شهرنوش پارسیپور – مدتی پیش، درست به خاطر نمیآورم یک سال پیش یا بیشتر به دعوت بخش ایرانشناسی دانشگاه اوساکا به ژاپن رفتم. در آغاز یکی از استادان ایرانی مقیم ژاپن با من تماس گرفت و بعد خانم دکتر یوکو فوجی موتوای میلی فرستاد. این مقدمه آشنائی بود، تا بعد در خود ژاپن با چشمان خودم ببینم که آنها یک ملت متفاوت هستند. خانم فوجی موتو پارسی را بسیار خوب گپ میزند، آنقدر که شگفت انگیز است. اما شگفتی در این حد ایستا نیست. در جلسهای که بخشی از ایرانشناسان ژاپن حضور داشتند متوجه شدم که ژاپنی تنها زمانی کاری را به انجام میرساند که بتواند خوب انجام دهد. آنان همه با آنچنان روانی و روشنی پارسی گپ میزدند که انسان پارسی زبان را خوش میآمد. افتخار دارم بگویم که یک حالت دوستی میان من و خانم فوجی موتو پا گرفت.
میدانید که خوراکهای ژاپنی بسیار ظریف و شسته و رفته هستند. ما ایرانیها هم عادت داریم به آشپزی خود افتخار کنیم. از آنجائی که خانم فوجی موتو مدتها در شهر شیراز زندگی کرده بود یک روز از او پرسیدم از میان خوراکهای ایرانی از کدام بدش میآید. ایشان هم بلادرنگ گفت: پیاز خام! بیاختیار خندیدم. این واقعیتی ست که پیاز خام هم پیاله برخی از خوراکهای ایرانی به ویژه چلوکباب است. از پس از این جمله بود که متوجه شدم میهماندارم را بیشتر از حد میهمانداری دوست دارم. البته من همیشه مستعد هستم که با همه دوست بشوم، اما این بار به راستی احساس دوستی کردم. چای سبز شگفت انگیزی که باخانم فوجی موتو در کافهای نوشیدیم، و تئاتر کابوکی که با یکدیگر رفتیم، همه اینها به خاطرات بسیار خوش برای من تبدیل شده است. و دست آخر نیز او گل سینهای به من داد که بسیار زیبا بود و به گفته خودش از مادرش برای او باقی مانده بود. هنوز کارت یادگاری را که او برای من در آغاز سال ببر فرستاد روی قفسه کتابخانه قرار دارد. ژاپن جائی بود که من میتوانستم با خیال راحت از سالهای دوازده گانه چینی حرف بزنم بیآن که متهم به خرافاتی بودن بشوم.
و بعد تماشای مردم که همانند انبوه مورچگان در قطارها سوار میشدند و انبوه مردمی که معلوم بود روزانه بیشتر از هشت ساعت کار میکنند. مهربانی صاحب میهمانخانه، که بیآنکه انگلیسی بداند با استفاده از زبان اشاره به من کمک کرد تا اینترنتم را راه بیندازم. حضور زری طاهری در ژاپن و حالت بسیار راحتی که ایرانیهای مقیم ژاپن در میان این مردم حس میکنند. همه اینها خاطرات بسیار خوشی بود. اکنون مدتها بود که از خانم فوجی موتو خبری نداشتم، و با خودم فکر میکردم که چه بسا او از دست من به دلیلی رنجیده خاطر است. حالا عید تت بود و سال نو خرگوش آغاز میشد. یکای میل کوتاه زدم و سال نو را تبریک گفتم. خانم فوجی موتو بیدرنگ تماس گرفت و گفت که مشغول پیاده کردن نوار سخنرانی من روی کاغذ بوده است. از من میخواست که نگاهی به این انبوه نوشتهها بکنم، و من به قول معروفای والله آوردم. این خانم ژاپنی نشسته بود و افاضات حقیر را که در دو ساعت انجام گرفته بود، واژه به واژه روی کاغذ آورده بود. یک جلسه پرسش و پاسخ هم بود که ایشان همه را از نوار پیاده کرده بود. به راستی شرمنده شدم و در عین حال احساس غرور میکردم. البته موضوعی که در ژاپن درباره آن گپ زده بودم بزودی در رادیو زمانه با اندکی تفاوت به چهره برنامه رادیویی عرضه خواهد شد. اما واقعیتی ست که خانم فوجی موتو به معنای حقیقی کلمه زحمت کشیده بود. یک کار بسیار ژاپنی انجام داده بود که اجر چندانی هم ندارد. این نوشتهها بناست در پخش بسیار محدودی به چاپ برسد.
هنوز عرق شرمندگی من خشک نشده بود که زلزله ژاپن رخ داد. از طریق اینترنت بودکه آن فیلمهای ترسناک را دیدم. گفته میشود شدت زلزله به حدی بوده که روی سرعت زمین تاثیر گذاشته. روشن است که هنگامی که دوستی در میان مردمی دارید بیشتر نگران میشوید. فقط دو کلمه نوشتم: خوب هستید؟ پاسخ مفصلتر بود. خانم فوجی موتو ساکن بخش غربی جزایر است و این بخش شرقی ست که اینهمه به شدت آسیب دیده است. اما او به شدت نگران کشورش هست. حالا دیگر از او خبر ندارم و قصد هم ندارم با نوشتنای میل وقت عزیزش را بگیرم. بدون شک او هم همانند همه ژاپنیها بسیج شده است تا کاری انجام دهد، و من ماندهام چه کاری برای ژاپن انجام دهم. کمپانی سازنده سواری من نیسان است.ای میلی دریافت کردم که از صاحبان نیسان خواسته بود به ژاپن کمک کنند. مبلغی کوچک فرستادم و در دریای فکر فرو رفتم.
