علی افتخاری ـ «لودویگ بولتزمن» (Ludwig Boltzmann)، از معدود دانشمندانیست که تحقق نظریات پیشآهنگانهی او در زمانهی حکمرانی ِ افکار محافظهکار و معارض برخی فیزیکدانانِ صاحبنام ِ معاصرش، تا سرحد استهزا مورد بیاعتنایی قرار گرفت و همین مسأله هم پردهی پندار ستیزهجوی کسی چون وی را به لکهی تندرویهای علمی-فلسفی ِ فیزیکدانانی نظیر «ارنست ماخ» (Ernest Mach) آلوده کرد و نهایتاً او را به افسردگی ِ مرگباری کشاند. امروزه نام بولتزمن، هیج شأن و اعتبار خاصی که درخور نام فیزیکدانان و متفکرین سرشناسی نظیر «آلبرت اینشتین» و «استیون هاوکینگ» است را ندارد؛ چراکه شاید اگر نظریاتش را امروزه برشمریم، گو چنان اهمیتی که شایستهی مباحث پیشرفتهای چون «مکانیک کوانتومی» و «فیزیک نسبیتی» است، را نداشته باشند؛ حالآنکه بولتزمن، نهتنها راه پرسنگلاخ ظهور نظریات نسبیت را (با ترویج نظریهی «الکترومغناطیس» فیزیکدان پرآوازهی انگلیسی «جیمز کلرک مکسول»، به زبان آلمانی، در زمان نوجوانی ِ اینشتین) هموار نمود و با رویکرد آماری به حل مسائل گرمایی، برای نخستین بار شکل مدرن اندیشهی «اتمیسم» را که راه ظهور نظریهی کوانتومی را هم گشود ارائه کرد؛ بلکه دستگاه فلسفی ِ عظیمی را پی ریخت که امروزه غالباً بیتکرار ِ نام او، بهعنوان پیشفرض ذهن هر فیزیکدانی، راه پیشرفت را میگشاید و همین نکته، ضرورت درک افکار دورانساز ِ بولتزمن را در زمانهی ما دوچندان میکند.
تصمیم داریم که در سلسلهمقالات مشروحی، به توصیف حیات علمی-فلسفی ِ این فیزیکدان گمنام ِ اتریشی بپردازیم. این مقالات، برگردان مقالهی بلندی نگاشتهی پروفسور «علی افتخاری»، استاد شیمی، و سرپرست «مؤسسهی فناوری آویکنا» در کلولند ایالت اوهایوست. او که خود از بنیانگذاران نانوتکنولوژیِ الکتروشیمیایی محسوب میشود، در این مقاله نگاه جامع و منصفانهای را به تأسی از نگاه معاصرین ِ بولتزمن، به شخصیت و منش فکریِ این فیزیکدانِ دورانساز انداخته، و به رمزگشایی از وجوه مرموز حیاتِ این بزرگمردِ زمانهی گذار ِ دو قرنِ بحرانی ِ ۱۹ و ۲۰ میلادی، پرداخته است. در بخش نخست، به ارائهی زندگینامهای کوتاه و تببین شخصیت بولتزمن اکتفا میکنیم و تشریح نظریات علمی-فلسفی ِ وی را به بخشهای آینده موکول میکنیم.
نگاهی به زندگی ِ لودویگ بولتزمن
برای درک شخصیت لودویگ بولتزمن، دو توصیف؛ که یکی همان عنوان کتاب معروف فیزیکدان اتریشی «انگلبرت بردودا» (Engelbert Broda)، یعنی «لودویگ بولتزمن: انسان، فیزیکدان و فیلسوف»؛ و دیگری هم عباراتی از زبان «ژاکوب برونوفسکی» (Jacob Bronowski)؛ ریاضیدان و تاریخدان بزرگ علم سدهی بیستم در برنامهی تلویزیونی ِ «عروج انسان» باشد، کافیست. برونوفسکی، در ستایش این دانشمند بزرگ میگوید: «… فردی که در گذار بحرانی ِ این قرن و در بنیان نظریهپردازیاش، بر حقیقت اتمها پای فشرد و او، لودویگ بولتزمن بود که من هماکنون در کنار بنای یادبود او، برایش سر تعظیم فرود میآورم. بولتزمن، مردی تندخو، خارقالعاده و مرموز؛ و از نخستین طرفداران داروین، سرسخت و بامزه بود و هرآنچه که یک انسان بایستی داشته باشد را درون خود داشت». «پل فایرابند» (Paul Feyerabend)، در «دایرهالمعارف فلسفه»، پیرامون بولتزمن مینویسند: «بولتزمن، که تحقق شخصیت خیالی ِ کاملی در سرتاسر دانش بشر بود، بسیار فراتر از زمانِ خود و شاید زمان ما ظاهر شد».
