شهرنوش پارسیپور – علی از جنوب ایران برای من نامهای نوشته که شرح دردناک یک زندگیست. او که اغلب از طریق رادیو زمانه با من تماس میگیرد اینبار اما به زندگی خودش پرداخته است. البته این را میدانستم که در جنوب ایران همجنسگرایی آداب ویژهای دارد و به کرات دیده میشود مردی به عقد مرد دیگر درمیآید.
اگر این رابطه بر اساس خواست هر دو نفر باشد اشکالی ندارد، اما اغلب دیده میشود که مردان، بهویژه پسربچهها بهزور مورد تجاوز قرار میگیرند. این نکتهایست که جامعهی ما به آن بیاعتنایی میکند، و ابن بیاعتنایی دو دلیل دارد. دلیل نخست آنکه گفتوگو از مسائل جنسی یک تابوی بزرگ در جامعه ماست. مردم موظفاند دردها و رنجهای جنسی خودشان را در اعماق وجود خود مخفی کنند. این مخفیکاری نتیجهی ترسناکی به بار میآورد: بسیاری از مردم در این حالت دچار یک غوز روحی میشوند؛ در خودشان فرومیریزند و شخصیتشان میشکند. در این حالت این آمادگی را پیدا میکنند که به هر زورگویی باج بدهند. راز بردگان بدون زنجیر در ایران در همین نکته نهفته است. ظاهراً صاحبان مقامات به این نتیجه رسیدهاند که برای آنکه مردم از خود شخصیت نشان ندهند به آنها تجاوز کن.
شهرنوش پارسیپور: بهراستی چند درصد مردان جامعه ما در کودکی مورد تجاوز قرار میگیرند؟ تا آنجایی که ذهن من کار میکند هیچ کتابی در این زمینه در ایران منتشر نشده است. شاید هم شده و من خبر ندارم. در آمریکا اطلاع دارم که کتابهای زیادی نوشته میشود. اغلب جلوگیری از این تجاوزات غیر ممکن است. پسربچهای که مجبور است به شاگردی برود اغلب مورد تجاوز قرار میگیرد.
تجاوز در مورد زنان با خرد کردن روحیهی آنها و تبدیل کردنشان به اندام جنسی ممکن میشود. به آنها میگویند «عورت»، و بعد از تمام صفتهای انسانی تخلیهشان میکنند. در مورد مردان اما وضع اسفناکتر است. آنها در کودکی اغلب مورد تجاوز قرار میگیرند. این تجاوز اغلب بهزور انجام میگیرد.
علی مینویسد در هنگامی که پنج ساله بوده در خیابانهای اطراف زیارتگاه شاهچراغ در شیراز گم میشود. وحشت این گمشدگی چنان شدید بوده که علی بر این پندار است که دلیل لکنتزبانش باید همین حادثه باشد. زنی او را که به شدت گریه میکرده پیدا میکند و تحویل نگهبان زیارتگاه میدهد. کمی بعد اقوام او وی را پیدا میکنند، اما علی برای همیشه خاطرهی این گم شدن را در ذهن خود نگه میدارد. هنگامی که او به هفت سالگی میرسد، بچههای بزرگتر اقوام و دوستان از سادگی او استفاده میکنند و عملاً او را مورد تجاوز قرار میدهند. این کار بارها انجام میشود و او خود به نوبهی خود دست به همین عمل میزند، بیآنکه بداند بعدها همین خاطرات در بزرگسالی باعث عذاب روحی او خواهد شد. در پانزدهسالگی، هنگامی که مشروب خورده بوده، دوباره درگیر این رفتار میشود و از پدرش کتک میخورد. کمی بعد که این حادثه تکرار شده برادرش وحشیانه او را کتک میزند. رفتار افراد خانواده با او همانند یک مجرم بوده است. علی به این ترتیب دچار انزوا میشود و در همین انزواست که بارها مورد حمله قرار میگیرد و متجاوزان چند بار موفق میشوند از او بهره کشی جنسی کنند.
علی از مسیری در جریان خواندن کتابهای ممنوعه قرار میگیرد و از فضای تنگ رفتارهای جنسی با ضرب و زور خارج میشود. اندیشهاش بهکار میافتد و موفق میشود به رغم لکنت زبان، خود را به دانشگاه برساند.
در دانشگاه است که علی با دختری آشنا میشود که کمی از او بزرگتر است. این رابطه به شکل ناقص باقی میماند. ظاهراً علی نمیداند چگونه باید با یک دختر کنار آمد. البته میدانیم این کار مشکلیست. سنت چنان مردان و زنان را از یکدیگر ترسانده است که رابطههایی از این دست همیشه با وحشت و ندانمکاری توأم میشود. در مورد علی و این دختر نیز وضع برهمین منوال است. آنها قادر نیستند رابطهی خود را ادامه دهند و از یکدیگر جدا میشوند. امروز علی در حالی که نیازهای شدید عاطفی دارد نمیداند چکار باید بکند. او که بیست و سه ساله است و به اندازهی کافی خوش قیافه، تنها مانده است. من البته روانشناس نیستم، اما براین پندارم که شخصیت علی به دلیل تجاوزات دوران کودکی و کتکهای شدیدی که از افراد خانوادهاش و دیگران خورده است چند تکه شده. نکته مهم این است که علی به این حالت خود اشراف کامل دارد. او با دقت تمام موارد تجاوز را در ذهن خود ثبت کرده است. روشن است که از این بابت به شدت صدمه خورده است.
بهراستی چند درصد مردان جامعه ما در کودکی مورد تجاوز قرار میگیرند؟ تا آنجایی که ذهن من کار میکند هیچ کتابی در این زمینه در ایران منتشر نشده است. شاید هم شده و من خبر ندارم. در آمریکا اطلاع دارم که کتابهای زیادی نوشته میشود. اغلب جلوگیری از این تجاوزات غیر ممکن است. پسربچهای که مجبور است به شاگردی برود اغلب مورد تجاوز قرار میگیرد. همانطور که گفتم بهنظر میرسد این مسئله به صورت رسمی زشت در جامعه جا افتاده است. سابقه تاریخی و ماقبل تاریخی آن به هزاران سال پیش بازگشت میکند. بسا که رسم بردگی در ارتباط تنگاتنگ باشد با همین مسئلهی تجاوز. لزومی ندارد که به پای برده زنجیر ببندیم. به او تجاوز میکنیم و او از آن پس پشتش خم است.
آنچه که در اینجا من به علی و دیگرانی که مورد تجاوز قرار گرفتهاند میتوام بگویم این است که دوستان! گرچه رفتار جنسی یکی از مهمترین رویدادهای زندگی ماست، اما تنها رفتار نیست. میدان بسیار گستردهای فراوری ماست برای حرکت علمی، فنی و هنری. خود علی نمونهی بارز این رفتار است. او که از نظر روانی خرد و خراب و خسته بوده است و از لکنت زبان رنج میبرده موفق شده خود را به دانشگاه برساند. زندان رفتن پدر او به دلیل مشکلات خانوادگی نیز با اینکه باعث وحشت شدید او شده، چرا که همه او را متهم کردهاند که سهلانگاری او موجب دستگیری پدر شده، اما باعث نشده که علی از پای بیفتد. امروز اما این مسئله مطرح است که او چگونه بتواند بر تنهایی خود غلبه کند و دوستی برای خود بجوید. روشن است که علی به رغم تمام سوابق زندگیاش تمایلی به همجنس نداشته و بیشتر در جستوجوی جنس مخالف است. باور دارم بسیاری از کسانی که ادعای همجنسگرایی دارند، اغلب محصول تجاوزات دوران کودکی هستند، که چون نمیتوانند راهی پیدا کنند برای غلبه بر این گرفتاری و چون راه نزدیک شدن به دختران و زنان را نمیدانند به همجنس خود روی میآورند.
در اینجا پیشنهاد یک بحث باز را دارم. این مسئله باید از حالت راز بودن خارج شود. شخصی که مورد تجاوز قرار گرفته باید بتواند حرف خود را بزند. «اپرا وینفری»، بانوی برگزیده و بیلیاردر آمریکایی یکی از کسانیست که در کودکی وحشیانه مورد تجاوز قرار گرفته است. او نیز هنانند علی موفق به بازسازی شخصیت خود شده. منتهی تفاوت مطلب در این است که جامعه باز امریکا به او اجازه داده است تا حرف بزند و مشکلات خود را بگوید. البته کار مشکلی ست اما من به علی پیشنهاد میکنم زندگی خود را بنویسد. البته نه آن طور که خام برای من نوشته بود. بلکه بنشیند و در این خلوت ناخواسته به این بیندیشد که چه عواملی باعث شده تا افراد به خود اجازه دهند به او تجاوز کنند. علی ممکن است راه حلهایی برای این مسئله داشته باشد؛ میتوان انجمنی درست کرد از افرادی که مورد تجاوز قرار گرفتهاند. باید جلوی بهرهکشی جنسی گرفته شود. باید کاری کرد تا انسانی که مورد تجاوز قرار گرفته با سربلندی در جامعه زندگی کند. به علی تبریک میگویم که شهامت اعتراف کردن داشته است. به او تبریک میگویم که به این نکته نیز اعتراف میکند که خودش نیز چند باری با دیگران ارتباط برقرار کرده است. روشن است که او مظلومنمایی نمیکند. آماده است که بار هر مسئولیتی را به گردن بگیرد. علی باید بداند که این حق اوست که همسری برای خود انتخاب کند، و صمیمانه آرزو دارم دختری در سر راه او قرار گیرد که موقعیت او را درک کند. از حالا میدانم علی پیری شادی خواهد داشت چون از دروغ متنفر است.
در همین زمینه:
::گزارشی از سوءاستفادهی جنسی از یکی از نویسندگان مهم آلمانی زبان در کودکی توسط کشیشها در اشپیگل آنلاین::
:: کتابهایی برای خوددرمانی لکنتزبان::
با عرض سلام خدمت شما خانم پارسی پور گرامی من هم مثل پوریا هم نظر هستم ..همجنسگرا بود دلیل این را ندارد که قبلا به کسی تجاوز شده یا نه .کودک آزاری و بچه بازی کاری نادرست وغلط است که همه جای دنیا آنرا محکوم می کنند.
باتشکر محمد رضا
محمدرضا / 27 June 2011
این بار هم میترا خانوم درز دل مرا باز کردند و بایستی بنویسم تا این جراحت بهبود یابد. این که یکی پیشنهاد اخراج یک پیام آور را از تریبون آزاد زمانه میکند مصداق همان تعلیم و تربیتی است که یک عده از خدا بی خبر به نام آخوند بر مردم ایران تحمیل کرده اند و در سی و دو سال گذشته همین روش ها را با قدرت هرچه تمامتر به کرسی مراد نشانده اند و می نشانند. این روش "صورت مساله را به کلی پاک کردن" یا کتمان حقیقت از خصوصیات بارز این حکومت مذهب مدار ولایت کردار بوده و برای اجرای احکام ضدو نقیضش احتیاج به عده ای ارازل و اوباش ولایت مدار دارد تا احکام جابرانه و سلیقه "خلیفانه" ایشان را به اجرا گذارد. در این اثناء هم با وارد کردن این احکام بی اساس، متناقض به اذهان مردم ایران، همه را تبدیل به افلیج های فکری و اندیشه ای کرده اند.
