عفت ماهباز- بیست و دومین کنفرانس سالانه «بنیاد پژوهش‌های زنان ایران»، سوم تا پنجم تیر ماه جاری در شهر آمسفورت هلند برگزار شد. نوشته زیر گزارشی است به بهانه برگزاری این کنفرانس، درباره فراز و نشیب‌های این بنیاد و برخی افراد تاثیرگذار در شکل‌گیری آن.
 
زنان فعالی که معمولاً هر ساله به کنفرانس بنیاد پژوهش‌های زنان می‌آیند، از رشد فکری و آگاهی‌های اجتماعی مطلوبی برخوردارند اما با وجود این همچنان تعداد انگشت‌شماری از آنان در گذشته‌های دور سیر می‌کنند.
 
سه روز فعالیت بنیاد، جامعه کوچکی می‌شود که هر کس می‌کوشد دنیای خود را در آن بنا سازد و آرزو‌هایش را در آن پیاده کند. بسیاری آن را آزاد می‌خواهند و تلاش‌شان این است که در روند دموکراتیک آن موثر باشند و برخی نیز که هنوز دیوارهای ایدئولوژی‌شان فرو نریخته ، بنیاد را محدود و بسته در نظر می‌گیرند.
 
برای نمونه دو سال پیش یکی از سخنرانان پیشنهاد می‌داد، سخنرانانی را که هر ساله بنیاد برای سخنرانی دعوت می‌کند، مبنای انتخابشان، فقط متن سخنرانی سخنران نباشد بلکه سابقه افراد هم بررسی شود و اینکه آن‌ها در گذشته به چه گروهی وابسته بودند و نوع نگاه‌شان به جمهوری اسلامی چه بوده است! و سرانجام اینکه، هرکسی را نباید به بنیاد راه داد و …!
 
در انتقاد از این پیشنهاد، یکی از شرکت‌کنندگان می‌پرسد در حالی که مبنای بنیاد بر این است، که هیچ‌گاه از برگزارکنندگان و یا سخنرانان پرسیده نشود که چه عقیده‌ای دارند و بنیاد تریبونی است برای بیان نظرات متفاوت در زمینه دفاع از جنبش زنان ایران، آیا در این صورت بنیاد به «شورای نگهبان» هم احتیاج دارد؟
 
اما بازهم در شهر آرزوهای بنیاد کسانی می‌خواستند و می‌خواهند دنیا بر پایه اندیشه‌شان بنا شود و برای آن هم تلاش می‌کنند. آن‌ها معمولاًمی‌خواهند همه سخنرانان، هم‌فکر و نظر آنان باشند و یا به گذشته فکری‌شان تعلق داشته باشد.
 
چند نفری هم می‌کوشند در‌‌ همان سه روز، از درون بنیاد، «حزب زنان»‌شان را بسازند و برنامه و اساسنامه‌شان را بیرون دهند. اما روند این ۲۲ سال نشان داد است که جریان فکری بنیاد و رهبری آن «مبنای دمکراتیک» را بیشتر پذیرا است.
 
تغییر شیوه‌های رفتاری
فعالینی که در این سال‌ها در سمینارهای بنیاد در کنار هم تلاش کرده‌اند تا برنامه‌ای را باهم پیش برند و یا با هم به بحث بنشینند در واقع «تمرینی» داشته‌اند برای آموختن «دموکراسی»، تمرینی برای این که اعتقادات‌مان را در میدان عمل نیز به نمایش ‌گذاریم.
 
