اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور، بیشترین همکاریها را با جنبش سبز در ایران انجام داده است؛ تا بدان حد که شاید در تاریخ پس از انقلاب ایران، سابقه نداشته است، اما با این حال بحثهای نظری و اختلافهای سیاسی میان اپوزیسیون خارج از کشور و فعالان سیاسی جنبش سبز در داخل، تقریباً پس از اوایل شکلگیری این جنبش آغاز شد.
یکی از مسائل همواره مورد بحث و چالش، مسئله رهبری جنبش سبز و چگونگی پیوند حامیان آن در داخل و خارج از کشور بوده است. برخی این نظر را طرح کردند که رهبران شناخته شده جنبش سبز باید از کشور خارج شوند. گروهی معتقد بودند که اساساً رهبری جدیدی در خارج از کشور تشکیل شود. برخی نیز معتقد به نوعی همکاری در امر رهبری جنبش سبز با ترکیبی از چهرههای داخل و خارج بودند.
با تشدید فشارها و محدودیت بیشتر برای فعالیتهای سیاسی در ایران، تعیین اردشیر امیرارجمند و مجتبی واحدی، به عنوان نمایندگان میرحسین موسوی و مهدی کروبی در خارج از کشور، بیش از پیش به این بحثها دامن زد تا این که روز شانزدهم فروردین علی مزروعی، چهره شناخته شده “جبهه مشارکت ایران اسلامی” و از اعضای مؤسس آن، به طور رسمی به عنوان سخنگوی “سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی” یکی از احزاب فعال در جبهه مشارکت، اعلام شد.
در گفتگو با آقای مزروعی نخست از او پرسیدهام: آیا احزاب و نهادهای سیاسی در ایران، تصمیمی مبتنی بر انتقال نیروهای اصلی خود به خارج از کشور دارند؟
علی مزروعی: اگر بخواهم به سئوال شما دقیقتر جواب بدهم و تاریخی به موضوع نگاه کنم، در تاریخ معاصر ایران هروقت که فضای سیاسی در داخل بسته شده و یک انسداد کامل بهوجود آمده است، جریانهای سیاسی برای اینکه مبارزه خود را با آن فضای بسته ادامه بدهند، ناچار از فعالیت در خارج بودند. مثلاً بعد از کودتای ۲۸ مرداد میبینیم افرادی از جبهه ملی، بعدها از نهضت آزادی و حتی گروههایی که معتقد به مشی مسلحانه بودند، در خارج از کشور فعالیتهایی داشتند.
بعد از انقلاب هم این حالت بوده، منتهی شرایط جدیدی که پس از کودتای انتخاباتی سال ۸۸ بهوجود آمد، منجر به آن شد که دوباره فضای بستهای ایجاد شود و کار تا جایی پیش رفت که دو تشکل شناختهشدهای که در سالهای اخیر تأسیس شدهاند و فعال بودهاند، با بهکارگیری تمهیدات مختلف و از جمله توسل به دادگاه غیر قانونی و غیر علنی، بدون اطلاع قبلی حکم انحلال برایشان صادر شود و فشارها و فضای کار به گونهای پیش برود که دیگر دوستان ما در داخل نتوانند به فعالیتهای علنی خودشان ادامه بدهند. میدانید بخشی از نیروهای اصلی این دو تشکل در زندان هستند و یا در بیرون زیر فشار حکمهایی هستند که به آنها داده شده و تحت نظرند.
در واقع، میتوان گفت این شرایط باعث شده دوستان راه مفری را برای خودشان پیدا کنند. آن این بود که تلاش کردند با استفاده از افرادی که ارتباط تشکیلاتی با این تشکلها داشتند و در خارج زندگی میکردند، بتوانند به نوعی فعالیت خود را در خارج ادامه بدهند و صدای خود را زنده نگاه دارند.
