وجود اختلاف میان محمود احمدینژاد با شماری از اصولگرایان را امروز تقریباً همه نیروهای سیاسی تأیید میکنند؛اختلافاتی که در آغاز، تنها با اصولگرایان تندرو قابل مشاهده بود و اینک تقریباً همهی گروهها و چهرههای شاخص مدعی اصولگرایی را در بر میگیرد و البته تفاسیر مختلفی از آن وجود دارد.
در مورد میزان و نحوهی برخورد آیتالله علی خامنهای با آقای احمدینژاد تفاسیر گوناگونی وجود دارد. وضعیتی که روز یکشنبه، ۲۸ فروردین در پیوند با استعفای حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات و پذیرش آن از جانب آقای احمدینژاد و سپس ابطال آن از سوی رهبر حکومت اسلامی پیش آمد، دومین مورد از دخالت آشکار رهبری و موضعگیری در جهت خلاف اراده رئیسجمهور بود.
در مجموع فقط در طول این یک ماه که از سال ۹۰ میگذرد، محمود احمدینژاد در سه مورد کلان با اصولگرایان برخورد داشته و در واقع از آنان شکست خورده است. در دو مورد از این موارد، یعنی انتصاب رحیم مشایی و استعفای آقای مصلحی، به طور مستقیم در مقابل آیتالله خامنهای نیز قرار داشته است.
شکست دیگر او در مقابل مجموعهی اصولگرایان شکست، در زمینه برنامه بزرگ برگزاری جشن جهانی نوروز در سازمان ملل و تخت جمشید بود.
در گفتوگویی با دکتر علیرضا نامور حقیقی در کانادا، با تاکید بر اتفاقی که در وزارت اطلاعات افتاده است، به اختلافهای میان رئیسجمهور ایران و اصولگرایان پرداخته شده است
علیرضا نامور حقیقی: با توجه به روشهای آقای احمدینژاد در ارتباط با وزرا، برکناری آنها و زمینهچینیهای روانی برای استعفای آنها، او حتی در مورد کسانی که رابطه نزدیکی با رهبری و بیت رهبری داشتند، مانند آقایان اژهای، صفار هرندی، پورمحمدی و یا حتی لاریجانی که به استعفای ایشان از شورای امنیت ملی منجر شد، احساس کرد که اینبار هم میتواند این کار را تکرار کند.
اما با توجه به اینکه اینبار حوزه بازی آقای احمدینژاد مسئله اطلاعات و امنیت بود و اینکه سیستم کشش آن را نداشت که در کمتر از دو سال، دو وزیر اطلاعات عوض کند و با توجه به اینکه معمولاً وزرای اطلاعات، در مجموع مورد تأیید آیتالله خامنهای هستند، چنین وضعیتی نمیتوانست به عنوان یک کارت سفید، دوباره به او به عنوان رئیسجمهور داده شود.
در حقیقت، این اقدام آیتالله خامنهای سمبل هبوط تدریجی آقای احمدینژاد از قدرت است. او در فروردین سال ۸۸، در ملاقات با اصولگرایان که خواهان سهمخواهی از وی در انتخابات ریاست جمهوری بودند گفته بود: «من قلم کسی را که بخواهد از دیوارهای این کاخ وارد ریاست جمهوری بشود، خرد میکنم» و مدعی شده بود که نیازی به حمایت اصولگرایان ندارد و خودش به تنهایی، آرای مردم را کسب خواهد کرد.
این هبوط تدریجی با لغو مراسم نوروز کلیک خورد. مراسمی که میخواستند در نیویورک و تختجمشید برگزار کنند و در حقیقت، یک برنامه تبلیغاتی برای آقای مشایی در پمپاژ بحث مکتب ایرانی و ارتباط با ایرانیان مقیم خارج بهشمار میرفت. هر دوی این مراسم لغو شدند. اگر دقت کنیم، بهنظر میرسد قدرتی که آقای احمدینژاد با چک سفیدامضا در دوره اول ریاست جمهوری داشت، بهپایان رسیده است.
مرحله بعدی چیست؟
ایشان از آن بهشت قدرت رانده میشود، ولی بهتدریج و بدون اینکه اقدام حادی انجام بدهد. چنین اقدامی میتواند این مرحله را برای آقای احمدینژاد تشدید کند.
اگر بپذیریم که موقعیت جدیدی در تقابل میان محمود احمدینژاد و اصولگرایان پیش آمده، مماشاتی که تاکنون در مقابل او شده، چه معنایی داشته است؟ چرا اصولگرایان بعد از تجربه دوره اول، دوره دوم هم او را پذیرفتند و تا الان هم به ظاهر مماشات کردهاند؟
مسئله این است که آقای احمدینژاد سعی میکرد جناح اصولگرا را از «هیولای اصلاحطلبها» بترساند و بگوید که هر نوع برخورد با او و دولتش، خود اصولگرایان و رهبری را زیر علامت سئوال میبرد. چون ادعای اصولگرایان این بود که ایشان ۲۴ میلیون رأی آورده است.