اما در نوشته های میترا به مساله عقده های جنسی اشاره شده که شاید در اینجا نگاهی کوتاه به مصدر ومنشاه آن لازم باشد. قدر مسلم آنست که گفتن و باز کردن این گره ها (عقده ها) تنها راه بیرون امدن از این کلاف سردرگمی است که عده ای دین مدار بر ما تحمیل کرده اند. همانطور که همه میدانیم در ایران تا بچه ای دنیا میاید در گوش او الله و اکبر و لغات و اصطلاحات عربی میخوانند. این اولین "سیم کشی های" مغز نوزاد را در جهت تثبیت ولایتمداری ایجاد میکند و در اثناء ورودی های بعدی این مدارها گسترش یافته و سرانجام هریک از ما به افرادی ذهن بسته، خودشیفته، خودمحور، قانون گریزو زورگو و خودبرتربین و مرموز با عقده های جنسی فراوان تبدیل میکند. و حالا که سخن از عقده های جنسی به میان امد میخواهم چند سطری را در این زمینه بنگارم تا شاید حق مطلب ادا شده باشد و مارا از وادی کتمان و انکار به سرزمین اذعان و اقرار ببرد تا شاید راه حلی برای این معضل بیندیشیم. شاید شما هم به این "مساله" واقف هستید که در ایران یکی از تفریحات رایج شب نشینی است و در خیلی از این محفل ها بساط تریاک و نمایش فیلم های بسیاز مبتذل هم چاشنی این محافل می باشد. بر خلاف امریکا و اروپا این مساله در میان افراد معمولی و بی سواد اتفاق نمیافتد بل که افراد تحصیل کرده و متمولتر از قبیل دکتر و مهندس به این شب نشینی های مبتذل ایرانی میروند و روزهای بعد هم از این "صوپ اپراهای" خانگی با هم تبادل فکر میکنند و صحنه ها را به یکدیگر یاد آوری میکنند. متاسفانه بیشترصحبت هایشان هم به صورت رمز و اشاره به صحنه های مبتذل همین فیلم های مستحجنی است که شب های قبل دیده اند تا هفته بعد فرا رسد و میهمانی دیگری با همین محتویات در خانه ای دیگر و با فیلمی دیگر از همین قماش به مرحله نمایش و اجرا در آید. در طی این نمایش ها معمولا خانم ها در اطاقی دیگر به گفتگوهای خانمانه خود مشغولند ووانمود میکنند که از آنچه در اطاق مردانه میگذرد بی خبرند و نمیخواهند بدانند در آن اطاق چه میگذرد. در این میان کمیته چی هاهم که به اصطلاح "مرد" هستند از محتوای این مهمانی ها باخبرند هر از گاهی به خانه ای حمله ور میشوند و بساط مهمانی را با خود میبرند که در میان آنها فیلم های مبتذل و مستهجن مورد نظر اصلی آنهاست چونکه آنها خودکنجکاوند این گونه فیلم ها را ببینند. به راستی چونه ممکن است تحصیل کرده های ایران اینگونه اعمال زشت را در چهار دیواری خانه خود انجام دهند و روزهای بعد هم در باره ان به ها صحبت کنند!؟
مشکل ایران مشکلی بس فراگیر است که با یک مقاله خانم پارسی پور حل نخواهد شد اما این شروع خوبی است. وقتی آیت الله حنتی میگوید در گرفتن اقرار از زندانی میتوان از آلت جنسی به عنوان آلت شکنجه استفاده کرد آیا این اندیشه در ذهن ما به وجود نم اید که این پیشوا کی و کجا وچگونه این عمل را خود شخصا تجربه کرده است که بر آن فتوا میدهد!؟…..
کاربر مهمان / 18 June 2011
خود این بحث ها نشان دهنده ی فرهنگ ما است. چون درست یا نادرست، خانم پارسی پور بحث را باز گذاشتند که درباره ی این موضوع و مشکلات و راه حل ها حرف زده شود. شاید که به علی نامی یا مشابه او کمک شود. ولی طبق معمول موضوع به جنگ قبیله ای کشید. من ممکن است با خانم پارسی پور موافق نباشم ولی خانم پارسی پور گفتند به نظر من و بعد نظر دیگران را خواستند. به قول جوکی که خودمون ساختیم. هدف و تبادل لوث شد. بابا حسنی را ول کنید غظنفر را بچسبید….خانم پارسی پور یک مشکل را مطرح کردند برای بحث و تبادل نظر نه جنگ…خدا پدر دمکراسی را بیامرزد…
کاربر مهمان / 24 June 2011
جناب پوریا و جناب اصخر
بنده بازهم نفهمیدم که بحث شما دقیقا پیرامون چیست. اینکه ایرادگیری کنیم که واکنش را "میکنند" یا "نشان میدهند" یا "مینمایند" مارااز موضوغ اصلی دور میکند (مینماید). دوم اینکه در اذهان …قشریون مذهبی ایران کلمه "کردن" در سی سال اخیر معنای خاصی پیدا کرده و آنهم برحسب تصادف بر گرد همین موضوعی که خانم پارسی پور به بحث کشیده اند میچرخد. امروزه اگر کسی در ج.ا. بگوید "در را باز کردم" در اذهان … اقایان دکمه ای روشن میشود که در نهایت به نعوذ می انجامد. از همین جهت رفته رفته فعل "کردن" جای خودرا به "نمودن" که به معنای نشان دادن است داده است. حالا شما هم از روی اصلاع یا بی اطلاعی از "واکنش کردن" ایراد گرفته و به جای آن نشان دادن را پیشنهاد میکنید.
دوست عزیز این مساله ای که خانم پارسی پور از پستوی اذهان ما به پیشخوان فکرمان کشاندند بسیار ریشه دار تر و گشترده تر از آنست که در یک مقاله بگنجد. متاسفانه ما ایرانیها تا موضوعی را میشنویم یا ذهنمان به دنبال بیراهه میرود و یا میخواهیم پیام آور را تنبیه کنیم. در حالیکه مقاله حاضر شاید صرفا به برای بازگردن و پیش کشیدن موضوع تجاوز به عنف در میان جوامع مسلمان باشد. قدر مسلم اینشت که شما اگز جلوی غریزه جنسی را بگیرید از راهاهی ابتکاری و جدید خود را نشان میدهد تا جایی که آمیزش با محارم که هیچ بلکه با حیوانات یا حتی نباتات هم گزارش شده است. یک از هم کلاسی های دهاتی خودم وقتی دبیرستان بودم و صحبت از این موضوع ناب به میان آمد (که البته تمام وقت زنگ تفریح و بیشتر را هم میگرفت) به ما هم گروهی ها گفت که برای ارضای میل جنسی با چاقو سوراخی در هندوانه ای ایجاد میکرده و با آن خود را ارضاء می کرده است.
….
به هر حال دوست عزیز قبل از نوشتن ایراد شاید بهتر باشد به جای واکنش کردن (ببخشید نشان دادن یا نمودن) به موضوع نکارش و نحوه نگارش محتوایش را به صورت کلی ببینیم نه اینکه اجزای آنرا بیرون آوریم و بعد هم دنبال علت در اجزاء آن و بدتر از آن در پیام آور آن بگردیم. حرفم را با یک شعر از مولا رومی میبندم: "صبر و خاموشی جذوب رحمت است این نشان جستن نشان علت است".
به امید بیداری مردم ایران
کاربر مهمان / 11 June 2011
با سلام
دوستان گرامی ،با نام های ایکس و زد و هر اسمی دیگر ،که به خود می دهید بی هیچ هویتی واقعی ، پشت ان اسم، هر حمله و سخن های نابجا راکه می خواهید، به کسانی وارد می کنید که زندگی شان تا امروز، نشان داده انسان های بزرگی در جامعه ما هستند
برخی شغلشان است ، از کجا مزد می گیرند، نمی دانم .
اینها در زیر نوشته هایی که معمولا معقول است و به جامعه ما بر می گردد اعم از سیاسی و یا فرهنگی با کلماتی زشت نویسنده را مورد توهین قرا می دهند. مقوله ایی که خانم شهر نوش پارسی پور وارد ان شده اند بحثی است که باید در جامعه ما جایش را باز کند تا بیش از این قربانی نگیرد .شهر نوش پارسی پور از جمله مشاهیری هستند که تاکنون این شهامت را داشته اند که صدای زنان و مردانی باشند که در جامعه ما عملا مجبورند به سکوت .این شهامت قابل تحسین را این بانوی بزرگ سال ها بهایش را با زندگیش پرداخته است. ایشان نشان داده اند که از مسائلی اینگونه که با فحاشی ادا می شود ابایی نداشته اند
شما هم اگر جزو افرادی هستید در این زمینه چیزی نمی دانید کمی فکر کنید دنبال چرایی ان باشید به جای دفاع اینگونه ،
اما اگر مزد بگیرید خوب کاری نمی شود کرد ،شغلتان است . شما صبح را اینگونه اغاز می کنید تا طعمه ایی بیابید و فحاشی از نوع خودتان را شروع می کنید . این روز ها هم اکه همه اش شده دردسر برای شما ، این نوشته ها کم بود فیس بوک و تویتر هم وبال گردنتان شده و گاه یادتان می رود با اسامی تکراری و مطلب تکرای تر ، اینجا و انجا زیر مطالب رامی نویسید .
اما از این کلاه نمدی برای خانم پارسی پور نمی توانید بدوزید ، بخصوص در بحثی که بسیار درست و به جا گفته اند و باید در جامعه ما به درستی بحثش وارد شود تا جلوی فجایعی از قبیل علی گرفته شود
با سپاس فراوان عفت ماهباز
کاربر مهمان عفت ماهباز / 15 June 2011
واقعا جای تاسف داره که نمیتوانیم بجای برخورد با فرد با دیدگاه برخورد کنیم. همه حق دارند که موافق یا مخالف یک برداشت باشند ولی تقاضای اخراج خانوم پارسی پور از رادیو زمانه بسیار نامتمدنانه وشرم آور بود
خانوم پارسی پور بیشتر تجاوزهای جنسی توسط افراد نزدیک به خانواده صورت میگیرد و روح و روان انسان را برای یک عمر مجروح میکند حتی در امریکا هم کار کردن روی این مشکل که ابعاد زیادی دارا میباشد نسبتا جدید است هنوز مدت زیادی از صحبت کردن از تجاوز به پسران توسط کشیش های کاتولیک در رسانه ها نمیگذرد بنا براین هر قدر در باره این مقوله صحبت شود کم است بهتر است دوستان با برخورد های متین خود به پیشرفت این صحبتها کمک کنند
mitra Irani / 18 June 2011
دوستان به اهمیت عقده های جنسی پی ببرید یکی از دلایل انقلاب سال ۱۳۵۷ در ایران همین احساسات جنسی سرکوب شده بود .و گر نه چرا ما باید تیشه به ریشه خودمان میزدیم چرا دلیل بدبختی های خودمان را بی حجابی زنها میدانستیم چرا تنها دغدغه اکثریت مردان ایرانی اینستکه چطور مادر و خواهر و زنان فامیل و زنهای همسایه و زنان همکار از آلت تناسلی خود استفاده میکنند
چرااشعه موی زنها حال آقای بنی صدررا خراب میکرد و رای دادن زنها آقای خمینی و سایر مجتهدین را بر می اشفت
چرا حتی گروههای چپ گرای ایرانی که ادعای مدرن بودن دارند ننگ و ارشان میآید که از ستم جنسی حرف بزنند
mitra Irani / 18 June 2011
خانم پارسی پور عزیز
گلایه مند بودید که در انتقاد از شما کلی بافی می شود و دیگر اینکه تصمیم دارید تنها به نقد های مشخص پاسخ بدهید . بعد از این کامنت شما من خیلی مشخص تر از قبل( هر چند کامنت قبلی من هم کاملا واضح بود) ایراد هایم را به مطلب شما طرح کردم و حالا می بینم که پاسخی برای آنها ندارید در حالی که مدعی بودید به انتقادات به قول خودتان مشخص پاسخ میدهید . ما باز هم منتظر می مانیم و صبر می کنیم تا بعدن متحم نشویم که در مورد شما زود قضاوت کردیم اگر بگوییم شما وقتی مرتکب اشتباهی می شوید آن هم از نوع مکتوب ، حاضر به قبول آن نمی شوید و فقط مدعی نقد پذیری هستید .
