شهرنوش پارسیپور – جملهی معروفیست که میگوید: تائو کاری نمیکند، اما همهی کارها به کرده میآید. تنها نگاهی به مجموعه حرکاتی بیندازیم که در هر آن در اطراف ما دارد اتفاق میافتد: همهی ما در روی زمین در حال حرکت هستیم.
این در حالیست که در سطح خورشید هر آن دارد انفجارات اتمی رخ میدهد. زمین دارد به دور خودش میچرخد. زمین در عین حال دارد همانند بقیهی سیارههای منظومه شمسی به دور خورشید میگردد. در همان حال گویا منظومهی شمسی در کلیت خود دارد به گرد خود میچرخد. این در حالیست که کهکشان راه شیری نیز دارد به دور خود میچرخد. پس باز گویا تمامی کهکشانها در حال چرخش به دور یکدیگر هستند و یا به دور مرکزی میچرخند و یا همانطور که دانشمندان میگویند بهسرعت از هم دور میشوند. اینها همه جزئی از تمامی حرکاتیست که در هر آن رخ میدهد. همهی این مجموعه در حال حرکت را میتوانیم «تائو» خطاب کنیم. همه در راه هستند، راهی نامتناهی. ما نیز در عین حرکت در مکان، در عین حال در زمان در حرکت هستیم. از کودکی به پیری میرسیم و بعد به مرگ و در همان حال در ادامهی نسل خود تداوم داریم. روشن است که برای همین زمان کوتاهی که در روی زمین هستیم نیازمند شناخت هستیم. شناخت از راه. «یی جینگ»، یا کتاب «در اندر شدن چینیان» یکی از امکانات دریافتن نوعی شناخت از این راه را به دست میدهد. کتاب داعیهی بزرگی ندارد. کتابیست برای تفأل زدن.
در شکلگیری «یی جینگ» از چهار شخصیت نام برده میشود. نخستین آنها «فوسی» است. او شخصیتی نیمهافسانهای و متعلق به عصرشکار و گردآوری ریشههای خوراکیست و مخترع آشپزی محسوب میشود. میتوان باور کرد که او نماد تمامی شخصیتهای شمنواریست که در شکلگیری آن نقش داشتهاند. «شاه ون» که در حدود ١١۵٠ سال پیش از میلاد مسیح زندگی میکرد و پسر او جناب جو نخستین تغییرات را در این کتاب بهوجود آوردند. البته باید توجه کرد که سابقهی این کتاب به عصری بازگشت میکند که شمنها برای درک شرایط تفأل میزدند. این شاه ون و پسر اوست که بهوجود آورندهی شکل فعلی کتاب هستند. اما کنفسیوس نیز به نوبهی خود کار زیادی بر روی این کتاب انجام داده است. او جملهی معروفی دارد. هنگامی که در کنار رودخانه ایستاده بود گفت: «همه چیز همانند این رود بیوقفه و شب و روز در آن حرکت است.» البته میان تائوگرایان که لائوتزه مرشد کبیرشان بهشمار میآید و کنفسیوسیان که کنفسیوس مرشد آنهاست، اختلاف نظر قابل تأملی درباب تعریف هستی وجود دارد. کنفسیوس بر این عقیده بود که آغازینهی هستی در یک پُری مطلق شکل گرفته. این نظریه کم و بیش به نظریهی «بیگ بنگ» شبیه است و بسا که «بیگ بنگ» تقلیدی از نظریهی کنفسیوس باشد و از آن الهام گرفته باشد. لائوتزه و تائوگرایان برعکس بر این