بهنام دارایی‌زاده − کودک‌آزاری و تنبیه کودکان در ایران مسئله تازه‌ای نیست؛ اما آنچه که تازه به نظر می‌رسد بازتاب رسانه‌ای متفاوت این ناهنجاری اجتماعی در قیاس با سال‌های پیش است. ناهنجاری که همانند سایر آسیب‌های اجتماعی، در طول این سال‌ها به طور مشخصی گسترده‌تر شده است.

هر هفته در لابلای صفحات روزنامه‌ها و خبرگزاری‌های ایران می‌توان خبرهای گوناگونی درباره آزار و یا تنبیه کودکان در مدارس و سایر محیط‌های به اصطلاح آموزشی دید.

در گفت‌وگوی حقوق بشری این هفته رادیو زمانه، با بهرام رحیمی − فعال حقوق کودکان − که خود از نزدیک بر روی این مسئله کار کرده و  تجربه‌های مشخصی نیز دارد صحبت کوتاهی داشتم و نخست از او در رابطه با بازتاب‌های رسانه‌ای موارد کودک‌آزاری در ایران پرسیدم:

در حال حاضر بازتاب رسانه‌ای موارد کودک‌آزاری در ایران چه سمت و سویی پیدا کرده و نظر شما در این ارتباط چیست؟ 

بهرام رحیمی: یکی از بزرگ‌ترین مشکلاتی که ما در ایران داریم و در گزارش و تحقیق گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور کودکان نیز آمده است، این است که ما در ایران نظام جامع گزارش‌دهی از موارد نقض حقوق کودکان نداریم. در این زمینه آمار دقیقی نمی‌توان ارائه داد؛ آمار‌های منتشر شده نیز همواره با توجیهات و ملاحظات سیاسی همراه است.

اما اگر بخواهیم به داده‌های عینی مراجع کنیم، با توجه به اینکه روند نابرابری‌های اقتصادی-اجتماعی به طور دائم در جامعه در حال گسترش است، به طور قطع در شرایط کنونی با موارد بیشتری از خشونت علیه کودکان مواجه هستیم، خشونتی که در حال حاضر در قالب یک سیاست رسانه‌ای مشخص، بازتاب جدی‌تری نیز پیدا کرده است.

این امر کمی سئوال برانگیز و قابل تامل‌ است و من به آن بدبین نیز هستم؛ چرا که فکر می‌کنم در حالی که با روند تهدید و فشار علیه سازمان‌های غیردولتی و مردمی مواجه هستیم، طرح رسانه‌ای مسائلی از این دست بیشتر از آنکه “حل مسئله” باشد به نوعی تخریب روانی جامعه را هدف گرفته است.

به نظر شما برخورد جامعه ایران و نیز ساختارهای حقوقی-سیاسی حاکم با این دست از آسیب‌های اجتماعی چگونه بوده است؟

وقتی بزرگ‌سالان جامعه که فرضاً در یک انتخابات سیاسی شرکت کرده‌اند، “نابالغ” محسوب می‌شوند و قادر به تشخیص نیستند، ما باید به یک تحلیل و دریافت تازه‌ای برسیم. مجموعه شهروندان این جامعه از نگاه‌ حکومت کنندگان افرادی نابالغ و فاقد تشخیص قلمداد می‌شوند. کودکان و زنان نیز با همین نسبت در داخل خانواده‌ها نابالغ و فاقد قوه تشخیص شمرده می‌شوند. در حالی که این زنان هستند که بیشتر در حوزه حقوق کودکان تلاش می‌کنند و این امری طبیعی است چرا که زنان و کودکان تؤاماً قربانی این خشونت‌های قرار می‌‌گیرند. به نظر من مسئله محوری این است که در چارچوب نظامی که نظام پدرسالار و قبیله‌ای است، حقوق و ساختارهای حقوقی‌ اجزائش نیز به همین گونه پدرسالارانه و قبیله است.

واقعیت این است که “کودکی” کماکان برای حکومت ایران “مسئله” نیست. برای نمونه سال‌های سال است که در مورد تنبیه کودکان صحبت می‌شود، اما قانون‌گذار هیچ دغدغه خاصی در این زمینه ندارد و از نظر او جواب‌‌ها همان چیز‌هایی است که در قانون فعلی آمده است.

این طور به نظر می‌رسد که خشونت علیه کودکان دیگر مسئله‌ای نیست که مشخصاً در قشرهای فرودست جامعه و یا اقشار حاشیه دیده شود؛ در حال حاضر گزارش‌های گوناگونی از آزار و اذیت کودکان در لایه‌های دیگر اجتماعی نیز ملاحظه می‌شود. به نظر شما چرا و به چه سبب هم‌اکنون شاهد چنین روندی هستیم؟ اساساً مسئولیت‌ دولت‌ها در این بین کجاست؟

در هر طبقه اجتماعی “خشونت” را باید بر پایه مشخصات و موقعیت همان طبقه معرفی کرد. در مورد کودک‌آزاری این بحث مطرح است که ما در طبقات متوسط و یا مرفه شهری بیشتر با مسئله “غفلت از کودکان” مواجه هستیم تا موارد مشخصی از خشونت فیزیکی و عینی.

به باور من آن چیزی که از آن با عنوان طرح “هدف‌مند سازی یارانه‌ها” یاد می‌شود در واقع تلاشی است برای از میان برداشتن پایگاه‌های اقتصادی طبقه متوسط و این مسئله در در حوزه‌های مختلف از جمله خشونت خانگی بسیار خطرآفرین است.

از سویی دیگر ما دولت مسئول و پاسخ‌گویی نیز نداریم. کودکی که قربانی کودک‌آزاری می‌شود به جامعه تعلق دارد و دولت مسئول است که به نمایندگی از این جامعه هزینه‌های درمانی او را بپردازد. بنابراین کودک‌آزاری را باید ذیل مفهوم عمومی‌تر خشونت علیه کودکان در تمامی ساختارهای آموزشی، تربینی، فرهنگی، اجتماعی و… بررسی کرد. در چنین شرایطی است که شاید بشود آرام آرام تصویر روشنی از مسئله کودک‌آزاری در ایران ارائه کرد.

با توجه به شرایطی که ترسیم کردید آیا می‌توان راهکار مشخصی نیز ارائه داد؟

متأسفانه ابعاد و پیچیدگی‌های مسئله با توجه به شرایط سیاسی-اجتماعی کنونی در کشور بسیار گسترده و فراگیر است. بی‌گمان با این وضعیت اقتصادی که به وجود آمده، غفلت از کودکان در سطح جامعه بسیار بیشتر خواهد شد. از سویی دیگر کار داوطلبانه، کار”طبقه متوسط” است. سقوط طبقه متوسط، در معنای سقوط و نابودی “نیروی داوطلب” در حوزه عمومی است.

من وقتی با دوستانی که هنوز در ایران فعال هستند صحبت می‌کنم می‌گویند واقعیت این است که نیروی‌های زیادی نمانده است. با این شرایط اقتصادی چه کسی می‌تواند کار داوطلبانه انجام دهد؟ بنابراین به نظر می‌آید که در کوتاه مدت راهکار مشخصی نمی‌توان ارائه داد. با این وجود نباید از ارائه کمک به کودکان، تلاش برای تغییر شرایط کودکان و… دست برداشت. باید تلاش کرد تا نهادهایی که هنوز باقی مانده‌اند و مردمی که کماکان نگاه مسئولانه‌ای دارند سازماندهی شوند تا آسیب‌ها را اگر نشود برطرف کرد، حداقل کمی کاهش داد.