«لودویگ ادوارد بولتزمن»، در بیستم فوریهی سال ۱۸۴۴، در خانهای واقع در خیابان اصلی ِ ناحیهی «لاندشراسه» ی شهر وینزاده شد. پدرش، مأمور مالیات سلطنتی، و مادرش «کاتارینا پرنفایند» (Katherina Pauernfeind)، اهل سولزبورگ اتریش بود. لودویگ، کودکی ِ شاد و مرفهی را گذراند و تحصیلات ابتداییاش را نزد یک معلم خصوصی و در خانهی پدریاش بهثمر رساند. پانزدهساله بود که پدرش را از دست داد؛ اما محصل سختکوشی ماند و از نحوهی تحصیلاش که بگذریم، همیشه بهترین شاگرد کلاس استادش بود.
بولتزمن در سال ۱۸۶۳، تحصیلات دانشگاهی ِ خود در رشتهی فیزیک را در دانشگاه وین آغازید و سه سال بعد، با درجهی دکترای فیزیک از آنجا فارغالتحصیل شد. در سن ۲۵سالگی، بهعنوان استاد تمام رشتهی ریاضی-فیزیک، در دانشگاه «گِراز»، واقع در ایالت «استیریا» ی اتریش مشغول به کار شد و شش سال بعد هم بر کرسی ِ تدریس ریاضیات دانشگاه وین تکیه زد. بولتزمن، در هفدهم ژولای ۱۸۷۶، با «هنریتا فون آیگنتلر» (Henriette von Aigentler)، از اهالی ِ گِراز ازدواج کرد و ۱۴ سالِ شاد و خوشی که به تدوین فرضیاتاش در زمینهی ماهیت آماریِ رفتارهای طبیعت انجامید را در همین شهر ِ مصفا سپری کرد.
او، احترامی ویژه در نزد جامعهی علمی و دولت وقت اتریش داشت. در سال ۱۸۷۸، به سمت ریاست دانشکدهی علوم پایه منصوب، در ۱۸۸۵، از اعضای آکادمی ِ علوم سلطنتی اتریش و در ۱۸۸۷، رئیس دانشگاه گِراز شد. در ۱۸۹۰، پیشنهاد کرسی ِ فیزیک نظری دانشگاه مونیخ را پذیرفت و به آلمان نقل مکان کرد؛ اما پس از مرگ استادش «جوزف استفان» در سال ۱۸۹۳، دیگرباره به کشورش برگشت و یک سال بعد، بهعنوان جانشین استفان در کرسی ِ فیزیک دانشگاه وین برگزیده شد. با اینحال او در این سمت، از نعمت دوستان و دانشجویان خوباش در مونیخ محروم ماند و خصوصاً در تعامل با همکار جدیدش، پروفسور «ارنست ماخ»، که یک فیزیکدان تجربی و پزشکی موفق، منتقد تاریخ فیزیک، مخالف سرسخت اتمها و فیلسوفِ سرسخت پوزیتیویست بود و یک سال پس از او بر کرسی ِ فلسفه و تاریخ علم ِ دانشگاه وین تکیه زد، از در ِ ناکامی درآمد. از همینرو هم بود که سرانجام عطای تدریس در دانشگاه وین را به لقایش بخشید و به دعوت پروفسور «ویلهلم استوالد» (Wilhelm Ostwald)، به دانشگاه «لایپزیک» آلمان نقل مکان کرد. با این حال در پاییز ۱۹۰۲ که ماخ، بهسبب اوضاع بد جسمانیاش از دانشگاه وین بازنشسته شد، بولتزمن هم از لایپزیک به وین برگشت و در سمت پیشیناش به تدریس ادامه داد.
یک سال بعد، او علاوه بر تدریس دروس فیزیک نظریِ دانشگاه وین، به ارائهی دروسی در زمینهی فلسفهی علم هم روی آورد. بولتزمن، مبحثی که تا پیشتر در کلاسهای ماخ، با عنوان «تاریخ و تئوریِ علوم استنتاجی» شناخته میشد را اینبار تحت عنوان «روشهای تئوریِ عمومی ِ علوم طبیعی» ارائه داد.
