با گذشت شش‌ماه از بهار اعراب و شکل‌گیری سونامی در منطقه استراتژیک خاورمیانه بهتر می‌توان به ارزیابی عملکرد دستگاه سیاست خارجی ایران در واکنش به این وقایع غافلگیرکننده و غیر منتظره پرداخت.

موج جدید تحولات که با خیزش جنبش‌های انقلابی علیه خودکامگی و حکومت‌های مستبد به‌راه افتاد، نقشه سیاسی و آرایش نیرو‌ها در منطقه را تغییر داد. سقوط زین‌العابدین بن‌علی و مبارک باعث از دور خارج شدن دو حکومت سکولار اقتدارگرای متحد غرب شد و فضا را برای تقویت مخالفان این رویکرد پدید آورد. به شکل طبیعی انتظار می‌رفت موضع گرایش‌های دموکراسی‌خواه، اسلام‌گرایان و منتقد غرب تقویت شود.

ویژگی متکثر حرکت‌ها اما اجازه نداد نیروهای اسلام‌گرا چیره شوند و آن‌ها خیلی زود با درک واقع‌بینانه رویکرد ایدئولوژیک را کنار گذاشتند و اعلام کردند به دنبال برپایی حکومت دینی مبتنی بر شریعت نیستند. حال آینده تعیین می‌کند که آیا آن‌ها پس از پیروزی انقلاب و استقرار نظام سیاسی جدید نیز به سمت حاکم کردن اصل شریعت حرکت می‌کنند یا نه؟ به‌هرحال انقلاب‌های مصر و تونس در نیمه راه هستند و هنوز نمی‌توان به آن‌ها عنوان انقلاب داد.

تاکنون نهادهای پایه‌ای و ساختار سیاسی و قانونی در دو کشور حفظ شده است و تنها رئیس‌جمهور‌ها به زور و از طریق جنبش اجتماعی و قیام برکنار شده‌اند و انتخابات آزاد قرار است برگزار شود. بنابراین نتایج انتخابات و نظم سیاسی جدید مشخص می‌کند که تغییرات اساسی در نهادهای سیاسی رخ داده است یا نه؟ مبارزات در یمن، اردن، لیبی و سوریه هنوز در جریان هست و تا پیروزی فاصله زیادی دارد.

در مجموع تاکنون می‌توان گفت منطقه وارد پارادایم و فصل جدیدی شده است. مردم به قدرت و توانایی خود واقف شده‌اند و از این‌رو سرمشق مردم‌سالاری و جامعه مدنی مقتدر در حال رشد است.

اما علی‌رغم این‌که شرایط جدید منطقه فرصت‌هایی را برای ایران فراهم کرد، ولی دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی تاکنون عملکرد ضعیفی در خصوص بهره‌برداری از فرصت‌ها و کسب جایگاه موثر در این نقش‌آفرینی داشته است. برخلاف فضای مناسبی که به صورت بالقوه برای بسط و گسترش نفوذ سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایجاد شد، اما دیپلماسی فعالی از سوی ایران مشاهده نشد. کندی، انفعال و خلاء سیاست خارجی فعال در تحولات اخیر آن چنان مشهود است که حتی باعث اعتراض بخش‌های مختلف حاکمیت ایران شده است. حلقه یاران محمود احمدی‌نژاد و خود وی، وزارت اطلاعات را مقصر معرفی می‌کنند که تحلیل و ارزیابی درستی از اتفاق‌های جدید منطقه ندارد. لذا به واسطه نبود اطلاعات و داده‌های مناسب امکان سیاستگذاری اثرگذار و متناسب با موقعیت‌ها وجود ندارد.
پرویز سروری از نمایندگان مجلس که متعلق به بخش اصول‌گرایان ولایی و افراطی است با انتقاد از دیپلماسی غیر فعال وزارت خارجه می‌گوید: «دیپلماسی رسمی ایران از تحولات عقب است و قدرت رصد تحولات را به شکل جدی ندارد.»

