درگیریهای درونحکومتی در ایران ادامه دارد و همچنان نه تنها کانون خبرها و تفسیرها در کشور است، بلکه برای اپوزیسیون از جناحهای مختلف و نحلههای فکری گوناگون، ابهامها و پرسشهای بسیاری را ایجاد کرده است.
مهمترین و اولین آنها، شاید رسیدن به پاسخ این پرسش باشد که منشا این اختلافها و درگیریها در کجاست؟
بابک امیر خسروی، از مسئولان پیشین «حزب توده ایران»، به این پرسش پاسخ میدهد.
آقای امیر خسروی در انتقاد به سیاستها و برنامه حزب توده، با تنی چند از همفکرانش، «حزب دمکراتیک مردم ایران» را تأسیس کرد و اینک در سن بالای ۸۰ سالگی، از سیاستمداران شناختهشده اپوزیسیون ایرانی بهشمار میرود که مدافع و مروج مبارزه اصلاحطلبان در ایران است.
آقای امیرخسروی، اختلافهای درون حکومتی در ایران، توجه اپوزیسیون را از هر نحله فکری، به خودش جلب کرده است. در وهله اول، همه میخواهند بدانند منشا این اختلافات چیست. آیا میتوانیم منش معینی برای این اختلافها قائل باشیم؟
بابک امیرخسروی: من شخصاً فکر میکنم اضافه بر دعواهای سیاسی درون حاکمیت برای کسب قدرت بیشتر، میان طیف احمدینژاد- مشایی از یک طرف و آیتالله خامنهای و سایر جریانهای اصولگرا از طرف دیگر، جریان احمدینژاد بعد ویژهای دارد که نباید از نظر دور داشت.
یعنی صرفاً این را تقلیل دادن به دعواهای سیاسی بر سر کرسی قدرت، کافی نیست. باید به آن بکگراندی (زمینهای) که احتمالاً در حرکت احمدینژاد و اکیپ او وجود دارد و تازگی هم ندارد، توجه کرد و از نظر دور نداشت.
ممکن است این ویژگی را بیشتر توضیح بدهید؟
صرف نظر از شخصیت احمدینژاد که متأسفانه هم برآمده از یک انتخابات تقلبی بود و هم از نظر شخصی، فردی دروغگو، عوامفریب و فناتیک است، بهنظر من جریانی که تازگی هم ندارد، از درون خود این نظام در حال شکل گرفتن است؛ جریانی که متوجه شده است دیگر با این سیستم ولایت فقیه و مرکز و محور قرار دادن روحانیت، نمیشود جامعه را آرام کرد و مشروعیت را به این ترتیب از مردم گرفت.
این جریان که بهطور کلی با یک دید انتقادی به گذشته جمهوری اسلامی و حاکمیت ولایت فقیه نگاه میکنند، در این فکر هست که ترتیبی بدهد که هم جنبه اسلامی نظام حفظ بشود و هم تکیه کنند بر جوانب دیگری از واقعیت تاریخی جامعه ایران که این واقعیتها میتواند بخش کم و بیش مهمی از جوانان و مردم ایران را به خود جلب بکند.
مثلاً همین تز «ایرانی- اسلامی» و تلاش برای اینکه تاریخ ایران فقط از اسلام شروع نمیشود، پیش از آن هم ما تاریخی داشتهایم و آن ایرانیت ماست. این مسئلهی مهمی است. یا مثلاً تمایلها و گرایشهای این طیف برای اینکه مقداری از آزادیهای اجتماعی را در جامعه باز کنند؛ مانند قید و بندهایی که الان به زندگی دختران و پسران تحمیل میشود؛ مانند چادر و … مطالبی که به نظر خیلی ساده میرسد.