اینطور که شما توضیح میدهید، احزاب تصمیم گرفتهاند با استفاده از اعضایی که درخارج از کشور دارند، امکانی برای ادامه فعالیت سیاسی پیدا کنند. حال آنکه اینطور نیز مطرح میشود که احزاب، اعضایی را از میان خودشان، به این منظور، به خارج از کشور فرستادهاند.
نه؛ چنین تصمیمی نبوده که این کار را بکنند. در واقع خواستهاند از فرصتی که افراد مرتبط با این تشکلها در خارج دارند، استفاده کنند. برای اینکه دوستان ما بر این باورند که پایه اصلی فعالیتهای سیاسی باید در داخل باشد و هر زمان این امکان فراهم بشود که آنها بتوانند فعالیت علنیشان را در داخل انجام بدهند، این کار را خواهند کرد و برنامهای هم برای فرستادن نیروهای داخل به خارج ندارند.
قبل از انقلاب هم عمدتاً افرادی که بیرون بودند، نیروهایی بودند که برای تحصیل و کارهای دیگر به خارج آمده بودند و از همان نیروها برای ادامه کار استفاده میشد.
یعنی برنامهای برای انتقال افراد نبود. به لحاظ تاریخی، باز وقتی فضا در داخل بسته میشده، این اتفاق میافتاده است. الان هم تحلیل دوستان ما این نیست که انتقال به خارج بدهند. چون برداشتشان این است که هر اتفاقی و هر تغییری بخواهد در ایران انجام بشود، باید در داخل باشد و احزاب سیاسی هم وقتی فعال هستند و مؤثرند که در داخل باشند. بنابراین فقط از امکان موجود خواستهاند استفاده کنند.
این پرسش هم مطرح است که چه نوع فعالیتی در خارج از کشور قرار است توسط این اعضا انجام بگیرد و چه اشکالی میتواند داشته باشد؟
آنچه من الان میتوانم پاسخ بدهم، این است که ما فکر میکنیم باید صدای دوستانی که در داخل هستند را زنده نگاه داریم. هم از طریق رسانهها به گوش داخل برسانیم و هم در عرصه جهانی، خواستهها و مطالبات آنها را پیگیری کنیم. ما فکر میکنیم این مهمترین وظیفهای است که الان باید انجام بشود.
فکر نمیکنم در خارج، غیر از این هم کاری بشود انجام داد. یعنی در خارج زمینه کارهای تشکیلاتی از قبیل عضوگیری، کادرسازی و … به شکل گسترده وجود ندارد؛ به دلیل فاصلهای که بین آدمها هست و گرایشها و سلیقهها و انگیزههایی که وجود دارد. من فکر میکنم تنها کارکردی که الان میتوان از این موضوع انتظار داشت، پیامرسانی است.
همانطور که میدانید خیلیها بعد از آغاز جنبش سبز، معتقد بودند که رهبری این جنبش به دلیل مجموعه شرایطی که در ایران هست، باید در خارج از کشور باشد. محافلی هم تشکیل شد و در آینده هم ممکن است تشکیل بشود. برخی هم معتقد هستند که این رهبری در داخل و خارج باید باشد و بهخصوص از نیروهای خارج از کشور، با توجه به گرایشهای مختلف، برای شرکت در چنین جمعی به عنوان رهبری، استفاده بشود. شما فکر میکنید که این شکل از همکاری یا اساساً همکاری با سازمانها و جریانهای خارج از کشور، ممکن است تحت تأثیر حضور نیروهای داخل، نظیر شما، اتفاق بیفتد؟
من چون اطلاعاتی راجع به این افراد، نیروها و سازمانهایی که شما اشاره میکنید، ندارم و ارتباطی هم با آنها ندارم و نمیدانم چه ادعایی دارند و چه کاری میخواهند انجام بدهند، نمیتوانم به سئوال شما جواب بدهم. ولی بهلحاظ نظری، این را میدانم که جنبش سبز یک پدیده جدید است که خیلی با جنبشهای کلاسیکی که رهبری متمرکز و هدایت شده دارند، همخوانی ندارند.
