ناصر غیاثی – ماکس فریش نویسنده شاعر و نمایشنامهنویس سویسی صد سال پیش در پانزدهم ماه مه ۱۹۱۱ در زوریخ بهدنیا آمد. آثار قلمی او از مهمترین آثار ادبیات آلمانی محسوب میشود. فریش که سالها خارج از وطناش زندگی کرده بود، در سال ۱۹۸۴ به زوریخ برگشت و کمی پیش از هشتادمین زادروزش در ۱۹۹۱ در زوریخ درگذشت.
ماکس فریش جوان به خاطر عشقاش به ادبیات ابتدا در دانشگاه زوریخ در رشتهی ادبیات آلمانی ثبت نام کرد، نخستین نوشتههای ادبیاش را روزنامهها انتشار داد و به روزنامهنگاری پرداخت. اما پس از چندی تصمیم گرفت، ادبیات را کنار گذاشته و مثل پدرش معمار بشود و به همین خاطر بخش زیادی از آثار این دوره را از بین برد. پس از به پایان رساندن تحصیل در زوریخ شرکت ساختمانی باز کرد. با گرتروده آنا کونستانسه فون ماینبورگ، زنی از یک خانوادهی بسیار ثروتمند زوریخی، ازدواج کرد و بهعنوان مهندس معمار و پدر خانواده به زندگی عادی پرداخت. حاصل این ازدواج سه فرزند بود. اما عشق به نوشتن همچنان در فریش شعله میکشید و میل به خلاقیت هنری در او قویتر میشد. پس از انتشار رمان «شتیلر» و موفقیت حاصل از آن، خانواده را ترک گفته و زندگیاش را کاملاً به نوشتن اختصاص داد.
یادداشتهای روزانه
یادداشتهای روزانه جایگاه ویژهای در آثار فریش دارد. اما باید توجه داشت که در مورد فریش منظور از یادداشتهای روزانه آن دسته از یادداشتهای خصوصی نیست که خواندن آن موجب رضایت خاطر خوانندگانی میشود که میخواهند از زندگی روزمره یا درونی نویسنده باخبر شوند. فریش فرم ویژهای برای یادداشتهای روزانه میآفریند. او برای یافتن حقیقت، در کنار توصیف واقعیتها، تخیل را نیز به مثابه وسیلهای همعرض واقعیت بهکار میگیرد. فریش میگوید: «فرم یادداشت روزانه تنها فرم مناسب من است. در این مورد من همانقدر حق انتخاب داشتم که در مورد شکل بینیام.» طرح بسیاری از آثار پسین فریش در یادداشتهای روزانهاش یافت میشود.
او پس از پایان جنگ جهانی اول در سال ۱۹۴۵ حدود ۱۳۰ دفتر یادداشت داشت. منتخبی از این یادداشتها تحت عنوان «یادداشتهای روزانه ۱۹۴۹ – ۱۹۴۶» در سال ۱۹۵۰ منتشر شد که سفرنامه، تأملات اتوبیوگرافیک، مقالات تئوریهای ادبی و سیاسی و نیز طرحهای ادبی را دربرمیگرفت. فریش در این کتاب پایهی آثار ادبیاش را ریخت و آن را دستمایهی نمایشنامهها و رمانهای بعدی خود قرار داد. «یادداشتهای روزانه ۱۹۷۱ – ۱۹۶۶ » کتاب دیگری از یادداشتهای اوست. فریش در این کتاب نیز عناصر خصوصی و تخیلی را به هم پیوند میزند و طرح بسیاری از آثار پسین خود را در آن میآورد. کتاب سوم از مجموعه یادداشتهای روزانهی او در سال ۲۰۰۹ توسط منشی فریش کشف شد و سال گذشته با عنوان «طرحهایی برای یادداشتهای روزانهی سوم» انتشار یافت.
درونمایهی آثار ماکس فریش
فریش که یأس عمیقی داشت و هیچگاه از خودش مطمئن نبود، با پرداختن به خویش، هستیاش را دائم مورد بازبینی قرار میداد و از زندگی شخصیاش ادبیات میآفرید. او میگوید: «آثار من، من – داستان هستند.» میل سرکش و مهارنشدنی در جهت کشف دوبارهی خود و نیز جستجوی دائمی آرامش، او را به پرداختن به هستی خود در تمام وجوهاش کشانده و او اینهمه را در آثارش بازمیتاباند. انسان مدرن، وضعیت روانیاش، رابطهاش با خود و دیگران و جامعه، جستوجویش برای یافتن هویت خویش، تنش میان زندگی معمولی و هنرمندانه، و نیز رابطهی بین زن و مرد درونمایههای اصلی آثار فریش را تشکیل میدهند. مشکلات و وظایفِ زندگی زناشویی و تناقض آن با علایق روشنفکرانه جایگاه ویژهای در آثار فریش دارد. با اینهمه شاید بتوان همان عنوانی را به هستهی اصلی آثار فریش داد که عنوان نخستین مقالهی او بود: «من چیستم؟»
وایدرمان منتقد ادبیات آلمانی که همزمان با صدمین زادروز فریش زندگینامهی او را منتشر کرده است، میگوید: «ماکس فریش دربارهی خودش مینوشت. او از ترس تنها بودن مینوشت و با نوشتن به دنبال گفتوگو با خوانندههایش بود. فریش نه تنها زیاد خوانده بود بلکه به حرف نویسندگان دیگر از جمله برشت گوش میداد و از آنها میآموخت. مرتب مواضعاش را بررسی و بازبینی میکرد و همواره آماده برای تغییر موضع بود.» در دو رمان مهم فریش «شتیلر» و «هومو فابر» کنکاش او برای یافتن پاسخ به این پرسش که چگونه میتوان رؤیاها و آروزهای فردی را با زندگی زناشویی آشتی داد، برجستگی مییابد. این دو اثر فریش از شاهکارهای ادبیات جهان به شمار میروند.