چقدر بد است که آدم دانش فیزیکی و ریاضی نداشته باشد، که من ندارم. چقدر هم بد است که آدم خرافاتی باشد، که من هستم. اما فکری نیمه خرافی و شبه علمی به مغزم آمده که در زیر مینویسم. امیدوارم نخندید به من. آن فکر این است که آیا یکی از دلایل شدت زلزله ژاپن «انگیختگی خاک و شن و سنگ» است؟ البته نمیدانم چنین اصطلاحی وجود دارد یا نه. اما من براساس خرافاتولوژی دچار این پندار شدهام که خاک و سنگ و شن هم میتوانند انگیخته شوند. در یکی از کابوس هائی که در دوران بیماریهایم داشتهام میدیدم که یک تمدن عظیمی در متجاوز از بیست هزار سال پیش در روی زمین وجود داشته است که به دلیل «انگیختگی خاک» به نابودی کشانده شده است و همه چیز به هوا رفته. بیائید باهم این خرافات را بررسی کنیم.
ما میدانیم که خاک هم همانند هر پدیدهای زنده است و از مولکولهای تپنده و متحرک ساخته شده است. درست به همین علت گل و میوه به بار مینشیند. سنگ هم میدانیم که از نظر علمی ثابت شده است که حرکت دارد و سلول سازی میکند. اکنون ما بیدریغ از الکتریسیته استفاده میکنیم تلفن و رادیو و تلویزیون و اینترنت به راه است. و دامنه امواجی که ما را احاطه کرده است به شدت گسترش یافته. همه ما به این دلیل انگیخته هستیم. مثلا الان ساعت چهار بامداد است، اما من به مدد الکتریسیته بیدار هستم و دارم برای شما مینویسم که همین فردا آن را ضبط کنم و از طریق اینترنت برای رادیو زمانه بفدرستم. من دائم انگیخته هستم. شدت این انگیختگی به حدی ست که نه انقلاب مصر و لیبی را از تلویزیون دیدم و نه حتی زلزله ژاپن را. میترسم مهار رفتاریام را از دست بدهم. حالا آیا ذرات خاک هم که دائم دارند با این امواج بمباران میشوند انگیخته هستند؟ مثلا آیا شتاب رشد سلولی سنگ، به دلیل انگیختگی ناشی از برخورد امواج الکتریسیته به آن بیشتر شده است؟ هم اکنون یک مقاله اینترنتی خواندم که سرعت زمین به اندازه یک در میلیونیوم ثانیه بیشتر شده است. خودتان فکرش را بکنید که این چقدر تحول کوچکی ست، اما از قرار برای دانشمندان بسیار مهم است. حالا آیا ممکن است که ذرات خاک، مثلا در همین نسبت یک میلیونیوم ثانیه شتاب رشد یا حرکت بیشتری پیدا کرده باشند؟ اگر این خرافات سر سوزنی جای بررسی داشته باشد آیا میتوان محاسبه کرد که مجموعه سنگها و خاکها با هم چقدر تحرک بیشتری پیدا کردهاند؟ و آیا میتوانند در ایجاد زلزلههای شدید موثر باشند؟
حالا آیا آخر زمان همین است؟ یعنی مقطعی که خاک بسیار انگیخته میشود و دارای نوعی هشیاری «فراخاکی» یا مثلا «ابرخاکی» میشود؟ مثلا خاک جسد یک مرده خاک شده در تحرک ممکن است دوباره و به زحمت یک شکل قابل تامل و قابل بررسی پیدا کند. چون این خاک «انگیخته» شده و گذشته خود را بازسازی میکند.
اگر دوست دارید این بحث خرافی را ادامه بدهیم بنویسید و نظر بدهید. یادتان باشد که من دانشمند نیستم و رسماً اعتراف میکنم که خرافاتی هستم.
شما خرافاتي نیستيد بلکه درباره هر چيز انديشه مي کنيد. به نظر من سوالات ی که شما از خود می کنيد شنونده و خواننده را به فکر فرو مي برد و این, به تفکر کشاندن خواننده يا شنونده يک جور هنرمندي است. می توان گفت مشابه آن حسي است که بعد از بیرون آمدن از سالن سینما يا سالن نمایش و بدنبال دیدن يک نمايش خاص و قابل تامل برای بیننده حادث می شود که البته جاي تشکر از خالق اثر را دارد.من از همين حالا دارم به عبارت “انگیختگي خاک” فکر می کنم و بي اختيار اين سوال به ذهنم متبادر گرديد که حقيقت اين باور که انسان از خاک است و به خاک باز می گردد , در کدام باور بزرگتر نهان شده است ؟
کاربر marjan / 01 May 2011
اه مدتی ایران بودم ونتونستم برنامه های شما را بشنوم.دلم برای صدای شما تنگ شده بود.زنده باشید.
کاربر مهمان / 13 May 2011