مایکل لهپیج – پیشفرض استقبالِ علمی از هر فرضیه (Hypothesize) یا نظریهای (Theory)، ارائهی پیشبینیهایی توسط آن فرضیه/نظریه است که بتوانند اشتباه هم از آب دربیایند. به دیگر کلام، امکان تکذیبشان نیز از ابتدا بایستی فراهم آمده باشد. هرچند عدهای مدعیاند که این گفته دربارهی نظریهی «فرگشت» (Evolution)، صدق نمیکند؛ اما دلیل چنین ادعایی در این نکته نهفته که ما پروای تصور تنوع سرسامآور سازوکارهای حیاتی، در نبود عاملی چون فرگشت را نداریم. «جان بوردن هلدین» (John Burdon Haldane)؛ زیستشناس بریتانیایی؛ در پاسخ به این سؤال که «چهچیزی فرگشت را نقض میکند؟»؛ خشمگینانه میگفت: «فسیل خرگوشهای مربوط به عهد پرکامبریَن!». منظور وی البته این بود که پیشرفتِ مشاهدهگشته از ردپای حیاتِ باقیمانده در میلیونها فسیلی که از سرتاسر زمین جمع آمدهاند؛ عیناً همان چیزیست که فرگشت از پیش گفته بود.
مثلاً تکسلولیها، پیش از چندسلولیها ظهور یافتند. ماهیانِ بیآرواره هم پیش از آبزیانِ آروارهدار آمدند و آبزیانِ شُشدار؛ مقدّم بر دوزیستان بودهاند. دوزیستان، خود اسبق ِ بر خزندگان بودهاند و خزندهها هم بهنوعی، پیش از پستانداران و پرندهها ظاهر شده؛ و بوزینهها هم پیش از آدمی بودهاند. هرآنچه برای نقض نظریهی فرگشت نیاز است؛ ارائهی یک یا دو استثناء در این روندِ مسلّم تاریخیست.
شکی نیست اگر فسیل اجداد دوزیستانِ امروزی، قدیمیتر از اجداد ماهیان میبود؛ این نشان میداد که دوزیستان، از ماهی فرگشت نیافتهاند. چنین استثنائی که بتواند این گفته را ثابت کند هرگز تاکنون پیدا نشده است. البته دعاویِ انگشتشماری در اینباره ارائه گردیده؛ ولی غالبِ مخالفین ِ فرگشت هم حتی به بیاساسی ِ این گفتهها معترف شدهاند.
خرگوش ِ پَرداری هم اگر پیدا شود، فرگشت نقض خواهد شد. حیواناتی مثل جوجهتیغی هم البته وجود دارند که مجهز به اجزایی مختلط از طیف اندام پستانداران و خزندگان هستند؛ و فسیلهایی هم پیدا شده که نشان از وجود موجوداتی بینابین ِ یک پرنده و خزنده میدهند (همانند آرکئوپتریکس دنداندار – ر.ک. «قدیمیترین دایناسور پردار تاریخ، کشف شد»). اما هیچ حیوانی مجهز به اندامی مرکب از سلسلهی پرندگان و پستانداران، وجود ندارد. این، درست همان چیزیست که در صورت فرگشتیافتن ِ پرندگان و پستانداران از دو طیف مستقل از خزندگان، رخ میداد. هیچ دلیلی داعی بر اینکه یک وجود متشخص ٍ خارجی چنین خصائصی را در همآمیزد و مثلاً پستانداران پَردار؛ یا ریههای کارآمدِ مشابه با پرندگان و شترمرغ خزپوش و پستانداری را تولید کند، وجود ندارد.
از این گذشته، اگر تمامی ِ موجودات از برای بازی در نقش ِ از پیشتعیینشدهای بهوجود آمده بودند؛ آنگاه آنها دیگر قادر به فرگشت یافتن نمیبودند. حالآنکه بررسیهای متعددی نشان از فرگشت همگی ِ موجودات و سازگاریپذیریشان در قبال تغییر اوضاع ِ محیطی دادهاند؛ البته مشروط براینکه چنین تغییراتی آنقدرها مخرب و ناگهانی (همانند سقوط مرگبار یک شهابسنگ) ظاهر نشوند. جفتگیریِ گیاهان و جانوران، یا گزینش مصنوعی؛ گسترهای وسیع از موجودات، از قبیل تبدیل ِ برخی گرگها به «شیهواهوا»ها (chihuahuas – کوچکترین نژاد سگ) و «گریت دین» (Great Dane – از انواع سگهای درشتاندام نگهبان) را طی تنها چندینهزار سال ایجاد کرده است. پژوهشگران، در آزمایشگاه موفق به تولید باکتریها، گیاهان و حیواناتی با هر ویژگی ِ تازهای شدهاند. آنها حتی گونههای کاملاً نوین ِ حیاتی تولید کردهاند!