نکاتی که شما اسم بردید، بخشی از خواستههای اپوزیسیون اصلاحطلب و حتی فراتر از آن، اپوزیسیون رادیکال هم هست. به این ترتیب، آیا انتقادهایی که اپوزیسیون به آقای احمدینژاد و دولت فعلی دارد، نظیر انتخاباتی که دولت ایشان برگزار کرد و نتایج آن، صفتهای فردیای که شما برای ایشان برشمردید، مانند سوءمدیریت اقتصادی و… را باید نادیده بگیرد، به سود این نکاتی که مورد توجه اپوزیسیون هم هست؟ یا اینکه بر اساس آنها، در درگیریهای این روزها حملات خود را همچنان متوجه تمامیت دولت احمدینژاد بکند؟
به عقیده من، باید این دو مطلب را از هم جدا کرد. ولی در عین حال بیتوجه هم نماند. یعنی ما نمیتوانیم به خاطر این شعارها و خواستهایی که اینها تقریباً از روز اول داشتهاند، ولی بالا و پایین داشت، آن جنبههای نادرست دولت احمدینژاد را زیر سایه قرار بدهیم. ما باید نسبت به هردوی این جنبه پاسخ داشته باشیم.
اینرا هم اضافه کنم که جنبههایی را که من مثبت میبینم و فکر میکنم در آخرین تحلیل، بالاخره جزو خواستههای ما هم هست، هنوز این جریان فرموله نکرده است که ما بتوانیم بهطور خیلی صریح از آن حمایت کنیم.
آنچه من میگویم این است که باید به این نکات توجه داشت. نباید اینها را فقط یک بازی سیاسی دید. به نظر من این درگیریها، مضمون و محتوایی دارد که ما باید روی آن فکر کنیم. هربار هم اگر به شکلی، تظاهر بیرونی روشنی کرد، میتوانیم روی آن حساب کنیم و از آن حرکت معین حمایت کنیم.
مثلاً با درگیریهایی که تاکنون در درون حکومت بوده و بهویژه با درگیری اخیر بر سر وزیر اطلاعات- با روشی که شما معتقدید- چگونه باید برخورد کرد؟ خود شما چگونه برخورد کردید؟
مثلاً من در دعوایی که بین آیتالله خامنهای از یک طرف و احمدینژاد از طرف دیگر، بر سر آقای مصلحی سرگرفته بود، معتقد بودم که ما باید دخالت آیتالله خامنهای در این امر را محکوم کنیم و بگوییم این از وظایف دولت است و رئیسجمهور باید قدرت داشته باشد که کابینه خود را هرجور که دلش میخواهد اصلاح کند و تغییر بدهد.
البته بعضی موارد از محدودههایی است که مجلس در آن نقش پیدا میکند. درآن صورت مجلس میتواند دخالت کند. یعنی ارگانهایی که منتخب مردم هستند و حقوق و وظایفی دارند، باید به این مسائل بپردازند.
اگر بعد از اینکه این موضعگیری میکنید، متوجه شوید که رئیسجمهور در برداشتن و گذاشتن وزرا، هدف خاصی را دنبال میکند و نه مصلحت کشور را، آنوقت باید چهکار کنید؟
دوتا مسئله هست: یکی مسئلهی حقوقی و اصولی است و مسئله دیگر سوءاستفادههایی است که از آن میکنند. ما در اینجا نمیتوانیم وارد این امر بشویم که رئیسجمهور میخواهد از این مسئله در انتخابات استفاده کند. این وارد شدن به یک سیاست خیلی سطح پایین است.
من در اینجا میگویم که یک اصل اساسی وجود دارد و آن این است که رئیسجمهور باید حق داشته باشد که وزرای خود را خودش تعیین کند. ما از این اصل دفاع میکنیم و نه از شخص آقای مصلحی یا فرد دیگری که جای او را خواهد گرفت.
من وارد این بحث که این وزیر چه آدمی است، چقدر صلاحیت دارد، صلاحیت ندارد، چه سوءاستفادهیی از این خواهد کرد، نمیشوم. در جای دیگری به آن برخورد میکنم. ما او را در جای خودش میتوانیم محکوم کنیم یا از او حمایت کنیم.
اینها را نباید باهم قاطی کرد. چون اگر اینطور باشد، دیگر اصلاً ما به هیچگونه پرنسیبی پایبند نیستیم. فقط مسئلهمان این است که آیا این به مصلحت هست یا نیست. مثلاً چندی پیش آقای سازگارا در یکی از تحلیلهای خود میگفت که این آقای مصلحی (کلمه خیلی قبیح است، ولی من فقط برای بیان میگویم)، «آدم احمقی است، کارهای خیلی غلطی میکند و کارهای خیلی مضحکی میکند.»