پوریا / 07 June 2011
پاسخ به آقای اصخر
اولن جناب آقای اصخر اینطور که شما به غلط نوشته اید واکنش را ” نمی کنند” بلکه معمولن آن را “نشان میدهند” . بعد هم به نظر من اگر خانم پارسی پور یک طرفدار مثل شما داشته باشد به هزار منتقد مغرض نیازی ندارد دیگر . هم به شما و هم به دوستان دیگر پیشنهاد می کنم از برخوردهای این چنینی! با کامنت ها دست بردارند و به موضوع اصلی بپردازند . اگر موافقید عنوان کنید به چه استنادی و اگر نه متن اصلی را مورد نقد قرار دهید نه ابعاد روانکاوی!!! شخصیت کاربران را . به خصوص در این بحث موضوع اصلی من نیستم و من فقط ایرادهایی را به متن خانم پارسی پور وارد کردم و امیدوام که پاسخ گو باشند . شما هم خون خودتان را کثیف نکنید .
پوریا / 07 June 2011
به دوستاني كه با خانم پارسي پور مخالفند توصيه مي كنم لطفا مطالب ايشان را نخوانند.
محمد / 07 June 2011
با تشکر از خانم پارسی پور که باب بحث و گفتگو را باز کردندو هم چنیناز رادیو زمانه که با بی طرفی نظرات موافق و مخالف را چاپ می کنند . این حرف خانم شید مهر که افراد را تشویق می کنند علیه زمانه نامه بنویسیند ایده بسیار خطرناکی است کار ممیزی را کردن .سانسورچی شدن .اما درمورد مطلب خانم پارسی پور این بی انضافی است که بگوئیم تبلیغ همجنسگرا ستیزی کرده . خوب است یک بار دیگر و با دقت مطلب ایشان را مرور کنید. تنها یک جمله در کل متن هست که می گوید:”باور دارم بسیاری از کسانی که ادعای همجنسگرایی دارند، اغلب محصول تجاوزات دوران کودکی هستند، که چون نمیتوانند راهی پیدا کنند برای غلبه بر این گرفتاری و چون راه نزدیک شدن به دختران و زنان را نمیدانند به همجنس خود روی میآورند.” ایشان گفته باور دارد .نه گفته علم ثابت کرده .نه گفته به یقین . باورخودش نوشته . این مساله قابل فکر کردن است . ومی شود به دید علمی به آن نگریست .و در این مورد دنبال تحقیق بود .نه با جو سازی زمینه بحث وگفتگو بسته شود
کاربر مهمان مهناز / 08 June 2011
به اصحر که در تاریخ 3 شنبه 03/17/1390نوشته بودند “**** همه را به کیش خود پندارد” بنده که منظور شما را نفهمیدم اما اگر “****” را با کلمه “کافر” جایگزین کنیم بازهم حرف شما بی مفهوم است لطفا وقتی مطلبی مینویسید به عنوان فرد سومی هم به آن نگاه کنید و بعد به شبکه رهایش کنید. اما بنده فکر میکنم که واکنش شدید کردن به یک نوشته بایستی دلیلی داشته باشد که آن کاریر در 03/16/1390مطرح کرده است. خوش باشید.
کاربر مهمان / 08 June 2011
با سپاس فراوان از آتنا که لینک برنامه اپرا وینفری را برایم فرستاد،
از آنجایی که به نظر می رسد مساله تجاوز به پسربچه ها بیش از آن جدی ست که فکر می کنیم، برنامه شماره ۲۴را دوباره اختصاص به این مشکل خواهم داد. البته علت این امر این که برنامه های شماره ۲۲ و ۲۳ از قبل تهیه شده است.
شهرنوش
شهرنوش پارس پور / 08 June 2011
با سپاس فراوان از آتنا که لینک برنامه اپرا وینفری را برایم فرستاد،
از آنجایی که به نظر می رسد مساله تجاوز به پسربچه ها بیش از آن جدی ست که فکر می کنیم، برنامه شماره ۲۴را دوباره اختصاص به این مشکل خواهم داد. البته علت این امر این که برنامه های شماره ۲۲ و ۲۳ از قبل تهیه شده است.
شهرنوش
شهرنوش پارس پور / 08 June 2011
آقای پوریا و بقیه دوستان، اتفاقا رفتار شما مصداق برخورد جمهوری اسلامیه. این عادت از جمهوری اسلامی به ما ارث رسیده که وقتی دیدگاهی بیان میشه، به جای نقد گفته، نقد گوینده اتفاق میفته. شما به شخصیت گوینده چکار داری؟ شما حرفش رو گوش کن و نقد کن. بگو از نظر بنده شما اشتباه میکنی به این دلیل. این کار شما شد همین که حرف از آزادی بزنی بهت بگن جاسوس اسرائیلی! چطور تو تاکسی یا تو قهوه خونه میشینیم از هزار تا موضوع بحث میکنیم و هیچکس هم نمیپرسه تخصصمون چیه؟
فرزاد / 08 June 2011
با تشکر از خانم پارسی پور که باب بحث ارزشمندی را باز کرده اند متاسفانه خانم شید مهر افکار و پیشنهادات خطرناکی دارند . خوب است مثل ماجرای سلمان رشدی حکم قتل خانم پارسی پور و مسئولین رادیو زمانه را صادر نکرده اند.خانم محترم فکر نمی کنید این یک جور شانتاژ است؟شما می گویید :«عتراض جدی کنید. این نظرها خطرناک و توهین مستقیم به تمام زنان و تشویق به تجاوز به زنان است. سکوت نکنید»نظر شما که خطرناک تر است
کاربر مهمان مهناز / 08 June 2011
آقای پوریا
من اشکالی نمی بینم که شما مرا با آقای قرائتی مقایسه کنی.
من نگفتم که همجنس گرایی محصول تجاوزات دوران کودکی هستند، بلکه گفتم بعضی از آنها محصول این امر هستند.
بخشی از دامنه های علوم انسانی در میدان کار من قرار می گیرد. حالا یا شما این را باور می کنی یا نمی کنی.
فارسی وان را به دقت نکاه کنید وهولوود را پشت آن بینید. اگر هم ندیدید اشکالی ندارد، من آن را می بینم و پای حرفم می ایستم.
شهرنوش
شهرنوش پارس پور / 10 June 2011
با سلام و بازهم خطاب به پوریا که الحق و والنصاف با نوشتن و توضیحات خود در این مبحث کلی روشنگری کرده اند. اما در مورد این نوشتار جدیدتان بازهم بگویم که بنده اصلا طرفدار خانم پارسی پور نبوده و نیستم و حتی در گذشته نه چندان دور از پیشنهادشان در مورد روش حکومتی “پادشاهی —” که در آن دختر بچه ای را به عنوان پادشاه معرفی کردند و نوشتند کلی ایراد گیری کردم.
اما بحث شما را با ادله علمی جواب میدهم تا ببینید که اتفاقا حرف خانم پارسی پور بر حسب اتفاق یا تصادف خیلی هم به واقعیت نزدیک است. در دانشگاه هاروارد مطالعاتی در زمینه “سیم کشی” های اولیه مغز انجام شده که نشان میدهد ظرقیت و قدرت عمل دستگاه عصبی فقط و فقط توسط اولین ورودی های اطلاعاتی به مغز در هر زمینه ای که باشد اتفاق می افتد. مثلا در مطالعات هارواد نشان داده شده که هرگاه دو گروه حیوان (گربه) را از روز اول تولد در محفظه هایی که روی دیوار آن خطوط سیاه و سفید عمودی و یا افقی تعبیه شده است قرار دهند تا بزرگ شوند گربه های گروه اول با تشخیص (دیدن) صحیح اشیایی که نوارهای افقی دارند و گربه های گروه دوم هم با دیدن اشیایی که خطوط عمودی دارند مشکل دارند و مرتبا با آنها یرخورد میکنند. این تحقیق به خوبی نشان میدهد که سیم کشی های اولیه مغز در تثبیت مدارهای مغر و همچنین کارکرد صحیح شان نقش اصلی را دارند. در مطالعات بعدی چشم چند گربه را از بدو تولد بخیه کردند تا نتوانند جیزی را ببیند (ورودی ها را بستند) و پس از چندماه بخیه ها را برداشته و متوجه شندند که اگرچه چشم گربه ها ظاهرا سالم هستند اما قدرت بینایی یا تشنیص اشیاء آنها برای همیشه زایل شده است و دیگر در سنین بالاتر فادر به ایجاد مدارهای عصبی نیستند.
در مورد فعالیت جنسی هم باید گفت که این پدیده به احتمال فراوان از این قاعده مستثنی نیست. اگر اولین تجربه جنسی کسی با همچنس خود باشد که این در کشور ایران بسیار هم رایج است قدر مسلم اینست که زمینه برای گرایش به سوی همجنس فراهم شده چه سیم کشی های اولیه از این طریق غیر صبیعی اتفاق افتاده است. حال اینکه این اولین تجربه به چه شکلی اتفاق افتاده باشد میتواند گوناگونی های فراوانی را با خود به همراه داشته باشد. مثلا اگر فرد با ملاطفت و مهربانی مورد دستیازی قرار گرفته شده باشد ممکن است خیلی هم با مهرورزی به این ورطه کشیده شود اما اگر این عمل به عنف بوده باشد زمینه را به نحوی دیگر برایش میسازد. این حرفهایی که همجنسگرایان ارایه میدهند که ما “عاشق هم هستیم” یا 10% همه مردم همچنس گرا به دنیا میآیند چیزی جز حرف مفت نیست آنهم به دلایل زیر:
اگر بگوییم که این امر در اثر موتاسیون (جهش ژنتیکی) اتفاق می افتد دروغ محض است زیرا موتاسیون های از این قبیل که در اثر اشتباه طبیعی در رمزگذاری DNAدر هنگام گپی برداری صورت میگیرد در حد یک در یک میلیون است نه 10%. اگر هم قبول کنیم که همان 10% درست است (که البته درست نیست) از آنجا که همجنس گرایان تولید مثل نمیکنند به تدریج دامنه فرکانس (تواتر) این ژن های همجنس گرایی در جامعه بایستی کمتر و کمتر شود تا سرانجام پس از چند نسل به کلی از بین برود. میبینیم که در هردو صورت نمیتوان به این حرفهای بی اساس که زبان به زبان از همجنس گرایان دیگر شدیده ایم را قبول کرد.