کلاسهای فلسفهی علم ِ بولتزمن، با استقبال خیرهکنندهی مردم عادی هم حتی روبرو شد و توجه چشمگیری را در آن زمان برانگیخت. نخستین سخنرانی ِ وی در این حیطه، بهطرز خارقالعادهای موفق از آب درآمد. با وجود اینکه بزرگترین تالار سخنرانی ِ دانشگاه هم انتخاب شده بود، اما مردم در سرتاسر راهپله، به ردیف ایستاده بودند. دانشجویان، دانشیاران، اساتید و بانوان هم آمده بودند و مشتاقانه به تشویق بولتزمن میپرداختند. تمامی ِ روزنامهها، خبر این واقعه را منعکس کردند و نامههای فراوانی [از هر طیف اجتماعی]، به خانهی او سرازیر شد. حتی شماری از مخاطبین بولتزمن را نزدیکان امپراطور وقت اتریش، شاه «فرانتز جوزف» نیز تشکیل میدادند و بههمین واسطه هم پادشاه، طی بیانیهای از رجوع بولتزمن به کشورش اتریش، و همچنین وفور جمعیت مخاطبیناش، اظهار خرسندی نمود.
بولتزمن، در سالیان واپسین ِ عمر کوتاهش، وضعیت جسمانی ِ مطلوبی نداشت. ناراحتیهای او، تا حد زیادی ناشی از مشاجراتِ همیشگیاش با مخالفین ِ علمیاش میشد. قوهی بینایی ِ او چنان رو به ضعف نهاده بود که دیگر امکان خواندن از کف داده بود و زنی را به خدمت گرفت تا مقالات علمی را برایش خوانده و همسرش هم اظهاراتش را بنویسد. بهعلاوه بولتزمن از تنگی ِ نفس شدیدِ شبانگاهی هم رنج میبرد و سردردهای سنگینی هم بهواسطهی کار پیدرپی، به سراغش میآمد. اما بولتزمن، کسی نبود که توجه چندانی به سلامت جسمانیاش نشان دهد. او خود را قربانی ِ کار علمیاش کرده بود.
بهرغم موفقیت چشمگیر ِ کاری و لذت بیاندازهاش از ظرافت هنر و زیباییهای طبیعت و همچنین روحیهی شوخ و خوشبینی که داشت، اما بولتزمن نهایتاً اسیر چنگال نابودگر افسردگی ِ مزمن شد. اوگاه در جمعیتِ فراوانِ حضار، آنچنان سکوتِ ملالآوری میکرد که بهسختی میشد آن را شکست. بولتزمن، در سالگرد تولد شصتسالگیاش، بهشوخی دلیل گذار نابهنگام خلقیاتاش از شادی به ناراحتی را، قرارگیریِ روز تولدش در بین جشن روز سهشنبه و مراسم «چهارشنبهی خاکستری»، که در آن رقص حزنانگیز مرگ انجام میشد، عنوان کرد! بولتزمن، گهگاه دچار حملات آسم میشد و درد شدیدی میکشید. گفته میشود که همیشه از ضعف ناشی از کار بیش از حد و فراموشی ِ زودرس میترسید؛ اما سرانجام این ذهن ِ پویای دوران ما، در جریان ییلاق تابستانیاش به حومهی شهر Trieste، در پی یک شوک افسردگی، دست به خودکشی زد و به عمر ۶۲سالهاش خاتمه داد.
لودویگ بولتزمن، از بزرگترین متفکرین ِ تمام دورانها، در پنجم سپتامبر سال ۱۹۰۶، درگذشت. سه روز بعد، مراسم یادبود باشکوهی در شهر وین برای وی برگزار شد و دانشمندان برجستهای، در آن حاضر شدند. تلخی ِ مرگ زودهنگام بولتزمن هنگامی بیشتر میشود که بدانیم او همیشه در روزهای حیاتش از اینکه چرا مرگ، از تماشای پیشرفتهای آتی ِ دانش ِ بشری ناتواناش خواهد کرد، افسوس میخورد.
بنای یادبود بولتزمن در قبرستان مرکزیِ شهر وین، در سال ۱۹۳۳، توسط شهردار وقت، «ژولیوس تاندلر» و تحت سرپرستی ِ شهرداریِ این شهر احداث گردید. تاندلر در اینباره اظهار داشت که: «شهر وین و مردمانش، مفتخر به میزبانی از مرد نابغهای هستند که در اینجا زندگی کرد و آنها همه در پی پیدا کردنِ آرامگاهی درخور وی بودند». در آرامگاه بولتزمن، نیمتنهی زیبا و مرمرینی از او بهچشم میخورَد که کار «گوستینوس آمبروسی» ست. بر روی ستون یادبود او، معادلهای نقش بسته که بهگفتهی فیزیکدان اتریشی «هنس تیرینگ» (Hans Thirring)؛ اعتبارش از پس ِ این سنگهای یادبودی که در زیر غبار ِ دورانها فروخواهند خفت، هرگز از دست نخواهد رفت. فرمول کوتاه و سادهای که نمایانگر بزرگترین دستاورد حیات بولتزمن است: S=k. logW.
