مارلو هود ـ ۳۲۳ سال پیش؛ معمایی توسط یک سیاستمدار ایرلندی طی نامهای به «جان لاک» ارائه گردید، که همچنان دانشمندان و فلاسفه با آن گلاویزند. دانشمندان فرانسوی، اخیراً مدعی حل این معما شدهاند.
تصورش را بکنید؛ «ویلیام مولینو» (William Molyneux) در نامهاش به این متفکر بزرگ انگلیسی نوشت یک کور مادرزاد، که قادر به تشخیص ماهیت اجسام – مثلاً یک کره یا مکعب – صرفاً از طریق لامسه است؛ ناگهان بینا شود. وی در ادامه مینویسد: «آیا او، بهیاریِ دیدن و پیش از لمس کردنشان، قادر به تشخیص مکعب ار کره خواهد شد؟». پاسخ به این پرسش ِ مولینو برای فلاسفهی دورانش بهمنزلهی رفع عدم قطعیتِ بنیادینی در رابطه با ذهن آدمی بود.
تجربهگرایان معتقد بودند که ما چونان لوح پاک و سفیدی متولد میشویم و در نهایت هم ماحصل مجموعهای متراکم از تجربیاتِ معطوف به حواس پنجگانهمان خواهیم شد. «فطرتگرایان» اما بالعکس؛ میگفتند که ذهن ما از ابتدا انباشته از انگارههاییست که چشمبهراه کنشورزی توسط حواس پنجگانهاند.
اگر یک نابینا بهشکل معجزهآسایی توان بیناییاش را بازیابد و فوراً قادر به تمیز مکعب از کره گردد؛ آنگاه این بدینمعناست که معرفتِ مزبور، از نوعی غریزه که فطرتگرایان مدعیاش بودند، ریشه میگیرد. اخیراً مباحثاتِ مرتبط با ««تربیت»، در مقابل «طبیعت»» پایش به دانش عصبشناسی ِ مدرن باز شده است. «پاوان سینا» (Pawan Sinha)؛ از اساتید مؤسسهی فناوری ماساچوست (MIT) در بوستون؛ و بنیانگذار این رشتهی نوپا، زیبایی ِ پرسش ِ مولینو را در ارتباط با نحوهی تشکیل تصوراتِ بازنمودین (همانند شکل کره یا مکعب) در مغز انسان میداند و میپرسد: «آیا کیفیات، یا احساساتِ متفاوت؛ بازنمودِ ذهنی ِ یکسان و متعارفی را (مابین تمامی ِ انسانها) شکل میدهند؛ یا هرکدام از این تصاویر ِ ذهنی، خود وجودی مستقل دارند که یک نفر حتی از منظری دیگر هم قادر به کسبشان نیست؟»
پژوهشهای اخیر، نشان از این میدهند که تصاویر ِ ذهنیای که ما طی فرآیند تماشا یا لامسه بهدستشان میآوریم؛ در حقیقت بستر مشابهی از تأثیراتِ درونی را شکل میبخشند که توسط هرکدام از حواس پنجگانه قادر به انگیزش و یا بازیابیست. اما تابهحال، هیچکس موفق به طراحی ِ آزمایشی تعیینکننده در اینرابطه نگردیده بود. مشکل هم در یافتن سوژهها خلاصه میشد. میبایستی کسانی پیدا میشدند که از زمان تولد نابینا بوده و بعدها بیناییشان را بازیافته باشند؛ اما تاکنون این افراد آنقدرها بزرگسال نبودهاند که قادر به شرکتِ معتمدانه در این پژوهشها شوند. اغلبِ حالاتِ کوریِ مادرزادِ درمانپذیر، در زمان نوباوگی ِ افراد تشخیص داده و درمان میشوند و از اینرو افراد مطلوبِ پژوهشگران، فوقالعاده کمیاباند. بهعبارت دیگر این افراد در کشورهای پیشرفته کمیاباند. از اینرو سینا، در سال ۲۰۰۳، پروژهای را در هندوستان و با همکاریِ مرکز چشمپزشکی ِ خیریهی «شروف» در دهلی نو آغاز کرد.
او در میان بیماران فراوانی که با آنها سر و کار داشت؛ موفق به یافتن پنج کودک – چهار پسر و یک دختر؛ از ۸ تا ۱۷ سال – شد که واجد شرایط جراحی برای بازیابی ِ بیناییشان از حالت نابینایی ِ کامل بودند. هنگامیکه پانسمان از روی چشمهایشان برداشته میشد؛ پژوهشگران میبایست اول از مطلوبیت بینایی ِ این داوطلبین اطمینان حاصل آورند.
دانشمندان، بهکمک اجسامی همانند قطعات بازیِ Lego، قابلیتِ تمیز بصریِ بچهها را در بوتهی آزمایش گذاشتند و داوطلبین، در این مرحله تفریباً ۱۰۰درصد مورد تأیید قرار گرفتند. طبق ِ مقالهای که در اینباره در نشریهی Nature Neuroscience انتشار داده شد؛ این افراد، در تمیز اجسام ِ روبرویشان، صرفاً از طریق لامسه هم موفق ظاهر شدند.