از ابتدای وزش نسیم تغییرات در منطقه، مقامات ارشد جمهوری اسلامی با محوریت آیت‌الله خامنه‌ای، تبلیغاتی سنگینی راه انداختند که انقلاب‌های مصر و تونس و دیگر جنبش‌های اعتراضی در کشورهای عرب متاثر از امواج انقلاب اسلامی است که با تاخیری ۳۲ ساله به ثمر نشسته است! آنان کوشیدند تا نشان دهند سیاست صدور انقلاب در سالیان اولیه عمر نظام، تصمیم درستی بوده است و اینک امواج آن کل جهان عرب را در برگرفته است و می‌رود تا نقطه عطفی در رشد جریان بیداری اسلامی و تضعیف هژمونی و نفوذ غرب در جهان اسلام تبدیل شود.

این تحلیل اما بیش از آن‌که مبتنی بر واقعیات باشد، آرزوی رهبران حاکمیت را نمایان می‌سازد و بیشترین کارکرد آن مصرف داخلی و بهره‌برداری تبلیغاتی است.

اگرچه کنار رفتن رژیم مبارک و زین‌العابدین بن علی که مخالف سیاست‌های جمهوری اسلامی در منطقه و دنیا بودند و وابستگی آن‌ها به حمایت آمریکا، توازن قوا را به نفع اردوگاه مقابل غرب تقویت کرد، اما میزان و درجه تغییرات فاصله زیادی با تصورات حکومت ایران دارد.

ویژگی بارز نهضت‌های منطقه نفی خودکامگی و مطالبه آزادی‌های سیاسی و رفاه اجتماعی است. آن‌ها جنبه غرب‌ستیزانه و ضد آمریکایی ندارند. فاصله‌شان به‌طور نسبی با غرب و به ویژه اسرائیل در مقایسه با رژیم‌های قبلی بیشتر است و این مسئله موضع نیروهای خواهان خروج غرب از مدیریت خاورمیانه و تشکیل دولت مستقل فلسطینی با غقب‌نشینی اسرائیل به مرزهای ۱۹۶۷را تقویت می‌کند ولی به معنای رویارویی با آن‌ها نیست بلکه حفظ رابطه خوب با غرب برای آن‌ها استراتژیک است.


از سوی دیگر هرکدام از کشور‌ها شرایط و ویژگی‌های خاص خودشان را دارند. معادله فوق در کشورهایی جاری است که حکومت‌هایشان با غرب رابطه خوبی داشتند، اما وضعیت در سوریه و لیبی کاملاً متفاوت است و تغییرات سیاسی در آنجا بر قدرت غرب در منطقه می‌افزاید.

برخلاف ماهیت ایستا و ارزش‌محور دیپلماسی ایران، غرب کاملاً منعطف و تحول‌پذیر و مبتنی بر منافع ملی‌اش عمل می‌کند. دستگاه‌های امنیتی و سیاسی غرب پس از شوک اولیه ناشی از سونامی غافلگیرکننده، به سرعت خود را پیدا کردند و سعی کردند با دور کردن تهدید‌ها، تاثیرگذاری خود را افزایش دهند. استراتژی غرب در مقطع فعلی گسترش موازین دموکراسی و حقوق بشر و در کل مبانی و ساختارهای لیبرالیسم سیاسی و اقتصاد بازار در نظم جدید منطقه است.

اگر خاورمیانه به سمت دموکراسی و توسعه اقتصادی میل کند آن‌گاه مشکل حاد برای غرب به‌سرکردگی آمریکا پیش نمی‌آید. اگرچه ممکن است هژمونی آمریکا در منطقه مانند دوران حکومت‌های وابسته غیر مردمی نباشد ولی در کل تهدیدی متوجه نظم جهانی مبتنی بر لیبرال دموکراسی و ثبات منطقه به‌عنوان یکی از مناطق اصلی تامین و ترانزیت انرژی دنیا نمی‌شود.

