نوشین شاهرخی – سعید زاده‌ی تهران است. هفده‌ساله است که به آلمان می‌رود و حدود ۴۶ سالی‌ست که در شهر مونیخ بهسر می‌برد. سعید به آلمانی می‌نویسد و سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۲ پرزیدنت انجمن قلم آلمان بوده و تا حال جوایز ادبی بسیاری را از آن خود کرده است، اما برای بسیاری از ایرانیان نویسنده‌ی آشنایی نیست.

یکی از تازه‌ترین کتاب‌های سعید میرهادی «ناکجاآباد سرزمین ماست» نام دارد. این کتاب که سال گذشته منتشر شد، بیش از هر چیز نگاه فلسفی نویسنده به شرق و غرب را بازتاب می‌دهد. شرق و غربی که در این کتابِ خواندنی در نگاه به دو زبان فارسی و آلمانی به اوج می‌رسند و خواننده را با حس‌ها و اندیشه‌های نویسنده‌ای آشنا می‌سازند که به هر دو زبان تسلط کامل دارد و تفاوت‌های دو زبان را از زوایای گوناگون با زبانی شاعرانی تنیده در مفاهیمی فلسفی به تصویر می‌کشد. سبک نگارشی که در شعر شرق و فلسفه‌ی غرب ریشه دارد.
 

«ناکجاآباد سرزمین ماست» با جست‌وجوی ایزدان از سوی راوی آغاز می‌شود، خدایی که با نامش جمهوری اسلامی شکل می‌گیرد و دوستان نزدیک راوی را به تیر و اعدام می‌سپرد. واژگانی که خواننده را با دغدغه‌های نویسنده‌ای آشنا می‌سازد که بر رویدادهای سیاسی شرق و غرب تأمل می‌کند و پدیده‌ها را به چالش می‌گیرد.
 

سعید با تعریف واژه‌ی آب به فارسی گریزی می‌زند به مفاهیمی که آب در زبان و فرهنگ ایرانیان دارد. سپس به «نان» می‌پردازد که مادربزرگش به آن سوگند یاد می‌کرد و خیلی ظریف و زیبا این مفاهیم را با ادب و شعر پیوند می‌دهد.
 

«از سال ۱۹۷۵، از زمانی که من اشعارم را به آلمانی می‌نویسم، خودم را به عنوان یک مهمان احساس می‌کنم و نیز زندانی این زبان. مهمان، چرا که این زبان مرا پذیرفته است، آنگونه که برای یک مهمان امکان دارد. زندانی، چرا که به من این امکان را هدیه داده که خودم را بیان کنم. یعنی: به جست‌وجوی آزادیم بروم. از این زمان دیگر نمی‌توانم گستره‌ی زبان آلمانی را ترک کنم، بی‌آنکه خودم را ترک کنم.»
این زندان، بُعد نگاه را تغییر و گسترش می‌دهد و راوی متوجه می‌شود که به زبان فارسی حتی به گونه‌ای دیگر می‌اندیشد، چراکه دیالوگِ اندیشه به آلمانی مقابل مونولوگِ نگرش به فارسی است و یا زبان عقل‌گرای آلمانی در برابر عرفان فارسی.

اما زبان مادری راوی، زبان عشق او نیز هست: «فارسی برای من زبان زمزمه است، همچنان، حتی اگر معشوق من آلمانی باشد و واژه‌ای فارسی نداند.»
 

در این میان راوی به ابعاد و گستره‌های گوناگون به تفاوت زبان‌ها اشاره می‌کند: «امروز نیز همچنان برای من تغییر جهش در زبان فارسی آزاد‌تر و وحشی‌تر است و زبان آلمانی حتی از مهمانش نظم می‌طلبد.»
همچنین مقوله‌ی تبعید و بیگانگی در این اثر برجسته است. مؤلفی که از اوان جوانی خود در تبعید به‌سر می‌برد و در بیگانگی زیسته و سروده است: «کودک علیه بیگانه بودن شعر می‌نویسد و از طریق شعرش بیگانه می‌شود. شعر، پلی به کودکی، مکان فراموشی، آنجا که پایان فرار است؟» اما راوی شعرش را به زبانی بیگانه می‌نویسد، تا هویتش را شکل دهد. هویتی شاید نفرین‌شده که تقابل‌ها را در خود جمع کرده است. اما همین شعر است که او را به پیش می‌راند و چراغی است در راه راوی جستجوگر.
راوی از آزادی می‌نویسد. از نوجوانی‌اش در سال‌های شصت میلادی، هنگامی که در سرزمین مادری تشنه‌ی کتاب‌های ایرانیانی است که از آزادی می‌نویسند، نویسندگانی که اگر جان به‌در برده‌اند، یا در زندان‌اند و یا به تبعید روی‌ آورده‌اند. کتاب‌هایی که ممنوع‌اند. پس راوی کتاب‌های مؤلفان اروپایی را پنهانی به‌دست می‌آورد و با چه ریسکی رمان آلبرت کامو را می‌خواند. تب‌دار، نه‌تنها کامو، بلکه اروپا و کل آزادی را پنهان از جامعه و خانواده، شبانه در بستر خود می‌خواند و واژه به واژه می‌چشد.
و راوی در اروپا سویه‌ی دیگر این آزادی را می‌شناسد. اروپایی که از فقر دیگر کشور‌ها ثروتمند می‌ماند: «و تبعیدی، در این میان بیش از ربع‌ قرنی در فرار، در آزادی، خسته شده است، اروپا، چرا که تو همواره می‌خواهی فاتح باشی و هیچگاه دوست.»
 

سعید تیتر دوم کتابش را «نگرش‌های غربی ـ شرقی» نام‌گذاری کرده که خواننده را به یاد «دیوان غربی ـ شرقی» گوته می‌اندازد. اگر گوته خانه‌ی شعر را شرق و زبانش را فارسی قلمداد می‌کند، سعید نقطه‌ی مشترک حافظ ایرانی و فریدریش هولدرین آلمانی را در این نقل قول از هولدرین بازتاب می‌دهد: «زبان عاشقان، زبان سرزمین است.» و نیز در سطر سطر این «نگرش‌های غربی ـ شرقی» ما عشق می‌بینیم. اگر سعید از آب و نان و بیگانگی می‌نویسد، از فرار و حتی از ناکجاآبادی میان شرق و غرب، اما اضافه می‌کند که این ناکجاآباد تنها با عشق بارور می‌شود، تنها با عشق!
 

شناسنامه‌ی کتاب:

Said, Das Niemandsland ist unseres, West-östliche Betrachtungen, 2010 Diederichs Verlag
 

در همین زمینه:
::داستان‌خوانی سعید [میرهادی] در مونیخ، ویدیو::