گشوده شدن جبهه یک مبارزه علنی در درون حکومت، در حالی‏که مجموعه‏ی آن هنوز با اصلاح‏طلبان و نیروهای جنبش سبز درگیر است، موقعیت ویژه‏ای در فضای سیاسی ایران ایجاد کرده است.

مبارزه‏ای که با محمود احمدی‌نژاد و همفکرانش، از اواخر دوره اول ریاست جمهوری او آغاز شده بود، اینک از چالش‏های نظری فراتر رفته و به بازداشت و حبس تعدادی از حامیان و همراهان او منجر شده است.
در چنین شرایطی، پرسش‏ها و ابهام‌های فراوانی پیش روی دو نیروی درون حکومت، مجموعه نظام و هریک از نیروهای اپوزیسیون قرار دارد.

مجموعه پرسش‌هایی نیز به‏ویژه درباره بزرگ‏ترین نیروی سیاسی بیرون از قدرت، یعنی جنبش سبز وجود دارد. در تلاش برای یافتن پاسخ‏های مناسب برای این پرسش‌ها، با مرتضی کاظمیان، فعال حقوق بشر، روزنامه‏نگار و از فعالان جنبش سبز، گفت‏وگویی انجام داده‏ام.

از آقای کاظمیان می‏پرسم: آیا شباهتی وجود دارد میان برخوردی که امروز با تیم رئیس جمهور اصول‏گرا صورت می‏گیرد، با برخوردهای که پیش از این با نیروهای سیاسی معترض، مانند اصلاح‏طلبان، حامیان دولت خاتمی و به‏ویژه نیروهای جنبش سبز شده است؟

مرتضی کاظمیان: من فکر می‏کنم دوتا رویکرد کاملاً متفاوت است. یعنی هرچند در ظاهر، در فرم، شاهد یک شکل از برخورد و بازداشت هستیم، ولی کاملاً مشخص است که دوتا نقطه‏ عزیمت متفاوت وجود دارد.
یعنی در مورد هجوم و حملاتی که متوجه حامیان جنبش سبز شد و سرکوب‏هایی که متوجه شهروندان معمولی یا فعالان سیاسی اصلاح‏طلب و تحول‏خواه شد. در آن‏جا هراسی بود که حاکمیت اقتدارگرا از خیزش اجتماعی داشت و نمی‏خواست موج اعتراض‌های اجتماعی، منجر به تزلزل حاکمیت یا تغییر معنی‏دار نظام سیاسی در ایران بشود.

به این معنا، موجی از بازداشت و سرکوب‏ و خشونت‏ علیه جنبش سبز و حامیان آن شکل گرفت که از فردای ۲۲ خرداد شاهد آن بودیم و حتی به شکل بازداشت‏های پراکنده افرادی که حامی جنبش سبز بودند نیز ادامه دارد. مانند موارد اخیر در بازداشت آقای تقی رحمانی، آقای علیرضا رجایی و یا دیگر کسانی که به حمایت از جنبش سبز منسوب بودند.

در این مورد مشخص اما، جنس بحث کاملاً متفاوت است. چون مشخص است که منازعه‏ای بین آن جریان واجد هژمونی در ساخت قدرت جمهوری اسلامی، به رهبری رهبر جمهوری اسلامی و همین‏طور همراهی یک طبقه‏ی نظامی- رانتی مسلط در حکومت از یک سو، با باند فکری- سیاسی احمدی‏‏نژاد، مشایی و همراهان‏شان از سوی دیگر، شکل گرفته است.

به این ترتیب، بازهم شباهت وجود دارد و آن این‏که جریان مسلط در حاکمیت، با رقبای سیاسی خودش برخورد می‏کند؛ چه در درون و چه در بیرون حاکمیت؛ جنبش سبز در بیرون و حالا جریان آقای احمدی‏نژاد در درون. در زمان آقای خاتمی هم به نوعی این اتفاق افتاد.

درست است! یعنی یک جوهره مشترک دارد. آن جوهره مشترک هم این است که جریان مسلط در حاکمیت جمهوری اسلامی، یک جریان کاملاً تمامیت‏خواه است که زیر پرچم و ستون ولایت مطلقه فقیه، اجازه هرگونه خودنمایی یا اعلام قدرت و خودنمایی معنی‏دار را از جریان‏های رقیب، به تعبیر شما، می‏گیرد.
اما آن‏چه این‏جا معنی‏دارتر شده و با دوره آقای خاتمی که اصلاح‏طلبان همراه یا حامی ایشان در مظان فشار و تهدید بودند، کاملاً متفاوت است، این است که به نوعی مواضع فکری و دیدگاه‏های ایدئولوژیک آقای مشایی به‏طور مشخص، با نوعی حمایت‏های معنی‏دار آقای احمدی‏نژاد از مشایی تشکیک شده. جریان‏های حامی رهبری برآشفته شده‏اند که چطور این تمکین صورت نمی‏گیرد. چون به‏هرحال آقای خاتمی برخوردی کاملاً، به نوعی بزرگوارانه‏ داشت و تلاش می‏کرد به منازعه خود با رهبری دامن نزند. اما این‏جا با وجود همه فشارهایی که در طول چند سال اخیر برای کاهش موقعیت مشایی بوده، احمدی‏نژاد ایستادگی کرده است.