اما برخی از مسایل در ما چنان ریشه دوانده که به رغم اعتقاداتی که بر زبان می‌رانیم ، هنوز در‌ها، بر‌‌ همان پاشنه می‌چرخد. زنانی که بسیارهم فعالند و معمولاً پای ثابت برنامه‌های بنیاد نیز هستند به ‌رغم برابری‌خواهی‌شان، در هنگام سخن از زنی دیگر، از شوهر او که شاید مشهورتر باشد، نام می‌برند. انگار به عنوان یک «زن»، هنوز دل‌شان نمی‌‌آید که هویت آن زن را به رسمیت بشناسد و برایش ارزش در خور قائل شوند.
گاه هم کسی پیدا می‌شود که بیاید و با حالتی «حق به جانب» بپرسد که تو چطور با فلان شخص هنوز دوستی؟ پرسش این است کسی که اعتقاد دارد جمهوری اسلامی به «حریم خصوصی» مردم تجاوز می‌کند چگونه به خود این حق و اجازه را می‌دهد که از کسی بپرسد که تو با کی دوست هستی و یا نیستی!
 
خوشبختانه این تعداد از زنان شمارشان از تعداد انگشتان دست نیز تجاوز نمی‌کنند، در پاره‌ای از این سال‌ها، چند نفری با خشونت کلامی معترض افراد به خصوصی شدند که از ایران می‌آمدند، هرچند این اواخر، از شدت و حدت این نوع برخورد‌ها کاسته شده است.
 
آیا این افراد را می‌باید از دسته‌‌ همان آدم‌ها با ایدئولوژهای بسته دانست؟ با ادعای «فارغ بودن از ایدئولوژی‌های رنگ و وارنگی که انسان را «مطلق‌نگر» می‌خواهد؟ شاید اگر مثبت نگاه کنیم آن‌ها هم تغییر کرده‌اند و باید نیز اینگونه باشد. این را هم البته باید از نکات مثبت «بنیاد» شمرد.
 
با توجه به اینکه بنیاد صاحب ایدئولوژی خاصی نیست، درهای بنیاد به روی همه گشوده است و مرد و زن با هم می‌توانند در این بحث‌ها شرکت کنند،طبیعتاً حضور انسان‌های یک ‌‌سویه‌‌نگر در سمینار‌های بنیاد خوب و مثبت است. حداقل همین که چند روزی خود را مجبور می‌کند که عقاید دیگران را نیز بشنود. شاید به این طریق تغییر کنند. آدمی در هر زمان، توان و ظرفیت آن را دارد که بیاموزد و تغییر کند.
 
ویژه خاطره‌های این ۲۲سال

برنامه ماه ژوئن سال ۱۹۹۶برنامه ویژه‌ای بود. موضوع آن سال سمینار، «بررسی نقض حقوق بشر در ایران» بود که در سیاتل امریکا برگزار شد. از سازمان ملل «موریس کاپیتورن» دعوت شده بود. او سال‌ها پیش نماینده ویژه سازمان ملل در بررسی موارد نقض حقوق بشر در ایران بود. من تازه از ایران آمده بودم و حال و هوای ایران در وجودم پر می‌کشید. در باره زندان و آنچه بر سر زنان در دهه ۶۰آمده بود سخنرانی داشتم. آن سال حضور شیرین عبادی و زنده یاد، پروانه اسکندری فروهر از ایران، به کنفرانس فضای خاصی داده بودند.

 
در آن  زمانی که شیرین عبادی را به بنیاد دعوت کردند بسیاری هنوز او را نمی‌شناختند. زنان دیگری را در آنجا شناختم که امروز هریکدر عرصه‌ای مشخص از چهره‌های درخشان ایران هستند؛ نیره توحیدی، ژانت آفاری، افسانه نجم آبادی، الهه امانی، صدیقه فخرآبادی، حورا یاوری. پروانه آن سال، سالن سخنرانی را با سخنانش لرزاند. برخی آن سخنان بی‌پرده را باور نداشتند. دو سال بعد از آن بود که پروانه به طرزی فجیع به قتل رسید. اما جای او و یادش در هر سمینار بنیاد باقی است.
 