بزرگ‌ترین تهدید از نظر غرب اما بهره‌برداری اسلام‌گرایان غیر دموکراتیک و بنیادگرا و در راس آن‌ها جمهوری اسلامی و القاعده است. تاکنون کشورهای غربی و اسرائیل تلاش‌های زیادی برای خنثی‌سازی و مدیریت تحولات برای جلوگیری از حرکت‌های آن‌ها انجام داده‌اند. القاعده و طالبان به دلیل ویژگی‌های خیزش‌های مردمی جز در یمن بخت و امکانی برای اثرگذاری ندارند. جمهوری اسلامی اما تاحدودی این ظرفیت را داشت ولی بازی غلط و دیپلماسی خنثای مقامات تهران مجال بهره برداری از این ظرفیت را تاکنون نداده است.

بزرگ‌ترین اشتباه حاکمیت مانور فراوان بر تاسی انقلاب مصر و تونس از انقلاب بهمن ۵۷ و بعد اسلامی بخشیدن به موج جدید دموکراسی‌خواهی در منطقه بود. رسانه‌های غربی روی خطر تکرار تجربه انقلاب ایران بسیار مانور دادند و همچنین در خصوص تاثیرات مخرب افزایش نفوذ منطقه‌ای ایران بزرگ‌نمایی کردند.

این مسئله با توجه به واهی بودن ادعای رهبری ایران و شکاف تاریخی شیعه- سنی و عرب- عجم باعث سنگین شدن فضا علیه ایران در منطقه شد. به‌گونه‌ای که نزدیک‌ترین نیرو‌ها به شاکله سیاسی و نظری جمهوری اسلامی، همچون راشد الغنوشی در تونس، همام سعید در اردن و اخوان المسلمین در مصر علناً اعلام کردند به دنبال تکرار تجربه جمهوری اسلامی و برقراری مدل رهبری آیت‌الله خمینی نیستند. حتی مقامات جمهوری اسلامی این ظرافت را به خرج ندادند تا صبر کنند دوران گذار تمام شود و این ادعا را پس از خیزش جریان‌های اسلام‌گرا مطرح کنند. آیت‌الله خامنه‌ای، احمدی‌نژاد و نیروهای همسو و حتی چهره‌های معتدل‌تر چون هاشمی رفسنجانی با طرح شتابزده و زودهنگام «رشد بیداری اسلامی» اسلام‌گرایان در جهان عرب را در موضع دفاعی و آچمز قرار دادند و آن‌ها مجبور شدند برای ضربه نخوردن و مهار واکنش منفی افکار عمومی هر نوع برنامه برای حاکمیت قوانین شریعت و بهره‌برداری ایدئولوژیک از انقلاب‌ها را انکار کنند.

به باور آقای خامنه‌ای، «اسلامی بودن»، «ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی» و «مردمی» بودن سه شاخص عمده حرکت‌های مردمی در منطقه است و سپس راهبرد جمهوری اسلامی را این چنین توصیف کردند:: «جمهوری اسلامی هرجا حرکتی را با این شاخص‌ها مشاهده کند با آن همراه خواهد بود، اما اگر ببینیم که تحریک آمریکا و صهیونیست‌ها در کارست با آن حرکت همراهی نمی‌کنیم چراکه مطمئنیم شیطان بزرگ و همدستانش به نفع ملت‌ها، کار نخواهند کرد.»

اکنون به‌نظر می‌رسد که حکومت ایران تقابل گفتمانی و جنگ تبلیغاتی را باخته است. تمام نیروهای اصلی خواهان تغییرات در منطقه تلقی آقای خامنه‌ای را رد می‌کنند و بر تکثر نیرو‌ها، خصلت غیر مذهبی جنبش‌های رهایی‌بخش و ضدیت با دیکتاتوری تاکید می‌کنند. برای آن‌ها مطالبات مردم، به رسمیت شناختن حق اعتراض و مطالبه خواسته‌های مردم، مصونیت آن‌ها از خشونت و انتخابات آزاد مهم هست.
در این میان رفتار دوگانه حکومت ایران نیز به مشروعیت رویکردش در قبال تحولات منطقه آسیب زده است.

همانگونه که از نظرات رهبری پیداست برای جمهوری اسلامی نفس خواسته‌ها و مطالبات مردم منطقه مهم نیست بلکه تا جایی از آن‌ها حمایت می‌کند که خواسته‌ها همسو با مواضع ایدئولوژیک، دیدگاه جهانی و منافع سیاسی حاکمیت باشد. این منطق ناگزیر به سیاست متعارض حمایت از تغییر حکومت‌ها در مصر، بحرین، تونس و لیبی و دفاع از بقای حکومت سوریه می‌رسد.