این را بپذیرید که اولین تجربه جنسی هر فردی با فرد دیگری متفاوت است و به همین دلیل این همه گوناگونی در اجرای آن مشاهده میشود. پس نمیتوان گفت به صرف اینکه به قول شما “کسی ــ تنها به خاطر مورد تجاوز واقع شدن و عواقب آن ــ نتواند با جنس مخالف رابطه برقرار کند دلیل نمیشود که او را همجنسگرا بدانیم—” و این حرف شما درست است اما بقیه هم دارد که شما یا از آن مطلع نبوده اید و یا اینکه با “نازک بینی” دارید آنرا تعمیم میدهید.
مطلب دیگر اینکه به نظر بنده کار خانم پارسی پور در این زمینه بسیار جالب است و راه گشا. به جای ایراد گرفتن از وی کمی بیشتر راجع به این پدیده دشوار و چندین جانبه فکر کنید تا بر شما هم مثل بنده مبرهن شود که همجنس گرایی به احتمال فراوان محصول آشنایی اولیه یا ارضای جنسی از طرق غیر عادی است حال چه با مهر و عاطفه بوده باشد و چه با عنف و تجاوز و چه با هر شکلی از اشکال غیر عادی دیگر.
کسی بی دلیل یا با دلیل هوادار خانم پارسی پور نیست. خود بنده از روزیکه ایشان نوشتند که شاهزاده هستند یک کمی هم با ایشان سر عناد پیدا کرده ام که امیدوارم بتوانم آنرا بپذیرم و ایشان را مورد قضاوت نابجا قرار ندهم.
به امید بیداری مردم ایران.
کاربر مهمان / 12 June 2011
آخر اشکال همین جاست که آنهایی که به گفته ی شما محصول این امر هستند ( تجاوزات جنسی ) دیگر همجنسگرا به حساب نمی آیند خانم پارسی پور عزیز . اصلن با هیچ حسابی جور در نمی آید . کسانی ممکن است به قول شما به علت اینکه در معرض تجاوزهای مکرر جنسی قرار گرفته اند دچار حالات نا متعادل روحی باشند و در بسیاری از مهارت های اجتماعی از جمله ارتباط با جنس مخالف نقصان پیدا کرده باشند اما صرف اینکه کسی ــ تنها به خاطر مورد تجاوز واقع شدن و عواقب آن ــ نتواند با جنس مخالف رابطه برقرار کند دلیل نمیشود که او را همجنسگرا بدانیم به خصوص اگر این شخص چنان درگیر گذشته ی تلخ خود باشد که به نوعی از سر اجبار یا عادت ! و اینکه نمی تواند جنس مخالف را جذب کند ، با هم جنس خود رابطه ی جنسی برقرار کند . این ها همه در حالی ست که یک همجنسگرای واقعی در حالت اعتدال عاطفه و روان به هم جنس خود عشق می ورزد … او را دوست می دارد و به خاطر او ایثار می کند . این ها همه حالات طبیعی انسانی ست . حالاتی که محصول تجاوز و چیزهایی از این قبیل نیستند . یک همجنسگرا با رضایت کامل قلب و اطمینان خاطر همجنس خود را انتخاب می کند و دوست می دارد در حالی که موردی که شما معرفی می کنید گرفتار اثرات مخرب و کاهنده ی تجاوز است و اگر هم با همجنس خود به هر دلیل رابطه ی جنسی برقرار کند ، آن رابطه صرفن جنسی ست (متاسفانه به شکلی بیمار گونه) و نه هیچ چیز دیگر . همیشه این را به یاد داشته باشید که مشخص ترین الگوی احساسی و نشانه ی عاطفی یک همجنسگرا “عشق ورزیدن” به همجنس است به طوری که اگر این مولفه در کار نباشد نمی توان کسی را همجنسگرا دانست . متاسفانه همه ی اشکال از این است که در نظر ما همیشه همجنسگرا موجود موهومی ست که می توان هر احتمالی را در مورد او صادق دانست در حالی که او هم فردی عادی مثل همه است که تنها تفاوتش عشق ورزیدن به همجنس خود است با شیوه ای بی نهایت نزدیک به عشق ورزیدن همه ی آنها که به جنس مخالف عشق می ورزند . با همه ی این ها می بینید که به گفته ی شما حتا “بعضی” از همجنسگرایان هم محصول تجاوز نیستند . خواهش می کنم گفته های مرا یا با مشاوران امور همجنسگرایان یا با صحبت های مستقیم خود آنها مطابقت دهید و اگر به نتیجه ای مشابه نتیجه ی من رسیدید حتمن آن را در یکی از همین بخش ها منتشر کنید تا مبادا خبطی به نام شما ثبت شود . باور کنید در اولین مطالعات به همین نتایجی که اشاره کردم می رسید . صادقانه می خواهم که فقط رفع ابهام شود و مسائل دقیق و به دور از اشکال مطرح شوند هر چند بسیاری از هواداران شما مرا انگار که دشمن خونی تان باشم مورد خطاب قرار دادند که البته مهم هم نیست . دوستدار شما . پوریا
پوریا / 11 June 2011
قابل توجه پوریا و دوستان دیگری که با ایشان موافق هستند.
اخیرا به نظر می رسد که من به هر مساله ای می پردازم مورد اعتراض قرار می گیرم. اینک ببینیم من تا به حال به چه موضوع هایی پرداخته ام. یکی از این موضوعات نقد کتاب ها و اشعار ارسالی بوده است. من نویسنده هستم و خیلی طبیعی ست که بتوانم به این موضوع دست بزنم. کار دیگری که می کنم به اساطیر می پردازم که موضوع مورد علاقه و مورد مطالعه من است و از مقوله داستان نویسی ست. سومین کاری که می کنم بررسی و ترجمه یی جینگ است که چهل سال است با آن سر ، کله می زنم. تحصیلات من در رشته جامعه شناسی ست و فکرمی کنم اجازه داشته باشم اندکی در این میدان حرکت کنم. به طور کلی کار من در رابطه با علوم انسانی ست. علی برای من نامه نوشته. نامه او به دلایلی قابل چاپ نبوده ، بنابر این به این صورت عرضه شده. به راستی شما چه اشکالی در این مساله می بینید؟
کسی راچع به فارسی وان نوشته است. بخش قابل ملاحظه ای از فیلم های فارسی وان در لوس آنجلسُیعنی هولیوود اتفاق می افتد منتهی به نام هنرپشگان امریکای لاتین که به طرزعچیبی شبیه هنرپیشگان هولیوود هستند. حالا که من یک سال است به فارسی وان نگاه می کنم به نظر شما چه اشکالی دارد که درباره آن حرف بزنم؟
از شما صمیمانه خواهش دارم اگر اشکالی به معنای واقعی در مطلبی که من می نویسم می بینید با ذکر دقیق آن اشکال انتقاد کنید، اما این کلی گویی به راستی هیچ دردی را دوا نمی کند.
ضمنا هرگاه دیدید که من به علوم ریاضی، فیزیک، شیمی، پزشکی، نجوم، کامپیوتر و یا فلسفه اشاره کردم شما حق کامل دارید که از من انتقاد کنید. اما خانم ها و آقایان عزیز، ادبیات و علوم انسانی حوزه های کار من هستندُ ، من اجازه دارم در این حوزه ها بچرخم. از این ببعد به سوالات و انتقاداتی پاسخ خواهم داد که دقیقا به اشکالی که من به آن توجه نکرده ام اشاره داشته باشند.
موفق باشید، شهرنوش
شهرنوش پارس پور / 05 June 2011
حسب عادت معمول سری به رادیو زمانه زدم. دیدن عکس مقاله “سرنوشت دردناک علی” کافی بود که متوجه شوم افسردگی بخشی از زمینه مقاله را تشکیل می دهد. به عنوان شخصی که بیشترعمرش را با افسردگی دست و پنجه نرم کرده است بلادرنگ اقدام به خواندن مقاله نمودم.
داستان زندگی من با علی تفاوتهای بسیار دارد, اما اشتراکاتی هم دارد. بنده نه از لکنت زبان رنج برده ام و نه مورد تجاوز جنسی قرار گرفته ام , ولی ازطرف نزدیکانم همواره مقصر بوده ام و مورد سرزنش قرارگرفته ام. شاید بتوان گفت بزرگترین وجه اشتراک من و علی این است که هیچکدام از ما با حالت روانی فعلیمان بدنیا نیامده ایم، بلکه این حالت روانی محصول کنشهای جامعه (که از خانواده شروع می شود) بوده وپس از آن همان جامعه برای توجیه اعمال خود ما را مقصر کرده است و خود را تبرئه!
چندین سال قبل موقعی که هنوز در زادگاهم بسر می بردم به دنبال یافتن راه حل درجامعه اطراف خود بودم . اما سرنوشت چنین بود که چند سالی در خارج از ایران به سر برم ( شاید در آن زمان هنوز انگیزه و رمقی باقی بود) و طبیعتا به دنبال یافتن پاسخی به مشکلات روحی روانی خودم بودم. غرض اینکه با نحوه برخورد با اختلالات روحی وروانی در فرهنگهای دیگر از نزدیک آشنا هستم.
در این جا قصدندارم که شرح زندگی خود را بدهم , فقط می خواهم به ذکر چند نکته زیر که بنظرم ضروری می باشد بسنده می کنم:
– افسردگی و انزوا بلایی خانمانسوز است که آهسته آهسته انسان را از درون می خورد. خدا می داند چقدر آرزو داشتم که ایکاش بجای افسردگی با چیز دیگری ,مثلا سرطان, دست و پنجه نرم می کردم. لااقل در این حالت بیشتر مورد توجه جامعه واطرافیانم قرار می گرفتم.
– خانم پارسی پور به هیچ عنوان ادعای روانشناسی و یا روانکاوی ندارد. برداشت اینجانب این است که ایشان به عنوان یک عضو از جامعه ایرانی چالشهایی را که بر سر راه این جامعه قراردارد دیده ،و از تریبون رسانه ای که هم اکنون در اختیارش می باشد اقدام به مطرح کردن این چالشها در سطح عمومی کرده است تا شاید توجه جامعه را به این چالش و راه حلهای احتمالی جلب نماید.
– برای من عجیب است که چرا جامعه روانپزشکی/روانکای ایران توجه کافی به مسئله افسردگی نمی کند. تجربه شخصی من ,که اکنون در میان راه زندگی می باشم, این است که در ایران بیشتر به دارو درمانی اکتفا می کنند و به حالات و نیازهای روحی مراجعه کننده اهمیت زیادی نمی دهند. حداکثر یکی دو کتاب معرفی می کنند و اگر این مجموعه موثر نیافتاد مراجع را مقصرمی کنند!
