اشاره: در بخش دوم از سلسله گفتارهای «حق بر بدن» که هر هفته در وب‌سایت زمانه منتشر می‌شود، یادداشت «سعید راعی» را می‌خوانیم. یادداشتی تحلیلی که تا اندازه‌ی زیادی می‌تواند روشنگر بسیاری از ابهامات نظری در این حوزه‌ی پیچیده و چند‌بعدی باشد.

«حق بر بدن»، مفهومی به نسبت نوظهور و کمتر پرداخته شده است. در این معنا هر بحثی درباره آن، به مطرح کردن پاره‌ای از مفاهیم نظری و مفهومی در این حوزه منوط خواهد بود تا بر اساس آن بتوان، بحث را پیش برد و به سئوالاتی پرداخت که به عنوان «مسائل حاد» (hot cases) مطرح می‌شوند؛ سئوالاتی از این دست که آیا حق بر بدن باعث می‌شود که فرد مجاز به خودکشی باشد؟ آیا با اتکای به حق بر بدن می‌توان سقط جنین را مجاز شمارد؟ آیا با اتکای به حق بر بدن می‌توان فروش یا حتی اهدای کلیه و سایر اجزای بدن خود را مجاز دانست؟ درباره اجاره رحم و فروش اسپرم، حکم چگونه است؟ روسپیگری و فروش بدن برای چند ساعت چه حکمی دارد؟

به نظر می‌رسد، پرداختن به «حق بر بدن» مستلزم بحث بسیار گسترده‌‌ و پیچیده‌ای است که ضرورت دارد برای هر یک از سئوالات و مناقشات پیرامون آن، در قالبی مجزا و منحصر به موضوع آن سئوال، بحث‌های حقوقی، اخلاقی، اجتماعی و فلسفی مطرح شود و مناقشات، سنجیده و دلایل به داوری گذاشته شوند، اما قبل از همه این مباحث، لازم است در سطحی کلی‌تر برای روشن شدن موضوع و برطرف شدن پاره‌ای از ابهامات، مفهوم «حق بر بدن» و اجزای آن تشریح شود. بدین منظور تلاش خواهم کرد به اجمال به این سئوالات عمومی بپردازم که: الف: معنا و مفهوم «حق» در «حق بر بدن» چیست؟ ب: «بدن» در «حق بر بدن» چه معنایی دارد؟ و ج: «حق» بر «بدن» از کجا آمده و منشاء آن چیست؟

از مجرای پاسخ به این سئوالات و بیان این مسئله، نشان خواهم داد که چگونه پاره‌ای از ابهام‌ها و مشکلات برطرف خواهد شد و چگونه می‌توان به موضعی به نسبت روشن در این خصوص رسید. البته این‌ به معنی عدم وجود مناقشه و بحث‌ نیست؛ زیرا به هر حال وقتی به مصادیق می‌پردازیم «مسائل حاد»ی وجود خواهد داشت که پاسخ به آن‌ها، بیش از آنکه وظیفه حقوقدانان باشد، وظیفه فلاسفه اخلاق و عالمان اجتماعی است؛ کما این‌که پاسخ به سئوال الف وظیفه فلسفه حقوق است و پاسخ به سئوال ب در قالب جامعه‌شناسی بدن مطرح می‌شود و سئوال ج اساساً سئوالی بین رشته‌ای است که حقوقدانان باید با اتکا به فلسفه، انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی پاسخی مستدل برای آن بیابند. بر این اساس است که فلاسفه حقوق و اخلاق سعی می‌کنند به مناقشات و سئوالاتی از این دست بپردازند که آیا «حق بر بدن» باعث می‌شود که فرد مجاز به خودکشی باشد؟ آیا با اتکا به حق بر بدن می‌توان سقط جنین را مجاز شمارد؟ و…