با اینحال، در آزمایشی چنین تعیینکننده که در آن، کودکان ابتدا یک جسم را لمس میکردند و از آن پس درصدد تمیز بصریِ مابین ِ یک شیء و شیءِ مشابهاش برمیآمدند؛ فراتر از حدسیات دانشمندان ظاهر شدند. «یوری اوستروفسکی» (Yuri Ostrovsky)؛ از دیگر پژوهشگران MIT و از کمکنویسندگان این مقاله، میگوید: «آنها قادر به برقراری ارتباط نبودند. در نتیجه ظاهراً الگویِ بازنمودین ِ چندوجهیای [در ذهن] وجود ندارد که [در آن، اِدراکاتِ آدمی، قابلیت تناوب از حسی به حس دیگر را داشته باشد و] ما را قادر به انجام کارها سازد».
بنابراین ظاهراً پاسخ به پرسش مولینو، «خیر» است: دادههایی که نابینایان، ماهرانه بهدستاش میآورند و به آنها امکان تشخیص و تمیز یک فنجان یا گلدان را میدهد؛ از طریق بینایی صورت نمیپذیرد. دستکم در آغاز کار اینطور نیست. «ریچارد هلد» (Richard Held)؛ استاد بازنشستهی MIT، و سرپرست نویسندگان این مقاله میگوید: «از نقطهنظر عصبشناسی، جذابترین کشف؛ سرعتِ جبران این ناتوانی [در آنها] است. طی تقریباً یک هفته این کار انجام گرفت و این، روند فوقالعاده سریعیست. ما حیرتزده شدیم».
رویهمرفته، نتایج حاکی از آن است که مغز آدمی، خصوصاً در عهد طفولیت، بیشتر انعطافپذیر؛ یا سازگار است. سینا در اینباره میگوید: «این [پژوهش]، عقیدهی جزماندیشانهی «بازهی بحرانی» را مردود میشمرد؛ عقیدهای که میگوید اگر کودکی در سه یا چهار سالِ اولِ زندگیاش از توان بینایی محروم باشد؛ او دیگر هرگز قادر به کسب مهارت دیدن نخواهد شد».
توضیح تصویر:
منبع: istockphoto
منبع: Agance France-Presse
موضوع شاید کمی پیچیده به نظر آید اصل ماجرا اینست که اشیاء و اجسام مستقل از ذهن ما وجود دارند یا آنکه ما آنرا در ذهن خود ساخته ایم ؟ که این آزمایش در واقع نشان می دهد که خارج از ذهن ما وجود دارند . اگر چه ارتباط انسان با اشیاء و بطور کلی با ماده ی پیرامونش نه مانند یک شیمیست که به عمق رفته و ابعاد و مکانیزم واقعی ماده را بررسی می کند بلکه ارتباط ما بطور کلی با صفات ثانویه است یعنی ظواهر است و مادی نگرانه است نه ماده نگرانه . از اینرو برای شناخت آن همیشه دچار این اشتباه شده و می شویم . و تنها دانشمندان هستند که ماده را نه در شکل که در عمق قوانین آنرا کشف می نمایند شیمیست را گفتم زیرا یک شیمیست هیچگاه تصوری ذهنی از موادی که با هم ترکیب کرده نمی داند و مجبور است برای قابل درک کردن موضوع پس از آزمایشات مکرر تنها نتایج بدست آورده را با هم تطبیق دهد . فکر کنم من هم موضوع را پیچیده تر کردم . …
کاربر مهمان فرهاد - فریاد / 13 April 2011
من این تحقیق را قبول ندارم چون که وقتی ظرف مدت یک هفته نابینا قادر میشه با اشیا رابطه ای بصری برقرار کنه پس جواب مشخصه که او با لمس اشیا در زمان نابینایی آنها را درک میکرده و یک هفته هم فرصت بسیار کمیه که چشم یک موجود بتونه درک تصویری پیدا کنه پس از همون زمان نابینایی هم او با درک کردن اشیا رابطه ای با تصور کردن ایجاد میکرده
بهزاد / 12 April 2011
اين پرسش برای هوسرل در پدیدارشناسی ادراک خیلي حیاتی است. هوسرل از هم پوشانی Deckung استفاده مي کنه که برای من بیشتر حکم متافر رو داره تا پاسخ به پرسش. می گه که شي مدرک دو ساختار نداره يکی دیدنی و دیگری ملموس. بلکه یک ساختار Gestalt هست که هم لمس و هم دیده می شه و گویی از همون ابتدا ما شی رو به مثابه سنتزي از ادارکات گوناگون در ميابیم. ولی همانطور که گفتم این پاسخ من رو قانع نمی کنه و برام این سوال باقي می مونه که چه طور امر ملموس و امر دیده شده با هم يک شی رو بر می سازند. ممنون از ترجمه تون.
فریبا / 12 April 2011
جواب این سوال را ما قبلا می دانستیم:
شنیدن کی بود مانند دیدن
کاربر مهمان / 11 April 2011
بایستی در باره این موضوع تامل عمیقی صورت بگیره از ترجمه این مقاله پر ارزش یک دنیا ممنون
کاربر مهمان / 18 April 2011