فضای نقد و انتقاد و حملات بسیار صریح و تند به محمود احمدینژاد، از طریق همراهان و نزدیکترین همکاران و مشاورین او، همچنان ادامه دارد. پیشبینیها در مورد آینده این نزاع، مبتنی بر تحلیلها و تفسیرهای گاه بسیار متفاوت است.
در گفتوگو با عباس عبدی، تحلیلگر و کنشگر سیاسی در تهران به جنبههای گوناگون این درگیری، نتایج احتمالی آن و نیز موقعیت جنبش سبز پرداخته شده است.
عباس عبدی: در سقف قدرت، دعوایی که هست، بیشتر دعوای سهمخواهی است. در نظامی که مبتنی بر درآمد نفت باشد و اتکای اصلیشان هم همین درآمد باشد، قاعدتاً هرکسی سعی میکند سهم بیشتری داشته باشد و این سهمها چندان هم قابل مذاکره نیستند. هرکسی برحسب قدرت و توان خودش سعی میکند عمل کند.
شما نمیتوانید تمام اتفاقهایی که الان میافتد را بدون ارجاع به انتخابات مجلس تحلیل کنید. در واقع، رئیس دولت فکر میکند که دیگر شانسی برای شخص خودش وجود ندارد که دور بعد انتخاب بشود، اما این خیلی برایشان کلیدی است که دور بعد یا خودشان یا نزدیک به خودشان انتخاب بشوند.
برای اینکه هرکسی که بیاید، این سیاستها را نمیتواند ادامه بدهد. سیاستهایی که طی این ششسال و بهخصوص در دوسال اخیر اعمال شده، سررسیدی دارد و عوارض بسیار ناخوشآیندی خواهد داشت. هر دولتی بیاید، دولت قبل از خودش که دولت فعلی باشد را مسئول آن خواهد دانست. هرکسی باشد، صددرصد بساط این جمع را برمیچیند؛ حال به هرشکلی که بتواند.
بنابراین اینها کوشش میکنند که انتخابات بعدی ریاست جمهوری را داشته باشند. این کار هم مستلزم آن است که انتخابات مجلس را داشته باشند و به هرشکلی که برایشان امکان دارد، مجلس بعدی را با درصد آرای خیلی زیاد، از نمایندگان خودشان پر کنند تا امیدوار باشند که رئیسجمهور بعدی را هم میتوانند داشته باشند.
امکان دارد این مشکل به نوعی حل بشود؟
تصور نمیکنم که این مشکل، بههیچوجه قابل حل باشد. فراموش نکنیم که در ایران، وقتی اختلاف پیش میآید، معمولاً طرفین از شیوههایی علیه هم استفاده میکنند. ادبیاتی را هم علیه همدیگر بهکار میبرند که حتی از اصل اختلاف هم بدتر است. یعنی اگر موضوع آن اختلاف هم منتفی بشود، ادبیاتی که علیه هم استفاده کردهاند، کماکان سر جای خودش میماند و به اختلاف جدیدی منجر میشود.
چه چیز به مصلحت است و چه چیز در این شرایط مطلوب است؟
برای این سقف سیاسی، مطلوب این است که دولت فعلی تا آخر دورهاش به عنوان یک کارگزار تماموقت ادامه بدهد. یعنی هرچه از سوی مجلس یا دیگران به او دستور داده میشود، همان را ادامه بدهد و جلو برود. دخالتی هم در امور نکند تا اینکه دورهاش تمام بشود و با آرامش پیش برود.
این اتفاق اما نخواهد افتاد. به دلیل اینکه دولت هم سناریوی دیگری دارد. سناریو این است که هرچه بیشتر قدرت را، چه قدرت اطلاعاتی و اقتصادی و چه قدرتهای دیگر را در درون خودش جمع کند. برنامهای دارد برای انتخابات مجلس و همینطور ریاست جمهوری بعدی. بنابراین این شکاف عمیقتر میشود؛ البته اگر شکاف بکشد بین رهبری و رئیس دولت…
مگر هنوز کشیده نشده است؟
چرا! ولی رئیس دولت یک عقبنشینی کرد. با اتفاقی که افتاد، عقبنشینی کرد، اما این روابط زخمی شده است و به این راحتی حلشدنی نیست.
من یک بار در یادداشتی هم نوشتهام که فرق انسان با موجودات دیگر این است که انسان وقتی زخمی بشود، میتواند به راحتی این زخم را ترمیم کند، اما موجودات دیگر قادر نیستند که زخمشان را به این سهولت ترمیم کنند و همینطوری میماند.
