امین سرخابی- اعتصاب نیز مانند سایر مفاهیم اجتماعی، امری نسبی و مطلقگریز است؛ بهگونهای که ممکن است عملی در جایی اعتصاب محسوب شود ولی همان عمل در جایی دیگر اعتصاب به حساب نیاید. مانند تفاوتی که مفهوم اعتصاب به لحاظ کمی در آمریکا و انگلستان به خود میگیرد، اما اعتصاب در معنای عمومی آن به واکنشی گفته میشود که کارگران (در معنای عام کارگر)، کارمندان و سایر قشرهای اجتماع به منظور دستیابی به هدفی از پیش تعیین شده، در محل کار و وظایف خود آماده نمیشوند تا صدای اعتراض خود را به مسئولین و مراجع مربوطه برسانند.
اعتصاب در معنای عمومی و کلی آن، کنشی مربوط به تنها کارگران نیست، بلکه سایر اقشار جامعه نیز میتوانند از این شیوه مبارزاتی و کنش اعتراضی استفاده کنند. اعتصاب در معنای خاص کلمه، یعنی معلق ساختن مکانیسم کار در کارگاهها از طرف کارگران و دستمزدبگیران تا به این وسیله، یا به طور مستقیم به کارفرما فشار وارد شود یا اینکه دولت مجبور به دخالت شود تا شاید همه یا دست کم بخشی از درخواستهای کارگران و مزدبگیران برآورده شود.
در هر صورت آنچه در باب مفهوم اعتصاب، با مد نظر قرار دادن هر دو جنبه یا تعریف کلی و اخص آن، مشترک مینمایاند، بستر یا شرایط اجتماعی است که خالق اعتصاب است. اعتصاب مفهومی است که در جامعهشناسی سیاسی از شورش، جنبش، انقلاب و حتی اعتراض نیز متفاوت، مفروض واقع شده است. هرچند در موضعی متساهلانه میتوان اعتصاب را نوعی اعتراض تلقی کرد، اما آنچه اعتصاب را از اعتراض جدا میکند کارکرد، عمق و تاثیرگذاری بیشتر اعتصاب است. همچنین اعتراض همیشه چاشنی خشونت را با خود حمل میکند، اما اعتصاب اعتراضی خاموش است و یکی از مصادیق مبارزات مدنی بهشمار میرود و کنشگران را از هرگونه خشونتی برحذر میدارد.
در بیشتر جوامع بشری اعتصاب بر سر کاستیهای اقتصادی و شکافهای طبقاتی پدید آمده و بیشتر قشر یا طبقهای محرک آن است که بر پیشدرآمدی اقتصادی استوار باشد. انگیزه آن میتواند، صنفی یا غیر صنفی باشد. هرچند میتوان به این امر نیز اذعان کرد که اعتصاب کم و بیش با امور و شئون سیاسی سروکار دارد یا بدان ختم میشود، اما آنچه همیشه امر اعتصاب را به مثابه «میان کنشی» اجتماعی پدید آورده، سیاسی نبوده بلکه بیشتر بر زیرساختی اقتصادی استوار بوده است.
از دهه ۱۹۷۰ به اینسو، اعتصابهای گسترده مبتنی بر مرکزیت و ویژگی تحریککنندگی کارگران کمکم رنگ باخت و مراکز تحریککنندگی به نوعی میان اقشار مختلف اجتماعی منتشر و تکثیر شد. جدا از اینکه این امر به چه عواملی برمیگردد، اما نتیجهای که از این معادله تغییر یافته ساطع شد، چیزی نبود به غیر از کاهش گستردگی و تاثیر اعتصابها؛ به طوری که همزمان با شروع اعتصابها، طرف مقابل به وسیله اعتصابشکنها و تاکتیکهای متعاقب آن پروژه اعتصاب را در نطفه خفه و درخوشبینانهترین حالت با تامین بخش ناچیزی از خواستههای اعتصابکنندگان، اعتصاب را متوقف میکرد. افول اعتصابهای گسترده مبتنی بر محوریت کارگران سبب شد تا استراتژی و تاکتیکهای اعتصاب در حوزه مبارزههای مدنی متحول شود و ماهیتی دیگر بیابد.
اعتصابهای اروپا و آمریکا در چند دهه اخیر مثالی بر این مدعاست که به لحاظ وسعت دچار محدودیت، به لحاظ طرح خواسته دچار تقلیل یافتگی و مرزهای زمانی و مکانیاش محدوتر شده است. همچنین تجمعکنندگان، خواستههایشان را حذف یا به عبارتی واسط اصناف و احزاب را حذف کردهاند.
علیرغم محدودیتهای ذکر شده اما در کمترین زمان ممکن به عنوان طرف مذاکره، پذیرفته شده و به مثابه بازیگری مقطعی محسوب شدهاند. همچنین برخلاف گذشته با کمترین حجم ممکن بیشترین توجهات رسانهای را به خود جلب کردهاند.