البته شاید این برخورد تبلیغاتی، برای مهار سرایت امواج مبارزات ضد خودکامگی منطقه به ایران، تا میزانی کارساز بوده است و تاحدی توانسته باشد واقعیت تاثیرپذیری سونامی منطقه از جنبش سبز را بپوشاند ولی در سطح جهانی و منطقه‌ای به ضرر ایران تمام شده است. این سیاست مشابه رجزخوانی احمدی‌نژاد در خصوص مدیریت جهانی است که از سوی هیچ بازیگری در دنیا جدی گرفته نمی‌شود.

اوج این ناکامی در سفر هیئت مصری به ایران برملا شد. علی‌رغم تبلیغات زیاد برای حضور هیئت پنجاه نفری که اکثر آنان از جریان‌های نزدیک به حکومت ایران انتخاب شده بودند و ادعای کذب موافقت آنان با نظرات رهبری در خصوص انقلاب مصر به شکل گسترده‌ای در رسانه‌های دولتی بازتاب داده شد، ولی آن‌ها به شکل علنی نارضایتیشان را از صحبت‌های احمدی‌نژاد و ضرغامی در حصوص تاسی انقلاب مصر از انقلاب ایران اعلام کردند.

خانم نشوی الحوفی، خبرنگار نشریه «المصری الیوم» جریان دیدار را چنین توصیف می‌کند: در دیدار هیئت مصری با ضرغامی، رئیس صدا و سیمای جمهور اسلامی در حالی‌که وی انقلاب اسلامی را تاثیر پذیرفته از انقلاب اسلامی ایران می‌دانست، مصطفی نجار، عضو اتحادیه جوانان انقلابی مصر، در واکنش به این سخنان گفت: «انقلاب مصر انقلاب دینی نبود بلکه انقلاب ضد ظلم بود که جوانان (نه روحانیون) اعم از مسلمان و مسیحی به آن پیوستند.»

در ادامه شیخ جمال قطب، رئیس سابق کمیته افتاء مصر در تایید سخنان نجار گفت: «باید از تشبیه انقلاب مصر با انقلاب اسلامی خودداری شود. من خود به عنوان یک روحانی هنگامی که مردم و جوانان را در خیابان‌ها دیدم به آن‌ها پیوستم.»

همچنین نشوی الحوفی در پاسخ به اظهارات ضرغامی برای این‌که نقطه افتراق هیئت مصری با جمهوری اسلامی را نشان دهد می‌نویسد: «از ایران می‌خواهیم اسم خیابان خالد اسلامبولی را که ستایش از قاتل رئیس جمهور ماست، عوض کند.»

در ادامه دیدار‌ها هنگامی که دوباره ادعای تاثیرپذیری انقلاب مصر از انقلاب اسلامی در حضور احمدی‌نژاد در کاخ ریاست جمهوری تکرار شد، خانم نشوی الحوفی چنین می‌نویسد: «دیگر نتوانستم خودداری کنم.

غضبناک دستگاه گوشی ترجمه را از گوش خود درآوردم تا حدی که داشتم از شنیدن چنین سخنان نامقبولی از خشم منفجر می‌شدم و … با اصرار میکروفون را گرفتم و خطاب به احمدی‌نژاد با جدیت تمام گفتم: «از روزی که وارد تهران شدیم دائما می‌شنویم که انقلاب مصر تاثیرپذیرفته از انقلاب سی سال پیش انقلاب ایران در سال ۷۹ است و همچنین سخنان تندی درباره حسنی مبارک می‌شنویم که او ظالم و مزدور بوده است. آقای رئیس‌جمهور (احمدی‌نژاد) اجازه دهید دو نکته را برایتان روشن کنم نخست اینکه قضیه مبارک یک قضیه داخلی و مربوط به ما مصری‌ها می‌شود چه اینکه از او بدی دیده باشیم یا خوبی. از این رو نمی‌پذیریم کسی به او سخن تند بگویید. دوم اینکه مطلقاً هیچ ارتباطی بین انقلاب ۲۵ ژانویه در مصر با انقلاب اسلامی که در دهه ۷۰ میلادی رخ داد وجود ندارد.»»