ما بیرون این منازعه ایستاده‏ایم، ولی گزارش‏هایی که اخیراً در رسانه‏ها به نقل از محافل و افراد نزدیک به حکومت آمده، شنیده‏های قبلی ما را در مورد برخی از اخبار پیرامون آقایان، در رابطه با ارتباطات متافیزیکی و ادعاهای خرافی آن‏ها، به نوعی تایید کرده است. ازجمله گزارش غریبی که اخیراً در مورد حضور افرادی منتشر شده بود که خودشان را جن‏گیر، رمال و مرتبط با حوزه‏های ماورای طبیعی می‏دانند.

از این منظر، پس این فقط یک مبارزه با رقیب سیاسی نیست. نوعی مبارزه ایدئولوژیک هم هست. همین‏طور است؟ یعنی این بار ایدئولوژیک را هم می‏شود برای این درگیری قائل شد؟

بله؛ قطعاً بار ایدئولوژیک دارد. چون نقطه عزیمت و مرکز ثقل نیروهایی که پیرامون رهبر جمهوری اسلامی جمع هستند، ولایت مطلقه‏ فقیه است. این شده یک اصل غیر قابل صرف نظر در جمهوری اسلامی.
در این مورد مشخص اما، به نظر می‏رسد آقای مشایی و باند فکری- سیاسی ایشان و آقای احمدی‏نژاد، به نوعی دارند نهاد سنتی روحانیت را به حاشیه می‏رانند و ولایت مطلقه فقیه را نادیده می‏گیرند. چرا؟ چون معتقدند که خودشان ارتباط دیگری با «مرکز امداد» دارند.

در وجه مبارزه سیاسی، مضمون و محتوای این مبارزه چیست؟ چه مورد یا مواردی را در بر می‏گیرد؟

چالش این جریان فکری- سیاسی احمدی‏نژاد با مجموعه‏ای که به رهبری آیت‏الله خامنه‏ای و نیروهای حامی ایشان است، دو سطح دارد: یک سطح آن‏، اختلاف نظر ایدئولوژیک است، با محوریت ولایت مطلقه فقیه و دیگری اختلاف منافع ثروت و قدرتی است که این باند مسلط در قوه مجریه در اختیار دارند و به سبب آن می‏توانند رانت‏ها، امکانات ویژه و فضاهایی برای خودشان ایجاد کنند و امکاناتی را از دیگران سلب کنند. این دوتا وجه، کاملاً این منازعه را دامن زده است.

اما چیزی که مشترک است و کاملاً درگیری‏شان را با جنبش سبز متفاوت می‏کند، این است که هردو باند فکری- سیاسی‏ای که در قدرت هستند، هردو اقتدارگرا هستند و باوری به دمکراسی، حقوق بشر و آزادی‏های سیاسی ندارند.

به این معنا، اختلاف نظر جنبش سبز، یک اختلاف نظر میان نیروهای دمکراسی‏خواه با جریان استبدادطلب مسلط در حکومت است، ولی اختلاف نظر آن جریان دیگر، اختلاف دو باند قدرت است که البته اختلاف نظر ایدئولوژیک هم با هم دارند، اما هردو تلاش می‏کنند این نظام جمهوری اسلامی را ادامه بدهند و سلطه خود را افزایش بدهند.

یکی از مسائلی هم که از بیرون می‏توان شاهد آن بود و شما کمی از درون می‏توانید به آن پاسخ بدهید این است که در حال حاضر جنبش سبز و جریان احمدی‏نژاد- اگر بتوانیم چنین نامی بر آن بگذاریم- هردو با یک مرکز قدرت درگیر هستند. این وضعیتی که به‏وجود آمده، جنبش سبز را به لحاظ محدودیت‏ها یا امکاناتی که دارد، در موقعیت جدیدی قرار نمی‏دهد؟

برای حامیان جنبش سبز، طبیعتاً این منازعه می‏تواند شکافی در حاکمیت ایجاد کند و به‏هرحال در نقطه‏ای، شاید با افزایش بحران‏های جمهوری اسلامی و افزایش پتانسیل جنبش سبز، بتواند فرجام تحولات سیاسی در ایران را به نفع نیروهای دمکرا‏سی‏خواه تقویت کند.