هم‌زمانی بیستمین برنامه بنیاد پژوهش‌ها‌ی زنان  و جنبش مردم در سال ۱۳۸۸
در روز ۲۹خرداد سال ۱۳۸۸، درست‌‌ همان روزی که جنبش مردمی ایران در خیابان‌ها کلید خورد، بیستمین برنامه بنیاد پژوهش‌ها‌ی زنان ایران نیز شروع به کار کرد. در ایران، زن و مرد در خیابان می‌خروشیدند که رای‌شان کجاست؟ و ما فرسنگ‌ها دورتر، در سالنی در شهر هانوفر آلمان، دلمان بی‌قرار می‌جوشید و آرام به سخنرانان گوش سپرده بودیم سخنرانانی که دنبال آن بودند، که بفهمند حق‌شان کجا است؟
 
من در دل زمزمه می‌کردم، امروز انگار چیزی کم است. انگار دلم، دلم را نیاورده‌ام. پشت در مانده، در ایران در بین دختران و پسران جوانی که در خیابان‌ها فریاد می‌زنند و در کوچه پس کوچه‌های تهران جان می‌باختند.
 
به بیرون سالن سخنرانی می‌روم؛ اینترنت پناهم می‌شود؛ خبر‌های داغ. داغ سرکوب جوانان در خیابان را از دهان مردی که در رهبری ایران است می‌شنوم و برای همراهانم که در سالن نشسته‌اند روی کاغذی می‌نویسم. «مرگ بر دیکتاتور» را روی کاغذی دیگر. کاغذ‌ها را بر دیوار می‌چسبانم. آن سه روز، کاغذ‌ها بر دیوار برای مشتاقان خبر از ایران چسبانده شد. سر‌ها غمگین بر شانه‌ها و چشم‌ها گویای چه می‌شود کرد است؟ سر بر دیوار نمی‌شود کوبید. فردا چه می‌شود؟ روز بعد «پیام همبستگی با مبارزات مردم ایران» را گلناز امین برای تایپ و انتشار در سایت‌ها به دستم داد.
 
در ۳۰خرداد ۱۳۸۸حرف‌های پروین اردلان که امروز در خارج از کشور است، شنیدنی بود. پروین از بنیان گذارن «مرکز فرهنگی زنان» و «کمپین یک میلیون امضا» است و آن زمان، مستقیم از طریق اینترنت از ایران سخن می‌گفت. او گفت که از اینکه ممنوع‌الخروجی‌اش، سبب شده تا در آن لحظات تاریخی در ایران و در کنار مردم باشد خوشحال است. اوهمچنین گفت: «به خاطر مسایل اخیر در وضعیت خاصی هستم؛ تلاش کردم به جلسه بنیاد بیایم اما امروز خوشحالم که اینجا در کنار بقیه مردم در ایران حضور دارم. به خانم امین هم تبریک می‌گویم که با این حضور در چنین روز‌هایی (ادامه کنفرانس در آن روز‌ها) سبب تقویت جنبش زنان در ایران شده است.
 
نباید نگران آن باشیم که چرا ما «جنبش زنانی‌ها»، شعار خاص خود را در خیابان‌ها ندادیم. آنچه که امروز در خیابان می‌بینیم تاثیر کار ما است! مادر که با دخترش، پسر و دختر با هم به خیابان‌ها آمدند. اینها یعنی پیروزی جنبش زنان.»
 
او با هیجان سخن می‌گفت و…‌ گاه دلم می‌خواست از شادی پرواز کنم. (این نثر نقل قول مستقیم سخنان  پروین نیست، نقل به مضمون بود.)
 
صدیقه فخرآبادی، بخشی از تاریخ  بنیاد پژوهش‌های زنان ایران   
از جمله افراد ثابتی که هر ساله در بنیاد حضور دارد و حضورش به نوعی آرامش دهنده جمع است، صدیقه فخرآبادی است. صدیقه به واقع خود بخشی از تاریخ «بنیاد پژوهش‌های زنان ایران» است. او هیچگاه در رهبری بنیاد قرار نداشت؛ اما از پشتیتبان هر ساله بنیاد در طول این ۲۲سال بوده. او با مهربانی و حضوری فعال و دخالت‌های به جایش، همه را یاری می‌دهد. او یکی از یاوران اصلی بنیاد شد، بی‌آنکه قول و قراری گذاشته باشد. با هر حریف فکری نشست و با وی نه از ایدئولوژی، که از مهربانی سخن گفت.
 
