تونی فیلیپس ـ روزی؛ سالها سالِ دیگر – و از کجا معلوم، شاید میلیاردها سال دیگر – احتمالاً فرازمینیها با تماشای عبور سفینهای فرسوده از کنارشان، غرق در شگفتی شوند. این سفینه، در فاصلهای سرسامآور از سرزمیناش، از سوخت هستهای تهی شده و تنها با همان یک آنتن سفیدرنگ و نمادین، تیرهنای خالی ِ فضا را نشانه رفته است و دیگر هیچ اطلاعاتی را برای کسانی که آن را ساختهاند، ارسال نمیکند. با اینحال، این مسافر احتمالاً با کسانی که کشفاش خواهند کرد، سخن خواهد گفت.
فضاپیماهای دوقلوی ویجر (Voyager)، با گذشت بالغ بر ۳۰ سال از ترک زمین، هماکنون در مرز منظومهی شمسیمان واقع شدهاند. آنها هر دو حامل یک صفحهی منقوش و طلااندود هستند که یک ضلع از بدنهشان را پوشانده است و اگر احتمالاً فرازمینیان قادر به رمزگشایی از این صفحهها شوند، شگفتیشان مضاعف خواهد شد؛ چراکه این مسافر حرف و داستانی هم برای گفتن دارد؛ حرفی از یک عشق.
برگردید به سال ۱۹۷۷. جیمی کارتر، رئیس جمهور آمریکاست. «جنگ ستارهها»، در صدر فیلمهای پرفروش تاریخ جای گرفته و ناسا، آمادهی پرتاب کاوشگرهای ویجر، بهسمت سیارات بیرونی ِ منظومهی شمسی میشود. ویجرهای ۱ و ۲، همانند «پایونیر»های ۱۰ و ۱۱ که پیشتر پرتاب شده بودند؛ قرار است از کنار غولهای گازیِ منظومهی شمسیمان (مشتری، زحل، اورانوس و نپتون) عبور کنند و پس از سفری پربار، از منظومهمان خارج شوند. این فضاپیماها، سفیران زمین در فضای میانستارهای خواهند بود. کمتر از ۹ ماه پیش از پرتاب؛ پرسنل ناسا از پروفسور «کارل ساگان» * میخواهند که پیامی را برای تمدنی احتمالی در فراسوی مرزهای خانهی کیهانیمان، فراهم آورَد.
«آن درویان» (Ann Druyan)؛ از اعضای این تیم، میگوید: «شانس ملاقات فرازمینیها با ویجرها در آن خلوت بیاندازهی فضا، کم است – و بعضی میگویند حتی بینهایت کم است – اما ما کارمان را جدی گرفتیم. از آن نخستین لحظهای که کارل این پروژه را برای من و «تیم فریس» (Tim Ferris) توصیف کرد؛ حسی اسطورهوار پیدا کردم».
ویجر، گلچینی از برجستهترین آهنگهای زمین و مجموعهعکسی از سیارهی ما و ساکنانش، همراه با گزیدهای از صداهای زمینی؛ چه طبیعی و چه مصنوعی را همراه با خود خواهد برد. اما چگونه میشود این دادهها را انتقال داد؟ با فناوریِ رایج ِ دههی هفتاد، از یک نوار کاست ۸ بخشی میشود استفاده کرد که البته فایدهای ندارد؛ چراکه یک فرازمینی، مگر از آن، چه تصوری خواهد داشت؟ از این گذشته؛ یک نوار مغناطیسی با قرارگیری در معرض تشعشعات فضایی و میادین ِ مغناطیسی ِ مابین راهش، سریعاً آسیب خواهد دید. پیامی که اینچنین ضبط شود، خیلی زودتر از آنکه خوانده شود از بین خواهد رفت.
دکتر «فرانک دریک» (Frank Drake)؛ اخترشناس ِ رادیویی که یکی از اعضای کلیدیِ تیم ساگان محسوب میشد؛ صفحهی گرامافون را پیشنهاد داد. نهتنها فرازمینیها احتمالاً مشکلی با نحوهی راهاندازیِ این فناوریِ قدیمی پیدا نخواهند کرد؛ بلکه استقامت صفحهی گرامافون هم بالاست. طی یک برآورد، حکاکیهای منقوش بر یک صفحهی محافظتشدهی گرامافون، با گذشت صدها میلیون سال هم در فضای میانستارهای، آسیبی نخواهند دید؛ فضایی که تنها عامل فرساینده در آن، همان برخوردهای آهستهی میکروشهابسنگیست. یک صفحهی مسی که با طلا محافظت شده باشد؛ شرایط دمایی و مغناطیسی ِ کاوشگرهای ویجر را برآورده خواهد کرد.
کارل ساگان مینویسد: «بالاخره تصمیم گرفتیم که از صفحهای با سرعت ۱۶. ۶ دور در دقیقه بهره بریم» که این، حدوداً نصف سرعتِ صفحات عادی با ۳۳. ۳ دور در دقیقه بود. «کمی از حجم اطلاعاتمان کاسته خواهد شد؛ اما معتقدیم که فقدان چندان جشمگیری نخواهد بود؛ تازه اگر گیرندگانِ [این پیام]، آنقدر هوشمند باشند که در همان برخورد اول، صفحه را شناسایی کنند».