آقای احمدینژاد با گرو گرفتن در این قضیه و با گروگان گرفتن نهادهای قدرت در مورد مسئله هدفمندی یارانهها که اگر این دولت تضعیف بشود یا شکست بخورد، شورشهای شهری رخ خواهد داد و علاوه بر آن، با جاخالی دادن تمام مسائل خشونتبار بعد از انتخابات به سمت رهبری و نهاد قوه قضاییه، سعی میکرد آنها را از این زاویه بترساند و خود را به عنوان تنها کارت بازی در دست نهادهای قدرت قرار بدهد.
چرا الان باید ترس اصولگرایان ریخته باشد؟
فشاری که از مسئله احیای اصلاحطلبها وجود داشت یا احتمال خیزش اصلاحطلبها به عنوان یک قدرت که بتواند تغییراتی ایجاد کند، کاهش پیدا کرده است. با افزایش قیمت نفت هم شانس موفقیت طرح هدفمندی یارانهها افزایش پیدا میکند. در چنین وضعیتی، دولت دیگر آنقدر قدرت ندارد.
نکته دوم هم جاخالیهایی است که آقای احمدینژاد و آقای مشایی بعد از انتخابات در مورد وضعیت دولت نسبت به نهادهای دیگر، چه در ارتباط با خشونتها و چه در ارتباط با نزاعهای سیستم داده بودند. آقای مشایی مدعی شده بود که نزاع بین رهبری و آقای رفسنجانی است و دولت دارد با زیرکی کارش را انجام میدهد؛ یعنی دارد جاخالی میدهد که بسیار مورد انتقاد واقع شده بود.
چنین تصویری باعث شد نهادهای قدرت حس کنند این نوع کارت سفید دادن به آقای احمدینژاد، نه تنها کمکی به حل مسائل نظام نمیکند، بلکه میتواند مسائل آن را تشدید کند.
روشی که آقای احمدینژاد در حوزه امنیتی، در زمینه تغییرات سریع در درون سیستم و بارگذاری نیروهای جدید یا نیروهای وابسته به آقای مشایی (با توجه به سابقه حضور ایشان در وزارتخانه)، بهکار برده از جمله عوامل برخورد امروز اصولگرایان است.
تاکید اصولگرایان بر این است که آقای مصلحی به علت دخالتهای آقای مشایی در مسئولیتهای ایشان استعفا کردهاند. اگر این ارزیابی درست است، این دخالتها در چه مواردی بوده و اصلاً چگونه آغاز شده است؟ چون آقای مصلحی هم بعد از آقای اژهای، منتخب آقای احمدینژاد بودند.
در دوره اول ریاست جمهوری آقای احمدینژاد، آقای اژهای به خاطر سوابقی که در قوه قضاییه، وزارت اطلاعات و سوابق حوزویای که داشت، بسیار از موضع بالا برخورد میکرد و آقای احمدینژاد توانایی نفوذ در وزارتخانه را نداشت.
در حوادث بعد از انتخابات هم با اینکه مسئله اعتراضات انتخاباتی متوجه آقای احمدینژاد و اصلاً شخص او بود، آقای احمدینژاد فرافکنی کرد و آن را متوجه اشتباهات وزارت اطلاعات در پیشبینی حوادث بعد از انتخابات کرد. او با روش خاصی که همیشه انجام میدهد، کاری کرد که آقای اژهای برکنار بشود. ایشان را عزل کرد و سعی کرد وزارتخانه را در جهت منافع خود و آقای مشایی پیش ببرد.
انتخاب آقای مصلحی از این بابت بود که آقای مصلحی پیش از انتخابات ۸۸ و زمانی که در اوقاف بود، از آقای احمدینژاد حمایتهای مادی و معنوی میکرد و فکر میکرد میتواند به راحتی با آقای احمدینژاد کار کند. آقای احمدینژاد قبل از انتخابات، قولهایی در این زمینه به آقای طائب داده بود.
ولی آقای مصلحی در عمل متوجه شد که اگر بخواهد به منویات آقایان احمدینژاد و مشایی گوش بدهد، آن موقع از رهبری فاصله خواهد گرفت. با توجه به اینکه ایشان خود را مخدوم رهبری میداند، یعنی میداند که باید منویات رهبری را در وزارتخانه اجرا کند، اوایل این اعمال نفوذ و موردچینی آقای مشایی را نادیده گرفت و سعی کرد آن را جدی نگیرد. ولی بهتدریج با توجه به نزدیک شدن انتخابات و تقاضاهایی که از ایشان میشد که باید این بار لبه حذف را متوجه اصولگرایان منتقد آقای احمدینژاد کند، دیگر وارد این بازی نشد.
در برخورد با اصلاحطلبان و حتی در نقد آقای رفسنجانی هم، آقای مصلحی سخنان لازم را گفت و برخورد انجام داد، اما در این قسمت دیگر حاضر نشد همراهی کند و در عین حال سعی کرد در مقابل نیروهایی که از سمت آقای مشایی، سر این قضیه، گماشته میشود، مقاومت کند.