نظام غیر دمکراتیک این مشکل را دارد که زخمهایی که در آن بهوجود میآیند، به سهولت قابل ترمیم نیستند. رئیس دولت به این موضوع تن نمیدهد. او هرروز یک مسئله درست میکند. البته ممکن است حق خودش بداند، اما از نظر طرف مقابل، مسئله خواهد بود.
البته میدانید که امروز او از حمید بقایی به شدت دفاع کرد.
بله… دو، سه نفر بیشتر ندارد که و اگر از این دو، سه نفر هم حمایت نکند، دیگر هیچکاری نمیتواند بکند. من معتقدم اگر یک وقت بحرانی پیش بیاید، حتی معاون اولش هم از او ابراز برائت میکند. همین دو، سه نفر، آقای بقایی، مشایی و … در کنارش میمانند. چون آنها هم راه پس و پیش ندارند.
بنابراین رئیس دولت سعی میکند قضیه را بازسازی کند، اما اینبار در مواجهه با مجلس و دستگاه قضایی. مشکل این است که مجلس و دستگاه قضایی که در گذشته محدودیتهایی به آنها تحمیل و از آنها خواسته شده بود که مقداری مدارا کنند، دیگر این کار را نمیکنند. بنابراین این بحران ادامه پیدا میکند.
حال اینکه رئیس دولت چه موضعی میگیرد، من فکر نمیکنم خیلی بتواند کوتاه بیاید. نه به دلیل اینکه سازشناپذیر است، به دلیل اینکه اساساً نمیتواند این بازی را انجام بدهد. حتماً باید به همین شیوهای که رفتار کرده، رفتار کند. حال اینکه در نهایت چگونه قضیه یکطرفه بشود، پیچیدگیهایی دارد که من نمیتوانم آنها را از الان پییشبینی کنم.
در این میان حدس و گمانهایی وجود دارد: آیا دولت محمود احمدینژاد سقوط خواهد کرد؟ آیا او برکنار خواهد شد؟ یا نه. ممکن است یکبار دیگر آیتالله علی خامنهای به حمایت از او وارد صحنه بشود؟
چون دعوا کشیده شده است به خود ایشان و رهبری- که اگر رسماً هم بیان نشده، ولی مشخص است- من فکر نمیکنم دیگر رهبری به دفاع از ماندن ایشان برآیند. این کار را وقتی ممکن است انجام بدهند که آقای احمدینژاد به خیلی از توصیههای ایشان عمل کند.
فکر نمیکنم که آقای احمدینژاد به این توصیهها عمل کند؛ بهخاطر اینکه اصلاً منش و رفتار و خصلت ایشان این نیست. اگر بخواهد به غیر از آنچه تاکنون عمل کرده، عمل کند، دیگر خودش نیست و نمیتواند این نقش را بازی کند و حتی نخواهد توانست مانند یک آدم عادی که مسئولیتی را برعهده میگیرد و جلو میرود، عمل کند. نقشی که آقای احمدینژاد تاکنون بازی کرده، همین بوده و همین را هم با مقداری کم و زیاد ادامه میدهد.
تصور من هم این است که به توافقی نمیرسند. هرچند برای حکومت خیلی سخت است که او را کنار بگذارد، به دلایل متعددی که الان خیلی نمیخواهم به آنها بپردازم.
پس او تا پایان دوره باقی میماند؟
فکر نمیکنم!
در این صورت، وضعیت اصلاحطلبان چه میشود؟ یعنی در شرایطی که اکثر فعالین در زندان هستند و بقیه دچار سایر محدودیتها. اگر محمود احمدینژاد کنار برود، آیا در کار جنبش سبز گشایشی صورت میگیرد؟ یا اینکه ممکن است وضعیت بدتر هم بشود؟
پشت این سئوال فرضی هست که باید به آن توجه کرد و آن فرض این است که گویی حکومت مستقل از رفتار جنبش سبز تصمیمگیری میکند. یعنی آنها دارند دعوایی میکنند، اختلافهایی دارند، به جایی میرسند و بعد هم تصمیم میگیرند که با عده دیگری، طور دیگری برخورد کنند. من اساساً چنین فرضی را قبول ندارم.
این مسئله برمیگردد به اینکه این طرف چه رفتاری از خودش بروز بدهد. اگر هر رفتاری که جنبش سبز از خودش بروز بدهد، حکومت به شکل ثابتی برخورد کند، دیگر بلاموضوع است که جنبش سبز چه رفتاری از خودش نشان بدهد. چون در اینجا یک متغیر بیخاصیت میشود. ولی من گمان نمیکنم اینطوری باشد.