باورند که گهان ماقبل زمان یک فضای خالی بوده. یک خالی. به طوری که میبینیم دو نظریه درست در جهت باژگونهی یکدیگر قرار دارند. اما از این تفاوت که بگذریم بُعد دو میدان فلسفهی چینی به یکدیگر نزدیک میشوند. هر دو گروه براین اعتقادند که همین که زمان آغاز شده، در چرخشی مارپیچ، یک آن «یین» بوده و هست و یک آن «یانگ». یک آن منفی بوده و هست و یک آن، مثبت؛ و در چرخشی مارپیچ رو به جلو در حرکت است. کتاب «در اندر شدن چینیان» میکوشد قوانین از یین به یانگ رفتن و برعکس را شناسایی کند. گویا تا عصر شاه ون هشت جدول سه خطی هنوز شکل نگرفته بوده و احتیاطاً این طبقهبندی هشت وجهی منشأیی خارجی دارد. کتاب اقبال بلندی داشت که در کتابسوزان ترسناک «چین شه خوانگ تی»، نخستین امپراتور چین از میان نرفت. علت این امر علاقهی شدید این شخصیت به جاودانگی بود، و «یی جینگ» یکی از منابع کارکردی او برای رسیدن به این مهم بود. کتاب تا این مقطع ارزش جادوگری داشت، اما به مدد کار ژرف «وانگ پی»، خردمند اوایل سده سوم میلادی به عنوان «کتاب خرد» شهرت یافت. در عصر «سونگ»، که از نهصد و شصت میلادی تا دویست سال بعد حکومت کردند دایرهی «تای چی تئو» که من اصطلاحاً به آن دایرهی «تائو» میگویم به دکترین کتاب اضافه شد. این دایره احتیاطاً منشأیی خارجی دارد.
من هرگاه بتهجقه را میبینم بیدرنگ به یاد دایرهی تائو میافتم. میدانیم که ما ایرانیها نیز دارای یک ثنویت عمیق بودهایم. منتهی ثنویت ما مبتنی بر خیر و شر است و ما نیمی از هستی را شر تلقی کردهایم و نیمهی دیگر را در جنگ دائم با آن قرار دادهایم. بر این باورم که بتهجقه نماد وجه روشن دایرهی تائوست که بر روی تاج پادشاهان ایران پدیدار شده. آنها آن نیمهی دیگر را بهکلی حذفشده تلقی کردند و این اشکال بزرگ فرهنگ ایران است که از آغاز عصر پدرسالاری با آن روبرو شده است. به هرحال این واقعیتیست که شاخهای از قبایل آریایی در مرز چین زندگی میکردند که بعدها به باختر حرکت کردند و در هند و ایران و افغانستان فعلی ساکن گشتند. در اینجا دوباره به شباهت شطرنج، رمل و «یی جینگ» که از نظر محاسباتی به عدد شصت و چهار ربط پیدا میکنند، اشاره میکنم. باید یک سرچشمهی مشترک برای آنها وجود داشته باشد که تا این لحظه برای من پوشیده است. در نوشتن این مقدمه از آنچه که استاد بزرگ، «توشیهیکو ایزوتسو»، در انجمن شاهنشاهی فلسفه بیان کردند، و همچنین ترجمهی انگلیسی «یی جینگ» که برگردانی از ترجمه آلمانی ریچارد ویلهلم از «یی جینگ» است و بهوسیله کاری اف باینز انجام گرفته، استفاده شد. متون دیگری نیز در مد نظرم بوده، از جمله کتاب لائوتزه و مرشدان تائوئی که مارکس کالتنمارک نوشته و توسط اینجانب از فرانسه به پارسی برگردانده شده.
