یکی از مسائل بحث‌برانگیز میان فعالان جنبش سبز، قانون اساسی جمهوری اسلامی است.

در ویرایش دوم منشور جنبش سبز به صراحت آمده است: «اجرای بدون تنازل تمامی اصول قانون اساسی و بویژه اصول ناظر بر حقوق ملت (فصل سوم)، هدف و خواست تجدیدناپذیر و حتمی جنبش است.»

از سوی دیگر بسیاری از صاحب‌نظران مواد قانون اساسی جمهوری اسلامی را متناقض می‌دانند. به عنوان نمونه اصل بیست و هفتم متضمن «آزادی تجمعات» شده، اما همین قانون به نیروهای انتظامی و امنیتی این امکان را داده است که به صلاحدید خود دست به سرکوب تجمعات بزنند؛ چیزی که در اکثر روزهای اعتراضی پس از دهمین انتخابات ریاست جمهوری گذشته گزارش شد.

پیرامون این موضوع با آرش بهمنی، روزنامه‌نگار و عضو سازمان ادوار تحکیم وحدت گفت‌وگو کرده‌‌ام و نخست از او پرسید‌ه‌ام: قانون اساسی جمهوری اسلامی از چه تناقض‌هایی رنج می‌برد؟

آرش بهمنی: قانون اساسی جمهوری اسلامی از‌‌ همان تناقضی رنج می‌برد که اسم جمهوری اسلامی رنج می‌برد و هرگز هم تعریف نشده است که این نوع جمهوری چه نوع جمهوری است و اسلامش چه نوع اسلامی خواهد بود.

کسانی که در روزهای اول و به‌خصوص در مجلس خبرگان به دنبال تدوین قانون اساسی جدید بودند، از یک طرف تمایل داشتند استدلالی که در زمان شاه وجود داشت در حکومت جدید وجود نداشته باشد و از طرف دیگر به دنبال این بودند که بحث‌های اسلامی را هم وارد قانون اساسی کنند. خیلی از کسانی که در‌‌ همان مجلس خبرگان بودند، به گواه مواضع و رفتارهایی که سال‌های بعد داشتند و از خودشان نشان دادند، اساسا به مسائلی چون دموکراسی، حکومت مردم و از این قبیل اعتقادی نداشتند. این باعث شد که در قانون اساسی جمهوری اسلامی بند‌ها و موادی را ببینیم که ناقض یکدیگر هستند. از یک طرف اجازه تجمعات داده می‌شود و از طرف دیگر اجازه سرکوب. از یک طرف درباره این بحث می‌کند که در بین اعضای مختلف ملت هیچگونه تفاوتی وجود ندارد و از طرف دیگر به عنوان مثال روسای جمهور یا نمایندگان مجلس به مسلمانان شیعه مذهب محدود می‌شود. این تناقض به دلیل آشفتگی فکری تدوین‌کنندگان و تصویب کنندگان اولیه این قوانین است.

با وجود چنین تناقض‌هایی رهبران جنبش سبز بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی تاکید دارند. حتی به تازگی علی مزروعی، سخنگوی جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در گفت‌وگو با وب‌سایت خبری روزآنلاین چنین عنوان کرد که جنبش سبز تمرکز خود را روی اجرای بدون تنازل قانون اساسی گذاشته است.

من تصور می‌کنم ما باید بین مواضعی که رهبران جنبش سبز، طور مشخص آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی، اتخاذ می‌کنند و صحبت‌هایی که بقیه دوستان انجام می‌دهند، تفاوت بگذاریم.

نکته دوم این‌که بحث آقای موسوی و آقای کروبی را هم باید از دو منظر ببینیم. آقای موسوی و کروبی به دنبال این نیستند که جمهوری اسلامی و کلیتی که در این ۳۲ سال گذشته وجود داشته را از بین ببرند. خودشان هم بار‌ها به صراحت این مسئله را اعلام کرده‌اند، اما هر دو بار‌ها بر این نکته تاکید کرده‌اند که شکل و محتوای حکومت آینده ایران را مردم باید تعیین کنند و به عنوان دو نفر صاحب رای فقط نظر خودشان را می‌دهند.


