با حمله هوایی نیروهای ناتو به یک کاروان مخالفان مسلح قذافی در شهرک برقیه لیبی، بیم و نگرانیهایی که در مورد آینده لیبی وجود داشت، گسترش مییابد.
هنوز دلیل تایید شدهای برای این که چرا نیروهای ناتو به کاروان مخالفان قذافی حمله کردهاند، مطرح نشده است، اما آیا این حرکت میتواند یکی از نشانههای گسترش جنگ تمام عیار نظامی برای زمان طولانی و افزایش تلفات انسانی باشد؟ آیا سرنوشتی نظیر افغانستان و عراق در انتظار لیبی است؟ در آن صورت آیا برکناری قذافی به سود مردم لیبی خواهد بود؟
این پرسشها را با ابوالحسن بنیصدر، نخستین رئیس جمهور ایران در سالهای پس از انقلاب ۱۳۵۷ و محمد برقعی، استاد جامعهشناسی و علوم سیاسی در مریلند آمریکا درمیان گذاشتهام.
ابوالحسن بنیصدر: من از اول با مداخله نظامی، به نام حقوق بشر و به خاطر دفاع از دموکراسی مخالف بودم. حالا این روزها مثلاً در فرانسه، لوموند و روزنامههای دیگر، مقالات متعددی انتشار میدهند که این جنگ آیا برای این است که آقای سارکوزی که در فرانسه خیلی بیاعتبار شده است، برای انتخابات سال آینده اعتباری کسب کند؟ در آمریکا آقای سرهنگ « خلیفه آفتر» او را معرفی می کند میکنم که در ارتش لیبی بوده، ۲۰ سال در آمریکا بوده، در چاد عملیات میکرده و حالا برگشته تا شیوه کونتوروها «کونترو» ها، در نیکارآگوئه را، در لیبی بهکار بگیرد؛ آنهم بر ضد رژیم قذافی و ارتباطاتی که با سی.آی.ای دارد. خب قذافی آدمی از خودش میپرسد چگونه است که سی.آی.ای اینگونه دخالت آشکار در این مبارزه ای میکند که مردم لیبی باید بکنند. البته واقعیت هم در زمین بیشتر از همه گویاتر از همه به من و شما میگوید که این گونه مداخلات قطعاً به سود دموکراسی نیست. فرض کنیم در نهایت تیم قذافی رفت و این گروههای مسلح حاکم شدند. چه کسی باور میکند که در جامعهای با ساخت ایلی، اینها اسلحه را زمین بگذارند و بگویند حالا از این به بعد حاکمیت با مردم است.
یعنی شما معتقد هستید که دخالت غرب منجر به روی کارآمدن یکی از گروههای مسلح میشود که به دموکراسی اعتقاد ندارند؟
جای کسی دیگر در لیبی نیست با این گروههای که دارند در لیبی می جنگند! اگر قرار براین باشد که نه مردم لیبی مثل مصر و تونس با جنبش خودشان رژیم استبدادی قذافی را سرنگون نکنند، بلکه مسئله از طریق عمل نظامی با حمایت ناتو پیش برود که اسم شریف است دیگر، خودمان خوب ما میدانیم که اینهایی که دارند با قذافی میجنگند، در واقع آمریکا و فرانسه و انگلیس هستند. پس اینها میخواهند رژیم قذافی را از بین ببرند و رژیم دیگری را جانشین آن کنند. آن کسانی که قرار است این کار را بکنند، این آقای سرهنگ است که همکار سی.آی.ای بوده و این افراد مسلحاند که هر روز در این تلویزیونها طرز رفتار و کردارشان را میبینیم. خب اینها میخواهند دموکراسی برقرارکنند؟ انسان باید واقعبین باشد.