من از این پس کوشش خواهم کرد شناخت مختصری از شصت و چهار جدول شش خطی کتاب در اختیار شما بگذارم. در انجام اینکار از سه ترجمه استفاده خواهم کرد: نخست ترجمهی ویلهلم. او مرد بسیار بزرگیست. همانطور که نوشتم یکبار کتاب را به آلمانی برگردانده و سپس دوباره آن را به چینی برگردانده تا از ترجمهی درست خود اطمینان پیدا کند. اما مشکل این ترجمه این است که ویلهلم در اصل یک کشیش است و دائم میکوشد متن چینی را به آموزههای کتاب مقدس نزدیک کند. من هیچ شک ندارم که اینکار شدنیست و برای کتاب مقدس نیز به اندازهی «یی جینگ» حرمت قائل هستم. اما بدبختانه او تحریفی در متن بهوجود میآورد و با کمال پافشاری میکوشد از «یانگ» مفهومی نزدیک به خالق، و از «یین» مفهومی نزدیک به مخلوق بیرون بکشد. بر این باورم که چینیان، حتی چینیانی همانند کنفسیوس، که پدر سالار بودند چنین پنداری نداشتهاند. البته این کتاب همیشه مورد مشورت اینجانب بوده است، اما همواره باور داشتم که یک «یی جینگ» مبتنی بر دکترین تائو هم باید وجود داشته باشد. این شد تا «یی جینگ» ترجمهی استاد تائوگرا، آلفرد خوانگ را پیدا کردم. در آنچه که از این پس خواهد آمد بنای کار براین دو ترجمه گذاشته شده. یکی پدرسالارانه و دیگر تائوگرایانه. این به خواننده یاری میرساند تا با احاطهی بیشتری به مفاهیم این کتاب نزدیک شود؛ و البته به «یی جینگ» ترجمهی جیمز لگه هم نگاه خواهم کرد. مطمئن هستم که چینیان از این دو اصل برداشت خالق و مخلوق ندارند، و بهطور کلی اگر بناست از این کتاب بهرهی حقیقی ببریم باید توجه داشته باشیم که دو نیروی ضد هم و در عین حال مکمل یکدیگر را در هستی مورد بررسی قرار میدهیم. میکوشیم آداب راه رفتن را بیاموزیم؛ و میکوشیم که گرچه از کتابی تفأل میزنیم، اما بنا نیست کوردلانه آن را باور کنیم. حد توجه ما به آن باید در حد پیدا کردن یک دوست دانشمند و خردمند باشد. امید من این است که این کتاب بتواند به ما کمک کند تا از فرهنگ خیر و شری و سیاه و سفید خود را بیرون بکشیم و باور کنیم که گل سرخ در تاریکی هم گل سرخ است، و اجزای درون بدن ما باید در تاریکی قرار بیابند، چرا که این آئین هستی همیشه در راه است.
و کلام آخر اینکه خدا کودکیست که هنوز بهدنیا نیامده است. هر یک از ما یک سلول تن او هستیم، و ما همه هنوز نیستیم و همگان در راهند تا به دنیا بیایند، و «همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزادهاند».
در همین زمینه:
::یی جینگ، بخش پنجم، شهرنوش پارسیپور::
عکسها (از بالا به پایین):
-نقش بتهجقه: نماد وجه روشن دایرهی «تائو» که بر روی تاج پادشاهان ایران نیز پدیدار شده است
-لائوتزه، آورندهی تفسیری تازه از کتاب «یی جینگ»
– شاه ون که در حدود ١١۵٠ سال پیش از میلاد مسیح زندگی میکرد و پسر او جناب جو نخستین تغییرات را در کتاب نیی جینگ» بهوجود آوردند
– کفسیوس و تفسیر از کتاب «یی جینگ»
شهر نوش محترم باسلام . هر انسانی بالاخره انسان است و هر ادمی هم حد و حوصله ای دارد !! سئوال مختصری کردم ! این تمدن چند صد هزار ساله را از چه منابعی روایت میکنید ؟! اگر مختصر راهنمائی بفرمائید موجب امتنان است ! خود چیینیها ادعائی کمتر از ده هزارسال دارند ! روزی از ملا نصرالدین پرسیدند وسط دنیا کجاست ؟ گفت : همانجا که میخ طویله خرم را کوبیده ام ! گفتنند ملا چرا چرند میگوئی ؟! ملا گفت اگر قبول ندارید متر کنید ! …..