من با وزیری که آقای احمدینژاد انتخاب کرده کاری ندارم. با خود او هم کاری ندارم. برای اینکه مورد نقد من است. او به عنوان رئیسجمهور، از دید من یک رئیسجمهور مشروع نیست، ولی بههرحال قانونی است. یعنی در این جامعه جاافتاده است و او را پذیرفتهاند. مجلس به او رأی داده، رهبر به او مهر داده است. این یک مسئله است و اینکه شخص احمدینژاد چه آدمی است مسئله دیگری است.
من ریاست جمهوری او را اصلاً مشروع نمیدانم. از حرف من نباید این برداشت بشود که از احمدینژاد و یا دولت او دارم دفاع میکنم. نه! من از اصلی که به نظر من، همان قانونمداری است دفاع میکنم و مسئلهام اجرای همان قوانینی است که در همین جمهوری اسلامی به آن رأی داده شده. زمان خاتمی هم این مشکل وجود داشت. بعضی از وزرا، مانند وزارت امور خارجه، امنیت، کشور و … دست او نبود. آخرش هم گفت: «من فقط تدارکاتچی شدهام.»
در مجموعه مباحثی که در این زمینه مطرح است و شما هم به آنها اشاره کردید، مسئله جایگاه ولایت فقیه مطرح میشود و اینکه با این ولایت فقیه چگونه برخوردی باید داشت. جنبش سبز، بهویژه در داخل ایران، برخورد محتاطانهای شاید با مسئله ولایت فقیه دارد و خواهان برچیدن کل دستگاه آن نیست، اما بخشی از اپوزیسیون اساساً به این نهاد و مرجع باور ندارند. آیا این نگاه متفاوت، تولید عملکرد سیاسی متفاوت میکند؟ شما به عنوان یک سیاستمدار اصلاحطلب که نه به پایگاه ولایت فقیه قائل هستید و نه به شخص، در این تفاوت نگاه و نظری که هست، کدام سیاست را برای پیشبرد جنبش سبز یا جنبش دمکراتیک در ایران، توصیه میکنید؟
من به عنوان یک اصلاحطلب و خواستار تحول آرام و گامبهگام، معتقدم که ما باید بکوشیم، اولاً زمینههای سیاسیای را در جامعه پایهگذاری کنیم که در آن جامعه بشود حرف زد. یعنی برای هر تغییری، هر اصلاحی که میخواهیم در قانون اساسی انجام بدهیم، زمینه اجتماعی وجود داشته باشد.
وقتی کوچکترین آزادیای در جامعه مطرح نیست، آزادی مطبوعات نیست، آزادی احزاب نیست، بخش عمده رهبران سیاسی جامعه، بهویژه در جنبش سبز، الان در زنداناند و یا در محرومیتاند. در چنین جوی، اولین کار ما رویکرد اثباتی است. یعنی بهطور مثبت مبارزه کنیم برای تأمین این حداقلهای آزادی.
چون حداقلهای آزادی در جامعه، به ما امکان میدهد که حرفمان را مطرح کنیم و بعد برای تحقق خواستههای خودمان، دست به یک کارزار سیاسی بزنیم. برای من این اولویت دارد. هیچکاری بدون ایجاد آن حداقل زمینههای آزادی امکان ندارد.
شما در خارج از کشور، در آلمان، فرانسه و جاهای دیگر میتوانید از برچیدن نظام جمهوری اسلامی و سرنگون کردن نظام جمهوری اسلامی حرف بزنید؛ ولی اینکه در جامعه ایران چگونه میخواهید این را پیاده کنید، بحث اساسی من است. یعنی تا فضای سیاسی باز نشود، تا امکانات دمکراتیک- نمیخواهم بگویم در سطح آمریکا، فرانسه و آلمان- در سطحی که بشود در آنجا حرف زد فراهم نشود، هیچ کار جدی سیاسی انجام نخواهد شد.