به واقع میشود گفت، یکی از پدیدههای رایج در جنبش سبز و همینطور جنبشهای مردمی خاورمیانه، این است که رهبری عمودی ندارد. اینها در قالب یک رهبری افقی شکل گرفتهاند. بهطوری که همهی افرادی که علایق و سلایق مشترک دارند، در پیشبرد جنبش با هم همکاری و تعامل میکنند. به خاطر همین هم میبینیم که حتی آقایان موسوی، کروبی و خاتمی هم هیچوقت ادعای رهبری نکردهاند و خود را تنها همراه جنبش سبز میدانند. این نکتهای است که اگر به آن توجه شود، بحثهایی که عدهای مطرح میکنند، دیگر موضوعیت پیدا نمیکند.
ضمن این که حتی اگر بخواهیم فکر کنیم که جنبشهای مردمی، مانند جنبش سبز، رهبریای از نوع عمودی را بخواهد در دل خود بپذیرد، با ادعا و حتی انتخاب افراد و گروهها میسر نمیشود، بلکه این مردم و کنشگران جنبش هستند که بایستی در داخل این رهبری را بپذیرند و تفویض کنند. اگر بخواهیم از این منظر نگاه کنیم، فکر میکنم آنها در حال حاضر، این رهبری را در چهره افرادی مانند آقای موسوی و کروبی و خاتمی پیدا کردهاند. نشانه آن هم این است که به دعوت آقایان موسوی و کروبی در روز ۲۵ بهمن بهخوبی پاسخ داده شد، ولی میبینیم به دعوتهایی که دیگران میکنند، پاسخی داده نمیشود.
بنابراین رهبریت یک جنبش باید به صورت طبیعی و از دل آن جنبش دربیاید و البته این میدان برای همه باز است.
تشکیل “شورای هماهنگی راه سبز امید” در خارج از کشور، موجب اعتراض برخی از نیروهای اپوزیسیون شده که سالهاست کار میکنند و از جنبش سبز هم یا حمایت کردهاند یا اصلاً فعال آن بودهاند. آنها معترضند که چرا شورایی بدون توجه به نیروهای دیگر در خارج از کشور تشکیل شده است. این عملکرد با آنچه شما میگویید که رهبری را نمیشود تعیین یا اعلام کرد، منافات ندارد؟
این اصلاً مقولهاش با آن فرق میکند. برای اینکه اگر پذیرفته شود که آقایان موسوی و کروبی رهبری این جنبش را از سوی مردم پیدا کردهاند، این شورا مشروعیت خود را از انتصاب آن دو نفر میگیرد و در واقع، ادعای این را ندارد که بخواهد رهبری کند.
تا جایی که من اطلاع دارم، این شورا از طرف آن دو نفر تعیین شدهاند تا در غیاب آنها، بتوانند به عنوان یک حلقه واسط عمل کنند. طبیعی است اگر شرایط حصر و زندان این دو نفر برداشته بشود، آنها خودشان این وظیفه را انجام خواهند داد.
طبیعی است که این شورا از طرف کسانی هم که به آن دو نفر اعتماد کردهاند و رهبریشان را پذیرفتهاند، پذیرفته میشود. ولی این باز راه را بر هیچ گروه، حزب، دسته و افرادی نمیبندد. این میدان، میدان بازی است، افراد و گروهها میتوانند خودشان را عرضه کنند. در نهایت این کنشگران جنبش هستند که خودشان میتوانند به افراد و گروههای مدعی اعتماد بکنند یا نکنند.
تمام جوابهای یک چیز را می گوید.
دروغهای بزرگ مثل آنچه در دوران انقلاب گفته شد و آقای خمینی روی کار آمد.