این وضعیت باعث شد که کار گره بخورد و چون آقای مصلحی بهخوبی فهمیده بود که آقای احمدینژاد رفتنی است و رهبری ماندنی است، طبیعی بود که از جنبه محاسبهسنجی صنفی و همچنین از جنبه اعتقادی، به سمت رهبری برود.
در این موقعیت، بر اساس شناختی که از آقای احمدینژاد، عملکرد و سیاستهایش وجود دارد٬ شما فکر میکنید او چه روشی را پیش بگیرد؟
تجربه نشان داده است که در این نوع موارد، آقای احمدینژاد مدتی سکوت میکند، ولی بعد واکنشهایی یا در حوزههای دیگر و یا در همین حوزه نشان میدهد.
مثلاً ممکن است در کابینه با آقای مصلحی برخوردهای تندی کند، یا در حوزههای دیگر واکنشهایی نشان بدهد و برای جناحهای سیاسی مقابلش خط و نشان بکشد؛ آنهم به جز اینکه بتواند سهمخواهی لازم را در انتخابات مجلس بگیرد. سهمی هم که ایشان میخواهد، حداقل ۵۰درصد است، ولی بعید میدانم بازیها، آنطور که ایشان میخواهد پیش برود.
مضاف بر اینکه بخشی از این موارد هم بستگی به شانس و اقبال آقای احمدینژاد دارد. مثلاً فرض کنید بحران خاورمیانه شدت بگیرد و قیمتهای نفت بالا برود. یا در مورد بحرانهای ایران و مسئله هستهای، مشکلات بینالمللی جدی آغاز بشود که آن موقع مسئله دولت کمرنگ و فشار روی دولت کمتر بشود.
بدشانسی آقای احمدینژاد اما این است که این فاکتورها رخ ندهد و آن موقع اگر آقای احمدینژاد بخواهد روش گذشته خودش را پیش ببرد یا دچار این توهم بشود که آرای سال ۸۴ یا ۸۸ صرفاً متعلق به نظرات، دیدگاهها و کاراکتر خودش است و نهادهای قدرت هیچ نقشی در پیروزی ایشان نداشتهاند، چه در بسیج نیرو، چه در حمایت سیاسی و چه در فضاسازی افکار عمومی…
منظورتان جناحهای مختلف اصولگرا هم هست؟
بله؛ نهادهای قدرت و جناحهای مختلف اصولگرا. الان تصور آقای احمدینژاد این است که چه در انتخابات ۱384 و چه در انتخابات سال ۱۳۸۸، با شخصیت و با دیدگاههای خودش به قدرت رسیده و در حقیقت اصولگراها به آقای احمدینژاد احتیاج دارند. یعنی نظام محتاج آقای احمدینژاد است و احمدینژاد محتاج نظام نیست.
اگر دچار این توهم بشود و فاکتورهایی که برشمردم، به نفعش عمل نکند، ممکن است رهبری مانند گذشته بگوید ریاست جمهوری اختیارات خودش را دارد و مجلس هم اختیارات خودش را. مجلس اگر بخواهد میتواند استیضاح کند. آن موقع ممکن است مانع جدیای در مورد استیضاح بهکار نبرند. این مسئلهای است که آقای احمدینژاد با آن مواجه است.
حتی ممکن است قوه قضاییه با توجه به تخلفات زیادی که در مورد مسائل بودجه و غیره هست، آنها را در جهت عدم کفایت ریاست جمهوری علم کند.
فکر میکنید شخص محمود احمدینژاد چنین روندی را پیشبینی میکند و در مقابل آن چه اندیشهای دارد؟
آقای احمدینژاد برای اینکه با این مسئله روبهرو نشود، از الان شروع کرده به جمعآوری اسناد و مدارک در مورد رقبای خودش در مجلس، در قوه قضاییه و حتی افرادی که منتسب به رهبری هستند. آقای احمدینژاد و مشایی دارند این سندها را جمعآوری میکنند که اگر با آن وضعیت روبهرو شدند، جنگ اسناد را شروع کنند.
اسنادی در مورد مفاسد اقتصادی که آقای احمدینژاد همیشه وعده آن را میدادند؟
بله؛ در حقیقت پالیزدارهای دو و سه ممکن است ظهور پیدا کنند، به عنوان سیاستی که آقای احمدینژاد برای مقابله، پیش میبرد.
واقعا نظرات آقای نامور حقیقی مفید مختصر و منصفانه است
از ایشان بیشتر دعوت به عمل آورید
کاربر مهمان / 21 April 2011
اگر این نظریه و سایر نطرات صحت داشته باشند ، یک نتیجه گیری منطقی کنیم
−احمدی نژاد منتقد نظام .
−احمدی نژاد در نتیجه انتخابات تقلب کرد.
بنا بر نظریات منتشر شده احمدی نژاد یک فرد متخلف است که مخالف نظام است.
نتیجه = نظامی که افراد متخلف بر علیه آن باشند ، نظام سالمی است
کاربر مهمان / 23 April 2011