اگر این زمینه فراهم شد، آن وقت سیاست شما چه تغییری خواهد کرد؟ آیا بر همین سیاست میمانید؟ یا اینکه استراتژی جدیدی خواهید داشت؟
اگر این زمینه آماده شد، آنچیزی که من میخواهم این است که ما گامبهگام پیش برویم. به این ترتیب که اولاً «ولایت مطلقه فقیه» را در قانون اساسی برداریم. این شدنی است. چون «مطلقه» را خودشان اضافه کردهاند. میشود با همین قانون اساسی و بر اساس تغییرات و احتمالاً رفراندم، این را دوباره برگرداند. یعنی اصطلاح معروف که میگوید «تبدیل کنیم به مشروطه» شدنی است.
یا مثلاً «نظارت استصوابی شورای نگهبان» دست گل قانون اساسی است که میشود با آن مبارزه سیاسی کرد و آن را برداشت. یا مثلاً «دادگاه ویژه روحانیت»، دادگاهی است که بهطور موقت در یک مرحله معین تاریخی بهوجود آمده و الان هیچ ضرورتی ندارد. باید این را حذف کرد. اختیارات دیگری هم میشود به رئیسجمهور داد. یکبار هم در زمان خاتمی، او دو ماده را به مجلس آورد که نشد، یعنی پس گرفت.
من اینجور اقدامات را ضروری میدانم. یعنی ولی فقیه تبدیل بشود به فردی که در مراحلی که مشکلاتی در جامعه بهوجود میآید، مثلاً اختلافها خیلی شدید میشود، آنجا ریشسفیدی کند، بیاید و اینها را بهطور عادلانه حل کند.
در شرایط امروز، آیا نظیری و یا مثالی برای این مسئله هست؟
مثلاً مانند بلژیک. در این کشور، در دورههایی تناقض وجود داشت و حتی شاه بلژیک برای ۲۴ ساعت استعفا داد که دست پارلمان را برای اقدامش باز بگذارد و چون خودش مخاطب بود، او نباید این تصمیم را حتماً پاراف بکند.
یا در آلمان هم بین صدراعظم و رئیسجمهور این تفاوت وجود دارد. در اینجا هم رییس جمهور هست که واقعاً قدرتی ندارد، ولی هماهنگکننده است. در آلمان صدراعظم مانند رئیس دولت است؛ رئیسجمهوری هم هست که در موارد خاصی میتواند نقش داشته باشد، ولی در سایه است، کار را صدراعظم انجام میدهد.
کشورهای اسکاندیناوی هم نمونههای کاملاً بارزی هستند. یعنی شاه دارند، ولی دولتی هست که مجلس انتخاب میکند و کارها را انجام میدهد. در موارد اضطراری هم شاه میآید که یا سمبل وحدت ملی است، یا اینکه به عنوان داور وارد میدان میشود و این اختلافها را حل میکند.
آقای امیر خسروی هنوز نشان می دهد همانطور که از روز اول دنبال یک کورسویی بود تا از رژیم مجوز حمایت بگیرد باز هم بدنبال آنست تا مستمکی برای حمایت و حفاظت از جمهوری اسلامی حتی در احمدی نژاد پیدا کند . من فکر می کنم اگر خامنه ای هم یکه و تنها در حاکمیت بماند باز هم امیرخسروی ها می گویند ریشش اصلاح طلب است وقتی فرموله شد باید از جمهوری اسلامی حمایت کنیم . شما فرض کنید امیر خسروی دو سال پیش با توجه به انتقادهایش از احمدی نژاد سبب بیرون رفتن احمدی نژاد از قدرت شده بود امروز برای حمایت از جمهوری اسلامی ما باید منتظر کدام فرمول ایشان می بودیم ؟ آقای امیر خسروی هم رای مجلس و هم رای رهبر را قانونی فرض می کند و سپس نتیجه می گیرد که رئیس جمهور هم با همه ی تقلبی که کرده باز هم قانونی ست . رادیو. زمانه هم ایشان را بعنوان اصلاح طلب به رسمیت می شناسد این آقا نه تنها اصلاح طلب نیست بلکه باید گفت که ایشان برایش فرقی نمی کند که موضوع و مسئله چیست فقط نصیحت طلب هستند . آقای خسروی خواهان اصلاح چه چیزی ست وقتی همه چیز قانونی و مردم بدان قانون هم رای داده اند و با توجه به رای قانونی پس قانون باید ابدی هم باشد . واقعا اینان دیگر کمدی سیاستمداران هستند و فکر کنم رادیو زمانه انها را برای خنداندن مردم طرف مصاحبه قرار می دهد .