گزینش محتویات این صفحه هم فرآیند سختی بود. حتی با سرعتِ اندکِ چرخش صفحه، حجم کافی برای ضبط ۹۰ دقیقه آهنگ و هزاران تصویر، باقی بود. درویان میگوید: «یادم میآید که دور میز آشپرخانه نشسته بودیم و این تصمیماتِ بزرگ را در رابطه با اینکه چه چیزی را ضبط کنیم و چه چیزی را نه؛ میگرفتیم. کار مهمی نمیکردیم، اما مسئولیت سنگین ساخت یک کشتی ِ نوح ِ معنوی با دوام صدها میلیونساله را بهوضوح حس میکردیم». ساگان و دیگر اعضای تیم؛ در کتابی تحت عنوان «زمزمههای زمین» این فرآیند تصمیمگیری را شرح دادهاند. اکثر مشکلاتشان، فکری بود؛ اینکه مثلاً چگونه بهشکلی تمامعیار، تنوع جغرافیایی، تاریخی و فرهنگی ِ موسیقی زمین را در مجموعهای ۹۰دقیقهای یا کمتر، گرد آورند. از میان موسیقی ِ غربی، سمفونی پنجم بتهوون و آهنگ «جانی گود»؛ ساختهی «چاک بری» انتخاب گردید و ساختههای «جفرسون استارشیپ» مورد پذیرش واقع نشد. برخی مشکلات این گزینش، مشکلات قانونی بود. مثلاً آهنگ «Here Comes the Sun» از گروه بیتلز، ضبط نشد؛ چراکه با وجود توافق آراءِ داوران برای ارسال این موسیقی به فضا، بیتلز حق نشر آهنگشان را به گروه، ندادند. دیگر مشکلات هم اداری بود. مثلاً در ضبط یکی از عباراتی که وضعیت بشر را در کنار دیگر نشانههای انسانی ِ موجود در صفحات طلایی ِ ویجرها نشان میدهد؛ ساگان از طی سلسلهمراتب گیجکنندهی کسب مجوز برای ملاقات با شماری از نمایندگان سازمان ملل، بهمنظور گفتن ِ تنها یک «Hello»؛ مینالد. نهایتاً هم این کار انجام نگردید و ساگان، از دپارتمان زبانهای خارجی ِ دانشگاه کرنل، که اساتید و دانشجویانش مشتاق به کمک کردن بودند؛ استمداد طلبید. در نتیجه، مجموعهای نمادین از سلام و احولپرسیهای زمینی گرد آمد که از زبان سومری، بهعنوان یکی از کهنترین زیانهای بشری شروع میشد و با جملهای از یک کودک پنجسالهی آمریکایی پایان مییافت، که میگفت: «از طرف همهی بچههای سیارهی زمین؛ سلام».
وقتیکه همهی کارها انجام پذیرفت؛ ویجرها، حامل ۱۱۸ تصویر؛ ۹۰ دقیقه موسیقی؛ ۵۵ سلام و تهنیت به ۵۵ زبان دنیا، و همچنین زبان نهنگها؛ مجموعهای صوتی از آواهای گوناگونِ زمینی، از صدای حوضچههای گِلفشان گرفته تا عوعو سگها و همچین غرش موشک «ساترن ۵» (قویترین ماشین ِ ساختهشده توسط بشر)؛ پیامی کوتاه و شاعرانه از طرف دبیرکل وقت سازمان ملل متحد و نهایتاً امواج مغزیِ زن جوانی که به عشق میاندیشید، به فضا فرستاده شد**.
از بین ِ همهی محتویات صفحه؛ شاید این امواج مغزیِ زن جوان باشد که بیشترین توجه فرازمینیها را به خودش معطوف سازد؛ چراکه بر شنوندههای زمینیاش، مؤثر واقع شده است. ولی چگونه میشود اندیشههای زنی را به عشق واداشت و امواج مغریاش را برای یک پیام ِ فضایی، ضبط نمود؟ این کار، وقتی شدنیست که این زن، خود، یکی از اعضای تیم باشد: آن درویان.
درویان میگوید: «خودم این ایده را پیشنهاد کردم که ما بایستی چیزی از امواج مغزیِ یک فرد را ضبط کنیم. میدانیم الگوی این امواج، معرف دگرگونیهایی در افکار است. کنجکاو بودم که آیا فناوریِ پیشرفتهای در چندصدمیلیون سال آینده بتواند عملاً افکار انسان را رمزگشایی کند؟» ساگان و دیگران نیز این ایده را پسندیدند و از درویان خواستند که داوطلب این کار شود. او در ادامه میگوید: «با دکتر «ژولیوس کورین» از مرکز پزشکی ِ دانشگاه نیویورک تماس گرفتم و با کمک «تیم فریس»، جلسهای یک ساعتی برای ابراز درونیترین احساساتم را رزرو کردم».