– به برداشت اینجانب یکی از بزرگترین چالشهایی که در این زمینه برسر راه ما قراردارد این است که : جامعه ما جامعه مقصر کردن و مقصر بودن است. آثار این طرزتفکر شوم را حتی در انسانهایی که در ظاهر می بایست تجربه و تخصص چیرگی بر این طرز تفکر را داشته باشند دیده می شود. به عنوان مثال یادم می آید زمانی که تازه به ایران مراجعت کرده بودم بعد از دیدن یکی دو روان پزشک و روانکاو به کلینیکی معرفی شدم که توسط یک زوج اداره می شد جهت گروه درمانی، با این عنوان که یکی از بهترینهای ایران هستند. بعد ازمدتها انتظار به گروه وارد شدم. متاسفانه طرز تفکر مذکور چنان برتمامی اعضا مسلت بود که امکان هیچ اظهار نظری را نمی گذاشت. در نهایت وقتی دکترها لب به سخن گشودند متوجه شدم من اقلیت کوچکی درمقابل جمع هستم و محکوم به سکوت! برای اعضا گروه مقصر بودن و برای خانم و آقای دکتر مقصر کردن تبدیل به عادت شده بود!
جان کلام اینکه: در بسیاری از کشورها رسم براین است که کسانی که خود از یک ضایعه روحی رنج برده اند تبدیل به مربیانی می شوند که سعی در کمک به کسان دیگری که آنهاهم از همین ناراحتیهای روحی در عذابند بکنند و چه بسا که این مربیان بهترینها در کار خود باشند.
بنده بر این باورم که خانم پارسی پور سعی به دعوت به چنین گفت و شنودی دارد. اما سوال این است که آیا جامعه ما آمادگی چنین محاوه ای را دارد؟
با آرزوی سلامتی همگان
کاوه / 05 June 2011
خانم پارسی پور عزیز همین که می گویید علوم انسانی حوزه ی کار من است یعنی خواسته یا نا خواسته گستره ای را زیر بال خود کشیده اید که حتا تایین مرزهای ذهنی آن هم از توان آدمی خارج است . طوری این را مطرح می کنید و می گویید که علوم انسانی حوزه ی کار شماست که انگار این حوزه محدوده ای راجع به مثلن خوراک دام است یا مجموعه ی کوچکی ست از اطلاعات تخصصی راجع به نوعی گیاه نادر که احتمالن از دو یا سه جلد کتاب هم تجاوز نمی کند . اما هم شما و هم دوستانی در این صفحه خواسته بودند که انتقادات به صورت دقیق طرح شوند و از کلی گویی پرهیز شود . اول اینکه نمی شود از شما سپاس گذار نبود به دلیل طرح مباحث ممنوعه ای چون مسئله ی علی . نا گفته پیداست که طرح این موضوع ــ هر چند ناقص و غیرکارشناسی ــ چقدر می تواند به جامعه ی وحشت زده ی ما که از عنوان کردن کمترین مسائل خود می ترسد کمک کند . اما از این ها گذشته اگر بخواهیم مثلن با همین طرح دلیل تان راجع به بسیاری که به قول شما “ادعای” همجنسگرایی دارند ، از منظر کارشناسی برخورد کنیم به نتایجی کاملن متفاوت از نظر شما می رسیم . من کارشناس این مورد نیستم اما بیش از یک سال از عمر خودم را یکسر وقف تحقیق درباره ی همجنسگرایی کردم و می خواستم راجع به آن بدانم . در مسیر این تحقیقات از سازمان بهداشت جهانی گرفته تا فعالان شناخته شده ی همجنسگرایان و تا منابع روانشناختی و جامعه شناختی و حتی تا مصاحبه ی چهره به چهره با همجنس گرایان پیش رفتم و با کمال حیرت در تمام طول این مسیر و برخوردهای متنوع با آراء گونه گون هرگز به چیزی شبیه به گفته ی شما بر نخوردم اگر هم گه گاه مشابه آن را شنیدم از مخالفان متعصب این مقوله شنیدم . و این را هم می دانم که هنوز هیچ یک از حوزه های علمی از روانشناختی گرفته تا علوم محض بیولوژیک نتوانسته اند دلیل مشخصی برای درک چگونگی همجنس خواهی در انسان مطرح کنند و هر چه تا به حال عنوان شده همچنان و هنوز در حد فرضیه باقی مانده . من در جریان تحقیقاتِ بسیاری از دانشمندان و روان شناسان در باب همجنسگرایی قرار گرفته ام ؛ (از فرضیه ی برادر بزرگتر … تا نقش پدران خشن… تا اندازه گیری جمجمه … تا شرایط محیطی … و تا عوامل ژنتیک .) صاحبان هیچ یک از این فرضیه ها که عمر حرفه ای خود را وقف این مقوله کرده اند به قطعیتی که شما در کلام تان دارید نرسیده اند و این طور قاطع حرف نزدند . اصلن شما حوزه ی اصلی تان ادبیات است و خود من شهرنوش نویسنده را بسیار هم دوست می دارم پس بگذارید از زبان ادبیات هم نقد خودم را به این مقوله عنوان کنم . خانم پارسی پور عزیز شما خیلی بهتر از من بار کلمات را می شناسید و با چگونه گی برخورد با آنها و چگونه گی برخورد آنها با مسائل آشنایید . شما وقتی در همین متن اخیر که مورد نقد من است می گویید : ــ کسانی که ادعای همجنسگرایی دارند … یعنی اینکه به هیچ عنوان درک مستقیم و واضحی از همجنسگرایی ندارید چرا که می گویید ” ادعای همجنسگرایی ” . خانم شهرنوش عزیز هیچ همجنسگرایی “ادعای” همجنسگرایی ندارد . همجنسگرایی چیزی نیست که بشود آن را ادعا کرد . مگر خود شما مثلا ادعای دگر جنس گرایی دارید ؟ آیا واقعن تا به حال پیش آمده که در جمعی یا پیش دوستی ادعا کنید که دگرجنس گرا هستید؟ می بینید که این حالت بعید به نظر می رسد و وقتی شما با چنین ادبیات غیر تجربی و نا مانوسی با این حوزه برخورد می کنید معلوم می شود همانطور که گفتم درک طبیعی و سالمی از این حوزه ندارید و همه حرف من هم این است که در غیاب چنین درکی نباید نظریه صادر کنید و آن بخش مفید از کارتان که شکستن تابوهاست را ضایع کنید . شما هیچ وقت گرایش جنسی تان را به این معنا احساس نمی کنید و در مورد آن ادعایی هم ندارید و این طبیعت انسان است چرا که گرایش جنسی چیزی ست که با آن به وجود آمده اید / زندگی کرده اید و با آن به خاک سپرده می شوید . و در پایان باز هم تاکید می کنم که هنوز هیچ یک از علوم انسانی مدعی نشده که در مورد همجنس خواهی به نتایج قطعی دست پیدا کرده فقط در این مورد همچنان آن دو نظریه ی ثابت هستند که بیش از باقی نظریه ها اذهان را به خود مشغول کرده اند ؛ یکی از منظز بیولوژیک و دیگری از منظر اجتماعی و شرایط محیط مشغول حدس و گمانه زنی هایی هستند که هنوز هیچ یک نتوانسته دست آورد های خود را به عنوان نتیجه ی نهایی روی میز بگذارد . اگر چنین شده و من خبر ندارم لطفن شما مرا مطلع کنید .
پوریا / 05 June 2011
با سلام به خانم پارسی پور عزیز و همه ی دوستانی که کامنت گذاشته اند.خانم شیدمهر و پوریا من برایم سئوال پیش آمده که چرا شما که همیشه در حال مخالفت با خانم پارسی پور هستید اما همیشه هم شنونده برنامه های ایشان هستید.خانم شیدمهر کمی با خودتان روراست باشید و ببینید به راستی چه مشکلی برای این همه مخالفت و در عین حال شنونده برنامه خانم پارسی پور دارید؟باور کنید این رفتار نادرست است.باید یاد بگیریم به همه نظرات احترام بگذاریم و اگر خوشمان نیامد آنرا گوش ندهیم و یا نشنیده بگیریم.به راستی علت این همه مخالفت غرض ورزانه چیست؟یعنی فردی مانند من که از علاقمندان برنامه های خانم پارسی پور هستم باید به خاطر مخالفت شما با این برنامه آن را از دست بدهم؟متاسفم.ایکاش ما دیکتاتورهای کوچک درونمان یاد میدادیم به همه نظرها و سلیقه ها احترام بگذارند.با تشکر از رادیو زمانه و خانم پارسی پور عزیز.
علی / 05 June 2011
واقعا این توضیح خانم پارسی پور من را یاد یک گفته اقای قرائتی انداخت که یک بار من به گوش خودم شنیدم که گفت «ما علما همه علوم را خوانده ایم ولی این دانشگاهی فقط یک چیز هایی در یک موردهایی می دانند.» خواستم که اصلا شما و قرائتی یک گروه دو نفره معروف به دوئت تشکیل بدهد و بگوید که بقیه دکان هایشان را تخته کنند. در آن دوئت ایشان از علما بگوید و شما از علوم اجتماعی. البته مورد های کوچکی مثل تکنولوژی و پزشکی می ماند برای بقیه که با ان دلشان را خوش کنند.// مشکل شما این است که شده اید مثل خانم گلی در مجله زن روز عصر بوق پهلوی که هر کس می توانست هر سوالی بکند و گلی خانم هم جوابش را می داد. از مشکل حساسیت صورت بعد از بند انداختن با مشکل های ادواری موسوم به پریودیک و البته مشکل های اجتماعی و اقتصادی. گلی خانم در مورد هر چیزی می نوشت، البته به جز موضوعی های سیاسی (از ترس ساواک)، حالا خانم پارسی پور این محدودیت را هم ندارد، چون ساواک هلند زپرتی است. برای این که هر کس که به سن من و خانم پارسی پور رسیده باشد و یک مقداری هم خوش خوشک مطالعه کرده باشد در مورد های بسیار یک چیزهایی می داند. راستی یادم رفت برایتان بنویسم که بعد از انقلاب مشخص شد که ان گلی خانم به واقع یک عضو سبیلوی هیات تحریره مجله زن روز بوده که عادت داشته که از گلی چمنی چیز بخواند و البته یک عدد خودکار بیک بسیار پایدار خریده بوده و عضویت درهیات تحریریه زن روز را به دست اورده بوده. حالا اگر شما به رویه گلی خانمی ادامه بدهید و اگر سردبیر محترم رادیو زمانه اجازه بدهد که این جا ان را تبدیل به رادیو زنانه کند دیگر باید رفت از دولت هلند پرسید که هزینه های ان را می دهد. در ضمن من در بالا یک یادداشت در حمایت پوریا گذاشتم. این را نوشتم که بگویم مقدم هستم ولی پوریا نیستم.
مقدم / 05 June 2011
کسی را میشناسم که در شهرستان کوچکی زندگی میکند ایشان انصافا هم شاعر است وهم صدای خوبی دارد اما وقتی میبینمش به تمام خواننده ها وشعرا بی احترامی کرده وکار آنها را سخیف میشمارد روزی بهش گفتم تقصیر دیگران چیست که تو توانایی انتشار آثارت را نداری از قضا جدیدا قراره کاست بیرون بده وساکت هم شده. الان به دوست منتقد همین حرفو میزنم که:آقا شما واقعا اطلاعات خوبت را در یک رسانه منعکس کن وحق دیگران را هم محفوظ بدار
ح. محمودی اهواز / 05 June 2011
با سلام
با تشکر از خانم ارسی پور به خاطز گوشزد کردن این "اسمشو نبر که خیلی داغه" یا به قول امریکیی ها سیب زمینی داغ همه جوابها را هم سطحی بررسی کردم. از لابلای انها یک چیزی پیداست که اگر خوب بنگریم آنرا میبینیم. این مخالفت یا انزجاری که برخی از مخاطبین مقاله از خود نشان داده اند میتواند زنگ بیداری برای عده ای باشد. این دوستان بایستی در اعماق ذهن خود به دنبال جواب بگردند و مطمین هستم اگر نیک بجویند آنرا پیدا خواهند کرد.