شخصیت بولتزمن
بهمنظور درک دیدگاه فلسفی ِ هرکس، معمولاً اطلاع از وجوه شخصیتی ِ وی، امری کارآمد است. دستکم این نکته در خصوص بولتزمن مصداق پیدا میکند؛ چراکه او به اعتراف همه، شخصیت جذابی داشت. برودا، زندگینامهنویس ِ بولتزمن، در کتاب معروفش «لودویگ بولتزمن: انسان، فیزیکدان، فیلسوف»، تصریح کرده که شخصیت بولتزمن بهعنوان یک انسان کامل، درحد عظمت جایگاه او در فیزیک و فلسفه است.
در اسناد تاریخی، هرکسی که بولتزمن را میشناخته، از او بهواسطهی شخصیت جذاباش، ستایش کرده است. بولتزمن، علیرغم مشاجرات فراواناش در زمینهی فیزیک و فلسفه، ارتباط دوستانهای با مخالفیناش داشت. مثلاَ او با ویلهلم استوالد، همیشه بر سر مسائل علمی و فلسفی اختلاف پیدا میکرد، اما این دو، دوستان خوبی برای هم بودند (کمااینکه استوالد او را به دانشگاه لایپزیک دعوت کرد). حتی نسبت به ارنست ماخ هم که موضعی کاملاً متضاد با او داشت و در سال ۱۹۰۰ حتی شهر مورد علاقهاش وین، را به خاطر او به مقصد لایپزیک ترک گفت؛ همواره با ادب و احترام برخورد میکرد. در واقع یکی از مهمترین عللی که بولتزمن از منتقدین سرسخت فیلسوف آلمانی، «آرتور شوپنهاور» شد، همان ادبیات خشنی بود که وی علیه دیگر فلاسفه به کار میبست و به اعتقاد بولتزمن، اصلاً در شأن یک متفکر ِ بزرگ نبود.
او میهنپرست اصیلی بود و به اتریش عشق میورزید و بهرغم اوضاع سیاسی ِ وقت این کشور، از سرزمین مادریاش هرگز جدا نمیشد. او در نامهای به یکی از دانشجویان باسابقهاش به نام «جوزف لوشمیت» (Josef Loschmidt)، حین اقامتش در آلمان مینویسد: «باید از همین اول بگویمتان که هنوز زندهام، اما مطمئن باشید که زندگیام به خوبی ِ اتریش نیست». او انتظار جو علمی ِ بهتری را در لایپزیک میکشید، اما هرگز آنجا به او خوش نگذشت.
ویژگی ِ جذاب میهنپرستی ِ بولتزمن، رویکرد بشردوستانه و عقلانی ِ وی به این مسأله بود تا یک تعصب خشک و معمول. او نقد خود به میهنپرستی را با اشاره به جنگِ باختهی اتریش با پروس، چنین شرح میدهد: «دو سال پیش و هنگامیکه طی جشنی در آکسفورد، دربارهی سالِ بدبختیمان، یعنی ۱۸۶۶ صحبت میکردم، یکی از حضار با گفتن ِ اینکه پیروزی حق اتریشیها بود، مثلاً خواست از من تعریف کند. ما بایستی خودمان را دست این تعاریف و خودپسندیها برهانیم. اما ازآنجاییکه در جهانِ امروز، انصاف و میانهروی رفتهرفته رنگ میبازد، بایستی به خودمان تبریک گفت که امروزه اتریش، مثل همیشه مردانی دارد که تنها عیبشان، افراط در این محسنات است. بگذارید در اینجا با موتسارت، در مقام سرمشق اعتدال و وقارمان، همکلام شوم که گفت: «در حصار دیوارهای مقدسمان که مردم عاشق همدیگر هستند، هیچ خائنی در کمین ننشسته است؛ چراکه ما بخشایندهی دشمنایم. کسانیکه لذت چنین آموزهها و مردمانی را نچشیدهاند، شایستهی آدمیت و شایستهی اتریشی بودن، نیستند»».
سرزنشهای بولتزمن از اغتشاشات دانشجویان ملیگرای دانشگاه وین در پی تمایل «کونت بادنی» (Count Badeni)، نخستوزیر وقت اتریش، بهمنظور آشتی با کشور چک، هیچ سودی در پی نداشت. در حقیقت این مشکلاتِ میهنپرستانه هم از چندین عللی بود که بولتزمن را در نهایت پناهندهی لایپزیک کرد.