در حیات وحش هم موارد بیشماری از فرگشتِ فعال، بهچشم میخورد. ویروسها و باکتریهای متعددی در بازهی عمر تنها یک انسان دچار دگرگونی میشوند؛ از ویروس HIV گرفته که با طبیعتِ آدمی سازگاری یافته تا ویروس H5N1 (آنفلوآنزای مرغی). چندینگونه ماهی، بهلطف گزینش ِ تحمیلی ِ ناشی از صید آبزیان بزرگتر، در حال کوچکتر شدناند. علفهای هرزی نظیر Crepis sancta؛ بهدنبال تغییر بذرشان، در حال سازگاری با محیط شهریاند.
اگر زمین بسیار جوان بود هم این، مشکلی برای نظریهی فرگشت محسوب میشد؛ چراکه فرگشت از مسیر انتخاب طبیعی، مستلزم اجرا در بازههای وسیع زمانی؛ یا «زمان ژرف» (Deep time)، بهتعبیر داروین، میباشد. برخی در سدهی نوزدهم، بهدنبال ادعای فیزیکدان انگلیسی؛ «لرد کلوین» مبنی براینکه عمر زمین تنها ۳۰ هزار سال است، بر این شدند که نظریهی فرگشت اساساً نادرست است. برآورد کلوین، بارها کمتر از برآورد ۳۰۰ میلیونسالهی داروین بود که بر اساس ِ زمان کافی برای وقوع فرسایش؛ در منطقهی سنگلاخیای موسوم به Weald در انگلستان صورت پذیرفته بود. هرچند هر دو در برآوردشان اشتباه کردند؛ اما چندین مدرک از قبیل ایزوتوپهای عنصر سرب، امروزه نشان از این دادهاند که زمین، از برآورد داروین هم حتی بارها پیرتر است: در حدود چهار میلیارد سال!
داروین همچنین مدعی بود که تمامی ِ موجوداتِ زنده، از جد مشترکی پدید آمدهاند. این گفته که اساساً برپایهی بررسیهای کالبدشناختی ِ داروین استوار بود؛ امروزه توسط ترتیبگذاریِ ژنتیکی به اثبات رسیده است. تمامی ِ حیاتِ موجود بر روی زمین، اساساً از آبشخور مشترکی سیراب میشوند: جانداران، دادههای حیاتی را با رمزهای مشابهی ذخیره و تفسیر میکنند و تنها اختلافات انگشتشماری را در ارگانیسمهای آغازی میتوان مشاهده کرد. بخشهای هنگفتی از این دادهها مشابهاند و تنها مابین جاندارانی که علیالظاهر اختلافات چشمگیری میان خود دارند، تفاوت میکنند. مثلاً برخی ژنهای کلیدیِ مربوط به رشد در مگس را میتوان با ژنهای مشابه یک موش عوض کرد و هیچ تغییر ظاهریای را هم در این دو جاندار مشاهده نکرد.
حیات، پیرو طرحی منسجم است؛ هرچند حتی جاندارانی که شبیه همدیگرند هم اختلافات درونی ِ فراوانی را به نمایش میگذارند؛ درست مثل نمایشگرهای LCD، که کارکرد کاملاً متفاوتی با نمایشگرهای پلاسما دارند. طراحان انسانی، امروزه گسترهای متنوع از جانداران جدید را طرح زدهاند که زیربنای مولکولیشان کاملاً از جانداران موجود در طبیعت متفاوت است. برخی مدعیاند که برای یک «طراح»، راحتتر است تا کلیهی دگرگونیهای موجود در گونههای حیات وحش را بر اساس زمینهای مشترک و یکسان پدید آورَد؛ اما آیا این ادعا را تنها نمیتوان به «طراح»ی با منابع اولیه یا پیشفرضهای محدود نسبت داد؟ یک طراح مقتدر بایستی بتواند تمامی ِ گونهها را منحصربفرد و مستقل از هم ایجاد کند.
منبع: NewScientist
در همین زمینه:
۹ – بقای سازگارترین گونه، دقیقاً به چه معناست؟
۸- همهچیز به داروین ختم میشود؟
۷- فرگشت اساساً تصادفیست؟
۶- فرگشت آیا تا ابد به پیش خواهد رفت؟
۵- فرگشت، خودکشی هم میکند
۴ – آیا فرگشت، صرفاً گونههایی که بیشترین تطابق با محیط را دارند ایجاد میکند؟
۳- آیا انتخاب طبیعی، موجب رشد پیچیدگی میشود؟
۲- آیا انتخاب طبیعی، تنها مسیر پیش روی فرگشت است؟
۱- آیا همهچیز، همان سازگاریست؟
توضیح تصویر:
یک انسانشناس، در حال کار بر روی مدلی از جمجمهی یک استرالوپیتکوس / عکس از Karen Huntt
دوست گرامي آقاي سنايي
“فرگشت” بحثي ست كه من به آن بسيار علاقه مند هستم و فكر مي كنم اكثر مقالاتي كه در اين سلسله مقاله در زمانه منتشر شده را خوانده ام اماخيلي راحت بگويم: تا كنون هيچ نفهميدم كه چه مي گوييد و سر و ته جملاتي كه به كار مي بريد دقيقا چيست.