قدر مسلم اینست که اولین تجربه جنسی انسان به هر شکل که بوده باشد بنیانگزار گرایش جنسی فرد میشود و تمام کسانی که گرایش های غیرمعمول دارند اگر نیکوتر نگاه کنند وبا خود روراست تر عمل کنند خواهند دید که بلی چنی هم بوده است. این که ساختار ژنتیکی را عامل یا علت بدانیم شاید کمی بیراهه رفتن باشد گرچه همه میدانیم که همه رفتارها ریشه در ژن ها دارند.
دوستان عزیز این را قبول بفرمایید که در ایران به علت ممنوع الملاقات بودن دخترها و پسرها متاسفانه بار جنسی جامعه به سوی پسربجه های بیگناه سوق داده شده و شاید کمتر مردی را بتوان یافت که از طغم و بوی این بار گران یا نچشیده باشد یا نشنیده باشد. ….
….در رفتار ها و گفتارهای روزمره مان این خاطرات نهفته به گونه ای بروز میکنند و خومان هم بی عبریم چون به جای رویارویی با مشکل کتمان را بر گزیده ایم. متاسفانه کتمان کردن مسایل گرچه یک راه خل نسبتا خوب و مناسب است اما در عمل هیچ قدمی در جهت بازبینی و حل مساله برداشته میشود. در سوی مقابل کتمان وقتی فرد به مشکلی آگاهی پیدا میکند ممکن است بلافاصله به و یا با فاصله به قبول مشکل برسد و در چنین صورتی حرکت در جهت رفع مشکل میسر میشود.
در جامعه نرسالار ایران یکی از دعدغه های دوران رشد پسرها این است که مورد هجوم و تجاوز قرار نگیریند. دوستی را میشناسم که یکی از پسرهایش دو تا شلوار میپوشید و به مدرسه میرفت! این دوتا شلوار پوشیدن برای پدرش هیچگونه دکمه ای را روشن نمیکرد اما برای بنده کاملا واضح بود که آن نوجوان با پوشیدن دو شلوار فکر میکرد از دست هم کلاسان متجاوزش مصون خواهد ماند.
دوستان من همیشه از نوشته های خانم پارسی پور خوشم نم آید ولی در مورد این مطلب بایستی عرض کنم که این مطلب میتواند خیلی راه گشا باشد.
البته وقت بنده کوتاه است و بایسی کوتاه کنم اما بار دیگر بابت شچاعت علی یا هر کسی که توانسته از خود بیرون آید و موضوع را بیان کند وی را تحسین میکنم. چون تنها را بیرون امدن از تارکی عبور کردن از آن است.
کاربر مهمان / 06 June 2011
به جناب پوریا و دیگر دوستانی که با وی موافق اند. آیا هرگز فکر کرده اید که چرا به این نوشته واکنش شدید می کنید؟
کاربر مهمان / 06 June 2011
خانم پارسی پور دقيقا کاری را کرده و می کند که از يک نويسنده و فعال اجتماعی اتتظار ميرود. پرداختن به موضوعاتی که آن را مناسب تشخيص می دهد تا در جامعه به نقد کشيده شود. اگر شما دانش و معلومات بيشتری داريد بفرماييد جلو و بيان کنيد تا ما هم مستفييض شويم و يا حداقل بجای زير سوال بردن بی دليل نويسنده دليل و برهان و منابع جديدی ارائه کنيد.
شهرام / 06 June 2011
خانم پارسی پور عزیز
بنده نه سواد دانشگاهی دارم و نه اطلاعات کافی در امور اجتماعی،اما جائی خوانده ام که پسر بچه ها از سن ٩ الی ١٤ سالگی ماهیت جنسی مردانه شان شکل میگیرد و اگر این کودکان مفعول شوند،به احتمال زیاد،توان مرد شدن را نخواهند داشت.لذا بیشتر این افراد قادر به روابط جنسی با زنان هم نخواهند بود.برخی نیز شخصیت دوگانه پیدا می کنند و گاه فاعلند و گاه مفعول.
ضمنا افرادی که به علت ژنتیکی بیشتر حالت و رفتار زنانه دارند، با افراد فوق الذکر متفاوتند و این افراد تمایلی به روابط جنسی با دختران را ندارند.
قصدم توهین به شما نیست.بلکه حمایت از شماست.مشروط بر اینکه شما هم بپذیرید که ولی فقیه نیستید.اکثر دوستان خواننده قصد کسب اطلاعات دارند و منع کردن انان از خواندن مطالب در زمانه غیر منطقی است.
اگر شما دوست ندارید که دیگران مطالب شما را بخوانند،لطف کنید و مثل دیگران سایت خصوصی برای خودتان باز کنید…..مطمعنا انگاه کسانی مطالب شما را خواهند خواند که با شما هم عقیده هستند و کسی هم بهشما بیاحترای نمیکند.سپسگذارم
کاربر مهمانmansour piry khanghah / 05 June 2011
در پاسخ به علی
علی جان نظردهندگان نباید حتما نظرات علمی بدهند و منبع خود را که ممکن است خود منبع هم خطا کرده باشد را به عنوان اثبات درستی نظرشان فاش کنند.بلکه این نویسندگان مقالات و محقن اند که باید علمی و مستدل قلم برانند.دوما مگر خانمها تمایلات همجنسگرایانه ندارند که من باید حتما برای شما منبع معرفی کنم.درهمن رادیو زمانه بخش زنان مطالعه بفرمائید.
سوما همین سوال شما را پوریا و دیگر نظر دهندگان از خانم پارسی پور فرموده اند.اما به شمابرخورده است.
کاربر مهمانmansour piry khanghah / 05 June 2011
در ادامه پیشنهاد خانم شید مهر می شود برای سردبیر رادیو زمانه ….نامه نوشت و نظر خود را به اطلاغ سر دبیر رسانید.. سرپرست سردبیر رادیو زمانه (فعلا بدون تغییر اسم) هست اقای فرید و این هم ادرس او.
در ضمن می توانید ار طریق خود وب سایت رادیو در قسمت تماس با ما هم اقدام کنید. حق نگهدار پوریا باشد که سر داستان را باز کرد. خیلی از داستان قرائتی که گفتی خوشم امد. اگر ان داستان را ننوشته بودی حتی یک خط هم نمی نوشتم. مدت ها بود که نوشته های خانم پارسی پور را کنار گذاشته بودم، از هر مدلش.
مقدم / 05 June 2011
خانم شيدمهر امر كرده اند به مسؤولين راديو زمانه ايميل بنويسيم كه تريبون را از خانم پارسي پور بگيرند و در مورد آقاي زماني هم در مطلب ديگري همين درخواست را فرموده اند
من از راديو زمانه مي خواهم كه تمامي نويسندگان سايت را اخراج كرده و تريبون را به خانم شيدمهر و آقاي پوريا كه كارشناس ارشد هست تحويل دهند با تشكر
محمد / 05 June 2011
خطاب من به کاربر مهمان است که می گوید بچه بازی نوع کثیفی از سکس است بویژه اگر با پسر باشد.واقعا برایتان متاسفم.حتی در قضیه تجاوز جنسی هم دختران مورد تبعیض هستند. شما تا به حال چند تحقیق کر ده اید یا خوانده اید که به این نتیجه رسیده اید.
sima / 06 June 2011
خانم شید مهر سلام
در خواست شما از خوانندگان زمانه منطقی نیست.چون زمانه رسانه گروهی و حزبی نیست که اگر عضوی فعال و یا نماینده ای اشتباه کرد و اهداف حزبی و یا اساسنامه سازمانی را مراعات ننمود،او را از حزب بیرون کنند.ضمنا زمانه مدعی است که وابسته نیست.لذا دخالت در امور مطبوعاتی زمانه اشتباه است و قرار نیست که در خارج هم یک شعبه از وزارت ارشاد دایر شود.
ازادی بیان یعنی همین.به عبارت دیگر خانم پارسی پور حق دارند همچون اخوندها این پدیده را تا نفی هم بنمایند و یا نظراتی بدهند که نادرستی ان نظرات اثبات شده باشد و ….اما زمانه و برخی رسانه های دیگر برای افزایش دانش مردم عادی این امکان را فراهم نموده است که محققین و صاحب نظران اشتباهات مقاله نویسان را با استدلال زیر سؤال برده و انرا نفی نمایند.اینجا خوانندگان خود تصمیم میگیرند که مطالب چه کسی با ارزش است.
کاربر مهمانmansour piry khanghah / 06 June 2011
با سلام
متاسفانه با توجه به اینکه در این زمینه آمار موثقی وجود ندارد بسیار سیاه نمایی شده و بیشتر جنبه احساسی دارد. شما به موضوع به عقد هم در آوردن مردها در جنوب اشاره کرده اید چیزی که ما که در ایران زندگی می کنیم هرگز نشنیده ایم. می توانید بگویید با استناد به چه منبعی چنین صحبتی را در اینجا مطرح کرده اید؟
کاربر مهمان / 06 June 2011
آقای کاربر،
بله درست است، در چنوب ایران که دریانوردی از مشاغل اصلی آنهاست پیش می آید و یا میامده که پسرها را طی مراسم دردناکی به اصطلاح به زن تبدیل می کنند و بعد با آنها ازدواج می کنند. آقای ابراهیم گلستان داستان بسیار جالبی دارد به نام خروس که به همین مساله می پردازد.
شخص من عکسی در یکی از نشریات دیدم. مردی مسن با ریش سفید بچه ای را در آغوش گرفه بود. در پاسخ به خبرنگار که پرسیده بود این بچه کیست، پاسخ داده بود بچه شوهرم است.
در نظامات دریانورد وهمچنین در جاده ابریشم، چون امکان همراه بردن زن نبوده است ، زنان اگر مورد تجاوزقرار بگیرند باردار می شدند مردان و پسران را به همراه می بردند…
شهرنوش
شهرنوش پارس پور / 06 June 2011
من البته اخیرا ندرتا به رادیو زمانه سر میزنم (کلا کیفیت مطالب خیلی پایین اومده و مطلب خوب ندرتا توش پیدا میشه)…بنابراین فرصت خوندن نوشته های پیشین خانم پارسی پور رو نصیبم نشده بوده ؛
اما در مورد این نوشته قضاوت من اینه ؛ کلیت نوشته هیچ ایرادی نداره و بنظرم هم کار و نیت نویسنده برای مطرح کردن چنین تابو ولی در عین حال پدیده ی گسترده ای است، قابل تقدیره (استفاده از لفظ گسترده اینجا نسبی است؛ در قیاس با سایر جوامعی که دراونها حقوق کودکان مدون و شدیدا تاپیک حساسیت برانگیزی است و نه در ایران که مرگ یک کودک در اثر کتک – خبر مربوط به چند روز اخیر- واکنش درخوری بین مردم نمیابد) – منتها باید اذعان کنم وقتی به سطوری که در اون نویسنده (حسب گمان شخصی) ریشه بسیاری همجنسگرایی ها رو تجاوز در دوران کودکی دانسته چشمانم چهارتا شد. چون انتظار در رفتن این اشتباه از نام “پارسی پور” برام شگفت انگیز بود. (ولی خانم پارسی پور، با اطمینان خاطر بهتون میگم اگر این “اشتباه” آنهم در یک مصاحبه “گفتاری” و نه “نوشتاری” که نگارنده با احتساب و فکر کلمات را کنار هم میچیند، اگر این اتفاق برای یک نویسنده غربی پیش میآمد، چنان در عرض دو روز مطبوعات و رسانه ها به زیرش میکشیدند که در تصورتان هم نخواهد گنجید که چطور دستاورد سی ساله یا یک جمله میتواند خراب شود.