اگر این طرف ملتزم باشد تا در مسیر خط مشیای که آقای خاتمی پیشنهاد کردهاند، حرکت کند، فکر میکنم اوضاع برای آنها بهتر میشود؛ اما نه به این معنا که بخواهند به سیاستهای قبلی خودشان ادامه بدهند. بلکه نوعی بازسازی روابط را پیش ببرند، شرایط را بهتر کنند و در واقع، بازی برد- برد را با حکومت تعریف کنند.
یعنی حکومت هم بفهمد که این وسط، چیزی گیرش میآید و آن اینکه مثلاً ثبات بیشتری پیدا میکند و اعتبار خارجی بیشتری پیدا میکند. ضمن اینکه باید بفهمد برای دستیابی به این اهداف، مجبور است تمهیدات و شرایطی را فراهم کند. از جمله آزاد کردن زندانیان، در حدی که امکانش وجود داشته باشد. یا فکر میکند خیلی اثرات مخربی برای ذهنیت خودشان نداشته باشد.
بنابراین فکر میکنم در اینجا به شدت بستگی دارد به اینکه منتقدین و اصلاحطلبها چه موضعی را میگیرند.
فکر میکنید مهدی کروبی و میرحسین موسوی با این پیشنهاد محمد خاتمی همراه شوند؟
بله … من فکر میکنم که آنها موافقند؛ به چند دلیل: یکی اینکه تمام اظهارات قبلی آنها خلاف این راه نیست و اساساً همین را تأیید میکند.
دیگر اینکه معمولاً آقای خاتمی، آدمی نیستند که به تنهایی تصمیم بگیرند. ایشان تحت تاثیر مجموعه فعالانی هستند که با آنها مشورت میکنند، گفتوگو و اظهارنظر میکنند و این مجموعه مشاوران و فعالان هم برای هرسه نفر آقایان، کمابیش مشترک هستند. آنها هم اگر بیایند، در دل همین مجموعه و در همراهی و همدلی با همین مجموعه تصمیم میگیرند.
بنابراین اینطور نیست که آنها سه حزب مختلف سیاسی هستند، با سه خط مشی متفاوت که میتواند یکی با دیگری موافق باشد. بلکه هر سه نفرشان در دل مجموعهای از فعالان هستند که تقریباً در هر سه مورد مشترکند.
اطلاعاتی هم که من دارم، حتی افرادی هم که خارج از حوزه مشاوران این سه نفر و خارج از افراد مرتبط با آنها هستند، کمابیش با این ایده موافقند، اما اینکه چگونه اجرا بشود، بحث دیگری است.
یک شرط مهم برای اجرا شدن آن، قطعاً رضایت حکومت است که او هم حاضر باشد پای چنین طرحی بیاید که نوعی آشتی ملی است. آیا سیاست یا برنامهای هم هست که حکومت را به این سمت سوق بدهد؟
من اگر بخواهم توضیح بدهم که چگونه این ایده روی حکومت تأثیر میگذارد، مقداری به درازا میکشد.
حکومت یک کل منسجم و یکدست نیست و از مجموعههای مختلفی تشکیل شده است که آن مجموعههای مختلف، این حساب را پیش خودشان میکنند که اگر قرار باشد این مسیر ادامه پیدا کند، بحرانها و مشکلاتشان چگونه است و چه کسانی میتوانند به برونرفت از این بحرانها و مشکلات کمک کنند.
مهمترین نیرویی که میتواند کمک کند، همین مجموعه اصلاحطلبان است که بخش عمده جنبش سبز را هم در بر میگیرند. اینها هنوز این امکان را دارند که برای برونرفت حکومت از معضلات پیشرویش کمک کنند. تجربه لیبی، تجربه سوریه، تجربه کشورهای منطقه، همه جلوی حکومت است.
من تصور میکنم که این اتفاق خواهد افتاد، اما به سرعت و با یک شیب روشن نه. ممکن است بالا و پایینی داشته باشد. حتی بعضیها سعی کنند، برای جلوگیری از این اتفاق، اقدامات دیگری را انجام بدهند. من ولی فکر میکنم اگر آقای خاتمی و مجموعه اصلاحطلبان دیگر مستقیم و بهطور دائمی روی موضعشان ایستادگی کنند، دیر یا زود به نتیجه میرسند.