نکته قابل تاملی که در اعتصابهای دهههای اخیر اروپا به وضوح مشاهده شده، شان مادی و به عبارتی اقتصادیشان بوده است و به مرور از شان سیاسی اعتصابها کاسته شده و توانایی بسیج همگانی جامعه را با تمامی اقشار و طبقات آن را ندارند. زیرا اعتصابها بیشتر سیمایی حرفهای، محدود و نامتقارن به خود گرفته است و از طرح خواستههای استراتژیک به طرح مطالبات میانمدت و بدون برنامه روی آوردهاند.
دلیل چنین تطور و تحولی در مفهوم، کارکرد و عمق اعتصابها میتواند به چنین عواملی برگردد: «برچیده شدن ایدئولوژیهای رهاییبخش و سیاست رهاییبخشی»، «به میان آمدن نسبیگرایی و سیاست زندگی به تعبیر گیدنز»، «تغییرات اساسی در مناسبات اجتماعی به واسطه رشد و تعمیق ارتباطات و تکنولوژیهای ارتباطی»، «تقویت اخلاق فردگرایانه و به حاشیه رفتن گفتمانهای جمع محور و خیر همگانی»، «اهمیت یافتن اعتراضها در فضای مجازی»، «افزایش لایههای هویتی در فرد انسانی و عدم پایبندی به یکی از آنها و به عبارتی فزونی یافتن فرد ژلهای»، «کم اهمیت شدن نقش احزاب و سازمانهای تجمیعکننده و تقویت محفلگرایی و هستهای شدن مجامع انسانی»، «به حاشیه رفتن سیاست و فعالیت سیاسی از نوع مداوم و سازمان یافته آن»، «تضعیف ارادهگرایی و تقویت سازشکاری در فرد» و…
انعکاس موج تحول و دگردیسی در مفهوم اعتصاب و محتوای آن ایران را نیز بینصیب نگذاشته است. بعد از انقلاب ۱۳۵۷ ایران به این سو اعتصابها- نه اعتراضها- با معنایی که در این نوشتار مد نظر نگارنده بوده بهندرت اتفاق افتاده و اگر مواردی هم بوده میتوان آنها را در چهارچوب اعتصابهای نوین قلمداد کرد که بیشتر در چهارچوب صنفی و حرفهای و بر بستری اقتصادی شکل گرفته نه سیاسی. هرچند بعد از اعتراضهای سال ۸۸ به اینسو پتانسیل اعتصاب واقعی و گسترده از نوع نخست وجود داشت که شاید اگر ترسیمکنندگان راهکار اعتراضها بیشتر بر این امر تمرکز میکردند به وقوع میپیوست، اما در هر صورت دلایل ذکر شده بر ذهنیت ترسیمکنندگان راهکار اعتراضهای پس از دهمین انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ در اتخاذ نکردن طرح اعتصابهای سراسری بیتأثیر نبود.
کردستان ایران اما تجربهای متفاوت از سراسر ایران را تجربه کرده است. تا پیش از اعتراضهای اخیر در کردستان ایران وضعیتی استثنایی را سپری میکرد. آنچه را جنبش کردستان مینامند به همراه کلیه «عناصر» و «دقیقه»های تشکیلدهنده گفتمانهای موجود در کردستان از سراسر ایران به ویژه مرکز ثقل حاکمیت گفتمانی ایران متفاوت بود.
مردم کردستان درگیری مداومی با حکومت دارند؛ درگیریای که در سطح زندگی روزمره هم محسوس است. در سطح درگیر نیز که سطحی است که چند سازمان سیاسی معرف آن هستند، درگیری دایمی وجود دارد، که گاه خشونتآمیز است، گاه شکل ویژهای دارد و گاه همگام با بقیه مردم ایران است.
همگامی عمومی درمواقعی آمیخته با گسستهایی بوده است، اما در هر صورت این جدال خصلتی «دیگربودگی» را به دوطرف بخشیده بود. دلیل چنین امری نیز تنها به انتخابی برمیگشت که در سال ۵۷ اتفاق افتاده بود و مدام دو طرف همدیگر را به عناوینی مختلف متهم به خیانت میکردند و دیواری از بیاعتمادی بنا شد که منجر به تحمیل هزینههای هنگفتی بر دو طرف شد، اما بعد از اعتراضهای سال ۸۸ مردم ایران در ظاهر بیاعتمادیها فرو ریخت و در عین حال کفه ترازو بیشتر به سمت همدلی با انتخاب مردم کردستان ایران در حال سنگینی روز افزون است. خصلت جدال دیگربودگی ذکرشده شأنی سیاسی نیز به اعتصابها در کردستان داده و اساساً راهاندازی اعتصاب در کردستان را بر بستری سیاسی و از جنس سیاست رهاییبخشی و جمعی استوار ساخته است.