از تمام اینها هم که بگذریم، بولتزمن استاد بینظیری بود. «استفان مایر» (Stefen Meyer)، کلاسهای او را «به شفافی ِ شیشه» تشبیه کرده است و مینویسد: «ندرتاً این حد از توانایی ِ تدریس با چنین وسعتی از دانستهها ترکیب میشود». فیزیکدان اتریشی «لودویگ فلام» (Ludwig Flamm) نیز در اینباره مینویسد: «نحوهی بیانِ بولتزمن، زنده و شفاف و فریبنده، با بذلههای گاهبهگاه و غالباً همراه با حکایات مهیج بود». بولتزمن هرگز هنگام اشتباهاتش حین تدریس، از گفتن «من دیگر چه نفهمی هستم!»، اِبایی نداشت.
او علاقهی وافری به صحبت با دیگران، و ظرفیت بالایی در مباحثهها داشت. مدیر «آکادمی ِ دولینچی» ایتالیا، بولتزمن را در پیام تسلیتِ خود، «خارقالعادهترین مباحثهگری که در جلسات مباحثه غالباً از او میترسیدند»، توصیف نمود. «آرنولد زومرفلد» (Arnold Sommerfeld)، فیزیکدان فیزیکدان صاحبنام آلمانی، در خصوص ورود بولتزمن به بحث مهیجی در رابطه با «انرژیسم» (فرضیهی رایج ِ دانشمندانِ مخالف با اتمیسم)، در خلال کنفرانس طبیعیدانانِ آلمانی به سال ۱۸۹۵ در لوبک آلمان، میگوید:
«هلمهولتز (Hermann von Helmholtz – فیزیکدان بزرگ آلمانی)، سخنران اصلی ِ جلسه در دفاع از انرژیسم بود و پس از او هم نوبت به ویلهلم استوالد؛ و پس از آن دو نفر هم سخنرانی ِ ویژهای با موضوع فلسفهی طبیعی توسط ارنست ماخ بود که البته حضور پیدا نکرده بود. مخالفین هم مشتمل بر بولتزمن و «فلیکس کلین» (Felix Klein) میشدند. بحث و جدلِ مابین بولتزمن و استوالد، ظاهراً و باطناً شبیه به جنگ یک گاو با شمشیرزن قهاری بود. اما ایندفعه گاو بود که بهرغم مهارتهای گاوباز، پیروز ِ میدان شد. دعاویِ بولتزمن از در ِ موفقیت درآمد و ما هم بهعنوان ریاضیدانانِ جوانِ [حاضر در جلسه]، طرفدار بولتزمن بودیم…».
در واقع او در مضیقه هم حتی دست به انکار اهمیت اعتراضاتی که به نظریاتش میشد، نمیزد؛ بلکه به آنها روی خوش نشان میداد. او همیشه قدردانِ مباحثاتی بود که در آنها، فرصت استخراج دقیق اصول نظریاتاش را مییافت. مثلاً هرچند بولتزمن هرگز اعتقادی به نظریات «زرملو» (Zermelo Ernst – ریاضیدان آلمانی) نداشت و او را «دغلکار» میدانست؛ اما به رویکردهای آماریِ وی [به حل مسائل فیزیکی] که توجه زیادی را در حوزهی کشورهای آلمانیزبان برانگیخته بود، روی خوش نشان داد.
بولتزمن، ارتباط نزدیکی هم با دانشجویان خود داشت و همگی هم به این مهربانی اذعان کردهاند. در سالهای آخر حیاتش، هیچ دانشجویی را مردود نکرد و بهقول «لیزا مایتنر» (Lize Meitner): «ارتباط او با دانشجویان، یک ارتباط انسانی بود. او نهتنها همیشه به دانش داوطلبینی که مثلاً از آنها در پایان ترم امتحان میگرفت، توجه میکرد؛ بلکه به ویژگیهای عمدهی شخصیتیشان هم احترام میگذاشت. شکل و تیپ ظاهریِ افراد برایش هیچ اهمیتی نداشت و هرگز در برابر کاربرد عبارات احساساتی هم متزلزل نمیشد. گهگاه، شماری از دانشجویانی که در سمینارهای تخصصی ِ او شرکت کرده بودند را به خانهاش دعوت میکرد. در آن مواقع او برایمان پیانو میزد – او پیانیست ماهری بود – و تجربیات شخصی ِ گوناگوناش را برایمان تعریف میکرد».