يقينا كم سوادي و كم داني خود من در اين بين عامل اصلي كژ فهمي و پيچيده بودن موضوع برايم بوده اما در كنار اين، گمان مي كنم ترجمه اي كه صورت گرفته و شيوه ي نگارش نيز مزيد بر علت شده تا من هرچه اين سلسله مقالات را بيشتر مي خوانم كمتر بفهممشان.
با تشكر و البته عرض پوزش بابت جسارتي كه كردم
خشايار
خشايار / 14 April 2011
ممنون . خیلی آموزنده و جالب.
دانشجو / 15 April 2011
امروزه کمتر می شنویم که دانشندان از «قطعی» بودن چیزی حرف بزنند. نوشته شما هنوز بوی پوزیتیویسم قرن 19 را می دهد.
بهمن / 16 April 2011
دوست گرامی؛ جناب خشایار،
از ابراز نظرتان در رابطه با این سلسلهمقالات، سپاسگزارم. هرچندکه بهتر میبود از بین متن مقالات، اشارهی جزئیتری به کاستیهای ترجمه میکردید؛ اما بیتردید تجربهی بنده در این زمینه هم به حد کمالِ مطلوب تمام خوانندگان نیست (کمااینکه خوانندگانی هم این مجموعهمقالات را تحسین کردهاند). البته دایرهی کژفهمیهای مرتبطِ با این مبحث از بابت ارتباط بیواسطهاش با موجودیت انسان و بهتبعاش احساس نیاز هر شخص کنجکاوی به بیان هرچه روانترِ مفاد نظریهی فرگشت؛ خود آنقدَر گسترده هست که در برداشتهای متقابل خوانندگانِ این مقالات زنجیرهای (که سعی در بیان هرچه حقیقیتر مطالب دارد) هم اثرگذار باشد. من همیشه به ذکر نکاتی از جانب خوانندگان که به اصلاح ترجمههایم بیانجامد، احترام گذارده؛ و میگذارم و بههمینواسطه بهتر بود اگر این نکات را گامبهگام و همپا با پیشرفت مقالات، گوشزد میکردید. بههر ترتیب، مجدداً از تذکرتان سپاسگزارم و تلاشم را برای ارائهی هرچه بهتر ترجمههای آتی خواهم کرد.
احسان سنایی / 16 April 2011
خشایار درست میگه…
من اگه جای شما بودم متن بالا رو مثلا اینطوری مینوشتم…
“از نظری که دادید ممنونم. هرچند بهتر بود از بین مقالات به طور جزئی تری ایرادات را مطرح میکردید، ولی تجربه من هم انقدر در این زمینه (فرگشت) زیاد نیست. حتی عده ای این متن را تحسین کرده اند”
دوست عزیز، ساده نویسی به معنی ضایع کردن ارزش یک اثر علمی نیست… به قول انیشتن شما وقتی میتوانید یک نظریه علمی رو فهمیده باشید که بتونید اون رو به مادر بزرگ بیسوادتون (مثلا) هم توضیح بدید…
اولین قدم در راه نشر علمف ساده نویسیه…
با تشکر
بهمن / 17 April 2011
به نظرم یه چیزای اینقدر قطعیه که دیگه ربطی به پوزیتیوزم قرن نوزدهی نداره. مثل جاذبه زمین یه تکتونیک قاره ای. من منتظرم تا کل مقاله ترجمه بسه بعد همهشو بخونم اینجوری جون به سر می شم!!!!
حامد / 17 April 2011
اخیرا به طور اتفاقی با کارها ونظرات ریچارد داوکینز اشنا شدم که به موضوع فرگشت یا تکامل انسان وموجودات پرداخته است . موضوع برایم بسیار بدیع وجذاب بود .از اقای سنایی هم بابت زحماتی که بابت اشنا کردن خوانندگان سایت با مطالب
جالب علمی می کشند متشکرم .طبیعی است که نباید انتظار ساده نویسی وبرداشت ازاد را در امر ترجمه مقالات علمی داشت که مترجم انجا امانتدار است اما شاید بتوان در قالبی دیگر با زبانی ساده تر سخن گفت .
امیر / 17 April 2011
برخی ادعا می کنند چون آزمایشگاه نپیوسته ثابت کنه
مثلا ویروس بشه سلول این نشان دهنده نقص فرگشت است
لطفا جواب دهید
möhsün / 25 September 2015