کاربر نادر / 18 May 2011
نادر عزیز
اگر متن را به دقت بخوانبد منابع در آن ذکر شده است. من تاریخ چین را در دانشگاه سوربن، در بخش زیان های خارجی خواندم واز آن اطلاعات استفاده می کنم. تاریخ چین از حدود پنج هزاز سال پیش آغاز می شود. سلسه ها چین به ترتیب عبارت است از:
د،ران حکومت سه فرزانه (خوانگ) و پنج خردمند، (تی) که یکی پس از دیگری آمده اند. آنها همه شبیه انسان نیستند ، یا نیمه انسان هستند. یکی از آنها سرش همانند انسان و بدنش کوه است. او در نگریستن به آسمان و زمین قوانین هستی را نوشته است… نخستن سلسه چینی هسیا نام دارد ، بنیانگزار آن یوی کبیر است. او سدهایی بر روی رود زرد ساخته است برای انجام این کار به مدت سیزده سال از در خانه اش رد شده و و ارد آن نشده است. پس از سلسله هسیا سلسله شانگ
(۱۷۶۶-۱۱۲۲ پیش از میلاد) بر اریکه قدرت نشسته است. پس از سلسله شانگ سلسله جو برای زمانی دراز در قدرت بوده است (۲۲۱-۱۱۲۲۱پیش از میلاد). جمع بنیدی نهایی ساختارهای فرهنگی چین در عصر این سلسله به انجام رسیده است. در این زمان فرمانروای ایالت چین به نام شه به کشور اصلی چین که جونگ گوا نامیده می شد (امپراتوری مرکز) حمله برد و بساط حکومت دموکراتیک این سلسله را برچید و تمام پاشاهان محلی را نابود کرد. علت این که ما به این کشورچین خطاب می کنیم به دلیل همین امپراتور است که پس از به قدرت رسیدن با اقتباس نام هشت خردمند نخستین خود را چین شه خوانگ تی نامید. او مردی ست بی رحم ، همان کسی ست که دیوار چین را ساخت. او در جستحوی جاودانگی بود و به راستی باور داشت که جاودانه خواهد شد. به شدت در جستجوی اکسیر جاودانگی بود. تمام کتاب ها سوزاند تا تاریخ از او بیاغازد. یی جینگ یکی از معدود کتاب هایی ست که از آتش سوزی جان به در برد. اما این شخصیت فقط شانزده سال جکومت کرد. کمی بعد یکی از سرداران او قیام کرد و سلسله هان را بنیان گذاشت که همزمان است با سلسه اشکانی در ابران…
امید که این مختصر برای شما کفایت کند. توجه بفرمایید که من تاریخ چین را برای شما تعریف نمی کنم، بلکه دارم درباره کتاب تحولات گفت می کنم.
اما دوست عزیز تاریخ تمام ملل به صدها هزار سال پیش بازگشت می کند. چون آدمی در آ ن موقع باید وجود داشته باشد که به پنچ هزارسال پیش برسد.
موفق و موید باشید.
شهرنوش
شهرنوش پارس پور / 19 May 2011
ممنون از نوشته ی شما. اسم اولین امپراطور شی است… "Qinshi Huangdi"
Weizhen / 19 May 2011
شهر نوش جان .خدارا شکر کن که انگشتم اشتباه رفت و هر انچه را نوشته بودم پاک شد ! حالا که شما محصل یا مدرس دانشگاه سوربون فرانسه هستید این تاریخ چند صد هزاره تمدن چین را اورده اید منبع یا مرجع ان کجاست ؟!لطفا اگر سهوا اشتباهی شده ؟ اقرار به اشتباه نشانه بزرگی است ! اگر دانشگاه سوربون اطلاعات غلط میذهد ؟ بفرمائید تا در انرا گل بگیریم ! و اگر ما را که هنوز محصل اکابر هستیم چیزی بیاموزید تا ابد سپاسگزاریم ! از اینها گذشته فرضا که فرمایش شما درست باشد ! ما را به چه کار اید ؟؟!
کاربر نادر / 19 May 2011
آقا یا خانم وای جن،
آیا تلفظ تائو در ست است یا دائو.