«فیتز هسِنورل» (Fitz Hasenohrl)، دانشجوی برجستهی بولتزمن و جانشین بلافصل او در دانشگاه وین، رفتار مشفقانهی استادش را چنین توصیف میکند: «موفقیتِ یک دانشمند، در گرو استعداد و قوهی عقلانی ِ اوست، اما یک آموزگار، قلب و عاطفهی درستی هم بایستی داشته باشد. خصوصیات یک آموزگار خوب – هم در مقطع دبستان و هم در دانشگاه – توان درک شرایط دانشآموزان، علاقه به پیشرفتشان، نیت خوب [از تدریس] و همآوایی ِ با آنهاست. یک آموزگار خوب، در یک کلام با قلبِ پرعاطفهاش متمایز میشود. ویژگیهای شخصیتی ِ بولتزمن بود که از او آموزگاری درخشان و شایستهی قدردانی ِ ابدی دانشجویانِ فراوانش ساخته بود. روش تعامل ِ بولتزمن با دانشجویانش هرگز از یادشان نخواهد رفت. او هیچ تأکیدی بر برتریاش نمیورزید: هرکسی در پرسیدن و حتی انتقاد از او آزادیِ کامل داشت و بیهیچ مانعی، مثل دو همسن و سال میتوانست همصحبت با او شود و غالباً دو طرف، تنها پس از این مباحثه میفهمیدند که چه چیزهایی از هم آموختهاند. او دیگران را هرگز از منظر ارشد بودنِ خود نمیدید. در برابر پیشرفتهای نهچندان بزرگِ [دانشجویاناش]، تا زمانیکه مدرکی برای کار جدی و بیغل و غش ِ خود ارائه نمیدادند، همواره حسن نیت نشان میداد».
هنر و خصوصاً موسیقی، نقش برجستهای در حیات بولتزمن ایفا میکرد. او پیانیستِ مستعدی بود. او، تنها در قلمروهای خارج از علم، از صفت «زیبا» بهره میبرد و همیشه با تلاش پوچ و خودخواهانهی شوپنهاور در دستهبندیِ هنرها بهمنظور اِعمال قوانین ویژه برایشان، سر شوخی باز میکرد. ستایش بولتزمن از هنر و زیبایی را میتوان از این عبارتش فهمید:
«وقتهایی بود که وقتی میخواندم یک نقاش، چندین روز و شب را بهتماشای یک رنگِ خاص نشسته، میخندیدم؛ اما حالا دیگر اینطور نیست. حالا، وقتیکه به رنگ دریا مینگرم، گریهام میگیرد… چگونه یک رنگ، یا نور ِ ماه و یا درخشش دریا در شبی سیاه و قیرگون میتواند انسان را گریه بیاندازد؟… اگر تنها یک چیز باشد که درخور ستایشی بیشتر از زیباییهای طبیعت باشد، آن، هنر انسانهاییست که چنین دریای بیپایانی را با ستیزهای که از زمان فینیقیها و حتی قبلتر امتداد داشته، فتحاش کردهاند… بهراستیکه شگفتانگیزترین شگفتی ِ طبیعت، ذهن ماهر انسان است! اگر از من میپرسیدند که چهکسی خوشحالترین انسان است، بیمعطلی میگفتم کریستف کلمب. نهاینکه کشفیاتِ درخور دیگری مثل اختراع گوتنبرگِ آلمانی، در کار نبوده؛ بلکه شادی، تا حدی یک نتیجهی حسی است و بایستی در خصوص کلمب، در بیشترین حد خودش بوده باشد!».
یکی از جذابترین وجوه شخصیتی ِ بولتزمن، شوخیهای بینظیرش بود. نیازی به ذکر مثال هم نیست، چراکه میتوان این نکته را در سخنرانیها و نوشتههایش دید. او در جایی نوشته است: «وقتیکه من در روز نخستِ حضورم در آزمایشگاه برلین، آهسته صدایم را صاف کردم؛ یک چشمک از هلمهولتز کافی بود که نشان دهد شادی و شوخی، برازندهی یک پژوهنده نیست. وقتیکه بعدها برای دستیارم «هر گلن» (Herr Glan)، که هماکنون یک استاد شده، از این چشمک گفتم؛ با خنده به من گفت: «بههرحال تو در برلین هستی!»». هرچندکه بولتزمن، پیشنهاد جانشینی ِ «گوستاو کیرشهوف» (Gustav Kirchhuff) را در دانشگاه برلین پذیرفت، اما عملاً حاضر به قبول چنین کاری نشد و این را شاید بتوان ناشی از این جملهی هلمهوتز دانست که به وی گفته بود: «هی پروفسور! شرمندهام که برلین دیگر خانهی خودت نیست!».
