کاوه کرمانشاهی – دوستانم زوج جوانی هستند، کنشگر مدنی و فعال در جنبش‌های اجتماعی. نشسته‌ایم و گرم گفت‌وگو هستیم در مورد مسائل مختلف که بحث به کردستان می‌رسد؛ به احزاب کرد، مبارزه مسلحانه و این‌که کسانی که به بهانه این اتهام‌ها بازداشت و محکوم می‌شوند، مخالف و منتقد مبارزه مسلحانه‌اند، من هم اگرچه کاملاً با آن‌ها هم‌نظرم، اما آن‌جا که یکی از احزاب کرد را صرف استفاده از سلاح با سازمانی تروریستی مقایسه می‌کنند، به هیچ‌وجه نمی‌تواند مورد قبولم باشد.

بحث می‌کنیم. از انگیزه‌های متفاوت مبارزه نزد دو گروه می‌گوییم. بر اتخاذ شیوه‌ای مشترک برای مبارزه تأکید می‌کنیم. من هم از نیت و هدف آن جوان کرد می‌گویم که فکر و باورش متفاوت است از کسانی که آدمکشی را جهاد و خونریزی را ثواب می‌دانند. هرچند قبول دارم که هدف وسیله را توجیه نمی‌کند و این به معنای تایید این نوع از مبارزه نیست.

از دوستانم جدا می‌شوم. می‌دانم مقایسه‌شان صرفاً از سر تقبیح نوع مبارزه مسلحانه است و خود آگاهند بر ستمی که معلولش اتخاذ چنین روشی برای مبارزه است؛ هرچند به نادرست. به راستی اما ایجاد تغییر در این زمینه در افکار شهروندان و کنشگران ایرانی لازم است، تا آن تصویری را که حاکمیت از کرد در ذهن‌شان ساخته؛ یعنی تصویر کسانی که سر می‌برند و ترور می‌کنند دگرگون شود.
ـ ـ ـ
محارب و تروریست، اتهام و انگ سیستم قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران است برای فعالان سیاسی کرد که بعضی از آنها سابقه‌ همکاری یا عضویت در یکی از احزاب اپوزیسیون کردستان را نیز دارند. جدای از این‌که تعاریف شرعی، حقوقی و سیاسی از محارب و تروریست در قوانین و ادبیات جمهوری اسلامی تا چه اندازه با تعاریف واقعی آن همخوانی دارد، باید به این مهم توجه داشت که چنین اتهام‌ها و نامگذاری‌هایی علاوه بر این‌که توجیه نیم‌بند حقوقی برای صدور احکام اعدام را به دنبال خواهد داشت، می‌تواند تأثیری منفی بر ذهنیت شهروندان و فعالان ایرانی یا حتی جامعه بین‌الملل بگذارد که کمترین شناخت را از جامعه کردستان و مطالبات و مبارزات این ملت دارند.

در واقع جمهوری اسلامی ایران با مطرح کردن و نسبت دادن چنین اتهام‌ها و القاب‌هایی به فعالان اجتماعی و سیاسی می‌خواهد ضمن نشان دادن چهره‌ای غیر واقعی و خشونت‌آمیز از جنبش کردستان و فعالان کرد، فضای امنیتی حاکم بر مناطق کردنشین ایران را توجیه کند. از سوی دیگر می‌خواهد با معرفی زندانیان سیاسی کرد به عنوان تروریست و طرح اتهام‌های سنگین علیه آنان ضمن کاستن از پشتیبانی فعالان و نهادهای حقوق بشری از آنها، افکار عمومی را نیز در واکنش به چنین مواردی وادار به سکوت کند.
سابقه حاکمیت در استفاده از این روش به همان ماه‌های نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی بازمی‌گردد. در آن زمان حکومت موازی با جنگ نظامی در کردستان، جنگی تبلیغاتی نیز در وارونه نشان دادن مطالبات ملت کرد و علیه احزاب آنها پیش ‌برد. حتی پس از پایان جنگ نیز با حفظ و تشدید فضای امنیتی در مناطق کردنشین همچنان این جنگ تبلیغاتی در اشکال و انواعی دیگر ادامه یافت.