مبارزه ی مثبت کنیم یعنی مانند دهه ی 60 انقلابیون را شناسایی و تحویل جمهوری اسلامی دهیم تا گام به گام نظر جمهوری اسلامی را مثبت کنیم .
و اگر با اگر های آقای امیر خسروی پیش می رفتیم امروز انسان کماکان در قارها زندگی می کرد حضرت والا اگر دموکراسی و آزادی باشد دیگر مبارزه خواستهای رفرمیستی و امثالهم دیگر برای چه مطرح می شد ؟ شما اول می گویید ما باید فضای آزاد بدست بیاوریم بعد کار جدی سیاسی کنیم آفرین نان روسها حرامت باد .
آقای امیر خسروی واقعا که . ولایت فقیه هم ان ریش سفید مورد نظر شماست اما اشکالش اینست که دموکرات نیست و البته اشکال دولت و سپاه و بسیج و … همه ی ارکان دولت همین اشکال کوچک را دارند اگر دموکرات شوند آنوقت می شود کار جدی سیاسی کرد . و مشکلات مردم دیگر تمام است . یعنی دنیا فقط افراد هستند که بد و خوب هستند و ربطی هم به سیستم ها ندارند .
اگر بخواهیم به روش آقای امیر خسروی مسائل دنیا را حل کنیم به سادگی امکان پذیر است . این دیوانه واقعا خوب می شود اگر دیوانه نباشد این شکنجه گر اگر شکنجه نکند آنوقت ما او را مورد حمایت قرار می دهیم این بیسواد اگر درس بخواند دیگر بیسواد نیست و …. بقول شاعران که می گویند :
اگر باران به کوهستان ببارد — به کوهستان بباریده ست باران
اگر باران به کوهستان نبارد —- به کوهستان نباریده ست باران
و یا
دلبر جانان من برده دل و جان من —- برده دل و جان من دلبر جانان من
برادر عزیز برای اینکه به ایران بیایید مگر مجبورید اینگونه چراغ سبز بدهید بروید سفارت توبه کنید و برگردید . این همه خفت برای چه ؟
کاربر مهمان فرهاد - فریاد / 16 May 2011
البته آقای امیر خسروی در یکجا به درستی خواهان حفظ پرنسیپ فانونمداری است، یعنی این رئیس جمهور است که تشخیص میدهد با کدام وزیر میتواند کار کند و اصولأ حق تعیین وزرا را دارد، اما با رئیس دولتی که به اعتراف خود حاکمیت به حداقل پنجاه مورد نقض قانون متهم است جه باید کرد؟ یا با ولی فقیهی که فراقانون ایستاده و در همه شئونات مملکت دخالت میکند اما مسئولیت دخالتهایش را نمی پذیرد، چگونه رفتار باید کرد؟ از مجلسی که توانایی استیضاح ندارد و قوه قضائیه ای که جرأت پیگرد قانونی فسادهای دولتی را ندارد دیگر چه انتظاری میتوان داشت ؟ اصلأ بر سر نظام جمهوری چه آمده است ؟ سیستمی که در اثر بیماریهای مذمنش به میتی تبدیل شده را چگونه میتوان اصلاح کرد ؟ البته تنها در نظامی میتوانیم از قانونمداری ، حقوق ریاست جمهوری و شخص اول مملکت صحبت کنیم که این نهادها خود را تابع قانون بدانند و نه مصلحت را که تفسیری کشدار دارد و در هر قالب و ناقالبی به میل این و آن گنجاندنیست برای توجیه اعمالشان علم کرده اند. اگردر سیستم های دمکرات روابط بین نهادها و تقسیم قدرت دچار تنشهای ویرانگر نمیشود، تنها وجود شخص شاه یا رئیس جمهور نیست، بلکه تابعیت این نهادها از نص صریح قوانین آن کشورهاست و حاکم بین قوا در صورت ایجاد تنش در میانشان شورای نگهبان قانون اساسی آن