دوستان بولتزمن، حالاتِ کودکانهاش را از سادهلوحی، یا بیعلاقگیاش به مادیات میدانستند. «آلیوس هافلر» (Alios Hofler)، از دانشجویان وی که بعدها به فیلسوف مشهوری بدل شد، او را «مرد قدرتمند، اما با رفتارهای کودکانه در حد یک کودک» توصیف میکند. استوالد هم بولتزمن را «غریبهای در این دنیا» مینامید. دلیل اینکه دوستاناش او را سادهلوح میخواندند، خودداریاش از قبولِ بیقید و شرطِ سنتها و مسائل عرفی بود و این دقیقاً حکایت از همان رویکردی میکرد که در حل مسائل علمی (همچون مسائل زندگی)، با روشهای باز و خلاقانه، از خود نشان میداد. پیشرفتهای او، خود اثبات میکند که او در حیات روزمرهی خود، از هدفاش آگاهی داشت؛ اما واکنشهایش اغلب برای دیگران عجیب مینمود. مثلاً میگویند پس از اینکه گاوی را برای خانهی ییلاقیاش خرید، به نزد یکی از دانشجویانِ قدیمیاش که پروفسور جانورشناسی شده بود رفت و از او پرسید: «چطور باید شیرش را دوشید»؟
وسعت ظرفیت کاریِ بولتزمن، اعجابآور بود. او در کرسیهای دانشگاهی ِ مختلفی از قبیل ریاضیات، ریاضی-فیزیک، فیزیک نظری و فیزیک تجربی، تدریس نمود. دروسی که وی آموزش میداد، بازهای وسیع از مباحث علمی را شامل میشد که برخی از آنها عبارتند از: اصول تئوری ریاضی ِ گرما، کشسانی، تئوری ریاضی ِ صوت، تئوری ریاضی ِ رفتار مویرگها، حساب دیفرانسیل و انتگرال، نظریهی اعداد، موضوعات ویژهای در حیطهی آنالیز پیشرفته، هندسهی تحلیلی، تئوری توابع، مکانیک تحلیلی، تئوری گازها، تئوری الکتریسیته و مغناطیس، اپتیک و صوت، ترمودینامیک و همچنین در سالیان آخر عمرش هم اصول و مباحث خاص فلسفهی طبیعی. ضمناً او اعلام کرده بود که در ترم زمستانی ِ ۱۹۰۶-۱۹۰۷ نیز به تدریس هیدرودینامیک و کشسانی خواهد پرداخت که متأسفانه در آن رخداد تلخ از دنیا رفت.
«هنریک لورنتز» (Hendrik Lorentz)، فیزیکدان نظریِ معروف هلندی، ارتباط بولتزمن از یک سو با نظریهپردازی و از سوی دیگر با تجربه را چنین توصیف میکند: «بولتزمن، فعالیتهای زیبا و مهمی را در حوزهی فیزیک تجربی، در سالیان اولیهی حیات کاریاش بهثمر رساند و اغلب، علناً از فیزیک نظری هم تمجید میکرد. گاهی نسبت به فیزیک تجربی، بهواسطهی نتایج مطمئن و پیشرفتِ آهستهاش احساس رشک میکرد. با این وجود در اعماق قلباش او نظریهپردازی بود که بر این نکته با جدیت و شوخی تأکید میکرد و هرگز از نظریهپردازی و دستهبندی و استحکام اصولِ نظریاتش، دست نمیکشید».
بولتزمن، علاوه بر شهرتاش در کسوت یک نظریهپرداز، تحت عنوان یک فیزیکدان تجربی هم مورد تمجید فیزیکدانان بسیاری قرار گرفته است. مثلاً لورنتز و «دس کودرز» (Des Coudres)، همواره به مهارتهای تجربی ِ بولتزمن اشاره میکردند. ارنست ماح، که فیزیکدان تجربی ِ برجستهای بود، علیرغم مخالفت سرسختانهاش با نظریات بولتزمن، او را آزمایشگری «مهارناپذیر» میخواند.
یادداشتهای بولتزمن هم مثل سخنرانیهایش، ابدی شدهاند. لورنتز در اینباره مینویسد: «در بسیاری از این [یادداشت]ها، بهندرت از زبان یک فیزیکدان سخن میگوید و منش فکری و احساساتاش را چنان با واژهها سرشته که که ما را نسبت به افکارش حتی صمیمیتر هم میکند… او در این نوشتهها، تردیدها و خوشیهایش را برایمان تقسیم کرده؛ در این نوشتهها، ما را با هوش سرشار و اندیشهی روشنگرش، شیفتهی خود ساخته؛ او در این نوشتهها، با آرمانگرایی ِ مشتاقانهی خود، ما را به تماشای دیدگاه مکانیکیاش از طبیعت که وی را به آرایش آن با شعر شاعران کشانده؛ میبَرد… تضادهای فاحشی در این تصاویری که وی آنها را تصویر کشیده و غالباً هم تمایلی به توصیف شفافشان نداشته، به چشم میخورد؛ اما با اینحال حس میکنیم که [در این نوشتهها] آنقدرها هم تناقضی در کار نیست، بلکه چنین افکاری، از چشمهای که ریشه در اعماق درونیترین بخش ِ وجودش دوانده، میجوشد و از طریق آنهاست که او به ما امکان نگاهی به ژرفنای پندارش را میدهد».