در گذر از آن سال‌ها اگرچه در تبلیغات رسمی و ظاهری حکومتی، حتی اپوزیسیونی کردان گرد اصیل‌ترین ایرانیان معرفی شدند و پاسداران یکپارچگی ایران زمین، اما همچنان حق‌خواهی ملت کرد با انگ تجزیه‌طلبی پاسخ داده شد و فعالان حق‌خواه کرد نیز خائنان به وطن معرفی شدند. زمانی هم که پای احزاب در میان بود محارب و تروریست نیز به سیاهه متهمان وابستگی به این احزاب اضافه می‌شد.
واقعیت تلخ این است که در تمامی این سال‌ها متأسفانه هيچ صدای رسای ‌اعتراضی از سوی فعالان ایرانی در واکنش به تبعیض همه‌جانبه علیه کردها برنخاست و شهروندان ایرانی نیز در سکوت به تماشای سرکوب هم‌میهنان‌شان نشستند، اما طی سال‌های اخیر با شکل‌گیری و تقویت نهادهای مدنی و جنبش‌های اجتماعی در دوره موسوم به اصلاحات در ایران و به تبع آن کردستان و ارتباط و همکاری‌ای که بین افراد فعال در این نهادها و جنبش‌هایی مثل دانشجویی، کارگری، زنان و… در سطح کشور پدید آمد تا حدودی توانست در تغییر آن ذهنیت سنتی که از طرف حکومت علیه فعالان کرد به فعالان مرکز القا شده بود تأثیر داشته باشد.

همچنین ورود و گسترش گفتمان حقوق بشری به حوزه بحث کنشگران و در اولویت قرار دادن اصول و معیارهای حقوق بشری در فعالیت‌های اجتماعی و حتی سیاسی توانست مسئله حقوق ملت‌ها و اقوام ایرانی از جمله کردها را نیز در این چهارچوب مورد خوانش و بررسی دوباره قرار دهد. هرچند هنوز فاصله تا تغییر فکری و التزام عملی به ادعاهایی که در این زمینه مطرح می‌شود بسیار است.

اگر از تغییر استراتژی مثبت عمده احزاب کرد از مبارزه مسلحانه به فعالیت سیاسی و همچنین تأثیرات جنبش سبز به عنوان گسترده‌ترین حرکت اعتراضی به عنوان عواملی در جهت نزدیک‌تر شدن فعالان و جریان‌های منتقد و معترض از گروه‌های مختلف با افکار متفاوت به یکدیگر در حد همین اشاره کوتاه بگذریم در ادامه به عاملی دیگر خواهیم پرداخت که در پیوند مستقیم با عنوان انتخابی این نوشتار و در تجلیل از جانباختگان نوزدهم اردیبهشت قرار دارد.

ـ ـ ـ
نامه‌هایی که از آن سوی دیوارهای بلند و اتاق‌های تاریک می‌آیند رنگ صلح دارند و بوی آشتی می‌دهند. هرچند روایت‌شان درد یک ملت است و رنج یک زندانی. بسیاری فرزاد و شیرین را با همین نامه‌ها شناختند، اما کسان دیگری هم بودند که پشت آن دیوارهای بلند و در آن اتاق‌های تاریک با آن‌ها همخانه و همدم شدند و روزی آمد که اینان از ایشان روایت کردند. روایت حق یک ملت و بزرگی یک زندانی.

آن چهره خشن از مبارز کرد، آن اتهام‌ها و آن القاب همیشگی در این نامه‌نگاری‌های دو سویه گم می‌شود. تروریست کیست؟ آن‌که چنین زیبا از عشق انسان می‌گوید می‌تواند تروریست باشد؟‌ فرزاد زیبا می‌نویسد. شیرین نوآموخته، مشق نوشتن می‌کند. فرهاد کمتر می‌نویسد و علی سکوت را انشا می‌کند.

زندان و شکنجه و حکم اعدامی که قرار بود اراده‌شان را بشکند و از جامعه و آرمانی که دارند دورشان کند شده است محلی برای فعالیت؛ بهانه‌ای برای نوشتن و عاملی برای همدلی. در پی روزهای انفرادی، سلول یا بند عمومی است، و آشنایی‌ها و دوستی‌هایی که شاید چند روز و شاید هم چندماه ادامه می‌یابد؛ اما همین با هم بودن‌های کوتاه کافی‌ست تا آن تصویر ناشی از تبلیغات منفی درباره فعال کرد نزد فعال غیر کرد که اینک هر دو در پی خشونت دولتی و اتهامات ساختگی روانه زندان شده‌اند دگرگون شود.
به راستی نقشی که امثال فرزاد و شیرین در راستای همگرایی و همدلی بین فعالان کرد و سایر ملیت‌ها در زندان‌ ایفا کردند نقشی استثنایی و تاریخی بود که هم اتهام محارب و تروریست را در موردشان بی‌آبرو ساخت و هم تابوی دفاع از زندانی سیاسی کرد را نزد فعالان ایرانی شکست. یعنی همان چیزی که حاکمیت سال‌ها در ایجاد و تداومش کوشیده بود.