کشورهاست و نه شخص اول مملکت ، چه شاه باشد ، چه رئیس جمهور یا صدراعظم . اما ناامید نباید شد، برای بازگشت به همین قانون اساسی با همه اشکالات و نقصهایش و برگزاری انتخابات آزاد و سپس انجام اصلاحات نظام و قانون اساسی، می باید ولی فقیه به علت ارتکاب به قانون گربزیش و رئیس جمهور به دلیل بی کفایتیش از مقامهای خود استعفا دهند یا داده شوند، شورای رهبری موقت تشکیل شود و تا دولت موقت را اعلام کند ، مجلس شورای اسلامی را منحل کند و انتخابات آزاد را در موعد مقرر انجام داده و پس از تشکیل مجلس ، شورای رهبری خود را منحل اعلام کرده و امور کشور را به دولت و مجلس بسپارد. به عبارت دیگر” RESTART”
آزاد / 17 May 2011
طبق دیدگاه اصلاح طلبانه و گام بگام آقای خسروی ایشان باید از سیاست احمدی نژاد دفاع بکنند. همانطور که خودشان اذعان دارند احمدی نژاد بدنبال کاهش قدرت ولایت فقیه و روحانیت است و باز گشت به فرهنگ ایرانی را تبلیغ می کنند و اسلام رقیق تری را طالبندد. افزون بر این از سخت گیری فرهنگی هم پرهیز دارند. خوب اصلاح گام بگام ایشان مگر غیر از این است ؟ تنها کسی که در حال حاضر در ایران , در این تعادل قوای سیاسی کاری برای اصلاح امور می کند احمدی نژاد است بنا براین طفره رفتن ایشان دیگر برای چیست؟ به اقای حسروی یاد آوری می کنم که سیاست اصلاح طلبانه خاتمی گام بگام عقب رفت و سایه استبداد گام بگام و تدریجا جلو امد . پیدایش جنبش سبز محصول همین عقب گرد اصلاح طلبی و پیش روی اقتدار گرایان بود . یعنی لااقل به مدت 15 سال سیاست پیشروی گام بگام استداد به زیان نظریه ایشان و همفکرانشان بوده است . اکنون ایشان بر ادامه این مشی تدریجی اصرار دارند . پس منطقا باید از احمدی نژاد حمایت کنند . این منطق همه دیدگاهایی است که برای تحولات کشور به قدرت چشم دوخته اند. حزب توده تجسم روشن چنین خطی است و سرنوشت عبرت انگیزش برای باقی مانده هایشان اموختنی نیست.
مرتضی ملک
کاربر مهمان مرتضی ملک / 17 May 2011
جالب است که از یک سو حکومت چنان مخالفان را به دشمنان هیولایی تشبیه میکند که هیچ کس جرات حرف زدن پیدا نکند و از سوی دیگر انصار حزب الله مخالف نظام هم با تهمت و افترا و فحش و بد و بیراه و دادن لقب نوکری جمهوری اسلامی میخواهند جلوی هر گفتگو و بحثی را بگیرند. من نفهمیدم کجای حرف امیر خسروی طرفداری از جمهوری اسلامی بود اما انچه در مورد قانون گرایی می گوید حرفی درست است. اگر از هم اکنون به قواعد بازی پای بند نباشیم مطمئن باشید که فرقی نمیکند چه کسی بر سر قدرت بیاید چون تنها در پی منافع خودش خواهد بود. اگر توانستیم جمهوری اسلامی را در مرحله اول وادار کنیم که به قوانین فعلی هم پای بند باشد کار بزرگی کرده ایم. اگر روزی یاد گرفتیم که به قانون پای بند باشیم در مرحله بعد میتوانیم قوانین مناسب را داشته باشیم اما در صورتی که رعایت قانون برایمان بی ارزش باشد دیگر چه فرقی میکند که چه قانونی در کشور جاری است چون راه دور زدنش را همه بلدند.!