شتیلر
رمان «شتیلر»، پس از آثاری نه چندان موفق، با استقبال گستردهی منتقدان و خوانندگان مواجه شد. منتقدان به تحسین درهمآمیزیِ دیدگاههای فلسفی و تجارب شخصی فریش نشستند و کتاب با تیراژ بالایی به فروش رسید. شخصیت اول «شتیلر»، آناتول لودویگ شتیلر ابتدا هویت جعل میکند و مدعی میشود، کس دیگری است اما در جریان محاکمه مجبور میشود، هویت اصلیاش را فاش کند. فریش در این رمان عناصری از رمان جنایی را میگیرد و آنها را با شیوهی روایتی خاصِ خودش در یادداشتهای روزانه، در هممیآمیزد. در این کتاب نظریهی آشتیناپذیریِ زندگی هنرمندان و زندگی خانوادگی نمود مییابد.
هومو فابر
سه سال بعد با انتشار رمان «هومو فابر» موفقیت بعدی نصیبش شد. موضوع این شاهکار فریش جستوجو، ناامنی و نیازی مبرم به رسیدن به خویشتن خویش است. بسیاری از منتقدان اعتقاد دارند، این کتاب، مهمترین کتاب اوست. موضوع رمان «هومو فابر» زندگی مهندسی است به نام والتر فابر که تنها به منطق علمی اعتقاد دارد و جهانبینی او تحت تأثیر دانش و تکنیک است. اما با قدرت بیمنطق سرنوشت روبرو میشود و شکست میخورد. سفرهای فابر همان سفرهایی است که فریش حین نوشتن کتاب انجام داده بود: ایتالیا، آمریکا، مکزیک، کوبا و یونان.
هومو فابر یکی از پرخوانندهترین کتابهای فریش است و به تیراژ میلیونی دست یافته است. در یک همهپرسی در آلمان با عنوان «کدام کتاب زندگیاش را تغییر داده است»، در صدبالایی از این کتاب نام میبرند. هومو فابر به بیست و پنج زبان ترجمه شده است.
ماکس فریش و زنها
فریش ابتدا همسر اول خود و سه فرزنداش را ترک گفت. البته در همین زندگی خانوادگی بارها با زنان دیگری رفته بود. بعد با اینگهبورگ باخمان، شاعر اتریشی آشنا شد و چهار سال با او در رم زندگی کرد. این رابطه برای هر دو خالی از تنش نبود و بیش از چهار سال طول نکشید. باخمان زن شاعری بود که میان نویسندگان جوان دلباختگان زیادی داشت. فریش که همواره به عدم وفاداری معترف بود، در برابر باخمان که همین حق را برای خود میخواست، واکنشی به غایت آمیخته با حسادت نشان میداد. رمانِ «اسم من گانتباین است» که موضوع آن شکست در ازدواج است و نیز رمان بعدی «مالینا» واکنش ادبی او به این رابطه است. فریش در «اسم من گانتباین است» باخمان را چنین توصیف میکند: «هنرپیشهای که به طرز بیمارگونهای بیوفا و خودخواه است و خود را دست بالا میگیرد.» دو سال بعد تصمیم میگیرد با او آشتی کند، اما باخمان نمیپذیرد و به او مینویسد: «از انسانی بهعنوان موضوع پژوهش سوءاستفاده کردهای که نزدیک به پنج سال با او زندگی کرده بودی. آب رفته را نمیشود به جوی بازگرداند.»
همسران فریش همه جوانتر از خود بودند. آخرین همسر فریش ماریانه اولرز بیست و هشت سال جوانتر از او بود. داستان «مونتاوک» که اسم دهی در لانگ ایسلاند است، نشانههای روشن اتوبیوگرافیک از زندگی فریش با اولرز دارد.
در همین زمینه:
:: ماکس فریش، در جستوجوی هویت، نوشین شاهرخی، برنامهی رادیویی خاک::
::سخنان ماکس فریش در پاسخ به این پرسش که چرا مینویسد::
::نظر ماکس فریش پیرامون زناشویی و استقلال زنان در زندگی اجتماعیشان::
::تصاویری از کودکی و نوجوانی ماکس فریش همراه با یادمانهایی از آن دوران با صدای او::
::نمایش «هومو فابر»، بر اساس رمانی از ماکس فریش به کارگردانی رالف بورون::
عکسها (از بالا به پایین):
– صحنهای از نمایش «هومو فابر» بر اساس رمانی به همین نام از ماکس فریش، به کارگردانی رالف برون
-ماکس فریش، نویسندهی تأثیرگذار سوئیسی
-«مونتاوک» نوشتهی ماکس فریش، از انتشارات سورکامف
-نمایی از «هومو فابر»، فیلمی که فولکر شولندورف بر اساس رمان ماکس فریش ساخته است. در این داستان، «هومو فابر» خردگرا از روی تصادف به دختر جوانی دل میبندد و سرانجام به این حقیقت پی میبرد که معشوقهی او در واقع دخترش است.
-نمای دیگری از نمایش «هومو فابر»، به کارگردانی رالف برون
با عرض معذرت، رمان "مالینا" نوشتهٔ اینگبرگ باخمان است، نه ماکس فریش
کاربر مهمان / 19 May 2011