خانم نشوی الحوفی در ادامه می‌نویسد: «در حالی این سخنان در حضور احمدی‌نژاد گفته شد که هیئت مصری با دست زدن به تایید سخنان من می‌پرداختند و حال آن‌که احمدی‌نژاد از شنیدن این سخنان اخم کرده و نشانه‌های ناخرسندی در چهره ضرغامی که در کنار او نشسته بود نمایان شده بود.» [۱]

اما علاوه بر اشتباه فاحش در تنظیم سیاست کلان، دستگاه دیپلماسی ایران نیز ضعیف و سترون عمل کرد. در جهان کنونی دیپلماسی فعال و اثرگذار بر محور چهار مولفه رایزنی و لابی کردن، پول، می‌انجی‌گری و رسانه استوار است. رسانه اگرچه جزو دیپلماسی رسمی نیست ولی بخصوص در سطح معادلات جهانی بسیار کارساز است.

به قول تیمون کارگن، دانشمند برجسته علوم سیاسی، رسانه‌های جهانی، سومین ابرقدرت دنیا هستند.
اکثر مردم جهان از دریچه رسانه‌ها به دنیا نگاه می‌کنند و اطلاعات و دیدگاه‌شان در خصوص وقایع دنیا وابسته به تصاویر و اخباری است که از رسانه‌های با نفوذ پخش می‌شوند. حال با توجه به این معیار‌ها عملکرد دستگاه سیاست خارجی را بررسی می‌کنیم.

در زمینه رایزنی دستگاه دیپلماسی ایران تحرک کم ونزدیک به صفر داشته است. کافی است سفر‌ها و دیدارهای رسمی و غیر رسمی کشورهایی چون عربستان سعودی، ترکیه، قطر و آمریکا را با ایران مقایسه کنید. در اتفاق‌های مصر، تونس، لیبی، یمن و سوریه ایران هیچ حضور جدی نداشته است و اصلاً به عنوان طرف مذاکرات مورد خطاب قرار نگرفته است. در عوض کشورهای عربی در قالب اتحادیه عرب یا شورای همکاری خلیج فارس حضور پر رنگی داشته‌اند. دولت ترکیه اگرچه پتانسیل ایران را نداشت اما فعالانه از طریق می‌انجی‌گری، نقش‌آفرینی منطقه‌ای خود را به میزان چشمگیری احیا کرده است؛ به گونه‌ای که به باور برخی از کار‌شناسان، ترک‌ها توانسته‌اند پروژه احیای امپراطوری عثمانی در شکل سیاسی‌اش را به واقعیت نزدیک سازند.

ایران حتی در زمینه بحرین نتوانست خود را در حد یک نیروی تاثیرگذار و فعال در مذاکرات بین‌المللی وارد سازد و پیشاپیش با اتهام تلاش برای تغییر حکومت بحرین خلع سلاح شد و در بن‌بست قرار گرفت. یورش عربستان سعودی و دخالت نظامی علیه معترضان در بحرین با واکنش مناسبی از سوی ایران مواجه نشد.

تهدیدهای توخالی حضور نظامی و اعلام جهاد توسط مراجع تاثیری بر تصمیم آل خلیفه در سرکوب خونین مخالفان نگذاشت. ایران حتی نتوانست با حرکت‌های دیپلماتیک، خشونت علیه معترضان بی‌سلاح و پای‌بند به فعالیت مدنی را تبدیل به موضوعی مهم در مباحث جامعه جهانی و نهادهای بین‌المللی کرده است و بدین‌ترتیب بازدارندگی در مقابل دخالت نظامی عربستان سعودی ایجاد کند. عربستان با اقدام موثر سیاسی و نظامی مانع از سقوط متحد خود در بحرین شد و همچنین در مهار و مدیریت تحولات در یمن نیز نقش فعالی ایفا کرد تا خسارت‌های ناشی از پروسه انتقال قدرت در یمن را به حداقل برساند. عربستان همچنین با خاموش کردن شعله اعتراض‌ها در داخل کشور و حضور فعال در مذاکرات جهانی و منطقه‌ای توانست با دور کردن تهدید‌ها، چهره یک حکومت مقتدر و تثبیت شده را به خود بگیرد. این اتفاق در شرایطی رخ داد که حکومت آل سعود به خاطر ماهیت اقتدارگرایانه و ضد دموکراتیک و همچنین دخالت نظامی و مشارکت در قلع و قمع نیروهای معترض مدنی در بحرین به شدت آسیب‌پذیر بود.