او‌ گاه از گلناز گفت که موجب رشد بنیاد شده است، از نبود و نیامدن مردان به این کنفرانس گله کرد و اشکالاتی را که بنیاد بر اثر کمبود مالی با آن مواجه بود  برشمرد. این چهره مهربان بنیاد، مدافع حقوق بشر و مدافع حقوق هم جنس‌گرایان و مظلومانی است که در جامعه ما به آن‌ها ستم می‌شود. من بنیاد را هیچ‌گاه بدون حضور او و مهربانی‌اش که بر سر سفره همه گسترده است ندیدم. صدیقه فخرآبادی، انسان مهربانی است که دوستی با او، انسان را بزرگ می‌کند.
 
گلناز امین، سکان‌دار بنیاد پژوهش‌های زنان
گلنار امین کیست؟ چگونه مسئول «بنیاد پژوهش‌های زنان ایران» شد و چگونه در این روزگار علی‌رغم همه مشکلات توانسته ۲۲سال دوام آورد و سکان بنیاد را در دست بگیرد و آن را هدایت کند؟ داستان واقعی بنیاد پژوهش‌های زنان ایران. این گونه آغاز می‌شود:
 
یک روز گلناز امین با افسانه نجم‌آبادی و اما دلخانیان در گوشه آشپزخانه خانه گلناز، کنار هم نشسته بودند. گلناز برای روخوانی “نیمه دیگر” به افسانه کمک می‌کرد. از سختی‌ها و مسایلی که بر زنان گذشته می‌گفتند از اینکه چه باید کرد؟ تا در نهایت به پیشنهاد تاسیس «بنیاد پژوهش‌ها» رسیدند.
 
برای اجرای آن، افسانه نجم‌آبادی و گلناز امین با شهلا حائری تماس گرفتتند و آن سه زن- افسانه نجم آبادی، شهلا حائری، گلنازامین- با کمک فریدون ابطحی به عنوان وکیلی که داوطلبانه برای تاسیس بنیاد همکاری کرد، این بنیاد را تاسیس کردند.
 
این‌گونه شد که «بنیاد پژوهش‌های زنان ایران» در سال ۱۹۸۹میلادی به ثبت رسید. قابل ذکر است که، اما دلخانیان در تمام این ۲۲  سال برای تایپ کردن کتاب‌ها، بنیاد را یاری داده و صفورا رفیعی‌زاده، هر ساله جلد نشریات بنیاد و لوگوی بنیاد را طراحی می‌کند. در ادامه کار، افسانه و شهلا هریک به سویی و برای کاری رفتند. افسانه نجم‌آبادی سر از تحقیق تاریخ در آورد وشهلا حائری نیز سر از تحقیق انسان‌شناختی در پاکستان، اما گلناز امین دنبال کار را گرفت و از سال ۱۹۸۹رهبری و هدایت و نیز برگزاری سمینار‌ها، بر عهده گلناز امین بوده است.
 
در طی این سال‌ها، ‌گاه زنان سر‌شناس دیگری به عنوان مشاور با او همکاری نزدیک داشته‌اند. تا آنجا که بعد از ماجرا‌های فراوان و آمدن و رفتن‌های افراد مختلف، گلناز امین مسئول و هدایت کننده اصلی «بنیاد پژوهش‌های زنان ایران» باقی ماند. گلناز به خوبی توانست از عهده هدایت این جمع برآید. در این میان، هیچ چیز نتوانست بند پای او شود. تا امروز، بنیاد چهر‌ها و کارهای درخشان بسیاری را به جنبش زنان ایران عرضه کرده است.
 
