مارک لبوسیر − پارسال، تری جونز، کشیش جنجالی امریکایی، تهدید کرد که میخواهد قرآن را بسوزاند و توجه رسانهها به او جلب شد. وقتی ۲۰ مارس ۲۰۱۱ به همراه برخی از یارانش در مراسمی نسخهای از قرآن را سوزاند، هیچ نقطهای از جهان به این رخداد واکنشی نشان نداد مگر در افغانستان و پاکستان که مخالفت شدیدی نشان دادند. قرآنسوزی، در افغانستان منجر به شورش شد و هفت کارگر سازمان ملل کشته شدند (که هیچ کدامشان امریکایی نبودند).
یکی از ابعاد این مسئله میتواند این باشد که شورشیان میخواستند افرادی را بکشند که هیچ ارتباطی با قرآنسوزی نداشتند. و همچنین برایشان بسیار دشوار بود که بتوانند این عمل خود را مبتنی بر عدالت و قصاص نشان دهند. صرفنظر از اینکه آیا جرمِ «سوزاندن قرآن» قتل چندین نفر را توجیه میکند یا نه، عدالت حکم میکرد که انتقام از کسی صورت گیرد که درگیر قرآنسوزی بوده و نه کسانی که هیچ ارتباطی با این مساله نداشتند.
اما قصد من پرداختن به و قضاوتکردن در خصوص عمل آن افغانها نیست، میخواهم واکنش آمریکاییها به این کشتارها را بررسی کنم.
ریچارد دوربین، سناتور دمکرات، میگوید که حق آزادی بیان نیاز به اصلاح دارد و آمریکاییها باید بهطور مسئولانهای از این حق استفاده کنند.
نظر او به ظاهر معقول میآید. خود قانون اساسی هم همین مساله را مطرح میکند؛ زمانی میشود از حق آزادی بیان استفاده کرد که هیچ پیآمد یا نتیجهی منفیای نداشته باشد.
بنابراین هر حرف و سخنی از آزادی برخوردار نیست یا نباید آزاد باشد. مثلا، مردم حق (قانونی یا اخلاقی) ندارند که وقتی آتشی وجود ندارد، وسط جمعیت داد بزنند «آتش». چرا که این حرف میتواند موجب آسیبهای مستقیم به مردم شود.
اگر کسی بداند که افراد دیگر را میتواند با گفتن یکسری حرفها یا رفتارها جری و تحریک کند، نباید آن حرفها را بزند یا آن رفتارها را انجام دهد. در این مورد، آزادی بیان، گروگانِ کسی است که وقتی چیزی را دوست ندارد، میخواهد با خشونت و کشتار به آن جواب دهد.
در مورد قرآنسوزی، سخنِ تری جونز هم منجر به آن شد که برخی از افغانها حمله کنند و چند نفر را بکشند. چون عمل جونز منجر به آن شده است که دیگران آسیب ببینند، پس حق چنین کاری را نداشته و عملاش از نظر اخلاقی هم پذیرفتنی نیست.
جواب ساده و روشنی که به این استدلال میتوان داشت این است که بین مثال آتش و مراسم قرآنسوزی تفاوت فاحشی وجود دارد. در مورد اولی، کسی فریاد زده «آتش» و مردم را فریب داده است (چون آتشی وجود نداشته). مردم هم از ترس جانشان دویدهاند و احتمالا چند نفری در این حین به زمین خوردهاند و آسیب دیدهاند. یعنی ارتباط مستقیمی بین فریادزدن «آتش» و آسیبهایی که مردم دیدهاند وجود دارد.
در مورد قرآنسوزی اما ارتباط آن با کشتار چند نفر در افغانستان، غیرمستقیم است. کتاب سوزانده شد، مردم فهمیدند، خشمگین شدند، شورش کردند، دنبال امریکاییها گشتند که بکشند، هیچ آمریکاییای پیدا نکردند، بنابراین به کارمندان سازمان ملل حمله کردند و آنها را کشتند. در این سناریو، تری جونز از نظر اخلاقی و قانونی مجرم نیست.
میشود جواب دیگری به این مسئله داد: اگر کسی بداند که افراد دیگر را میتواند با گفتن یکسری حرفها یا رفتارها جری و تحریک کند، نباید آن حرفها را بزند یا آن رفتارها را انجام دهد. در این مورد، آزادی بیان، گروگانِ کسی است که وقتی چیزی را دوست ندارد، میخواهد با خشونت و کشتار به آن جواب دهد.
اما آمریکاییها دیدگاه دیگری هم مطرح کردهاند. سناتور جمهوریخواه، لیندزی گراهام، مثال جنگ جهانی دوم را پیش میکشد؛ درست است که قانون اساسی حق آزادی بیان را تصریح کرده است، اما در طول جنگ استثنائاتی در مورد این حق اعمال میشد.