وضعیت کنونی بحرین و خروج قریب‌الوقوع نیروهای نظامی آل سعود گویای این واقعیت است که حکومت آل خلیفه بر اوضاع مسلط شده است و چشم‌انداز مثبتی پیش روی مخالفان وجود ندارد. در واقع وضعیت برای شیعیان بحرین نسبت به قبل از بروز جنبش اعتراضی بد‌تر شده است و آن‌ها حداقل‌های موجود را در سودای دستیابی به حداکثرهای ممکن از دست داده‌اند.

با توجه به نقش حاکمیت در تشویق شیعیان بحرین به اتخاذ موضع رادیکال و براندازانه، وضعیت کنونی بحرین یک شکست آشکار برای دیپلماسی و سیاست خارجی هیاهومحور و ستیزه‌جوی حکومت است.
روند تحولات در سوریه نیز چشم‌اندازی منفی برای ایران ترسیم می‌کند. حجم اعتراض‌ها و شکایت‌ها در سطح جهانی و منطقه‌ای از همکاری ایران و ارائه خدمات آموزشی و ارسال تجهیزات شورش شهری به حکومت سوریه به نحو بی‌سابقه‌ای در حال افزایش هست. از زاویه‌ای دیگر جو ضد ایرانی به خاطر دخالت‌های ایران در امور داخلی و حمایت از رژیم بعث حاکم نیز در حال رشد است. رفتار غلط حکومت ایران و تبلیغات منفی عربستان سعودی و متحدانش عامل ایجاد چنین جوی هستند. ثبات و تغییر حکومت بشار اسد معلوم نیست ولی کاملاً مشهود است که وی اعتماد به نفس ندارد و دچار تزلزل شده است. در چنین شرایط شکننده‌ای اگر انقلاب مردم سوریه پیروز شود، حکومت ایران، بزرگ‌ترین بازنده ماجرا خواهد بود و ابعاد شکست دامن حزب‌الله لبنان را نیز می‌گیرد و لاجرم کارایی یکی از مهم‌ترین برگ‌های بازی ایران در منطقه کم می‌شود.

مقایسه رفتار ایران با ترکیه به خوبی ضرر نبود دیدگاه مبتنی بر عقلانیت، موقعیت‌شناسی، کاردانی و منافع ملی را پدیدار می‌سازد. دولت ترکیه ضمن حفظ رابطه خوب با رژیم بشار اسد، جایگاه خوبی نیز برای خود در بین مخالفان ایجاد کرده است. بدین‌ترتیب سوریه هر فرجامی پیدا کند، کشور ترکیه برنده است.
تاکنون دولت مصر از برقراری رابطه با ایران سر باز زده است و نبال العربی، وزیر خارجه دولت مصر تصمیم در خصوص عادی‌سازی روابط دیپلماتیک بین دو کشور را موکول به نظر مجلس آینده مصر کرده است. روابط با تونس در‌‌ همان سطح دوران زین‌العابدین بن‌علی است. روابط با دیگر کشورهای عربی و بخصوص بحرین و کویت به مراتب بد‌تر از قبل شده است.

بدین‌ترتیب روابط دیپلماتیک و قدرت چانه‌زنی منطقه‌ای ایران به نحو قابل اعتنایی کاهش پیدا کرده است و سیاست تنش‌زدایی سالیان اخیر ایران با کشورهای عربی و حفظ مناسبات ژئوپلیتیک در منطقه آسیب جدی دیده است.

