آسیه امینی – قرار است برای تولد بهمن احمدی امویی چیزی بنویسم. مثلاً به رسم یادبود زادروزش. کلمه‌ها قرار است نقش کادوی تولد را بازی کنند. نقش شمع و کیک و موسیقی و هر چه برای یک بزم کوچک تولد لازم است.

واژه‌ها قرار است خواسته‌های ما را با خود ببرند تا پشت دیوارهای اوین؛ جایی که از دسترس، دور و از دیده پنهان است. این کلمه‌ها قرار است لبخند شوند، مهر ما را با خود ببرند و بر لب کسانی بنشانند که روز اول خرداد، دور هم جمع نشسته‌اند تا به بهانه‌ای مثل تولد یک دوست، یک رفیق، یک همبندی، دم بگیرند و شاید چیزی، ترانه‌ای، حرفی، نم‌نم آوازی هم چاشنی شود. کسی چه می‌داند آنجا چه خبر است؟ بگذار دست‌کم خیال شادی‌شان و تصور با هم بودن‌شان در یک روز بهاری مثل اول خرداد، خیال قشنگی باشد.

چه مسئولیت خطیری دارند این واژه‌ها!

چه می‌توانم به بهمن کادو بدهم؟ این کلمه‌ها چه چیزی را می‌توانند با خود تا زیر سقف اوین ببرند؟ نوشته‌های خود بهمن را بارها مرور کرده‌ام. تخصص بهمن دقیقاً رشته‌ای است، که من چیز زیادی از آن نمی‌دانم: «اقتصاد». البته مقاله‌هایش بیش از آن‌که صرفاً بار اقتصادی داشته باشد، بار سیاسی و اجتماعی دارند.

اما هر چه فکر می‌کنم بر تحلیل‌های بهمن، چه تحلیلی می‌شود نوشت؟ او ساده و روان می‌نویسد. مستند و موجز. جمله‌هایش کشدار و پر پیچ و تاب نیست. با زبان و واژه‌ها بازی نمی‌کند. تیز و برنده می‌نویسد. بی‌تعارف و صریح. کمتر گزارشی از او خوانده‌ام که پیکان قلمش، بخشی از فساد قدرت حاکم را نشانه نرفته باشد. پس او خودش هر آن‌چه باید می‌نوشت را نوشته است. آنگونه که نیازیش به بازخوانی نیست.

دلم می‌خواست وقتی کمپین خانواده‌های بزرگ زندانیان سیاسی شروع به کار کرد، خواهر شوهر ژیلا می‌شدم و با کمک زن برادر فرضی‌ام، زبان گویای بهمن در بند می‌شدیم، اما نشد که نشد. حالا که نگاه می‌کنم خواهر یک برادر بودن برای منی که هرگز برادر نداشته‌ام سخت است. آن‌هم برادری که از ویژگی‌های شخصی و خانوادگی او هیچ نمی‌دانم. جز همان که خودش گفته است: «امسال ٤٢ ساله می‌شود. از عشایر بختیاری است. در خوزستان بزرگ شده و در بابلسر اقتصاد خوانده و … » خواهر برادری مثل بهمن بودن سخت است. چون همیشه باید دلواپس این باشی که برادری که حرف زور در کتش نمی‌رود، کجا و از که زخم می‌خورد. مثل آن روز گرم ٢٢ خرداد ماه سال ٨٥ در میدان هفت تیر که بهمن با قد بلندش که یک سر و گردن بلندتر از ما بود، صدایش را بلند کرد تا ثابت کند که مردان این دیار هم مثل زنان‌شان همان آزادی را طلب می‌کنند که در سایه برابری و عدالت خانه می‌کند.

باز فکر می‌کنم که چگونه این واژه‌ها قرار است روز تولد مردی در بند را تبریک بگویند؟ هرچه بیشتر فکر می‌کنم کمتر می‌یابم. بی‌شک آن‌چه بهمن را و هر زندانی دیگری را شاد می‌کند دیدار خانواده‌اش است، اما دست ما از این خواسته هم کوتاه است. مگر به میل ماست کادوپیچ کردن یک قرار ملاقات در روز تولد؟! یاد آن زندانبان زنی می‌افتم که با تشر به یکی از دوستان ما می‌گفت: فکر کردی اینجا خانه خاله است؟ و فریاد زده بود اینجا زندان است؛ اوین!

پس بهتر است به دنبال هدیه معقول‌تری بگردم. کاش با ژیلا مشورت کرده بودم! دو هفته است که قرار است این یادداشت را بنویسم و هربار که شروع کرده‌ام به همین بن‌بست رسیده‌ام که نباید هدیه تولد از پیش لو برود، اما این واژه‌ها الکنند بهمن‌جان، برادرم، هیچ واژه‌ای تاب کشیدن آن‌چه بر دل ما روان است و بر زبان سنگین است را نمی‌آورد. برادر جسورم کادوی تولد تو آزادی است، اما مگر به دست ما و واژه‌هاست تا این هدیه زیبا را به شما برسانیم؟ پس بهتر است به آزادی بگوییم که تولد تو و هم‌بندی‌های شجاع توست که اعتبار نام اوست. آزادی باید به شما افتخار کند.

