواهان آلمان نپیوندد.

با وجود آنکه زندگی شکسپیر بارها بر پرده‌ی سینما به نمایش درآمده، اما سینماگران با گوته میانه‌ی خوبی نداشتند. چندی پیش، در فروردین ماه امسال، ۲۲۵ سال پس از مرگ گوته نخستین فیلم بر اساس زندگانی او به کارگردانی فیلیپ اشتولسه و بازی آلکساندر فیلینگ در نقش اول اکران شد. موضوع این فیلم جوانی گوته و ماجرای دلدادگی او به معشوقه‌ی دوستش است که برای او سرانجام شهرت جهانی به ارمغان آورد.

و حتی اگر جهان نابود گردد، حافظ، با تو، تنها با تو، می‌خواهم تنها به مصاف تو بروم. لذت و درد، هر دو از آن ما! با هم، مثل تو عشق می‌ورزم و مثل تو باده می‌پیمایم. این همه‌ی غرورم و همه‌ی زندگی‌ام باد! (دیوان شرقی و غربی، گوته)

بخشی ازین فیلم را با هم می‌شنویم. در این بخش، معشوقه‌ی نه چندان زیباروی گوته از او می‌خواهد برایش شعری بخواند و گوته برای نخستین بار یکی از عاشقانه‌هایش را می‌خواند.

تراژدی فاوست نوشته‌ی گوته نه تنها شاهکار او به‌شمار می‌آید، بلکه مهم‌ترین و درخشان‌ترین اثری‌ست که روح آلمانی در قلمرو ادبیات توانسته پدید آورد. «فاوست» دو بخش دارد: بخش نخست آن داستان دوستی دکتر فاوستوس با شیطان و عهدی‌ست که او با شیطان می‌بندد. بخش دوم تمثیل‌هایی‌ست اخلاقی که بیشتر از نظر زبان‌شناسی و درک روح دوران کلاسیک وایمر اهمیت دارد و برای خواص نوشته شده است. هاینریش فاوست، قهرمان این نمایشنامه به زندگی‌اش می‌اندیشد و به این نتیجه می‌رسد که به‌عنوان دانشمند نتوانسته کار ماندگاری انجام دهد و به‌عنوان یک انسان هم هرگز طعم عشق و خوشبختی را نچشیده. در همان حال شیطان به او ظاهر می‌شود و به او پیشنهاد می‌دهد که اگر فاوست روحش را به او واگذارد، در ازای آن به او طعم عشق و خوشبختی را خواهد چشاند. فاوست می‌پذیرد و چنین است که شیطان جوانی‌اش را به او برمی‌گرداند، فاوست به دور دنیا سفر می‌کند و به زنی به نام مارگرته گرتشن دل می‌بازد. مارگرته از او باردار می شود اما در حالتی جنون‌آمیز فرزندش را بعد از تولد به قتل می‌رساند. مارگرته را به زندان می‌اندازند و او را به اعدام محکوم می‌کنند. فاوست تلاش می‌کند او را نجات دهد، اما شیطان که روح او را در اختیار دارد، به او مجال نمی‌دهد. مارگرته و فاوست هر دو از دست می‌روند.

تراژدی فاوست بارها بر صحنه‌ی تآترهای جهان به نمایش درآمده و از سال ۱۹۲۶ تاکنون هم چندین فیلم بر اساس آن ساخته‌اند. اسدالله مبشری و م. الف به‌آذین هر یک فاوست را به فارسی ترجمه کرده‌اند. در سال ۱۳۸۵ انتشارات نیلوفر ترجمه‌ی به‌آذین از فاوست را تجدید چاپ کرد.
 

در همین زمینه:
::منن کامل نمایشنامه‌ی «فاوست» نوشته‌ی گوته به آلمانی::
::گوته، به کارگردانی فیلیپ اشتولسه::
 

فیلم سینمایی «فاوست»