کاربر مهمان / 18 May 2011
کسی با قانون بعنوان قانون و قانون مندی مخالفت ندارد اما کلیه ی قوانین جمهوری اسلامی نقض صریح حقوق بشر و حقوق شهروندی ست از اینرو دفاع از قوانین جمهوری اسلامی یعنی بی قانونی را به رسمیت شناختن . اگر رهبر قانونی برخورد کند همه چیز درست می شود در حالی که ولایت مطلقه ی فقیه بصورت قانونی مافوق قانون است و کسی که از اصل قانون برای گمراه کردن دیگران استفاده کند قانون مصلحتی ولایت فقیه را ( همانطور که خامنه ای غفلت از مصلحت بزرگ را یادآور می شود ) پرده پوشی کرده است . قوانین موجود در ایران که نقض انسانیت بنابر منافع و مصلحت حاکمان جمهوری اسلامی شکل گرفته و تنها زمانی قابل اصلاح و تغییر است که جمهوری اسلامی نباشد و افراد و گروههای دیگر با تعریف معین جانشین اینان شوند و اگر قرار است دموکراسی حاکم شود هم قوانین و راهکارهای دموکراتیک باید استقرار یابد و هم اینکه مجریان آن دموکرات باشند اگر دفاع از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران یعنی رسیدن به قوانین دموکراتیک پس حق با آقای امیر خسروی ست . و همه ی اصلاح طلبان هم در مورد اصلاح قانون اساسی دروغ می گویند زیرا حذف اصل ولایت فقیه حتی نباید به رفراندوم گذاشته شود و اگر هم توافق نمایند باز هم رفراندوم باید به تایید ولی فقیه (خامنه ای) برسد . همینطور اصول شورای نگهبان و … اینهمه دروغ و پرده پوشی و با راز و رمز گفتگو کردن برای چیست ؟ قانون اساسی جمهوری اسلامی نه قانونی و نه انسانی و نه اصلاح پذیر است .
کاربر مهمان فرهاد - فریاد / 20 May 2011
با سلام . ظاهرا دعوا سر لحاف ملا نصرالدین است ! ما میگوئیم داستان از اول دروغ بود ! از ابراهیم و سارا و هاجر وکعبه ! تا لوط پیامبر که در دو شب مستی با دودخترش همبستر شدو……! تازه دوستان در فکر اصلاح طلبی شده اند ! این سیستم سر تا پا فاسد است ! اگر احمدی نژاد برود که میرود ! وخودش هم با همه نفهمی فهمیده که صلاحش در رفتن است ! چون خودش هم فهمیده که چه گندی زده ؟! حالا همه اش کل کل میکند تامورد لطف قرار گرفته شاید عزلش کنند! تا شاید مثل پرزیدنت بنی صدر عاقبت به خیر بشود ! ولی مردم هوشیار و بیدار هستند ! چه اخوند با لباس یا بی لباس ! شما همگی باید در دادگاه عدل تاریخ به محاکمه بنشینید ! ما قصد شکنجه شما را را نداریم ! لابد که خوش خوشانتان شد؟! ولی بدترین شکنجه شرمنده شدن در قبال وجدان است و اگر ارزنی از وجدان داشتید حال رور این مملکت این چنین نبود ! راستی مریم خانم شما چه گفتید ؟ که من متوجه نشدم ؟! ظاهرا مشکل از فرستنده …….. بابا جون ولش کن !!!
کاربر نادر / 20 May 2011
خوب دقت کنيم که آقای امير خسروی چه می گويند.< به نظر من این درگیریها، مضمون و محتوایی دارد که ما باید روی آن فکر کنیم. هربار هم اگر به شکلی، تظاهر بیرونی روشنی کرد، میتوانیم روی آن حساب کنیم و از آن حرکت معین حمایت کنیم.>ايشان باز قصد کرده اند اينجا وآنجا که مناسب دانستند دست به حمايت بزنند.آيا بهتر نيست بجای آن دست به انتقاد بزنند.اصلا آيا بهتر نيست سکوت کنند همان کاری که اکنون احمدی نژاد مدتهاست می کند. بد نيست عدم موضع گيری روشن دولت عليه تظاهرات سبزها در 25بهمن گذشته راکه نشانه طرح آنها برای يار گيری از ميان سبزها است را از نظر دور نداشت که در همان حال هيچ دلی هم به حال سبزها نسوزانده اند
کاربر مهمان / 22 May 2011