سپاس، شهرنوش
شهرنوش پارس پور / 20 May 2011
هوموساپینس ها حدود 60 هزار سال پیش مهاجرت از آفریقا را شروع کردند. و ظاهرا حدود 35 هزار سال پیش به شرق آسیا رسیدند. صحبت کردن در مورد مفاهیم ملیت (چینی بودن یا ایرانی بودن) و نژاد (آریایی و یا سامی و ..) در مورد 30 هزار سال پیش کاملا بی معناست. و لطفا در مورد استفاده از لفظ تمدن هم دقت بفرمایید. تمدن در اواخر هزاره چهارم پیش از میلاد پدید آمد. در مورد تئوری دوران مادرسالاری (فرضیه ای که ادعا می کرد جوامع بشری در مسیر تکامل خود از جوامعی مادرسالار تبدیل به جوامع پدرسالار شده اند ) هم تا آنجا که من دریافتم از آن نظریاتی است که امروزه طرفدار جدی ای میان جامعه شناسان و مردم شناسان ندارد.
HG / 20 May 2011
آقای نادر،
من هرگز نگفتم که چین دارای چند صد هزار سال تاریخ است. این در متن های سومری خوانده شده که در عراق فعلی و بخش غربی ایران زمانی وجود داشته است. گویا کورش هم در لوح خود از این کشور نام برده. اگر مشکلی دارید می توانید با سومر شناسان وارد بحث و مجادله بشوید.
من سه سال در سوربن درس خواندم ونیمه کاره همه چیز را ول کردم و به ایران بازگشتم . اما دوره تاریخ چین را به طور کامل خواندم.
از جنابعالی پوزش می طلبم که در این دانشگاه بوده ام.
شهرنوش
شهرنوش پارس پور / 21 May 2011
با سلام به شما . بحث کردن با شما مثل تخمه افتابگردان شکستن است ! از هر دهتا که میشکنی یکی مغز دارد !!ولی ادامه میدهی تا معتاد شوی !! پس کی بحث خدایان بین النهرین را بمیان اورد ؟! پس کی گفت تاریخ انسان به دویست هزار سال تا چهارصد هزار سال پیش بر میگردد ؟؟! عزیز دلم همین جا سه چهارتا کلیک کن تا ببینی چه گفته ای ما چه گفته ایم ؟؟! حال که چینی شناس شده اید بنده را به تاریخ سومریان حواله میدهید ! سومر که تنها نبود ! اشوریها و کلدانیها وعیلامیها و… همه را که سر هم جمع کنیم کمتر ار پنج هزار تاریخ دارند . این بحث که در مغاک زمانه فرو رفت ! تا فرصتی دیگر !!
کاربر نادر / 21 May 2011
با سلام خانوم پارس پور
معمولان کسانیکه راجع به چین تحقیق میکنن اول کتاب یا مقالشون مینویسن که از چه سیستمی برای برگرداندن کلمات چینی استفاده میکنن، پژوهشگری قدیمیتر از سیستم Wale Jiles استفاده میکردن الان هم اکثر کتابهایی که راجع به چین موجوده به همین روش نوشته شده، ولی اگر اشتباه نکنم از دههٔ نود میلادی از شیوهٔ جدیدتری به اسمpinyin استفاده میشود، که کسانی که به چینی آشنایی دارن یا نداران را کمتر به اشتباه میندازه. الان کسانی هم که زبان چینی یاد میگیرن همین شیوهٔ جدیدو استفاده میکنن، منم با این شیوه بیشتر آشنا هستم.
اگر اشتباه نکنم شما هم از همین شیوه استفاده میکنید. 道 هم میتونه تائو یا دائو نوشته بشه، wale jiles تائو و pinyin دائو، ولی فقط دائو تلفظ میشه.
افتخاری بود تونستم کمکی کنم
Weizhen
خانوم weizhen / 25 May 2011
جناب وای جن
بسیار سپاسگزارم. من شخصا از سیستم پین یین استفاده می کنم، اما کناب هایی که مورد استفاده ام هستند در سیستم های مختلفی هستند. به طور مثال: جیان، در ترجمه جیمز لگه به صورت Khien و در ترجمه ویلهلم به صورت Ch’ien و در ترجمه آلقرد خوانگ به صورت Qian آمده است، اما بر این پندارم که در پین یین باید Jian باشد.
ارادتمند، شهرنوش پارسی پور
شهرنوش پارس پور / 26 May 2011