شما آقای مزروعی هنوز دنبال خط خمینی هستی و حکومت دینی. همان حکومتی که کشتار 67 را بوجود آورد
کشتار آقای خامنه ای یک در صد د کشتار آقای خمینی است
شما و امیر ارجمند و سه نفر دیگر کی هستید که برای ما تصمیم می گیرد
سوران / 08 April 2011
تازمانی که مردم ایران ندانند، یا به این نتیجه نرسند که بزرگترین بدبختیشان دینشان است راه بجایی نخواهند برد. بزرگترین بدبختی حتا شاه هم اسلامش بود. اسلام همچون سمآبی کشنده است بر پای درخت بشریت. در تمامی دورههای اسلامی و قدرت اسلام این دین حنیف غیر از سربریدن و ازاله ی بکارت و سنگسار و خفه کردن و ترور و سربه نیست کردن و اجبار به توبه ی مرتدان و دیگر دینان هیچ نکرده است. سرتا سر تاریخ اسلام پر است از خون و خونریزی و شهید و شهید پروری و جنایت. همین و همین. برای بیرون رفتن از این دور تسلسل آدمکشی و خوانخواری راهی جز هماوردی بشریت با این دین ضد بشری وجود ندارد.
سلام بر آزادی آزادی مطلق که در آن هیچ کس آزادی نبیند.
کاربر مهمان / 08 April 2011
فقط یک سوال از حامیان رژیم اسلامی .در طی ۳۲ سال گذشته هر گونه تماس با خارج از کشور به جاسوسی و ارتباط با دشمن بیگانه تعبیر می شد ،چگونه شد که الان که شما تشریف آوردید شما جاسوس محسوب نمی شوید لطفآ این تناقض ماکیاولی را توضیح دهید ، شما یا باید از گذشته خود پوزش بخواهید و یا اینکه رسما به پذیرد که دروغ میگویید
arash / 09 April 2011
mazroie az niruhaye amniati vay bar ma che kasani mikhahand rahbarie jonbesh ra mosadere konand.
کاربر مهمان / 08 April 2011
مدتی است اقای رضا پهلوی خیلی فعال شده و راه به راه با مناسبت و بی مناسبت بیانیه صادر میکنند. ظاهرا ایشان جدا باورش شده که ادم مهمی هست و تو ایران خیلی طرفدار داره و قراره بعد از سقوط ج.ا(!) دوباره بشه شاه یا دست کم دیگه یه گوشه کار را بدهند دستش! عده ای از سلطنت طلبان و سینه چاکان ایشان هم دایم پای لینکهای مربوطه به به و چه چه میکنند وقربون دست وپای بلوری ایشون میرن! به همین علت لازم دیدم بعضی از بدیهیات را بازنویسی کنم بلکه اثر داشته باشه. 1. بکاربردن لفظ ؛شاهزاده؛ در مورد رضا پهلوی توهین به ملت ایران است. ملت ایران سی و دو سال قبل محمدرضا پهلوی را با خواری و خفت انداختند بیرون و در این مورد بین تمام گروه های سیاسی و روشنفکری و مبارز از مذهبی و مجاهدین و فدایی هاو جبهه ملی و نهضت ازادی و موتلفه و حزب توده و بقیه این مساله بدیهی بود که رژیم شاه سابق دیکتاتوری ظالمانه استبدادی و ناقض حقوق اولیه ملت بود. بنابراین بجای کلمه شاهزاده بهتره بهش بگین ؛فرزند دیکتاتور سابق ایران؛ یا ؛دیکتاتورزاده؛ یا اگر حتما اصرار دارین موقع اسم بردن یاد مخاطبتون بندازین که بابای طرف شاه و حاکم بوده میتونین همونطور که از فرزندان صدام حسین یاد میشه خیلی ساده بگین فرزند محمدرضا پهلوی. مثلا به بچه های صدام که نمیگن "رئیس