وی میگوید:
«امیدوارم راهی پیدا کنیم تا مردم مسولیتپذیر باشند. آزادی بیان ایدهی خوبی است، اما ما در جنگ هستیم. ما، در طول جنگ جهانی دوم، محدودیتهایی داشتیم و نمیتوانستیم چیزی را که باعث جریشدن و قویشدن دشمن میشد به زبان بیاوریم. خب، قرآنسوزی چیز وحشتناکی است، اما کشتار مردم را توجیه نمیکند. سوزاندن انجیل کار وحشتناکی است، اما کشتار مردم را توجیه نمیکند.»
درست است که سوزاندن قرآن کشتار مردم را توجیه نمیکند، اما دربارهی قسمت اول سخن گراهام بحث وجود دارد:
او میگوید آزادی بیان چیز خوبی است (این جمله همیشه وقتی گفته میشود که میخواهند همان چیز را محدود کنند)، اما وقتی ملتی در جنگ باشد میتواند آزادی بیان را محدود کند. او میگوید در جنگ جهانی دوم چنین شد، و امروز هم باید همین رویکرد اتخاذ شود.
از یک سو، ضرورت چنین استدلالی را میتوانم بفهمم؛ در طول جنگ نباید اجازه داد مردم دربارهی نقشههای محرمانهی نظامی یا اسامی و مناطق نیروهای خودی در خاک دشمن حرفی بزنند، و این بسیار معقول و مسئولانه است. اما این موارد قبلا توسط قانون مشخص شده است و مجازاتهایی هم در این زمینه تعیین شده. گرچه راه برای بررسی اخلاقی آن و مباحثی مثل خیانت و … همچنان باز است.
اما از سوی دیگر، این رویکرد میتواند مشکلزا باشد:
اول اینکه ما میتوانیم تصور کنیم که همیشه در جنگ هستیم و این جنگ هیچ وقت به پایان نخواهد رسید (یا حتی تعریف روشنی از «پایان» جنگ هم وجود نداشته باشد). حتی اگر هم خود را همیشه در جنگ تصور نکنیم، میتوانیم به خاطر مسایلی که در آینده پیش خواهند آمد، آزادی بیان را از همین الان محدود کنیم.
دوم − حتی اگر قبول کنیم که در جنگ هستیم، اما این جنگ با جنگ جهانی دوم بسیار متفاوت است و ضروریتهایی که موجب اعمال محدودیتها در آن زمان شده بود، محدودیتهای امروز را توجیه نمیکند.
سوم − تحریک و جریکردن «دشمن»، اِعمال محدودیتها را توجیه میکند؛ این خودش مسئلهساز است. فرض کنید اعلام اینکه امریکا قصد لشگرکسی به خاورمیانه را دارد و همین خبر موجب واکنشهای خشونتبار در خاورمیانه شود، پس کسی که این خبر را اعلام کرده (خود رئیسجمهور یا معاوناش) مقصر است و باید جوابگو باشد.
مثالی دیگر: اگر گروهی در افغانستان شورش کنند و علت شورشان این باشد که آمریکا به زنان حق ابراز عقیده در ملاء عام را داده است، پس زنان امریکایی مقصر هستند و باید جوابگو باشند. روشن است که استدلالشان پوچ است.
بر همین اساس، باور دارم که تری جونز نباید قرآن را میسوزاند، و همچنین نباید محدودیتهایی بر چنین رفتارهایی اِعمال شود.
منبع: talking philosophy
مطالب مرتبط:
کشيش بنيادگرای آمريکايی قرآن را به آتش کشيد
عمدتا در شهر ها و روستاهای هند یک مسلمان همسایه یک هندوست یعنی مسلمان خدای همسایه را جلوی چشمان همسایه سر بریده و می خورد نه تنها هیچ اتفاقی نمی افتد بلکه هنوز آنها دوست و هموطن هستند . و آزادی بیان هم در چارچوب سیاستهای مالیخولیایی قرار نمی گیرد که عده ای سعی در محدود کردن آن دارند و سعی دارند تا از هزاران راه این لگام زدن را توجیه کنند . و یا حتی ما در همین فیلمهای آمریکایی شاهد هستیم دو دوست چگونه در رابطه با مادر و خواهر یکدیگر حرف می زنند در حالی که مصلا یک مهندس افغانی را می شناسم که هر وقت او را میبینم آن ترانه ی ای دختر کابلی را برایش زمزمه می کنم و شاهد هستم که چگونه به من با حرکات و نگاه می خواهد مرا تکه و پاره کند وای به روزی که بخواهم در مورد خواهر یا مادرش حرفی بزنم . از اینرو ما نمی توانیم آزادی بیان را تنها به این خاطر که دیگری عقب مانده است و آرزوی زندگی در غارها را در سر می پروراند محدود کنیم . و به جای مجازات کسانی که قادر به تحمل آن نیستند آنرا محدود کنیم . این علائم نشان می دهد که مردم باید بیشتر و بیشتر تحت تربیت و آموزش قرار گیرند و جوامع باید نسبت به بالا بردن تحمل شنیدن افکار دیگران بیشتر احساس مسئولیت کنند . یا بگوئیم از این پس بوق ماشینها را بردارید چون برخی ناراحت می شوند . پاک کردن صورت مسئله پاسخ مناسب برای حل مسئله نیست . باید راهکارهای مناسب برای مشکلات بیابیم تا آسیبی به آینده ی بشریت وارد نکنیم .