حتی حماس نیز پیام تحولات جدید منطقه را درک کرد و با کاستن از درجه خصومت با اسرائیل و نمایش انعطاف، از راهبرد حکومت ایران در خصوص صلح خاورمیانه فاصله گرفت.

تداوم این روند اگر منجر به سقوط بشار اسد و جان گرفتن ائتلاف ۱۴ مارس در لبنان شود، آن‌گاه می‌توان گفت ائتلاف کشورهای غربی و آمریکا برای خارج کردن نسبی حکومت ایران از معادلات منطقه به موفقیت نزدیک شده است.

البته انزوای ایران در عرصه جهانی به علت ماجراجویی‌های حکومت، تحرک‌های دیپلماتیک و نقش‌آفرینی‌های بین‌المللی و منطقه‌ای را محدود می‌سازد. این عامل نقش مهمی در دیپلماسی عقیم ایران دارد.

حاکمیت ایران تاکنون هیچ می‌انجی‌گری انجام نداده است و اساساً رفتارش به‌گونه‌ای بوده که فضایی برای ایفای نقش وساطت پیدا نکرده است.

از لحاظ مالی توان ایران قابل مقایسه با عربستان و غرب نیست و طبیعی است در این میدان قابلیت رقابت نداشته باشد.

از بعد رسانه‌ای نیز ایران در حاشیه رسانه‌هایی چون الجزیره، العربیه، شبکه دولتی ترکیه، بی‌بی‌سی عربی و سی‌ان‌ان قرار گرفت. حجم اطلاع‌رسانی و پوشش‌های خبری تولید شده توسط العالم و پرس‌تی‌وی نتوانست اکثریت نیروهای خواهان تغییر در کشورهای عربی را جذب کند. همچنین این رسانه‌ها توفیقی در برطرف کردن نگرانی مردم منطقه از تکرار نظام سیاسی ولایت فقیه نداشتند و دوئل رسانه‌ای را باختند. به‌گونه‌ای که در تمامی کشور‌ها افکار عمومی علیه تشکیل جمهوری اسلامی مدل ایران موضع منفی گرفت. به‌عنوان مثال در نظرسنجی موسسه گالوپ تنها یک درصد مردم مصر نظر مثبت نسبت به تشکیل حکومت دینی و یا شریعت‌گرا داشتند. دیپلماسی رسانه‌ای ایران نتوانست افکار عمومی جهان عرب را اقناع کند که ایران قصد دخالت در امور داخلی کشورهای عرب و بخصوص بحرین را ندارد و در حال حاضر ایران‌هراسی بیش از غرب‌هراسی و یا سعودی‌هراسی در کشورهای منطقه جریان دارد.
تبعات راهبرد غلط و دیپلماسی خنثی جمهوری اسلامی فقط مشمول حاکمیت نمی‌شود بلکه ایران و منافع ملی ایران به عنوان یک کشور را نیز در بر می‌گیرد. ایران نتوانست از تحولات پس از فروپاشی شوروی در آسیای میانه استفاده کند و حوزه نفوذ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود را گسترش دهد. چنین فرجامی در خصوص بهار اعراب نیز در جریان است.

هزینه ناکارآمدی و رفتار نسنجیده و غیر خردورزانه جمهوری اسلامی که دون‌کیشوت‌وار توهمات و تصورات غلط را به جای واقعیت می‌نشاند و آن‌ها را از طریق انحصار خبری در داخل به خورد جامعه می‌دهد و تصویری کاذب از جایگاه منطقه‌ای ایران بر اذهان اقشار ناآگاه و زودباور می‌نشاند، فرصت‌های طلایی برای ارتقای موقعیت و منزلت منطقه‌ای و جهانی ایران را برباد می‌دهد. از این‌رو از دریچه حفظ منافع ملی در حوزه سیاست خارجی، تغییر وضعیت سیاسی کشور ضروری است.

منابع:

۱- سخنان خانم الحوفی توسط آقای حسین علیزاده، دیپلمات مستعفی ترجمه شده و در مطلبی با عنوان «پاسخ دندان‌شکن هیئت مصری به احمدی‌نژاد» منتشر شده است.