پس چه باید چه کرد؟ در شرایطی که مطالبات مردم توسط رژیم قذافی سرکوب میشود، به نظر میآید مردم نمیتوانند با آنچه امکانات خودشان هست، رژیم قذافی را سرنگون کنند. آیا دخالت از خارج اساساً نباید باشد و لازم است یا شیوه دیگری باید وجود داشته باشد؟
ببینید! این آقایان راست نمیگویند. از آخر نباید شروع کرد، از اول باید شروع کرد. ۴۲ سال است که اینها رژیم قذافی را تروخشک کردهاند. یک روز و دو روز که نیست. عمر یک نسل است. حالا آمده در لحظه آخر میگوید در این لحظه من چه کنم؟ در همین لحظه هم هزار کار دیگر هست که شما میتوانید بکنید، برای این که به مردم آن کشور کمک شود. غرب میتواند حمایت اخلاقی کند. درواقع نوعی سختگیریهای بسیار شدیدی میتواند نسبت به رژیمهای استبدادی برقرار شود. نمونه آن را در آفریقای جنوبی دیدیم که مؤثر هم شد و بالاخره آن تبعیض نژادی را در آنجا برانداخت. احتیاجی نبود به آنجا قشون ببرند و نبردند، ولی تبعیض نژادی از بین رفت. کمی طولانیتر خواهد شد، صحیح! اما واقعاً یک استبداد ویرانگر پرفساد میرود، یا که بجایش یک دموکراسی میآید؟ چطوری است که یک بام و دو هواست. چطور در بحرین شما از سرکوب نظامی حمایت میکنید؟ چطور آنجا یادتان نیست که مردم قیام کردهاند و میخواهند آزادی داشته باشند؟ همین طور در یمن؟! اینها راست نمیگویند. اینها دنبال منافعشان هستند و همهی دنیا این را میدانند.
ولی بعضیها معتقدند با وجود این که آنها منافع خودشان را میخواهند، اما دخالت آنها منجر به سرنگونی قذافی میشود؛ همان طور که منجر به سرنگونی صدام شد و مردم لیبی این هزینهای را که میپردازند، بابت آن استبدادی است که سرنگون میشود.
میدانم، چه جایش میآورند؟ در عراق جای صدام چه آمده؟ دموکراسی آمده؟ در افغانستان جای طالبان چه آمده؟ یک جنگ مزمن درازمدتی که معلوم نیست چه وقت تمام میشود. وقتی تمام شد، آن مردم چه خواهند داشت؟ این واقعیت را ما میبینیم. اما با این وضعیت که الان ما داریم مشاهده میکنیم، در عمل چه وقت رژیم قذافی میرود؟ این بستگی به عواملی دارد که من اطلاعی از آنها ندارم که به شما بگوییم خیلی زیاد یا خیلی کم. نمیدانم. دوم این که جایش چه میآید؟ مسئله اینجاست. اینهایی که مقابل او قرار گرفتهاند هم نظامیاند و تا بهحال هم ندیدیم در کشورهای ما یک گروه مسلح بیاید و دموکراسی به ارمغان بیاورد. در کشور خود ما تازه انقلاب این طوری نبود، انقلاب جنبش همگانی بود و مداخله خارجی هم نبود. خود ما نادانی کردیم و این سپاه پاسدار و ستون و پایههای دیگر را ساختیم، ولی به محض این که اینها را ساختیم حاکم شدند و دموکراسی را هم از بین بردند.
بحرانی بدتر از دیکتاتوری!
محمد برقعی نیز در گفتوگویی کوتاه با زمانه، از مخالفت خود با درگیری نظامی غرب در لیبی میگوید.
محمد برقعی: اگر غرب بتواند در آنجا مستقیم یا غیر مستقیم وارد جنگ شود، مسئلهای را که ایجاد خواهد کرد، این است که یک نابسامانی بزرگ در آنجا اتفاق خواهد افتاد و این کشور مثل سومالی و افغانستان خواهد شد. هیچ خیری از آن درنمیآید، غیر از آشفتگی و کشتار بیشتر. حاصل فقط همین خواهد بود. حتی اگر ما توجه نکنیم به این مسئله برخورد دوگانه که در همان حال که بحران کشور بحرین با سکوت روبهرو است، اسراییل نیز دارد بزرگترین جنایتها را میکند و همه محکومیتها برایش مطرح هست و غرب در قبال آن هیچ کاری نمیکند. اگر همه اینها را هم بگذاریم کنار و هیچکدام را در نظر نگیریم، دخالت نیروی خارجی که برای از بین بردن قذافی وارد میدان میشود، آینده بسیار تیرهای برای لیبی ترسیم خواهد کرد و آن آینده تیره یا یک نوع آشفتگی عظیم همراه خواهد بود، مثل سومالی و افغانستان در طی سی و خردهای سال که هیچ نتیجهای جز خونریزی بیشتر ندارد. یا این که منجر خواهد شد به یک دیکتاتوری دیگری یا یک رهبری که آلت دست غرب باشد و در آنجا باشد. فاجعه خواهد بود. بههرحال آنچه باید بشود، این است که جلوی قذافی گرفته شود. بیشتر از آن هرگونه دخالتی فاجعهبار خواهد بود.