جمهورزاده" به فرزندان پینوشه هم نمیگن ژنرال زاده 2. رضا پهلوی اگر قراره وارد سیاست بشه و حرف و عمل سیاسی داشته باشه باید از اول موضع خودشو در مورد بسیاری از مسائل روشن کنه. مهمترینش اینهاست: ثروت بی حسابی که خودش و خانواده اش صاحب هستند متعلق به ملت ایرانه ایشون باید یاد بگیره زحمت بکشه کارکنه و پول دربیاره مثل بقیه مردم. ادعای دفاع از حق مردم با مفتخوری جور در نمیاد. ایشون این سی و دو سال که خارج ایران بوده چه ایده نویی ابداع کرده؟ چه فعالیت سیاسی خاصی داشته؟ بیانیه دادن و حرف های کلی صد من یک غاز زدن که هنری نیست! ننجون من هم بلده! حداقل اگه مسعود رجوی و دار و دسته منافقین ادعای حکومت دارن تشکیلات دارند کلی نیروی اموزش دیده و طرفدار دارن کتاب ها و نشریات و سوابقشون مشخصه. نمیشه بصرف اینکه هر کسی چهارتا سخنرانی پفکی کرد که از توش نه ایده جدید نه برنامه عملی دربیاد گفت این قابلیت رهبری داره. 3. اگر رضا پهلوی خودشو یکی مثل بقیه مردم ایران میدونه تازه شده یکی مثل بقیه.خیال برش نداره که من رسالت دارم و… والسلام!
رستم ایراندوست / 11 April 2011
بسه بسه دیگه سیاست گرائی و سیاست زدگی!کمی هم به انسانیت برسیم و به انسانیتمان که در باد بدبوی سیاست زدگی از دست رفت
شیما / 07 April 2011
هر گروه و تشکلی که خود را اپوزیسیون میداند،احتیاج به فضائی آزادتر برای تماس، گفتمان و همکاری با دیگر سازمانها و جریانات سیاسی دارد. در جنبش سبز داخل کشور، عناصری یافت میشوند که امکان فعالیت سیاسی دو جانبه را دارند و همکاری عملی با آنها باید با احتیاط صورت گیرد. متاسفانه اپوزیسیون خارج از کشور بصورت یکی از اهرمهای فشار غرب به رژیم ج.ا درآمده و استقلال را فقط در تحلیل و تفسیر وقایع در سایتها، رادیو و تلویزیون خاص خود دارد. اقامت طولانی سران اپوزیسیون خارج از کشور، بیماری،داغ بودن در شعار و یخ بودن در پراکتیک سیاسی را هم برای سفیران سبز به ارمغان خواهد آورد. سناریو سرنگونی باید الهام گرفته از تجربه افریقای جنوبی و حرکت نظامی حساب شده باشد چون در دیکتاتوری سیاسی- اقتصادی- نظامی ایران، اس- اسهای ج.ا (=سازمان سپاه ج.ا) با شعار، تظاهرات و مقالهنویسی، اسلحه بزمین نخواهند گذاشت.
ایراندوست / 08 April 2011
درحال حاضر پس آن واقعه اشرف فكر مردم ديگر تغيير كرد واين عوامل(مزروعي) بكناري رانده شدند چون مردم فهميدند كه خط اصلي تغيير كجاست شما مثل راديوفردا كه با دروغ گوئي وشايعه پراكني سعي نكنيد كه مردم رادوباره به حالت قبلي برگردانيد به يك باره همه اين افراد راكه مشخص هستند چه كاره هستند دوربريزيد كه بدرد نمي خورند وگرنه حذف ميشويد
پيام / 17 April 2011
ارگانها ، کمپین های حقوق بشری ، برندگان جوایز و احزاب سیاسی که حامی حقوق بشر
برای ایرانیان می باشید.
کامبیز روستائي و هزاران زندانی سیاسی و اجتماعی در خارج از کشور را فرموش نکیند.
کاربر مهمان / 18 April 2011