من فکر می‌کنم نباید عجیب باشد که از دوستانی که چنین مواضعی را مطرح می‌کنند، به‌خصوص دوستان اصلاح‌طلبی که در خارج از کشور هستند، چنین صحبت‌هایی را بشنویم. به این دلیل که در چهارچوبی غیر از این سیستم و چهارچوبی غیر از این قانون اساسی، بعید می‌دانم که این دوستان اصلاح‌طلب رای زیادی از مردم بگیرند. یعنی آنها در یک انتخابات آزاد در یک حکومت آزاد که از همه گرایش‌ها در آن حضور داشته باشند و همه گروه‌های سیاسی بتوانند خود را در معرض انتخاب مردم قرار دهند، نمی‌خواهم بگویم که هیچ منتخبی نخواهند داشت، اما به طور حتم دارای اکثریت خیلی قاطعی نخواهند بود. قاعدتاً وقتی منافع این افراد در همین چهارچوب و همین ساختار موجود جمهوری اسلامی باشد، فکر نمی‌کنم چیز عجیبی باشد که بخواهیم چنین صحبت‌هایی را از آنان بشنویم. ضمن این‌که باید تاسف خورد که بعضی از دوستان خودشان را در جایگاه سخنگوی جنبش سبز می‌دانند و از این جایگاه چنین صحبت‌هایی را مطرح می‌کنند. چون حداقل بنده به عنوان یک عضو خیلی کوچک در جنبش سبز چنین وکالتی را به آقای مزروعی و دوستان‌شان نداده‌ام که از جانب من خواسته‌ها و مطالباتم را مطرح کنند.

در منشور جنبش سبز و همچنین سخنان نزدیکان رهبران این جنبش بر متکثر بودن جنبش سبز تاکید شده، چنان که تمام طیف‌ها و جریان‌ها را در بر می‌گیرد. با این حال اصلاح‌طلبان گاهی مطرح می‌کنند که جنبش سبز یک جریان اصلاح‌طلب است.

من تصور می‌کنم بعضی از دوستان اصلاح‌طلب گویا در دوسال گذشته به خواب اصحاب کهف فرو رفته بودند و اساساً نمی‌دانند چه شده است. دوستان‌شان باید یک دوره فشرده برای آنان بگذارند و اتفاق‌هایی که در این دو سال افتاده را برای‌شان توضیح دهند. شکی نیست که جنبش سبز، جنبش متکثری است که اگر نگوییم همه گروه‌ها اما بسیاری از گروه‌ها و گرایش‌های سیاسی، اجتماعی، مذهبی و فرهنگی در آن حضور دارند؛ ولی اساسا به این معنا هم نیست که هرکسی از راه رسید مدعی این باشد که عضو جنبش سبز است. آقای احمدی‌نژاد هم در روز‌های بعد از انتخابات شال سبز به گردنش انداخته بود. آیا آقای احمدی‌نژاد هم عضو جنبش سبز محسوب می‌شود؟ بعضی از اصول‌گرایان بعد از انتخابات تشکیلاتی راه انداختند به نام جنبش سبز علوی. آیا آنها هم عضو جنبش سبز محسوب می‌شوند؟ خوب قاعدتاً اینطور نیست.

جنبش سبز البته یک جریان بسیار متکثر است، اما این جریان متکثر حداقل در یک نقطه باهم به توافق رسیده است و آن نقطه هم این است که سیستم جمهوری اسلامی نیاز به تغییرات ساختاری دارد. با توجه به بیانیه‌ها و مواضعی که آقای کروبی و آقای موسوی می‌گیرند، تصور می‌کنم این دونفر هم به همین نتیجه رسیده‌اند. یعنی اگر بخواهیم با توجه به مسائل امنیتی و فشار‌هایی که وجود دارد به بیانیه‌ها و موضعگیری‌های آقایان موسوی و کروبی دقت کنیم، وقتی آقای کروبی می‌گوید که این حکومت نه جمهوری است و نه اسلامی و می‌گوید روی ساواک را هم سفید کرده است یا آقای موسوی به صراحت می‌گوید قانون اساسی ما دچار مشکلاتی است و می‌تواند عوض شود یا باید عوض شود، این به این معنا است که این‌ها می‌دانند که این سیستم دیگر جوابگو نخواهد بود. نمی‌خواهم نگاه بدبینانه و توهم توطئه‌ای داشته باشم ولی من احساسم این است که دوستان اصلاح‌طلب با توجه به این‌که کم‌کم داریم به زمان انتخابات مجلس نهم هم نزدیک می‌شویم تصورشان این است که شاید بتوانند از آقای خامنه‌ای یک فرجه‌ای بگیرند و چندنفر از این دوستان وارد مجلس شوند. حتماً تصور می‌کنند که اینطوری قادر به ادامه اصلاحات خواهند بود که خوب اگر اینگونه فکر می‌کنند، بروند کارشان را انجام دهند و انشاالله موفق باشند.