در مقابل این استدلال که مردم لیبی به ازای تحمل هزینه انسانی ناشی از دخالت نظامی غرب، موفق خواهند شد دیکتاتوری را سرنگون و نظام نویی بنیاد کنند، آقای برقعی میگوید:
من نمیدانم این تضمین را از کجا دارند. فرض کنید یک دیکتاتوری برود. خب! دیکتاتور بعدی میآید. چه فرقی خواهد کرد؟ مسئله فقط عوارض جنگ و کشته نیست. در آنجا یا آشفتگی خواهد بود مثل سومالی و افغانستان، و یا دیکتاتور دیگری خواهد آمد. یعنی با این تصور که گفته شود این دکتر دیکتاتور میرود و مسئله درست میشود، نمیتوان مسائل را پیش برد اینطور نیست. مثل این که من دندانم درد میکند و برای این که دندان دردم خوب شود، بروم تریاکی شوم. جلوگیری از فعالیت یک دیکتاتور کار درستی است، ولی عوارض هرگونه دخالت بیشتری غیر از این، فاجعه است و نتیجه بسیار بدتر خواهد شد.
همین نکته اینگونه هم طرح می شود که بعضیها معتقدند اتفاقهایی که دارد میافتد بیشتر از قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد است. برخی دیگر نیز معتقدند که آن قطعنامه فراتر از فقط ممنوعیت فضایی است.
نه، الان دارند یک مقداری بیشتر میروند. ما اگر نگاه کنیم، موضع ترکیه در اینجا بسیار موضع منطقیتری است. ترکیه میگوید دست ناتو باشد در محدوده و فقط محدودهای که آن قطعنامهی سازمان ملل تصویب کرده و این که جلوی کشتار قذافی گرفته شود. الان ما شاهدیم که دخالت نظامی میکنند و خود آقای اوباما هم میگوید که مأمورین سی.آی.ای در آنجا وارد کار شده است اند. بالاخره ما که نمیتوانیم از این واقعیت چشم بپوشیم که اینها هم منافع خودشان را دارند. بنابراین جانشین کردن دیکتاتور با یک آشفتگی بزرگ، مثل سومالی، فاجعهاش خیلی بیشتر خواهد بود و از آن هم خیلی نتیجه مثبتی درنمیآید. اینها با کدام تضمین فکر میکنند که اگر یک دیکتاتور برود، مسئله حل میشود. فقط حرکت مردمی تعیینکننده است. حرکت مردمی هر مقداری که توان داشته باشد، همان اندازه پیشرفت در جامعه حاصل میشود. بیشتر از آن دخالت خارجی خواهد بود؛ بعد این یک معیاری میشود و دیگر در همه جای دنیا از هر دولتی که خوششان نیاید و توجیهی برایش داشته باشند می گویند که این دولت دیکتاتور است، پس ما برویم و آن را بزنیم. آن وقت وضع بسیار بدتر خواهد شد.
وقتی از اپوزیسیون در لیبی صحبت میکنیم، دقیقاً درباره چه صحبت میکنیم؟
الان در لیبی یک سازمان شکل گرفته، یعنی سازمان شکل گرفته مردمی، وجود دارد ما الان ندار یم. اتفاقاً همه ظرافت کار در اینجا این است که ما الان که یک سازمان متشکل نداریم، از بین بردن دیکتاتور کار درستی نیست است، ولی اگر عجله کنیم و زیادی فشار بیاوریم، جای آن چه کسی خواهد آمد؟ درواقع آن را جایگزین خواهند کرد با یک آشفتگی بزرگ. اینطور نیست که بلافاصله تا او رفت کنار، مجموعهای از بحران یک مجموعه ای درست شود. تنها همان نمونهای که برای من مشخص است، سومالی است. سومالی الان وضعش خیلی بدتر از زمانی است که یک دیکتاتور در آنجا وجود داشته باشد.