(فکر میکنم ضمن آموزش رشته جامعه شناسی غلطهای آماتورانه پژوهشی این حوزه- تعمیم دادن ذهنی یک تجربه شخصی به کلیتی آزموده نشده-چندان هم مسئله غامضی نباشد) – خانم پارسی پور عزیزم، معنای ضمنی این کلام شما مبنی بر تحت تجاوز قرار گرفتن عموم همجنسخواهان در کودکی اینست که گرایش همجنسخواهانه، نه مسئله ای فیزیولوژیک بلکه واکنشی (صدمه ای) روانی به تحت تعرض قرارگرفتنهای جنسی کودک است. به کلام دیگر، عموم همجنسخواهان بیمارانی هستند که باید تحت مداوا قرار بگیرند. رابطه ی تحت تعرض قرارگرفتن و گرایش همجنسخواهانه علّی فرض شده. وای بحال ما…! از کجا این حکم کلی را در آوردید خانم پارسیپور؟ از گمان شخصیتان؟(من دقیقا میدانم منظور شما صدور چنین حکم کلی در مورد همجنسگرایان نبوده…اگر بوده که واویلا ! خواهش میکنم برای نامتان هم که شده بروید آگاهی تان را بیش کنید و یا مطالعه کمی درین زمینه کنید، تا پسوند همجنسگراستیز برای همیشه به نامتان پیوند نخورده).
——————————————
اما در مورد علی و مسئله مورد تعرض قرارگرفتن در کودکی! من هم چون نویسنده از علی میخوام که این عنصر منفی روانی رو با آشکار کردنش…با کمک به آگاهی سازی دیگران (این فعالیت میتونه مجازی باشه) اون رو تبدیل به یه عنصر مثبت در زندگیش بکنه…و اینکه همه مثل علی خوشبخت نیستن که بتونن مسلط باشند و بدونند که چه اتفاقی براشون افتاده…بنابراین علی جان، من اگر جای تو بودم اول از همه ازونجایی که طی دوره ای خودم در نقش متعرض، ناخودآگاه به بازتولید این رفتار کمک کردم (باید “بدونی” و “معتقد”باشی که تو “هیچ تقصیری نداشتی و نداری” برای بازتولید اون رفتار) ولی ازینجا به بعد چون “آگاهی” که این موضوع میتونه چه تاثیر ویران کننده ای رو شخصیت انسان بذاره…بنظرم انسانیه که تو با کسانی که این کار رو در حق اونها انجام دادی، رو در رو و در خلوت هم بمنظور علت بروز این رفتار در خودت براشون توضیح بدی و هم اونا رو هم مثل خودت “آگاه” به بدن و روانشون کنی.
علی جان، توصیه بعدی من به تو اینه که “بخون”، “بخون”، “بنویس” فقط با خوندن و نوشتنه که میتونی از بند جبر محیطی رها بشی.
——————————————————————-
یه نکته دیگه که یادم اومد اینه که اوپرا وینفری نه تنها داستان تجاوز در کودکی خودش رو علنی کرد، بلکه بارها و بارها و بارها موضوع تجاوز به کودکان رو در برنامه اش مطرح کرده. علاوه بر این کار بسیار جالبی که کرده اینه که از خواننده ها و بازیگراهای مشهور خواسته که اونایی که در کودکی مورد تجاوز قرار گرفتن بیان در برنامه اش و در مورد این موضوع صحبت کنن، تا قبح صحبت در مورد این موضوع بین مردم بریزه.
یک اپیزودش رو که اتفاقا چند روز پیش MBC4 ماهواره عرب (ایرانیان داخل فقط به این واسطه میتونن اوپرا رو ببینن) داشت تکرار میکرد، بصورت اختصاصی راجع به تجاوز به کودکان پسری بوده که حالا همگی بزرگ شده اند و طی یه حرکت جمعی داستانشون رو به اشتراک میذاشتن.
اینم لینکش :
http://www.oprah.com/oprahshow/Full-Episode-200-Adult-Men-Who-Were-Molested-Come-Forward-Video
آتنا / 06 June 2011
@کاربر مهمان در تاریخ دوشنبه, 03/16/1390 – 17:24
«به جناب پوریا و دیگر دوستانی که با وی موافق اند. آیا هرگز فکر کرده اید که چرا به این نوشته واکنش شدید می کنید؟»
**** همه را به کیش خود پندارد! :))
اصخر / 07 June 2011
دوستان گرامی آقای پوریا و کاربران
من خودم می خواهم به مقامات زمانه نامه بنویسم و جدی خواستار این شوم که بلندگو را از خانم پارسی پور بگیرند. دیگر قابل تحمل نیست چنانچه ایشان همجنس گرا ستیزی و هراسی را اعمال می کند و در مورد هر چیز نظر می دهد. ایشان بین بچه آزاری و تجاوز به کودکان و همجنش گرایی تفاوت قائل نیست. کار ایشان سوء استفاده از فرصتی است که زمانه در اختیارش گذاشته است. خواهشمندم شما هم به مسئولان زمانه بنویسید و مستقیم به کار خانم پارسی پور اعتراض کنید و از زمانه بخواهید بلند گو را از ایشان بگیرد و تنها بگذارد داستانهایش را بخواند. در ضمن به اینکه می گذارند مطالبی مانند کامنت های کاربر مهمان در تاریخ شنبه, 03/14/1390 – 16:37 منعکس شود اعتراض جدی کنید. این نظرها خطرناک و توهین مستقیم به تمام زنان و تشویق به تجاوز به زنان است. سکوت نکنید
با احترام
نیلوفر شیدمهر
نیلوفر شیدمهر / 05 June 2011
بازهم ادله دیگری برای پوریای عزیز
در زمینه “سیم کشی” اولیه مدار های مغز هر از گاهی در گدشته در جنگلهای دنیا افرادی پیدا شده اند که به نام “کودکان وحشی” یا FERRAL CHILDRENمعروف هستند. گاهی هم افراد مسن تر از این قبیل مشاهده شده اند. این افراد به دلیل از دست رفتن فرصت یادگیری زبان در زمان کودکی هرگز نتوانسته اند در سنین بال به جز چند کلمه زبانی بیاموزند و برای همیشه لال مانده اند اگرپه قدرت شنوایی شان درست و سر جایش هست. همانطور که میدانید بدون قدرت شنوایی نمیتوان یا به سختی میتوان زبانی را یاد گرفت.
خلاصه اینکه زمینه همجنس گرایی هم در اولین تجربه جنسی باید یافت. از آنجا که این تجربه به بروز و حضور هورمون ها هم نیاز دارد شاید بتوان گفت که اولین سیم کشی ها غالبا در اوان بلوغ اتفاق می افتند و اگر هم در سنین پایین تر اتفاق بیفتد همان می شود که تا کنون دیده و شنیده ایم.
روزتان خوش
کاربر مهمان / 12 June 2011
با تشکر از خانم شهرنوش برای طرح همچون مباحثی و شکستن تابوهای عرفی در فرهنگ ایرانی، علی باید بداند که با همهٔ مشکلات و اجحافهایی که در زندگی داشته، فردی باهوش و توانایی است که به مدارج تحصیلی رسیده و میتواند زندگی را از نو آغاز کند، خود را قربانی نداند،معیارهای انسانی را در نظر بگیرد و از گذشته درسی برای آینده بگیرد، از لحظات زندگی خود لذت ببرد و در گذشته زندگی نکند و آنچیزهایی را که خوب میداند، به آن عمل کند، در حال زندگی کرده و به آینده روشن امیدوار باشد. موفق باشد.
ایراندوست / 04 June 2011
وقتی مطالب نظر دهندگان وزنه بیشتری نسبت به مطالب نویسنده پیدا میکند،باید اشکالی در اقدام و یا تفکر نویسنده باشد.شاید بهتر بود که شما نامه هموطنمان را بدون اظهار نظر انتقال می دادید و یا قبل از اینک خود نظری در رابطه با این مشکل جوامع میدادید،ابتدا کمی مطالعه می فرمودید که کارشناسان جنسی و جامعه چه گفته اند.ضمنا این اتفاق فقط در بین مردان و پسر بچه ها صور نمیگیرد،بلکه دختران و زنان هم چنین رفتاری را دارند ولی نسبت ان بسیار، بسیار کمتر از رفتار جنسی مردان است.
کاربر مهمانmansour piry khanghah / 04 June 2011
در جواب دوستانی همچون پوریا که ادعا دارند صحبتهای خانم پارسی پور غیر کارشناسانه و بی اساس است میخواهم بپرسم که منبع و مرجع شما برای این نوشتهای تند و تیزتان چیست؟ "این ها مطلقن صحیح نیست و می توانید به راحتی با مراجعه به منابع کارشناسی صحت ادعای مرا متوجه شوید " آیا شما کارشناس این بحث هستید!! آقایی که با اطمینان خاطر میگویند "این "اتفاق" فقط در بین مردان و پسر بچه ها صورت نمیگیرد،بلکه دختران و زنان هم چنین رفتاری را دارند ولی نسبت ان "بسیار، بسیار" کمتر از رفتار جنسی مردان است"
میخواهم بپرسم منبع شما برای اینکه این مساله در بین زنان"بسیار بسیار " کمتر است از کجاست؟ آیا شما هم بر پایه خاطرات خود صحبت میکنید یا اینکه فقط چون این نوشته تابوی ذهن شما را هم شکسته فقط میخواهید با ان مخالفت کنید ؟
به هرحال با تشکر از خانم پارسی پور که اگر قصد شما فقط تابو شکنی هم بوده باشد،آنرا به بهترین وجه انجام داده اید
کاربر مهمان Ali / 04 June 2011
بچه بازی پدیده ای گسترده در افغانستان و دیگر کشور های فقیر و حتی ثروتمند در آمریکا و اروپاست. اگر از موارد بیمار گونه این پدیده بگذریم این گسترده گی بیشتر بعلت فقدان یک محیط مناسب برای سکس با زنان است. و مواردی مانند فقر و اعتیاد و بی سوادی آن را تقویت می کنند. این پدیده تنها اختصاص به جوامع مسلمان ندارد بلکه در میان دیگر ادیان بویژه کشیشان محروم از ازدواج و حتی کشورهای غنی و ثروتمند هم شایع است.