گلناز امین کیست؟ زنی که بسیار از او تمجید کردند و برخی هم بد گفتند. «تهمت زدن»، در بین ما ایرانی‌ها آسان است.‌ گاه گفتند از فلان جا پول گرفته، به جمهوری اسلامی وابسته است و به فلانی زور گفته و حرف هیچکس را گوش نکرده و…. اما در این میان او هیچ نگفت و سکوت اختیار کرد. آرام با لبخندی به کارش ادامه داد تا به امروز که ۲۲ سال از عمر و فعالیت بنیاد می‌گذرد.
 
گلناز در ژوئن سال۱۹۹۶در سیاتل در مصاحبه‌ای با من در کتاب «زنان ایران، چراغی در دست چراغی در راه» گفت: «امیدوارم همه گروهای مختلف زنان، علی‌رغم تفاوت‌های نظری که با یکدیگر دارند، یک اصل اساسی را فراموش نکنند و آن «زن بودن‌مان» است. بر اساس این مسئله علی‌رغم تفاوت‌هایی که وجود دارد باید بتوانیم با یکدیگر همکاری کنیم. من روز به روز این همیاری و همکاری را بیشتر می‌بینم. نشریه بنیاد را که نگاه کنیم می‌بنیم که در آن پژوهش‌هایی از گروهای مختلف ارائه شده و نویسندگان آن‌ها اجازه می‌دهند که اسمشان در کنار کسی چاپ شود که ممکن است از نظر عقیدتی با او مخالف باشند، آن را قدمی بسیار مثبت برای جامعه ایران ارزیابی می‌کنم.»
 
رهبری بنیادی هر سال توانسته جمع زیادی را گرد هم آورد و به بحث‌های و مسائلی بپردازد که از ضرورت‌های جنبش زنان ایران است، این مسئله به ویژه در جامعه ایرانی امری آسانی نیست. هر آن‌کس که در صحنه باشد، بازار تهمت و افترا هم علیه او داغ است. از همین رو، گلناز امین را جیره‌خوار جمهوری اسلامی خواندند. او سکوت کرد و نگفت که من «دشمن» جمهوری اسلامی هستم! تنها گفت من با آنان هیچ‌گونه نزدیکی و همکاری ندارم. او برای این‌که خود را تبرئه کند حتی نگفت که چگونه پدرعزیزش را در همین زندان جمهوری اسلامی اعدام کردند و نگفت که خود او به خانواده‌ای بهایی تعلق دارد.
 
او در هیچ یک از برنامه‌های بنیاد در این ۲۲سال این‌ها را نگفت تا محبوب‌تر شود. اما تا آنجا که توانست از استقلال و رشد و بالندگی زنان گفت و با اعتقاد و مصمم، آرام به کارش ادامه داد. برخی معتقدند او بسیار تک‌روی می‌کند و یا نظرات دیگران را نادیده می‌گیرد و هر آنچه خود صلاح بداند انجام می‌ده. و یا اینکه درآمد هنگفتی از بنیاد دارد.البته در این زمینه هر کسی که دو دوتا چهار تای مالی را بداند، می‌داند که کار سنگین سه روزه بنیاد که به عهده «کمیته محلی» است بی ‌آنکه درآمد معینی داشته باشد تا چه میزان دشوار است.
 
سه روز فعالیت بنیاد، جامعه کوچکی می‌شود که هر کس می‌کوشد دنیای خود را در آن بنا سازد و آرزو‌هایش را در آن پیاده کند
 
در این میان، اینجا و آنجا هم برخی می‌گویند: بنیاد در ابتدا چهره مستقل و دمکراتیک‌تری داشته اما با حضور برخی از فعالین رادیکال جنبش فمینسیتی، روندش به گونه دیگر پیش می‌رود. اگرچه بعضی از سال‌ها چنین شده و عده‌ای از فعالین رادیکال جنبش زنان تمایل داشتند و هنوز نیز دارند که در راس کار‌ها قرار گیرند و یا به قولی شریک گلناز شوند. گلناز ضمن این‌که از مشورت این نیرو‌ها برای پیشبرد کاری بنیاد بهره گرفت، اما آن‌گونه که برخی انتظارش را داشتند شریکی نپذیرفت. گلناز با هوشیاری و آرامش خاص خود، کار‌ها را در کنترل خود گرفت و آن‌ها را پیش برد.
 