از احتمال جنگهای طولانیمدت داخلی در لیبی صحبت میشود. آیا ساختار اجتماعی لیبی چنین امکانی را بهوجود میآورد؟
حتماً چنین خواهد شد. ما وقتی یک سازمان منظمی داریم، این همه مکافات داریم. در کشوری که هنوز یک سازمان منظم در میان اپوزیسیون نیست، جنگ قبیلهای و آشفتگی هم زیاد است، و می دانید وقتی اساس کشور بههم ریخته شود، جمع کردن آن بسیار مشکل میشود. نمونه آن عراق است. ما صدام جنایتکار را کنار گذاشتیم. نتیجه این عمل تهاجمی تعداد عظیمی از کشته بود، بهاضافه این که چنان ساخت بههم ریخته شده است که الان جنگ شیعه و سنی و کرد که سابقه نداشته، شاید تا 20، 30 سال دیگرهم وضعش درست نشود. مگر وضعیت عراق الان خیلی بهتر از زمان صدام است؟ آشفتگی بسیار بیشتر از پیش است. تعداد کشته هم بیشتر است. باز من برمیگردم به سومالی. اگر در سومالی یک دیکتاتور باشد، بهتر از این وضع آشفتهای است که الان وجود دارد.
بر پایه ی گفتار سعدی چگونه میتوان بی خیال ایستار وتماشاکرد آنجا که میگوید ….. توکز محنت دیگران بی غمی ……. نشاید که نامنت نهند آدمی در کشور فرانسه کمک نکردن به افتاده زخمی شده ویا در خطر قرار گرفته جرم است وچنین نا آدمی را به دادگاه میبرند
کاربر مهمانbabam / 09 April 2011
در جواب آن نفری که گفت:
من در تعچبم که چرا بعضی های اینقدر به بنی صدر گیر می دهند. خوب او 30 سال قبل جوان بود یک حرف هایی زد. دلیل نمی شود که تا اخر عمر هم باید تقاص ان حرف های جوانیش را پس بدهد. به او فرصت بدهید تا نظر های خود را اصلاح کند. اگر ان وقت در آن نظر های چیز بدی دیدید به او حمله کنید. تازه شما باید احترام یک نفر پیر مرد را هم داشته باشید.
باید عرض کنم که یا شما انقدر جوان هستید که جوانی ایشان را ندیده اید و یا این که خوب نمی خواهید تاریخ را بخوانید. ایشان که وقتی که در ابتدای انقلاب بر خر قدرت سوار بود خودش در تمامی داستان های اول انقلاب که وضع حالی در کشور را پایه گذاشت شریک بود. مشکل در این است که ایشان ان قسمت کارهایش را نمی گوید و فکر می کند که همه ادم های آن موقع هم یا مرده اند یا مرض الزایمر گرفته اند.
کاربر مهمان / 10 April 2011
آقای بنی صدر طبق معمول دارد وسط معامله نرخ تعیین می کند. او خود به عنوان بازوی توجیه گر حکومت نو بنیاد اسلامی نقش روشنی در پایه گذاری این رژیم داشت. او خودش کتاب اصول و ضابطه های حکومت اسلامی را نوشت که در نقشی مثل حاشیه نویسی کتاب حکومت اسلامی خمینی داشت و حالا دارد این وسط موضوع های حاشیه ای انقلاب ایران را مطرح می کند. مثل این که قرار بود از داخل کتاب حکومت اسلامی نوشته خمینی دموکراسی بیاید بیرون؟ تازه مگر خود او اعتقاد ندارد که حکومت دموکراسی یونان برده داری بوده و حکومت اسلامی اول (مربوط به دوران محمد) و حکومت اسلامی دوم (مربوط به دوران علی) عالی ترین حکومت های آزادی بوده اند. خوب انتظار شما در حکومت های اسلامی چهارمی که خمینی و بنی صدر راه انداختند چی بود؟ در ضمنی حکومت اسلامی دوره سوم مربوط به دوره صفوی است.
کاربر مهمان / 04 April 2011
آقای بنی صدر افاضه کردند که «خود ما نادانی کردیم و این سپاه پاسدار و ستون و پایههای دیگر را ساختیم». ایشان دارند از کیسه کدام خلیقه بخشش می کنند که «ما نادانی کردیم.» این ما کی هست؟ اگر منظور این است که «که ما همراهان از فرنگ برگشته آقای خمینی نادانی کردیم و فکر کردیم وقتی با کمک اخوند ها سر خلایق داخل را زیر آب می کنیم و خودمان می شویم رئیس»، خوب این جمله یک شباهت هایی با واقعیت دارد. ولی ایشان حالا نمی توانند این حرف از جانب آن هایی هم بزنند که در شروع دوران اقتدار حکومت اسلامی گفتند که این اشی که این ها می پزند تویش ازادی نیست. ما همان روز اول می دانستیم که بار کج به منزل نمی رسد. آقای بنی صدر شما به عنوان کارپرداز آقای خمینی نادانی کردید.