این جلسه، برای سوم ژوئن ۱۹۷۷ رزرو شد. درویان، دستنوشتهای را برای کنترل افکارش آماده کرده بود: «سفرنامهای ذهنی از جنس افکار و افرادی از پهنهی تاریخ که میخواستم خاطرشان جاودانی شود». با اینحال او، برای آنچه که دو روز پیشتر از این جلسه برایش اتفاق افتاد، آمادگی نداشت. او میگوید: «در اول ژوئن ۱۹۷۷، من و کارل تماس تلفنی ِ شگفتانگیزی داشتیم». آنها، بدون سابقهی آشنایی ِ قبلی و یا حتی تجربهی گفتگوهای عاشقانه، طی پروسهی سرسامآور تکمیل پیام ِ ویجر، به یکدیگر علاقهمند شده بودند. «ما تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم. این، یک لحظهی فاتحانه بود! لحظهای برای هردویمان. کشفی بود که از آن پس، از راههای بیشماری ابراز شد».
طنین آن لحظه، طی ضبط امواج مغزی، از ذهن وی میگذشت. ضمیر ِ آگاه او، شاید در فکر فرهنگ و فلسفه بود؛ اما ناخودآگاهش آکنده از رضایت یک عشق حقیقی بود. این یک ساعت، بهیاری روشهای الکترونیکی، بهشکلی مطلوب، در صدایی یکدقیقهای فشرده شد. صدایی شبیه انفجار چند ترقه. «احساسات من بهعنوان زنی ۲۷ساله، بهشکلی دیوانهوار آکنده از عشق بود و همهی آنها در آن صفحه ضبط شدهاند. این [لحظه] جاودانیست. این لحظه تا صدمیلیون سال دیگر هم همان حالتِ راستینش را حفظ خواهد کرد. برای من، ویجر نوعی لذت پرشور است که از وحشتِ مرگ، رهایم میکند».
اگر فرازمینیها، هرکدام از ویجرها را بیابند و محتویاتش را رمزگشایی کنند؛ در لحظهای کوتاه با دهها موسیقیدان، هنرمند، نهنگ، سگ، جیرجیرک، مهندس و کارگر، آشنا خواهند شد. اما تنها کسی که آنها شانس شناسایی ِ صادقانهاش را دارند؛ همان زن جوان است. گمان میرود که محتملترین کاشفان ویجرها، خودمان باشیم. نهایتاً تکنولوژی، شاید به بشر اجازه خواهد داد تا از ویجرها پیشی بجوید و این سفینههای دوردست را خود بیابد. در آنصورت؛ این فضاپیماها، صرفاً کپسولی کوچک از زمان از سال ۱۹۷۷ خواهند بود.
آرتور سی. کلارک (Arthur C. Clarke)؛ نویسندهی صاحبنام و فقید داستانهای علمی-تخیلی، چنین احتمالی را پیشتر متوجه شده بود و پیشنهاد داد که جملهای را به این صفحه بیفزایند: «لطفاً تنهایم بگذارید و بگذارید بهسوی ستارگان روم»… چراکه ویجر، قصهای برای گفتن دارد.
در همین زمینه:
زمین، یگانه زیستگاه مهربان کائنات
انتظار و گوش سپردن به آسمان
ما تنهاییم
۵۰۰۰ سال در جستجوی هوش فرازمینی
پانوشت:
*- پروفسور کارل ساگان، اخترشناس؛ اخترفیزیکیست و کیهانشناس برجستهی آمریکایی بود که بهواسطهی تهیه و انتشار برنامههای علمی ِ عامهپسند از شهرتی جهانی برخوردار شد. او بالغ بر ۶۰۰ مقالهی تخصصی و عامهپسند را منتشر کرد و در تهیهی بیش از ۲۰ کتابِ علمی، مستقیماً و یا غیرمستقیم فعالیت داشت. ساگان نویسندهی رمان علمی-تخیلی «تماس» (Contact) است که در سال ۱۹۹۷، فیلمی بر اساساش ساخته شد. او همچنین پیشنهاد تهیهی دورترین تصویر ِ تهیه شده از زمین موسوم به «لکهی پریدهرنگ آبی» (Pale blue dot) را با کمک کاوشگر ویجر-۱ از فاصلهی شش میلیارد کیلومتریِ زمین داد و کتابی بههمین نام را هم منتشر نمود. ساگان سرانجام در بیستم دسامبر ۱۹۹۶، پس از سالها تحمل سندرم میلودیسپلاستیک، بر اثر ذاتالریه در سن ۶۲ سالگی درگذشت.
**- در این صفحه همچنین پیام تنهیتی بهزبان فارسی، با قرائتی از بیت معروف سعدی که: «بنی آدم اعضای یک پیکرند / که در آفرینش ز یک گوهرند…»، ضبط شده است. برای دسترسی به تمامی ِ محتویات این صفحه رجوع کنید به وبسایت http: //goldenrecord. org
منبع: ناسا
توضیحات تصاویر:
۱- پروفسور کارل ساگان، در کنار همسرش؛ آن درویان
۲- پشت و روی صفحهی طلااندود کاوشگرهای ویجر / ناسا
۳- بخشی از امواج مغزی «آن درویان» که بر صفحهی ویجر ضبط گردیده.