دو شعر از شاعر برجسته ایران، مجید نفیسی:
حقیقت و دروغ
در پاپیروسهای مصری خواندم
که حقیقت و دروغ برادر بودند.
یک روز حقیقت دشنهی دروغ را به وام گرفت
ولی از بد حادثه آن را گم کرد.
دروغ شکایت به دادگاه برد
و ادعا کرد که دشنه را عوضی نیست
و قاضی را بر آن داشت تا در برابر
چشمهای حقیقت را کور کند
و به دربانی خانهی دروغ بگمارد.
امروزه هم آدمکی دروغزن
با انکارِ مکررِ واقعیات
چشم حقیقت را کور کرده
و به دربانی خانهی خود گماشته
و روزنامهنگاران و دانشمندان را
که دروازهبانانِ خانهی حقیقت هستند
از پرسش و پژوهش بازداشته.
اگر به حقیقت باور داری
خانه را از دروغ بپیرای
و چون فرزندِ حقیقت در افسانهی مصری
به دادخواهیِ حقیقت برخیز
تا چشمهایش دوباره بدرخشند.
سیویکم ژانویه ۲۰۱۷
کایوتها و گرگها
روی دریا باران میبارد
اما درهی تمسکال آفتابیست
با رنگینکمانی در آسمان.
از مامای پوده شنیدم*
که زیر آسمانِ نیمهآفتابی نیمهبارانی
گرگها میزایند.
آیا کایوتهای تمسکال هم
مانند گرگهای پوده
در انتهای رنگینکمان
به دنیا میآیند؟
آنها دخترعموی گرگها هستند
و سنتهای زیبای نیاکان را
کنار نمیگذارند
حتی اگر چون من
از آن سوی آبها
به این سو کوچیده باشند.
بیستوسوم ژانویه ۲۰۱۷
*- روستایی در سمیرم پائین، اصفهان.
بیشتر بخوانید:
گفتم کیستی؟
گفت : سلام
گفتم چرا زبان بسته ای
گفت:: زمانی که مرا آفریدند چشم ها دروغ گفتن را آموخته بودند
امید / 22 February 2017