کاربر مهمان / 04 April 2011
قابل توجه: نفر اول گفته است: ولی به محض این که اینها را ساختیم حاکم شدند و دموکراسی را هم از بین بردند. من به ایشان توصیه می کنم یک مقاله دیگر امروز در مورد سالگرد رفراندم سال 58 را بخوانند. همان روز که شما ها از توی صندوق های رای 98 درصد رای از کل جمعیت در اوردید همان روز دموکراسی از بین رفت. در ضمن دموکراسی ریشه در یونان باستان دارد. باید دید در زمان محمد اسمش تئوکراسی بود.
کاربر مهمان / 05 April 2011
چه گوارا ۵۰۰ نفر را بدون دادگاه کشت . مثل خلخالی . حاصل کار چه گوارا و کاسترو چه بود ؟ بعد از ۵۰ سال ، در یک کشور ۱۱ میلیونی ، یک میلیون بیکار دارند . تمام سرمایه و تولیدات کشور هم در اختیار دولت است و مردم در عصر حجر زندگی میکنند و بی خبر نگه داشته میشوند از جهان با سانسور مطلق ( نه اینترنت ، نه ماهواره ، نه مهاجرت ، نه ماشین و ابزار کار مدرن ، نه مد و نه لوازم آرایش و زیبایی ، نه سل فون ، نه روزنامه آزاد ، نه رسانه آزاد ، نه حزب ، نه روشنفکر دگر اندیش ، نه مظاهر تمدن ، فحشا ی دختران جوان با فروش بدن برای ۲۰ دلاربه توریست ها عادی ! ) این غار نشینی حاصل کار دولت سوسیالیستی اینها است . نه آزادی دارند ، نه عدالت ، نه پیشرفت . تا زمانیکه شوروی بر پا بود سالانه ۶ میلیارد دلار هم کمک میگرفتند از کشور های برادر !اما یک جنس کوبایی ( به جز سیگار و شکر ) به دیگر کشور ها صادر نمیشود . کره جنوبی دارد دنیا را از محصولاتش پر میکند . تولید سرانه سالانه اینها ۸۵۰۰ دلار است ، اما کره جنوبی ۲۵۸۰۰ دلار است .
چه رژیمهایی اینها تحویل دنیا دادند ؟ قذافی ، اسد ، لوکاشنکو ، صدام ، تره کی ، چاوز ، …. یکی از یکی دیکتاتورتر .
کاربر مهمانghazafi bemand ma chapha diktator paras / 05 April 2011
آنهائی که موافق حمله غرب هستند آیا واقعا فکر میکنند غرب به خاطر حقوق بشر و انسانیت اینکارها را میکند؟آیا هیچ شناختی از کسانی که الان با قذافی می جنگند دارند؟مگر ما خودمان شاه را بیرون کردیم نتیجه خوبی گرفتیم؟حداقل از گذشته خودمان که باید درس بگیریم .
امروز که به مثلا دوران قاجار نگاه می کنیم وقتی بلاهائی را که روس و انگلیس سر ایران آوردند مرور می کنیم خیلی ناراحت می شویم و از اینکه ایرانیانی بودند که از آنها حمایت می کردند رگهای گردن ما باد می کند و تعجب می کنیم که چطور امکان داشته ایرانیانی باشند که چنین کنند .
ایرانیان دوران قاجار هم درست مثل خیلی از ماها ، درک درستی از رویدادها نداشتند و در نتیجه ، چنین رفتارهای تاسف آوری هم از انها سر می زد .
مشکل این است که عموم مردم چارچوب فکری روشنی ندارند و در نتیجه بر اثر پیچیدگی رویدادها از تحلیل درست وقایع باز می مانند و کسانی مثل آقای بنی صدر استثنا هستند که دارای افکار و ایده های روشنی هستند و این افکار مثل قطب نمائی آنها را در جهت تحلیل درست رویدادها هدایت می کند .
hamed / 05 April 2011
بزرگترای شما دارن با همون اسلحه دموکراسی رو به عراق و افغانستان صادر می کنن، اونوقت شما نشستی تو اروپا پز روشنفکری میدی واسه ما؟
مهدی / 05 April 2011
من در تعچبم که چرا بعضی های اینقدر به بنی صدر گیر می دهند. خوب او 30 سال قبل جوان بود یک حرف هایی زد. دلیل نمی شود که تا اخر عمر هم باید تقاص ان حرف های جوانیش را پس بدهد. به او فرصت بدهید تا نظر های خود را اصلاح کند. اگر ان وقت در آن نظر های چیز بدی دیدید به او حمله کنید. تازه شما باید احترام یک نفر پیر مرد را هم داشته باشید.