بعد از تجمعات ۲۵ بهمن ۱۳۸۸شورای راه سبز امید تشکیل شد. شورایی که معلوم نیست چه کسانی عضو آن هستند. علی مزروعی، سخنگوی جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در گفت‌وگو با «روزآنلاین» و در حالی که حاضر به تایید یا تکذیب عضویت خود در این شورا نشد، چنین عنوان کرد که شورای راه سبز امید در داخل ایران تشکیل شده است و تنها یک سخنگو در خارج از ایران دارد و آن هم اردشیر امیرارجمند است. او افزود این شورا به نمایندگی از رهبران جنبش سبز تشکیل شده است. به عنوان پرسش پایانی می‌پرسم: برداشت شما از این اظهارات چیست؟

استدلال آقای مزروعی استدلالی درون نظامی است. به این معنا که طرفداران آقای خامنه‌ای هم معتقد هستند که او منصوب امام زمان است و امام زمان هم از طرف خدا منصوب شده است. پس هرکس خدا را قبول دارد باید آقای خامنه‌ای را هم قبول داشته باشد. این خنده‌دار‌ترین، ساده‌انگارانه‌ترین و ساده لوحانه‌ترین نوع از استدلال است که حالا یک شورای هماهنگی تشکیل شده و هرکس آقای موسوی و کروبی را قبول داشته باشد باید این شورای هماهنگی را هم قبول داشته باشد. اساسا این طور نیست. همانطور که عرض کردم بنده به شخصه بین آقای موسوی و کروبی و اطرافیان ایشان تفاوت زیادی قائل می‌شوم. اصلاً این دو نفر با اطرافیان خودشان قابل مقایسه نیستند.

نکته دوم این است که آقای موسوی و کروبی معصوم نیستند. آنها انسان‌هایی هستند مثل ما؛ قاعدتاً ممکن است کارهایی بکنند که اشتباه باشد یا بشود به آن‌ها انتقاد وارد کرد و انتقاد هم بار‌ها و بار‌ها به آن‌ها وارد شده است. چه بسا در بسیاری موارد این انتقاد‌ها را پذیرفته‌اند. من فکر می‌کنم بررسی عملکرد آقای موسوی و آقای کروبی درحدود دوسال گذشته نشان می‌دهد، در بسیاری موارد این انتقادات اثر خود را گذاشته و آنها مواضع خود را اصلاح کرده‌اند.

صحبت‌های آقای مزروعی را من به طور کلی در این چهارچوب تحلیل می‌کنم که آقای مزروعی و دوستان‌شان به دنبال این هستند که هژمونی اصلاح‌طلب‌ها بر جنبش سبز از دست نرود و بتوانند بار دیگر با همین هژمونی جنبش سبز را به مسیری بکشند که تمایل دارند. اگر به خاطر داشته باشید آقای مهاجرانی هم در روزهای اول جنبش سبز چنین صحبت‌هایی را مطرح کرد که از شانس بد آقای مهاجرانی، آقای موسوی وضعیت بهتری در آن زمان داشت و‌‌ همان موقع اعلام کرد که این مواضع جنبش سبز نیست. حالا آقای مزروعی این صحبت‌ها را مطرح می‌کند. متاسفانه آقایان موسوی و کروبی نیستند که بتوانند در این زمینه صحبت کنند. من تصورم این است که این دوستان می‌خواهند هژمونی اصلاح‌طلب‌ها را بر جنبش سبز تحمیل کنند و عجیب نیست. من هم اگر قرار باشد خودم را به هر شیوه‌ای به قدرت برسانم همین طور صحبت خواهم کرد.

ایمیل نویسنده: Farshad. wp@gmail. com