اما بالاخره پیدا می‌کنم. بهمن‌جان، برادر بزرگ و همراه، اطمینان دارم هدیه‌ای که برای روز تولدت تدارک دیده‌ام خوشحالت می‌کند. مطمئنم بیشترین نگرانی تو در چهاردیواری تنگ اوین، متوجه زنی است که روزی همکارت و حالا همسرت است. چندی پیش با عده‌ای از دوستان بر آن شدیم با نوشتن نامه‌ای، به حکم غیر منصفانه ژیلا در محرومیت سی‌ساله از حرفه روزنامه‌نگاری اعتراض کنیم. محرومیت از کار روزنامه‌نگاری برای احمدزیدآبادی و ژیلا، غیرمنصفانه‌ترین و توهین‌آمیزترین حکمی است که نه بر این دو روزنامه‌نگار، که برای خانواده روزنامه‌نگاران ایران صادر شده است.

برآن شدیم تا از همکاران‌مان در همه روزنامه‌ها و به همه زبان‌ها بخواهیم با ما در این اعتراض همراه شوند. این هدیه کوچک را امروز ، در زادروز تو منتشر می‌کنیم. می‌دانم که عطر واژه‌ها این هدیه کوچک را تا درخت‌های بلند اوین و آن ساختمان سیمانی بزرگ می‌آورد.

تولدت مبارک برادرجان!

فراخوان دعوت از همه روزنامه‌نگاران و نهادهای صنفی بین‌المللی مطبوعات
صدای روزنامه نگاران ایرانی شوید!

برخلاف همه ادعاهایی رسمی مقام‌های جمهوری اسلامی، از جمله سخنان صریح محمود احمدی‌نژاد و محمدجواد لاریجانی، در محافل بین‌المللی مبنی بر این‌که هیچ روزنامه‌نگاری در ایران به‌خاطر حرفه‌اش مجازات نمی‌شود، حکم سی‌سال محرومیت از کار روزنامه‌نگاری برای ژیلا بنی‌یعقوب، روزنامه‌نگار ایرانی و محرومیت مادام‌العمر احمد زیدآبادی از مصاحبه و تحلیل کتبی و شفاهی حوادث، نشان می‌دهد که مجازات روزنامه‌نگاران در ایران، نه تنها به حبس و شلاق ختم نشده که این بار دقیقاً حرفه آنها را هدف گرفته است.

شعبه ٥٤ دادگاه تجدید نظر، با تایید حکم یک سال زندان و همچنین مجازات عجیب سی سال محرومیت از کار روزنامه‌نگاری، بدون شک، بدعتی برای مجازات روزنامه‌نگارانی بنا گذاشته است که در ایران به کار حرفه‌ای خود در نقد قدرت، ادامه می‌دهند. مجازاتی که ژیلا بنی‌یعقوب نیز تنها و تنها به‌خاطر نوشتن، به خاطر حرفه‌اش، به آن محکوم شده است. پیش از این نیز شعبه 36 دادگاه انقلاب اسلامی، طی حکمی احمد زیدآبادی را از سخنرانی و مصاحبه و تحلیل کتبی و شفاهی، برای مادام‌العمر محروم کرده بود.
این مجازات‌های غیر عادلانه و ضد حقوق صنفی و حرفه‌ای، علاوه بر احکامی است که طی آنها بیش از ١٥٠ روزنامه‌نگار در یک سال و نیم اخیر، یعنی بعد از انتخابات پر مناقشه ریاست جمهوری در ایران بازداشت شده‌اند . بازداشت‌شدگانی که هم اکنون نزدیک به چهل نفر از آنها همچنان در زندانند و بقیه منتظر صدور یا اجرای احکامی که تنها به جرم آزاداندیشی و آزادی بیان‌شان دریافت کرده‌اند.

ما امضاکنندگان این نامه، اعضای خانواده جهانی خبرنگاران، با اعتراض به احکام محرومیت از فعالیت حرفه‌ای ژیلابنی یعقوب و احمد زیدآبادی، و نیز اعتراض به همه احکامی که طبق آن مجازات زندان، شلاق یا تبعید به روزنامه‌نگاران ایرانی تحمیل شده است، از مقام‌های ایرانی مصرانه می‌خواهیم که این احکام را لغو و سایر روزنامه‌نگاران در بند را نیز آزاد کنند.

بند نوزدهم اعلامیه جهانی حقوق بشر می‌گوید: «هرکس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن ، به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحضات مرزی، آزاد باشد.»

ما امضاکنندگان این بیانیه، به مقام‌های ایرانی توصیه می‌کنیم که طبق این اعلامیه که به امضای ایران رسیده و در این کشور، حکم قانون ملی دارد، روزنامه‌نگاران زندانی را آزاد و احکامی که حرفه آنها را تهدید می‌کند، لغو کنند.

ما براین باوریم که روزنامه‌نگاران زندانی و محکوم در ایران، شهروندان شجاع دهکده جهانی و قربانیان اطلاع‌رسانی و خبرنگاری‌اند. همه روزنامه‌نگاران دلسوز جهان را برای یاری رساندن به روزنامه‌نگاران ایرانی دعوت می‌کنیم تا صدای خاموش آنها را از پس سلول‌های انفرادی و در شرایطی که سخت‌ترین فشارها را تحمل می‌کنند و حتی برای سی‌سال آنها نیز تصمیم‌گیری می‌شود، به گوش مردم دنیا برسانند.

این نامه به سه زبان فارسی و انگلیسی و فرانسه تهیه شده ست. لطفا برای امضا روی این سه کلمه کلیک کنید.

پی‌نوشت:

1- نام وبلاگ بهمن احمدی امویی «ما روزنامه نگاری» است.