کردستان ایران بعد از انقلاب ۵۷ تاکنون سه اعتصاب گسترده را تجربه کرده است. اعتصاب نخست در شهر مریوان در اعتراض به حضور نیروهای سپاه پاسداران در این شهر شکل گرفت که طی آن اکثر قریب به اتفاق مردم مریوان شهر را ترک کردند و تحت رهبری فواد مصطفی سلطانی در حومه شهر سکنی گزیدند و مردم شهرهای سنندج سقز و بانه نیز جهت حمایت از آنها به سمت مریوان حرکت کردند که در نهایت با خروج نیروهای سپاه از مریوان مردم اعتصابشان را با موفقیت به پایان بردند. هرچند این وضعیت دوام آنچنانی نداشت و بعد از مدتی با حمله نیروهای دولتی روبهرو شدند.
اعتصاب دوم در مرداد ۱۳۸۴ رخ داد که در واکنش به کشته شدن فردی در مهاباد آنهم به صورتی هولناک روی داد که در نتیجه آن مردم مناطق کردنشین ایران در اعتصابی سراسری بازار و محل کار خود نرفتند و یکی از بزرگترین اعتصابهای سراسری در کردستان ایران را رقم زدند. این اعتصاب نیز با واکنش شدید نیروهای دولتی روبهرو شد و حتی درگیریهایی نیز در اثنای اعتصاب روی داد و منجر به کشته شدن دهها تن و دستگیری هزاران نفر شد.
اما با شکوهترین و وسیعترین اعتصاب در کردستان ایران روز ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۹ روی داد که در اعتراض به اعدام فرزاد کمانگر و چهار تن دیگر از همبندیهایش در زندان اوین تهران صورت گرفت. اعتصاب ۲۳ اردیبهشت ۸۹ دربرگیرنده مفهوم واقعی اعتصاب در معنای جامعهشناختی سیاسی آن بود. این اعتصاب کلیه شهرهای کردستان ایران را در بر گرفت: بازار، مغازهها و ادارههای دولتی در این روز تعطیل شد و کسی در محل کارش حاضر نشد و به گفته بسیاری از خبرگزاریها، وسیعترین اعتصاب در طول ده سال اخیر در جهان بوده است.
هرچند کردستان مانند سایر مناطق ایران از تاثیرات تحولات به وجود آمده در ایران و جهان و از کلیه دگرگونیها متاثر بوده اما بستری که کنشهای گوناگون را در کردستان پدید آورده از بقیه مناطق ایران متفاوت بوده است؛ بستری که بیشتر بر پایهای سیاسی استوار بوده تا اقتصادی. هرچند گاهی همپوشانی میان علل اقتصادی و سیاسی نیز وجود داشته، اما به واسطه فعال شدن شکافهای تاریخی و ساختاری و گاهی مواقع نیز تقطیع شکافها و در برخی موارد نیز غیر فعال شدن شکاف اقتصادی، آن را بر ساحتی سیاسی متراتب کرده است.
دیگربودگی کردستان در قبال حاکمیت و بالعکس، ویژگی سیاسی بودن و حضور همیشگی سیاست بین مردم را دوام بخشیده است؛ بهطوری که در قرن بیست و یکم نیز هنوز سیاست زندگی در این سرزمین استقراری کامل نیافته و هنوز سیاست رهاییبخشی، کنش جمعی، بسیج منابع در شریان و رفتار اجتماعی این بخش از ایران جریان دارد. همین امر نیز از اعتصاب حرفهای، صنفی، غیر سیاسی و محدود در این منطقه ممانعت کرده است. این نیز شاید همچون متغیری دو جانبه هم تهدید وهم فرصت نیز باشد.
ئه مین بو ناو ئه و روله کورده ی که له مه هابادا شه هید کرا نه تنوسی بووو:
کاکه حزبایه تی به س که س
کاکه ریگه ی رزگاری کوردوستان کوردایه تیه نه حزبایه تی
raman / 16 May 2011
مطلب عالی و پژوهشی بود هر چند در بعضی از موارد بنظر می رسد خالی از تعصب نباشد
رضا امانی / 13 May 2011
کردها هرچی بگن تعصبه، فارسها هرچی بگن وطن پرستیه؟!!
کرماشان / 15 May 2011
باز یه کرد؟ بابا به خدا حکومت به شیرازم نرسیده بس کنید این مسخره بازی ها رو
کاربر مهمان / 16 May 2011
بظر من مطلب خوبی بود و به مواردی اشاره کرده بود که تاکنون کسی نگفته بود خصوصا من در مرود بحث اعتصاب از آن بهره بردم و امید وارم دوستان کردمان بیشتر با زبانی شیوا و عقلانی،مانند امین بنویسند که همگرایی میان ایرانی ها بیشتر شود. با تشکر
الناز وطن دوست / 16 May 2011