از جمله نقد‌هایی که به گلناز امین با تاکیدی بیشتر مطرح می‌شود، تک‌روی و نادیده گرفتن نظرات دیگران است. درستی و یا نادرستی آن را باید در عمل سنجید و نتیجه کار را بررسی کرد. افراد صاحب نامی در طول سال‌ها به عنوان مشاور با او کار کردند، اما بعد از چند سال رفتند. آخرین این موارد هایده درآگاهی و شهین نوایی است که کار مشاوره آن‌ها از سال ۲۰۰۵در کنفرانس لندن با گلناز شروع شد. در آن زمان مدت مشاوره‌شان دوسال اعلام شد.
 
اما تا سال ۲۰۰۹این مشاوره‌ها ادامه داشت. در بیستمین سال «بنیاد پژوهش‌های زنان ایران»، در شهر هانوفر آلمان، در جلسه‌‌ ارزیابی، گلناز از آن‌ها تشکر کرد و اعلام کرد که دوره مشاورت آن‌ها به پایان رسیده است و بعد، آنان طی اطلاعیه‌ای از هیئت مشاوران بنیاد استعفا دادند.
 
آنان خواهان هیئت‌مدیره‌ای «چرخشی» برای بنیاد شدند. از نظر آنان بنیاد اینجا و آنجا دچار بحران‌هایی شده است که با داشتن یک هیئت‌مدیره‌ بهتر می‌تواند بر اصولش تکیه کند و از بحران‌ها نیز جلوگیری کند و اعلام کردند: «جوهر پیشنهاد ما این است که ما خواستار چند مسئولیتی کردن و تقسیم مسئولیت‌های این نهاد هستیم. که قطعاً از نظر قانونی چنین تغییری بلامانع است.»
 
برخی معتقدند: تنها ماندن گلناز امین، بنیاد را عملاً با یک بحران روبه رو کرده است و دیگر نمی‌تواند به شکل سابق فعالیت کند. اما روند کار سال گذشته در پاریس و امسال در هلند، نشان‌گر آن است که بازهم همچون گذشته کار بنیاد با قوت و ضعف‌هایی ادامه خواهد یافت.
 
گلناز همچنان با کسانی دیگری مشورت خواهد کرد و سمینارهای سالانه را نیز برگزار می‌کند. او می‌گوید در تمام این ۲۲سال، من در پیش‌برد هر کاری مشورت کردم و تلاش داشتم که با توافق تصمیم‌ها گرفته شود. اما شاید این‌گونه به نظر رسد که او گوش را بر نقد‌های مغرضانه و غیرمغرضانه بسته است. به هر صورت، او می‌خواهد پیش رود و بنیاد را نیز با خود جلو ببرد.
 
گلناز امین به رسم هر ساله بنیاد، در دومین روز سمینار سخنرانی می‌کند. او هرسال روند رو به رشد خود را از ورای کلماتی که از روی نوشته بیان می‌کند انعکاس می‌دهد و آن‌چه که امروز از او می‌شنوید با آنچه در سال‌های آغازین می‌گفت، بسیار متفاوت است.
 

بی‌شک همه زنان فعال ایران آرزو دارند که «بنیاد پژوهش‌های زنان ایران»، روزی بتواند، با کوله بار تجربیاتش، در ایران، در سایه سرو درختی در تخت جمشید و یا در بیابانی خشک در کویر لوت، یا در کنار رودخانه زیبای چمخاله و یا در بم و کرمان و یا در سالنی ساده در میدان شوش تهران، زاهدان و اهواز و اصفهان، سمینار و کنفرانس سه روزه‌اش را برگزار کندهمین گونه داغ و آتشین و خردمندانه بتواند از آتیه جنبش زنان و از دست‌آوردهای آن سخن گوید. کسی چه می‌داند شاید برای چنین روزی زنده ماندیم.