ادامه دارد…
توضیح تصویر:
۱- لودویگ بولتزمن، فیزیکدان و فیلسوف بزرگ اتریشی / منبع: دایرهالمعارف ویکیپدیا
۲- بنای یادبود بولتزمن در قبرستان مرکزیِ شهر وین / منبع: دایرهالمعارف ویکیپدیا
منابع:
Blackmore، John T: Ludwig Boltzmann: His Later Life and Philosophy، ۱۹۰۰-۱۹۰۶. (Boston Studies in Philosophy of Science vol. ۱۶۸) Dordrecht، Kluwer AcademicPublishers، ۱۹۹۵.
Bogolyubov، N. N. & Sanochkin، Y. V.: Ludwig Boltzmann. Uspekhi Fizicheskhikh Nauk ۶۱ (۱۹۵۷) ۷; Advances in Physical Sciences ۶۱ (۱۹۵۷) ۷.
Broda، E.: Philosophical Biography of Ludwig Boltzmann. The Boltzmann Equation –Acta Physica Australiaca، Supplementum ۱۰ (۱۹۷۳) ۳.
۲۴
Broda، Engelbert: Ludwig Boltzmann: Man، Physicist، Philosopher. Trans. Larry Gay. Woodbridge، CT، Ox Bow Press، ۱۹۸۳.
Brush، S. G.: Boltzmann، Ludwig. Dictionary of Scientific Biography II (۱۹۷۰) ۲۶۰.
Brush، S. G.: Foundations of Statistical Mechanics. Archieve for History of Exact Science ۴ (۱۹۶۷) ۱۴۵.
Bryan، G. H: Obituary of L. Boltzmann. Nature ۷۴ (۱۹۰۶) ۵۶۹.
Cercignani، Carlo: Ludwig Boltzmann، The Man Who Trusted Atoms، Oxford University Press، ۱۹۹۸
Davydov، B. I.: A Great Physicist. Uspekhi Fizicheskhikh Nauk ۶۱ (۱۹۵۷) ۳; Advances in Physical Sciences ۶۱ (۱۹۵۷) ۳.
Ehrenfest، P.: Ludwig Boltzmann. Math. -Nw. Blatter ۹ (۱۹۰۹; Collected Scientific Papers (۱۹۵۹) ۱۲.
Flamm، D.: Life and Personality of Ludwig Boltzmann. The Boltzmann Equation –Acta Physica Australiaca، Supplementum ۱۰ (۱۹۷۳) ۳.
Flamm، D: Ludwig Boltzmann and His Influence on Science، Studies in History and Philosophy of Science ۱۴ (۱۹۸۳)، ۲۵۵-۲۷۸.
Flamm، L.: Die Personalichjeit Boltzmanns. Wiener Chem. -Zeitung ۴۷ (۱۹۴۴) ۲۸.
Flamm، L.: In Memory of Ludwig Boltzmann. Uspekhi Fizicheskhikh Nauk ۶۱ (۱۹۵۷) Advances in Physical Sciences ۶۱ (۱۹۵۷) ۳.
Jaegar، G: Ludwig Boltzmann. Neue osterreichische Biographie II (۱۹۲۵) ۱۱۷.
Jungnickel، C & McCormmach، R: Intellectual Mastery of Nature، ۲ Volumes، Chicago، ۱۹۸۶.
Klein، M. J.: The Development of Boltzmann» s Statistical Ideas. The Boltzmann Equation – Acta Physica Australiaca، Supplementum ۱۰ (۱۹۷۳) ۳.
Lindley، David: Boltzmann «s Atom: The Great Debate That Launched a Revolution in Physics، Free Press، New York، ۲۰۰۱.
Meyer، Stephan: Festschrift Ludwig Boltzmann gewidmet zum sechzigsten Geburtstag ۰۲. Februar ۱۹۰۴. J. A. Barth، Leipzig. (This contains constributions by P. Duhem،
M. Planck، E. Mach، J. Larmor، G. Frege، S. Arrhenius، and W. Nernst، among others.
Schrodinger، Erwin: The Statistical Law in Nature. Nature ۱۵۳ (۱۹۴۴) ۷۰۴.
Sommerfeld، Arnold: Boltzmann، Ludwig. Neue deutsche Biographie ۲ (۱۹۵۵) ۴۳۶.
Sommerfeld، Arnold: Das Werk Boltzmanns. Wiener Chem. -Zeitung ۴۷ (۱۹۴۴) ۲۵.
Thirring، H.: Ludwig Boltzmann in seiner Zeit. Naturwiss. Rundsch. ۱۰ (۱۹۵۷) ۴۱۱.