بچه بازی کثیف ترین نوع سکس است بویژه اگربا پسر باشد. یک طرف یک فرد بالغ و زمخت و طرف دیگر پسر بچه ای معصوم و بیگناه که نه تنها هیچ تصوری از عمل جنسی ندارد بلکه اصولا ساختار بدنی و ذهنی اش برای مفعول شدن آفریده نشده است. اگر چه سکس با دختر بچه ها هم یک نوع بچه بازی کثیف محسوب می شود ولی چون قربانی این ماجرا یک دختر است. ساختار اصلی وجودش بدلیل مونث بودن با سکس سازگار است اگر چه بعلت کمی سن هنوز به مرحله داشتن میل جنسی و سکس نرسیده است. بدین لحاظ سکس با پسر بچه دارای عواقبی بسیار دهشتناکتر از نظر روانی برای اوست و با دختر بچه بازی تفاوت بسیار دارد. او وقتی بزرگ بشود یک جانی تمام عیار خواهد بود…..دخترانی را تصور کنید که خود بیصبرانه مشتاق عمل جنسی هستند ولی آلت تناسلی آنها از فرط بیکاری خاک می خورد! و در همان هنگام برادران آنها مورد تجاوزجنسی قرار می گیرند.این جامعه خوشحال است که حجاب زنانش را حفظ کرده است! در حقیقت جور دختران خانه نشین را پسران جامعه می کشند!
طبق نظریات ارزشمند فروید یک میل (اعم از جنسی و غیر جنسی) در صورت سرکوب از بین نمی رود و خود را تبدیل به صورت های دیگری می کند تا بلکه بتواند رنج عدم کامیابی خود را تا حدی جبران سازد.میل جنسی نیز در صورت سرکوب بصورت ناقص به انواع دیگری تبدیل می شود.فرضا اگر کسی را از جنس مخالف منع کنن او به سمت همجنس خواهد رفت و اگر او را ازهم جنس هم منع کنند بسوی بچه ها خواهد رفت! اگر او را از بچه ها منع کنند بسوی آمیزش با حیوانات سوق پیدا خواهد کرد! اگر او را از حیوانات هم منع کنند غریزه جنسی او بصور بسیار متفاوت تری خود را نشان خواهد داد برای مثال ممکن است رفتار خشونت آمیز پیشه کند و دچار جنون دگر آزاری و یا خود آزاری گردد و یا اینکه بحریصانه بدنبال جمع آوری مال و ثروت بیافتد و یا فوق العاده خسیس شود.و یا خود را بصورت افسردگی های بسیار آزار دهنده نشان دهد.
به هر جهت این میل از بین نخواهد رفت پس بهترین راه برای حفظ سلامت غریزه جنسی دادن آزادی انتخاب به اوست.(این موضوع در حیوانت هم دیده شده است. برای مثال دو مار نر را از جفت هایشان جدا کردند و در یک قفس انداختند پس از مدتی مار قویتر مزاحم ناموس دیگری شد! و پس از مدتی کلنجار چون قویتر بود از او کام گرفت و مار دیگر چون ضعیف تر بود تسلیم شد و خود را به او سپارد!)
این موضوع حتی برای زاهدان و تارکان دنیا نیز صدق می کند. زاهدان تارک دنیا معمولا بسیار شکمو هستند و بنظر می آید که غریزه جنسی آنها به شکمشان منتقل شده است. می گویند از یک زاهد پرسیدند وقتی شما جوان بودید چگونه ارضائ می شدید؟! فرمود گاه گاهی برایم فسنجان برایم می آوردند که در آن یک مرغ کامل بود وقتی می خواستم دو ران آن را از هم جدا کنم دو انگشتم را در سوراخ بین دو رانش می کردم و چون هم گرم بود و هم نرم , ناگهان ارضا می شدم!
جلوی رودخانه را نمی توان گرفت بلکه باید رودخانه را در جهت مناسب هدایت کرد……
داستان جالبی است که می گویند در زمان یکی از شاهان قاجار , شاه دستور داد برای حفظ عفت عمومی در نجیب خانه ها را ببندند! صدراعظم با این کار مخالف بود. او برای نشان دادن مخالفتش دستور داد که در توالت و دستشویی های دربار را ببندند! مدتی گذشت و مردمی که به دربار رفت و آمد داشتند, برای قضای حاجت به پشت درختان باغ می رفتند! کم کم بوی کثافت و مدفوع باغ را پر کرد! یک روز شاه در حال عبور از باغ کاخ متوجه بوی بد مدفوع شد. با عصبانیت علت را پرسید گفتند دستور صدر اعظم است! و مردم ناچارند بعلت بسته بودن دستشویی ها هر جا که توانستند ادرار و مدفوع کنند! شاه فورا صدر اعظم را احضار کرد و با غیظ علت این دستور را پرسید. صدر اعظم جواب داد قربان می خواستم به جنابعالی نشان دهم که وقتی در نجیب خانه ها را می بندید چه اتفاقی می افتد!مردم برای خالی کردن خودشان مزاحم نوامیس مردم خواهند شد!
و به صغیر و کبیر و پسر و دختر رحم نخواهند کرد و بقول معروف از خر نر هم نخواهند گذشت!(هم امر در جریان انقلاب ایران روی داد.پس بستن شهر نو و جمع آوری روسپیان, این امر به سطح شهر ها منتقل شد و دیگر تمیز خودی و غیر خودی ممکن نیست و از این رو چه بسیار زنان عفیف در معرض مزاحمت های سخیف قرار گرفتند) از این روی زنان روسپی فرشتگانی برای شفای جامعه بشمار می آیند!(فرشتگان بیکینی پوش!)و بشریت باید از آنان عذرخواهی کرده و از آنان تقدیر بعمل بیاورد!
گر می نخوری طعنه مزن مستان را
صد کار کنی که می غلام است آن را!
سکس دریاست و هر گونه رفتار محدود کننده با آن باید بسیار محتاطانه صورت بگیرد. اصل بر آزادی عمل جنسی است مگر آنکه خلافش ثابت شود. تنها خط قرمز غریزه جنسی عشق است. یعنی تا جایی که با عشق و دوستی ومحبت تضاد نداشته باشد آزاد است. امروزه به برکت تکنولوژی و تولید وسایل پیشرفته جلوگیری می توان محدوده آزادی عمل سکس را بسیار بیشترتصور کرد و این راهی است که مطمئنا بشریت از آن سود خواهد برد.دلیلی ندارد که بخواهیم بی جهت خود را با نیروی عظیم سکس که بقول فروید 99 درصد ناخودآگاه ما را اشغال کرده است در گیر کنیم. سکس هم چون غذا خوردن است و تا زنده هستیم محکوم هستیم که آن را بخوریم.
کاربر مهمان / 04 June 2011
خانم پارسی پور عزیز . با همه ی احترامی که به شما می گذارم اما این طرز برخورد شما با انواع مقوله هایی که با توجه به گسترده گی و تنوع شان محال است که همه گی در تخصص شما باشند دیگر قابل تحمل نیست . شما به معادلی برون مرزی از کسی مثل حجت الا اسلام قرائتی تبدیل شده اید چرا که ایشان هم در خود این توان غریب را یافته که در هر حوزه ای به قطع اظهار عقیده ، و حتا راه کار پیشنهاد کند . قبول دارم که در حوزه های متنوع هم امکان سرک کشیدن و تا حدودی نسبی اعلام موضع کردن هست و این کاملن طبیعی ست اما به شرط آنکه اگر قرار است این مواضع از رسانه ای مثل رادیو زمانه اعلام شوند لااقل مطالعات دقیق تری انجام شود چرا که شما بهتر از من می دانید که مخاطب ناآگاه در هر حوزه ای به راحتی می تواند این موارد را باور و بر اساس آنها موضع گیری کند بنا بر این روا نیست که اطلاعات غیر کارشناسی این طور سخاوتمندانه ارائه شوند . در مورد شما این مسئله بسیار اتفاق می افتد از جمله اظهارات شگفت انگیز شما در بحثی پیرامون شبکه ی فارسی وان و دلایل گسترده گی مخاطبانش که در آخر به شکل حیرت آوری از بیانات شما دستگیرمان شد که این هالیوود است که در پی شکست خود این بار در هیات شبکه ی مبتذل فارسی وان خود را عرضه می کند !!! این بار هم که در همین بحث اشاره می کنید به همجنسگرایانی که محصول تجاوز هستند و این در یک برداشت کلی به معنای این است که به نوعی همجنس خواهی نتیجه ی تجاوز در دوران کودکی ست . این ها مطلقن صحیح نیست و می توانید به راحتی با مراجعه به منابع کارشناسی صحت ادعای مرا متوجه شوید .
پوریا / 04 June 2011
با وجود احترام زیادی که برای خانم پارسی پور قاعل هستم. با نظر پوریا خیلی موافقم.
کاربر مهمان / 04 June 2011
خانم پارسی پور عزیز ! من هم نظر پوریا را تایید می کنم. البته من و شما و همه خوانندگان و نویسندگان و اصلا تمام مردم دنیا از جمله جناب قرائتی می توانیم در هر موردی اظهار نظر کنیم، اما وقتی که امکان استفاده از نظرات و نوشته های کارشناسان هست، واقعا چه لزومی دارد با چنین موضوعات حساسی اینقدر ساده برخورد کنیم. تلاش شما برای گشودن باب این بحث قابل ستایش است، اما امروزه حتی یک کودک هم می داند که چنین موضوعی را باید با یک روانشناس و جامعه شناس در میان گذاشت. جسارتا” فکر می کنم از صفحه ای که توسط زمانه در اختیار شما قرار گرفته است به درستی استفاده نمی کنید و همچنین متاسفم که می بینم شما و رادیو زمانه به انتقاد های زیادی که در این مورد شده پاسخگو نیستید.
کاربر مهمان / 04 June 2011
خانم پارسی پور شاید شما فکر می کند که این همه یادداشت را یک نفر می نویسد ولی به صورت مختلف تا روحیه شما را تضعیف کند. ولی به خدا من پوریا نیستم. من خودمم هستم. من با نظر پوریا بسیار موافقم. و از مثالی زد که من خیلی خوشم امد. اقای قرائتی به همت جمهوری اسلامی این امکان را پیدا کرده است که هر چه می خواهد در تلویزیون بگوید و شما هم به همت رادیو زمانه. راستش را بخواهید مدت ها است که نوشته های شما را نمی خوانم از هیچ رقم. چون حتی ارزش باز کردن ان لینک را در ان ها نمی بینیم. این دفعه از روی اشتباه بدون ان که بدانم نویسنده شمائید وارد شدم و بعد گفتم حالا که امده ام، خوب دیگه کاری است شده و اشی پخته.
بعد دیدم که پوریا حرف دلم را می زند. یادم افتاد که شما چند وقت قبل هم سعی کردید مرده اقای سروش را یک جوری با شعر مولوی تطحیر کنید که نفهمیدم بالاخره چی شد. می دانم که ایشان همچنان دارد نامه به سبک خواجه عبدالله انصاری می نویسد و در ضم خامنه ای و در مدح خمنیی. و یک مدتی هم شما در مورد شازده خانمی خودتان نوشتید. حالا هم یک چیزهایی در مورد هوخشتره می نویسید و از این مقوله ها که البته من دنبال نمی کنم. راستش را بخواهید حالا اگر یک داستان تازه هم بنویسید که بهترین باشد گمان نکنم که دیگر دلی داشته باشم که ان داستان شما را بخوانم. شما حق دارید که هر جوری می خواهید فکر کنید و هر چه هم می خواهید بنویسید ولی من هم حق دارم که بنویسم که اقا پوریا دست مریزاد. مثل پوریای ولی بشی.
کاربر مهمان / 04 June 2011