کتاب «حقخواهی از ایران» مجموعهای از گفتگوها و مقالات درباره تلاشهای جنبش دگرباشان جنسی ایرانی برای مطرح شدن و بیان این موضوع است که حق زندگی مدنی دارند. کتاب با تشکرها و معرفی چهرههای حاضر در کتاب، شروع میشود و سپس بخش مقدمههای کتاب میآید: نگاههای دیگران به زندگی منِ متفاوت، در موضوع دگرباشان جنسی، جرمانگاری رابطه جنسی رضایتمندانه دو همجنس بالغ، همراهی با قوانین بینالمللی.
بعد از آن مصاحبههای مختلفی میآیند که رامتین شهرزاد با چهرههای جنبش دگرباشان جنسی ایران انجام داده است. در این بخش، حسین علیزاده از حقوق بشر، حقوق جنسی و آزادیهای اجتماعی و همچنین سازوکارهای حقوق بشر سازمان ملل متحد و موضوع دگرباشان جنسی ایران میگوید. فرید حائرینژاد صحبت از زبانی عاری از توهین و تبعیض نسبت به دگرباشان جنسی میکند. ساقی قهرمان از دگرباشان جنسی ایران؛ شهروندان آگاه به حقوق خود میگوید و هوداد طلوعی از دگرباشان جنسی و نجات از نابودی روح و روان، مهری جعفری از دگرباشان جنسی و پیچیدگی مسائل حقوقی، سوده راد از دوجنسگرایان ایرانی و حقوحقوق قانونی، رها بحرینی از فرد پناهنده و موضوع سرزمین مادری و درنهایت زینب پیغمبرزاده از دوجنسگرایان، جنبش زنان و جنبش دگرباشان جنسی ایران صحبت میکند.
سپس مقالههای کتاب میآیند: تفتیش جنسیتی، شنود و تجاوز به حریم خصوصی؛ نظامهای تأدیب و حذف، حضور مجازی همجنسگرایان در دنیای واقعیت؛ حملههای همجنسگرا ستیز مقامات حکومتی؛ تفتیش هویت جنسی و هراس دائم برای زندگی، بازداشت گروهی به اتهام همجنسگرایی در کرمانشاه؛ و درنهایت، همجنسخواهی بدون همجنسگرایی.
◄دریافت نسخه پیدیاف کتاب «حقخواهی از ایران» با این لینک
رامتین شهرزاد، وبلاگنویس، مترجم و روزنامهنگار همجنسگرای مقیم کاناداست. او از سال ۱۳۸۳ در زمینه مسائل دگرباشان جنسی کار میکند و بیشتر از هر چیزی بر ادبیات متمرکز است.
از او تا کنون سه دفتر شعر، از جمله «آخرین آنها»، «روز از شب گذشته بود»، «اسمی نداشت»، توسط نشر گیلگمیشان منتشر شده است. در کنار آن پنج جلد آثار نمایشی سارا کین، «امریکا و چند شعر دیگر» از آلن گینزبرگ و «خاکسترهای آبی» نوشته ژان-پل دئوا را هم در نشر گیلمیشان منتشر کرده است. شهرزاد هم در داخل ایران و بعد در ترکیه، سردبیر ۱۳ شماره مجله «چراغ» بوده و از سال ۱۳۹۴ شهرزاد بیشتر نوشتههایش را در صفحه دگرباش رادیو زمانه منتشر کرده است.
مقدمه نویسنده و گردآورنده
رامتین شهرزاد – یکی از وظایف سازمانهای دولتی و غیر دولتی داخل ایران، این است که بخشهای گوناگونی از فرهنگ و جامعه ایرانی را حذف کنند: اجازه ندهند تا بدانیم آدمها عاشق میشوند، با هم میآمیزند، همدیگر را میبوسند. از کودکیام، از خانواده و جامعه گرفته تا دولت، رسانهها و فرهنگ مبتنی بر سنت و عرف، تمام تلاش خودش را کرد تا مرا حذف کند: یک جوان همجنسگرای ایرانی را اجازه وجود ندهد.
در تمام این سالها هم من، در کنار دیگر دوستان جامعه دگرباشان جنسی ایران، تمام تلاش خودمان را کردیم که اهمیتی به این رفتار بقیه ندهیم، زندگی خودمان را داشته باشیم، عاشق بشویم، همدیگر را ببوسیم، با هم بیامیزیم و زندگی کنیم. ده سال بیشتر است که در موضوع زندگیمان، وجود داشتنمان، جامعه پنهان مانده خودمان نوشتم، ترجمه کردم، گزارش تهیه کردم. در سازمانهای مختلف ولی محدودی که داریم، سعی کردم در موضوع برابری، حقوق اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و همچنین حقوق بشر تمامی انسانها بگویم، به خصوص کسانی مثل خودم که با حذف نظاممند جامعه، مذهب، فرهنگ و عرف روبهرو هستند.