اما این‏که واقعاً این منازعه تا چه حد منجر به شکاف در حاکمیت خواهد شد، سئوالی جدی‏ است. به نظر می‏رسد، منازعه‏ای که الان در درون حاکمیت جمهوری اسلامی وجود دارد، نزاعی نیست که حامیان جنبش سبز به نفع یک سوی آن بتوانند جهت‏گیری کنند. چون منازعه بین دو باند قدرت است که هردو اقتدارگرا هستند.

جنبش سبز در این موقعیت باید چه کند؟ یا چه می‏تواند بکند؟

موقعیت جنبش سبز، هم‏چنان موقعیت نیروهای دمکراسی‏خواهی است که مجبوراست با توجه به واقعیت‏های حاکمیت در ایران که یک حاکمیت رانتی، ایدئولوژیک و مسلح به همه رقم ابزارهای خشونت و سرکوب است، پتانسیل خود را ارزیابی دقیق کند و با استفاده از فرصت‏هایی که در اختیار آن‏ها قرار می‏گیرد، به یک منازعه و تداوم چالش با حکومتی بپردازد که آن را اقتدارگرا می‏داند؛ و نه این‏که خودشان را درگیر منازعه میان دو باند حکومتی بکنند.

در این شرایط، ممکن است حاکمیت به‏خاطر مبارزه با این جریان که امروز، در درون، سیستم، در مقابلش قرار گرفته، فشار را روی نیروهای جنبش سبز کمتر کند؟

شاید در ظاهر، در کوتاه‏مدت چنین توقعی داشته باشیم که این فشار تقلیل پیدا کند، ولی تصور من این است که آن جریان واجد هژمونی در حاکمیت جمهوری اسلامی، هم‏چنان مهم‏ترین رقیب خود را نیروهای دمکراسی‏خواه می‏داند و از آن‏ها غفلت نخواهد کرد. کما این‏که مثلاً هفته گذشته، آقای رجایی بازداشت می‏شوند. یا فشارها بر حامیان جنبش سبز، هم‏چنان به‏شکل جدی ادامه دارد.

البته نمی‏شود از این نکته هم صرف‏نظر کرد که درگیری میان باندهای مسلط در حاکمیت جمهوری اسلامی، همان‏طور که شما هم اشاره کردید، بخشی از فشار را از جنبش سبز برمی‏دارد. اما ابزارهایی که در اختیار راست افراطی و حاکمیت جمهوری اسلامی قرار دارد، به اندازه لازم توانمند و پرقدرت هست که از سبزها هم غفلت نکند.

حملات سیاسی- امنیتی به رییس جمهور و اطرافیانش تا کجا ممکن است پیش برود؟

به‏نظر می‏رسد تا وقتی آقای احمدی‏نژاد حاضر به تمکین تمام و کمال از رهبر جمهوری اسلامی نشود. آن‏چنان که در صحبت حامیان ولایت مطلقه فقیه آمده، این‏ها قائل به رابطه پدر و پسری (آن‏چه احمدی‏نژاد می‏گوید) نیستند. می‏گویند که باید رابطه مریدی و مرادی بین رهبر و رئیس جمهور شکل بگیرد.

به این معنا، به‌نظر می‌رسد این حملات تا وقتی که احمدی‏نژاد حاضر به تمکین تمام و کمال از ولایت مطلقه فقیه نشود و تا وقتی که موقعیت حامیان و افراد پیرامون خودش، از مشایی گرفته تا ثمره‏ هاشمی، تا محصولی، تا آقای رحیمی، معاون اولش را تغییر ندهد، هم‏چنان ادامه پیدا خواهد کرد و حتی انتظار این‏که رئیس جمهور از طرف مجلس مورد مؤاخذه قرار بگیرد و طرح استیضاح او مطرح شود، یا طرح عدم کفایتش از طرف دیوان عالی کشور مطرح بشود هم هست.

ولی من فکر می‏کنم که جمهوری اسلامی، آن‏چنان که تجربه نشان داده، به رهبری آیت‏الله خامنه‏ای، این منازعه را مدیریت خواهد کرد. چون متأسفانه در ایران نوعی دیکتاتوری شکل گرفته و این دیکتاتوری به‏هرحال با ابزارهای مختلف، نیروهای رقیب را مجبور و محکوم خواهد کرد که به آن خواست و اراده تمامیت‏خواهانه‏اش تمکین کنند.

عمق و وسعت این جریان‏ها چه خواهد بود؟ آیا ممکن است تعقیب و دستگیری‏ها در حد آقای مشایی یا مجتبی ثمره‏هاشمی‏ پیش برود؟

اگر خبر بازداشت یا حبس این آقایان را هم بشنویم، با توجه به روندی که در دو، سه هفته اخیر و به‏ویژه این چند روز اخیر شاهد بوده‏ایم، من دیگر شخصاً متعجب نخواهم شد.