واقعیتی انکارناپذیر و قابل ستایش است پشتیبانی گسترده فعالان ایرانی از فرزاد و شیرین. چه در قالب کمپین‌های حمایتی در زمان حیات دربندشان و چه نامه‌ها و اعتراض‌های گسترده پس از مرگ در اوج‌شان. کدام اعدام را در سال‌های اخیر سراغ دارید که تا به این اندازه اعتراض و همدلی را در کردستان و سایر نقاط ایران و حتی عرصه بین المللی به دنبال داشته باشد.

این تنها از اوج ناعدالتی و سبعیت حکومت نبود که در حق فرزاد، شیرین، فرهاد، علی و مهدی روا شد. این تنها از بزرگی شخصیت این افراد نبود که هر کس را شیفته‌‌ خودشان می‌ساختند. این از بزرگی آرمانی بود که آن‌ها داشتند؛ آرمانی که برایش مبارزه کرده بودند و رنج زندان و شکنجه را تا پای چوبه دار بر دل و جان کشیدند. آرمان آزادی و صلح برای ملت‌شان. آری آنان سفیران صلح کردستان بودند در اوین. آنان منادیان همگرایی کرد با دیگر ملت‌های ایرانی بودند در رسیدن به دمکراسی. هر روز و هر روز آن سخن کاک فرزاد در آخرین تماس تلفنی‌مان در گوشم نجوا می‌کند که: حقوق بشر مرز ندارد. باید مرزها را برداریم. این وظیفه ماست. من از زندان و شما در بیرون.

همه بزرگی و خوبی آن انسان‌ها و تأثیری که در تغییر نگاه‌ها نسبت به فعال و مبارز کرد داشتند (از آن‌چه حکومت همواره سعی داشته به عنوان یک خشونت طلب و تروریست معرفی کند به انسانی آرمان‌خواه که دغدغه آزادی دارد و صلح)، تنها در نامه‌هایی نیامده که در چهاردیواری زندان نوشته می‌شدند و ما آن‌ها را از پشت مانیتورهای کامپیوترمان با چشمانی تر می‌خواندیم. بزرگی شخصیت و آرمان انسانی فرزادها و شیرین‌ها را از نامه‌ها و گفته‌های کسانی گواه باید گرفت که آن‌ها را زندگی کرده‌اند.

ـ ـ ـ
دوستانم که زندگی خود را تازه شروع کرده بودند به دلیل فعالیت‌های مدنی‌شان بازداشت و پس از مدتی آزاد شدند. به دیدن‌شان می‌روم. بدون این‌که بحثی در این مورد کنیم پرواضح است که هنوز و همچنان هم‌نظریم در مخالفت با خشونت و هرگونه اقدام مسلحانه، اما این بار فعال کردی که به اتهام عضویت یا همکاری با احزاب اپوزیسیون یا هر مورد مشابه دیگری بازداشت شده و با عنوان محارب و تروریست زیر حکم اعدام است، نزدشان همتراز وابسته آن سازمان تروریستی نیست که خشونت را مقدس می‌انگارد.
نشسته‌ایم و گرم گفت‌وگو. حالا همه حرف‌ها با دو نام آغاز می‌شود و با همان دو نام خاتمه می‌یابد. حالا همه خاطرات زندان در دو نام برای‌شان تداعی می‌شود: شیرین و فرزاد. حالا آن‌ها هستند که بیش از هر کسی دغدغه نجات جان فرزادها و شیرین‌ها را دارند. حالا آن‌ها هستند که در سوگ شیرین و فرزاد می‌نویسند: راستی چطور شما را تروریست معرفی کردند وقتی هر بار که کسی با شما آشنا شد جز عشق و زندگی در شما ندید؟ تروریست آن‌ها هستند که هربار به نام قانون، انسانیت را ترور می کنند.
آری فرزادها، شیرین‌ها، فرهادها، علی‌ها، مهدی‌ها و احسان‌ها سفیران صلح بودند نه منادیان خشونت…