در گذر این یک دهه، خیلی چیزها فرق کرد: خانوادههای بیشتری متوجه شدند ما وجود داریم، به تدریج، اینجا و آنجا دوستی را میدیدی که دیگر آشکارا در بین دوست، خانواده و آشنا، ولی پنهان در دید همکارها، همکلاسیها و جامعه بزرگتر، زندگی خودش را میسازد. بعضیها هم مثل خودم، بر اثر تمام فشارهایی که بود از ایران گریختند. من یکی آمدم به ساحل غربی کانادا تا به قول مسعود بهنود، بتوانم بدون لکنت زبان کار کنم، بنویسم، ترجمه کنم.
هرگز زندگیام ایدهآل نبوده، الان هم نیست: ولی همیشه فردای بهتری در انتظارمان بوده است. به امید همین فردای بهتر است که کار کردن را رها نکردم، رها نمیکنم. من ولی میانگین جامعه دگرباشان جنسی ایران نیستم. من از یک خانواده طبقه متوسط آمدهام، دانشگاه رفتم، زبان انگلیسی از نوجوانی یاد گرفتم، امکانات مختلف از جمله رایانه و اینترنت از جوانی در اختیارم بوده، خانوادهام اجبارهای مرسوم، به خصوص در موضوع ازدواج را برایم نگذاشتند، گذاشتند زندگی خودم را داشته باشم، حتی قبول کردند اعتقادی به مذهب هم ندارم. هرچند هیچوقت نشد بگویم چه هویت و گرایش جنسیای دارم.
میانگین جامعه دگرباش ایرانی، از یک خانواده تحصیل نکرده است، خودش دانشگاه نرفته، شاید دیپلم هم نداشته باشد، زبان انگلیسی هم بلد نیست، دسترسی فرهنگی، اقتصادی و اجتماعیاش هم محدود است. فضا برای یاد گرفتن و یاد دادن هم چندان دستش نیست. شاید حتی نداند هویت جنسی چیست، گرایش جنسی چیست، شاید هرگز نفهمد همجنسگرا یعنی چی، دوجنسگرا یعنی چی، چه فرقی بین تراجنسی و میانجنسی هست.
در آیندهای نزدیک، جامعه قبول کند و دولت هم تسلیم این بشود که ما حق داریم تا بدانیم. مردم به تدریج و بیشتر از گذشته میدانند. اینترنت، من یکی را برای همیشه تغییر داد، کمک کرد تا خودم را بشناسم، دوستهای واقعی برای زندگیام پیدا کنم، عشق هفت سال گذشته زندگیام را بهم معرفی کرد، اجازه داد تا تصمیم بگیریم و همچنین اجازه داد تا فعالیت اجتماعی، روزنامهنگاری در کنار ترجمه و تدوین انجام بدهم.
امیدوارم یک روز فیلترینگ اینترنت در ایران پایان یابد و آدمها بتوانند هر صفحهای که میخواهند را بدون هیچ مشکلی ببینند. اینترنت میتواند دانشگاه و تحصیلی باشد که فرد دگرباش جنسی میانگین جامعه ایرانی هرگز بدان دسترسی نداشته است. اینترنت میتواند ایرانمان را تغییر بدهد، برابری، حقوق بشر، حقوق اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی به ما بیاموزد.
میدانم که راحت نیست تا جامعه قابل تحمل بشود، برای من، برای شما که این متن را میخوانی. میدانم که ساده نیست، ولی اعتقاد دارم که ممکن است و عملی خواهد شد، چون میخواهیم چنین بشود. چون آگاهی، حق ماست.
خودم مگر ساده همهچیز را قبول کردم؟ با من کاری کردند که در سالهای دبیرستان تا مرز کشتن خودم رفتم، ولی خودم را نکشتم و برگشتم و به این نتیجه رسیدم باید کار کرد. باید بجنگی تا تک به تک نگاهها تغییر کند، تا بتوانیم به همدیگر اجازه زیستن را در فضایی برابر بدهیم.
الان در این لحظه، بعد از انتشار «حقخواهی از ایران»، مهمترین نگرانیام این است که جامعه خیال کند بایستی به ما دگرباشان جنسی به شکل قربانی نگاه کند.
در حالی که ما هم مثل آدمهای جامعه، تحصیل کرده هستیم یا نیستیم، خوشگل هستیم یا زشت، قدبلند یا قدکوتاه، مثل هر آدم دیگری، خصوصیات خوب و بد خودمان را داریم. هیچکدام از اینها هم ما را به جایگاه قربانی نمیرساند و دلیلی نمیشود به ما حس ترحمی نشان داده شود.ما هم مثل هر آدم دیگری زندگی را طی میکنیم و ممکن است موفق شویم، ممکن است شکست بخوریم. ولی نمیشود بهخاطر هویت یا گرایش جنسی ما را قضاوت کرد – فقط میشود نگاه کرد و دید یک انسانی هستیم، چه کارهایی کردهایم، همین.