در بدنه عمومی جنبش سبز، در سطح مردم عادی، آیا این آمادگی وجود دارد؟ یا میشود آن را بهوجود آورد؟
این امکان، چیزی فارغ از عمل من و شما نیست. یعنی اگر ما برویم توی زمین کویر چاه بکنیم، قاعدتاً هیچ آبی بیرون نمیآید. چون داشتن و نداشتن آب در آن زمین، مستقل از وجود من است. هیچ ربطی به وجود من ندارد. زمین یا آب دارد یا ندارد که غالباً اگر درست بکنند، آب بیرون میآید، اگر غلط بکنند، آب درنمیآید. در سیاست اما این اتفاق نمیافتد.
در سیاست اینطور نیست که ما ویژگیهای ثابتی برای حکومت و جامعه تعیین کنیم و بگوییم هیچ زمینه فعالیت اصلاحطلبانه در آن نخواهد بود، پس ما هم فعالیتی نمیکنیم و برویم کار دیگری انجام بدهیم! به نظر من، اصلاً اینطوری نیست. این امکان از طریق عمل ما بهوجود میآید.
اینطوری نیست که حکومت بتواند جلوی هرنوع فعالیتی را بگیرد. بهویژه اگر رفتاری که ما از خودمان بروز بدهیم، اصلاحطلبانه و مسالمتجویانه باشد، راهها را هم باز میکند. اگر من چنین اعتقادی نداشتم، قاعدتاً در داخل کشور دست به سیاه و سفید نمیزدم و هیچنوع فعالیتی را انجام نمیدادم.
من معتقدم همه باید در داخل کشور، فعالیتی را انجام بدهند که بتواند مقداری کمک کند به باز شدن این راهها و میتوانم بگویم تجربه 20، 30 سال اخیر نشان میدهد که هرکسی این مسیر را رفته، تا حدود زیادی توانسته راه را باز کند.
اگر در مقاطعی هم راه بسته شده، از این سیاست عدول شده. من در مصاحبهها و گفتوگوهایم نوشتهام که در چه مقاطعی از این سیاست عدول شده که منجر به انسداد فضا شده است.
مصاحبه اموزنده ای است.
متاسفانه اسمی از رهبر رهبران اصلاح طلب(رفسنجانی) و نقش او در مبارزات اینده اصلاح طلبان به زبان اورده نشد.ضمنا چرا ایرانیان نمیتنوانند به طور موازی یک حرکت اعتراضی عدالت خواه را بوجود اورند که اهداف انان اصلأ براندازی و یا تغییر سیستم نباشد،بلکه فقط به دنبال احقاق حقوق اقشار زحمت کش و کم درامد در جامعه باشد؟
در اروپا حزب کمونیست و یا احزاب چپ و راست وقتی مشاهده می کنند که مردم از سیاست دولت نسبت موضوع خاصی و یا قشر خاصی از جامعه،ناراضی اند،از فرصت استفاده کرده و با مردم همراه می شوند و یا در بر پائی تضاهرات علیه دولتمردان،به مردم کمک فکری و مالی و تبلیغاتی میرسانند.اما سیاسیون و احزاب و سازمانهای ایرانی از این شکل کار سیاسی که بسیار مفید و کارا است پرهیز می کنند و اگر بر حسب اتفاق با معترضین اجتماعی همراه شوند،صرفا قصد سوء استفاده از مردم و مصادره ان حرکت اعتراضی به نفع خود را دارند.
انتخابات اینده در ایران هم شفاف نیست.چون رفسنجانی مهر سوخته ایست و جائی در یک دولت مردمسالار سکولار ندارد.کروبی اصلأ نه سیاستمدار است و نه از سلامت سیاسی و عقلانی برخوردار میباشد.تنها موسوی و خاتمی باقی میمانند که در کنار رفسنجانی و کروبی مجددا جبهه ضد ولایت فقیه را بوجود خواهند اورد و این اقدام به نفع اصولگرایان و مسلمانان افراطی شیعی نیست و اینان(معتقدین به ولایت فقیه) اینبار به شکل خشن تری با این چهار نفر و نزدیکان و طرفدارنشان برخورد خواهند کرد و احتمالأ قبل از شروع انتخابات کار اصلاح طلبان مورد حمایت امریکا و غرب و صهیونیستها و عربستان را یکسره خواهند کرد و این اشتباه سیاسی مجدد از طرف اصلاح طلبان و نیروهای سکولار و لائیک ضربه مهلکی به معترضین سیاسی،اجتماعی،فرهنگی و اقتصادی که در ایران خواهان برقراری عدالت هستند، خواهد زد.