یا گاهی ما شاهد هستیم که برخی آزادی بیان را با یک عمل اجتماعی مقایسه می کنند در حالی که بیان آزاد با عمل آزاد متفاوت است . آزادی بیان نباید چارچوبی برای آن مشخص کرد زیرا جرمی اتفاق نمی افتد اما عمل آزاد را باید در حکومت و کنشگران سیاسی و در واقع باید آنرا در چارچوب دموکراسی و عمل بلاواسطه ی اشخاص در مقایسه با قانون بررسی نمود که هیچ شباهنی به آزادی بیان ندارد . و ضرورتا قانون برای هر عملی خلاف منافع جوامع مجازاتی هم تعیین نموده و یا می نماید .
کاربر مهمان فرهاد - فریاد / 13 April 2011
قضاوتی سیاسی را چگونه میتوان با قضاوت فلسفی سر و سامون داد؟
قضاوت سیاسی آشکار اینست که در آمریکا سوزانده شد و بقول نویسنده فقط پاکستان و بخصوص افغانستان شلوغ شد و هر دو سر این قضیه بیش از اینکه فلسفی باشن، سیاسی هستن و گذشته از اینکه چه نتایجی این کشتن سازمان مللی ها در بر داشت و خواهد داشت که مطمئناٌ اینهم سیاسی ست، قضاوت فلسفی در امور سیاسی که ظاهر و باطن کاملاٌ مشخص و حتی متفاوتی دارد، اینست که به صراحت میتواند بگوید ریشه اختلافات مذهبی که در تاریخ و جنگهای گذشته وجود دارد به نوعی تقدس انگاری، نژادی، طبقه ای، اعتقادی و … رسیده است که اینگونه قران آتش زدنها نه به معنای آزدی بیانست بلکه به معنی یک عمل خرافی و مقدسی انجام شده و هیچ گونه سنخیتی با آزادی بیان ندارد، چون که آزادی بیان به معنای بیان را از قالب بیرون کشیدن ست نه به قالب خرافه و تقدس کشاندن که همیشه در آن آزاد بوده است و….
بهزاد / 12 April 2011
قربون آدم چیز فهم.
کاربر مهمان / 12 April 2011
بحث از ازادی بیان افرادی چون کشیش تری جونز مانند ان است که بگوییم خوب الان اگر هیتلر هم زنده بود می توانست ازادانه فاشیست را تبلیغ کند واز نابودی نژادها و صاحبان عقاید دیگر در کوره های ادم سوزی اش دفاع کند .چرا که ازدی بیان بنا به گفته این اقایان سناتور ایده خوبی است .ازادی بیان محصول عقل پذیری و میراث عصر روشنگری بزرگانی چون کانت است چگونه می توان این ارمان جهانی بشری را به گفته ها و اقدامات کینه توزانه افراد بیخرد نسبت داد واز ان دفاع مشروط کرد .
امیر / 12 April 2011
نویسنده این مقاله یکی به میخ اخلاق پیامد گرا زد یکی به نعل حقوق موضوعه، ترجمه چنین مقاله بدون بافتار و گسست ساختاری از جناب پرنیان عزیز بعید بود، ای کاش نویسنده با جرات تمام از کار جونز دفاع می نمود! یا اگر با کار او مخالف بود با دلیری نظر خود را اعلام می کرد. نمی دانم چرا بحث فلسفی به پا در هوا نگه داشتن مخاطب تعبیر می گردد؟
کاربر مهمان / 12 April 2011
"قرآن در ایران و افعانستان جزيی بنيادين از ارزشهای مذهبی نيست بلکه مانيفيستی برای تندروهاست تا بر اساس آن، نقض حقوق بشر را توجيه کنند"
صدای آمریکا :روزنامه واشنگتن تايمز در مقاله ای به دوگانگی در رويکردها نسبت به سوزاندن قرآن در آمريکا و در دو کشور مسلمان نشين ايران و افغانستان پرداخته و نوشته است اخيرا ويديويی در اينترنت منتشر شده که در آن دو نفر که خود را ايرانی و افغانی معرفی می کنند، قرآن را به آتش می کشند. چنين اقدامی در آمريکا گاه نشانه آزادی بيان تلقی می شود و گاه اقدامی حاکی از تعصب کورکورانه که می تواند آتش خشم و نفرت خارجی ها نسبت به آمريکاييان را شعله ور کند. با اين حال دو نفری که در ايران و افغانستان قرآن را به آتش کشيده اند، خواهان انتقال اين پيام هستند که قرآن در کشورهايشان جزيی بنيادين از ارزشهای مذهبی نيست بلکه مانيفيستی برای تندروهاست تا بر اساس آن، نقض حقوق بشر را توجيه کنند. واشنگتن تايمز جمعبندی می کند که مخالفان در ايران و افغانستان خواهان دستيابی به آزاديهايی هستند که کشورهای غربی قرنها پيش به آن دست يافته اند و برای آنها سوزاندن قرآن، اقدامی است که مشعل آزادی را شعله ور می کند.
reza / 13 April 2011