کاربر مهمان / 06 April 2011
استاد معظم!
1. اگر فرانسه سارکوزی اینقدر بد است و اخ است چرا سی سال است نشسته ای تو دامن همین فرانسه؟پاشو برو لیبی! برو یمن زندگی کن! خیلی پر رویی والله!
2. مگر قرار است دنبال منافعشان نباشند؟ منافع یک حکومت دمکرات مثل فرانسه یا امریکا از منافع یک حکومت شارلاتان مثل چین و روسیه و ونزوئلا و کوبا و لیبی خیلی به معیارهای انسانی نزدیکتر است.
3. اگر شما ندیده اید ما دیده ایم که در ژاپن و کره جنوبی والمان غربی بعد از جنگ جهانی دوم امریکا بزور اسلحه دمکراسی ایجاد کرد. شما هم چشم هات رو خوب باز کن می بینی!
کاربر مهمان / 07 April 2011
ما اگر بخواهیم به دیدگاههای مطرح شده توجه کنیم انسان باید کماکان در غار ها و جنگلها زندگی می کرد هر دو دیدگاه دارای ایدئولوژی هستند بخصوص اسلامی که اگر سوره های بقره و امثال آنرا بخوانید هیچ جا جز کشت و کشتار حرفی ندارند اسلام با شمشیر آمده است و جنگ چگونه آقایان مدعی هستند دموکراسی با تعبیر ایدئولوژیک آنها با اسلحه بوجود نمی آید ؟ اگر چه یکی از اصول خدشه ناپذیر دموکراسی ایدءولوژی و به تبع آن در چارچوب نبودن آن در ادیان است که اصول آن توسط وحی از پیش تعیین شده است و انسان اگر می خواهد رستگار شود تنها باید براساس آن چارچوب عمل کند نه اجتماعی که فردا . لذا چون آقایان چارچوب ایدئولوژیک دارند ضرورتا نمی توانند طرفدار دموکراسی باشند و بهتر است دست از فریبکاری بردارند .
اما موضوع دیگری که مطرح می کنند و افراد دیگری هم این روزها مطرح کرده اند موضوع حمایت های معنوی ست . اما این آقایان توجه نمی کنند که بقول مثل فارسی این حمایت معنوی یعنی بیرون گود دست روی دست بگذار و بشین و دائم بگو لنگش کن یا برای مبارز دست بزن و تشویقش کن خوب این حمایت معنوی که برخی حتی اعلام می کنند کارت پستال بفرستیم تا کجا یک عمل بلاواسطه برای مردمی خواهد بود که با توپ و تانک در حال جنگ هستند؟ یعنی هم اکنون شرایطی هست که مردم وارد یک پزاتیک عملی شده اند و در دو جبهه بین مردم و حکومت جنگ واقعی درگرفته است لذا نیاز به حمایت عملی دارند یعنی برای این حمایت عملی باید ابزار جنگی و یا نیروی آزموده ی جنگی برای مردم یعنی برای استقرار حکومت دموکراسی (حکومت مردم ) ارسال کرد و حمایت معنوی آقایان هم یعنی ارسال آموزش دهنده هایی که فن جنگ می دانند از اینرو آقایان باید بدانند دوران شعارهای توخالی و زاهد معابانه و فریبکارانه گذشته است هر حرفی نیاز به ارائه ی یک راهکار عملی دارد
اما آقایان اشاره به ژنرال فراتسوی می کنند و توجه تمی کنند که همین جنرال در یک حکومت کاملا دموکرات یعنی در دموکراسی فرانسوی پرورش یافته است که معتقد به اصول دموکراتیک است نه در حکومت عدل علی .
اما کامنت گذاری در مورد چه گوارا که مظهر یک انسان فداکار در دنیا ست مطلب نگاشته اند که جای تاسف است
اگر بخواهیم بحث را ادامه دهیم ناگفته بسیار است . با تشکر
کاربر مهمان فرهاد - فریاد / 07 April 2011