کاربر مهمانmansour piry khanghah / 29 May 2011
من بارها گفته ام آینده ی سیاسی احمدی نژاد رقت بار است اگرچه خامنه ای سعی کرده و می کند تا او را با همه ی بحران آفرینیهایش حفظ کند . اما این بار جمهوری اسلامی و بخصوص خامنه ای تعیین کننده ی شرایط سیاسی آینده نخواهند بود بلکه شرایط به آنها تحمیل شده و می شود . جمهوری اسلامی که با دو بحران عظیم داخلی یعنی عدم مشروعیت مردمی و بحران اقتصادی و همچنین با چندین بحران خارجی دست به گریبان است . بحران اتمی بحران حقوق بشر و همینطور ضدیت جنبش های تازه جوانه زده ی منطقه . همه و همه دست به هم داده اند تا شرایط را بر جمهوری اسلامی تحمیل کنند . وحشت ماههای اخیر حاکمیت که با تظاهرات 25 اسفند ابعاد تازه ای یافت با برخوردهای جدی غرب و تهدیدهای مکرر غرب جمهوری اسلامی را وادار کرده و می کند تا رفتار و مواضعش را در عرصه ی داخلی و خارجی تغییر دهد جمهوری اسلامی از طرف غرب تهدید به سرنگونی شده است این با دست پاچگی هفته های اخیر دولت مردان ایران به نظر قطعی می رسد . اعتماد حتی توده های عقب مانده ی حاکمیت در بسیج و سپاه و امت حزب الله نیز کاملا مشهود است و نمی دانند باید کدام طرف را بگیرند . بحران پولی دولت بران تورمی دولت و بودجه ی تصویبی و همینطور متهم کردن یکدیگر به فساد مالی و … همه و همه نشانگر عمق درماندگی جمهوری اسلامی در برخورد با شرایط تحمیلی کنونی ست . البته همانطور که آقای عبدی بیان کرده اند و من همیشه گفته ام تنها این اصلاح طلبان بقول آقای گنجی خمینی محور امید مایوسانه ی خامنه ای خواهد بود تا جمهوری اسلامی را شاید قدمی به جلو هدایت کتد . اما برخوردهای حذفی حاکمیت با این دوستان قدیمی راه برگشت را و بقول انگلیسی ها همه ی چوبهای پشت سر را سوزانده اند و یا بقول خودمان همه ی پلها را خراب کرده اند . جناحهای انحصار طلب با دراز کردن دستشان بسوی اصلاح طلبان خمینی محور راه به جایی نخواهند برد زیرا آنها نیز مانند دوستان انحصارطلبشان برنامه ای برای برون رفت از این بحران ندارند تعویض احمدی نژاد حتی با خاتمی چه مشکلی از گره های کور ایجاد شده توسط حاکمیت برای مردم باز خواهد کرد ؟ هیچ آقای رفسنجانی هشت سال رئیس دولت و مجمع تشخیص و رئیس خبرگان و … بوده خاتمی نیز هشت سال رئیس جمهور بود اما نه تنها مشکلات مردم حل نشد بلکه شدت بیشتری هم یافت . احمدی نژاد نتیجه ی 16 سال عملکرد آقایان بود و مردم هرگز به این آقایان دوباره برنخواهند گشت همه ی توهمات اصلاح طلبان خمینی محور از حمایتهای مردمی تنها اشتباه محاسبه است زیرا مردم به بهانه ی حمایت از این آقایان در صدد بودند تا به دیکتاتورها نه بگویند . به رفسنجانی نه گفتند به خامنه ای نه گفتند و به همه ی ارکان نظام این مردم نه گفته اند و راه نجاتی برای جمهوری اسلامی باقی نگذاشته اند این بحران نیز نتیجه ی عملکرد بیش از سه دهه ی جمهوری اسلامی ست و جنگ قدرت نیز تنها در دایره ای می چرخد تا راه نجاتی برای جمهوری اسلامی پیدا شود امروز هر جناحی (حتی همین طرح آقای عبدی ) تنها خود را ناجی این حکومت می داند زیرا همه ی راهها امتحان شده و مردم آنرا به بن بست کشانده اند و آزمون را آزمودن خطاست . اصلاح طلبان خمینی محور نیز قادر به نجات این دیکتاتوری وحشیانه ی اقوام بادیه نشین وحشی نخواهند بود و تنها شرایط مرگ زودرس سیاسی خود را فراهم می کنند . سالهای خوش جمهوری اسلامی به پایان خود نزدیک است این صدای پای انقلاب است که طنین انداخته و شبه آن خواب را بر دیکتاتورها حرام کرده است طلوع آزادی نزدیک است .
کاربر مهمان فرهاد - فریاد / 29 May 2011