الف: مفهوم «حق» در «حق بر بدن» چیست؟

یکی از تلاش‌های بنیادین در حوزه فلسفه حقوق، تعریف مفهوم «حق» و «حقوق» است؛ تا بر اساس آن بتوان، مباحث حقوقی را پیش‌‌ برد؛ بدین منظور لازم است تمایزی میان «حق داشتن» و «حق بودن» قائل شد. «حق داشتن» مفهومی در فضای گفتمان حقوق و جرم‌شناسی و شاخه‌های مرتبط با آن است؛ در صورتی که «حق بودن» مفهومی مرتبط با فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق و مباحث منشعب از آن است. از آن‌جا که موضوعِ این متن، مربوط به مباحث حقوق بشری و به صورت مشخص «حق بر بدن» است، مفهوم «حق» را در معنایی سکولار و غیرمقدس در نظر می‌گیریم و به سراغ مفهوم «حق»، [به‌خصوص آنجا که از «حق بودن» سخن می‌رود] در معنای دینی و مقدس آن نمی‌رویم. چنین است که «حق» در این معنا و در این مجال، نیاز به غایت‌شناسی و دقت‌ بخشیدن‌های معرفتی ندارد؛ در غیر این صورت، باید به مبنای «حق بودن» و ارزش‌ داوری‌های معرفتی و حتی نظریات صدق و ارتباط آن با «حق» و منشاء آن نیز پرداخت.

اصولاً حقوق بشر و در پی آن، «حق بر بدن» که در وهله نخست موضوعی حقوقی است، ناظر به «حق داشتن» است و به همین دلیل باید به یاد داشته باشیم که هرجا از «حق بر بدن» سخن می‌رود؛ در واقع منظور «حق داشتن بر بدن» است. این تمایز شاید در ابتدا بدیهی و غیر ضروری به نظر برسد، اما همانطور که در بخش پایانی نشان داده می‌شود، پاره‌ای از مناقشات و اشکالات که در تنازع بین حق‌های فردی مطرح است، بر اساس بی‌دقتی در تمایز بین «حق داشتن» و «حق بودن» است.

به عنوان مثال، بحث‌های معرفتی، اخلاقی، فلسفی، اجتماعی و حتی سیاسی درباره «حقوق بشر» اساساً درباره «حق بودن حقوق بشر» است، اما بحث بر سر اینکه افراد اساساً حقی عمومی، منتزع از شرایط و موقعیت خود دارند یا نه، پرسش از «حقِ داشتنِ حقوقِ بشر» است؛ حقی که قابل مطالبه و پی‌گیری است.

بر این اساس «حق»، امتیازى است كه براى فرد درنظر گرفته شده است و فرد می‌تواند این امتیاز را مطالبه نماید و نیز می‌تواند از استفاده از این امتیاز، صرف نظر کند. به بیان دیگر، داشتن هر حق، لوازم و ضروریاتی دارد که مهم‌ترین آنها عبارتند از این‌که: «دیگران حق ندارند فرد را از امتیازی که دارد منع کنند» و «فرد حق دارد، امتیاز خود را مطالبه یا از آن صرف نظر نماید». از این منظر است که در بحث از «حق داشتن» بحث «تکلیف» و «وظیفه» نیز از مسائل مهم و کلیدی است؛ و نیز چنین است که «حق داشتن» ضرورتاً به معنای انجام عملی «خوب» و «اخلاقی» نیست.

ب: «بدن» در «حق بر بدن» چه معنایی دارد؟

اگر بپذیریم که تا این‌جای بحث به صورت نسبی مشخص شده که مفهوم «حق» در «حق بر بدن» چیست، اکنون می‌توان پرسید که منظور از «بدن» چیست؟
ساده‌ترین کار در این خصوص این است که سراغ فرهنگ‌های لغت رفته و تا ببینیم «بدن» به چه صورتی تعریف شده است. به عنوان مثال در فرهنگ‌ لغت آکسفورد، «بدن» به عنوان «کل ساختمان فیزیکی یک انسان یا یک حیوان» تعریف شده است. در فرهنگ لغت دهخدا نیز از «بدن» در معنایی عمومی به «ساختمان کامل یک فرد زنده» تعبیر شده است؛ البته این تعریف‌ها ناظر به مفهوم کالبدی و زیست‌شناسانه «تن» است که اجزای «بدن»، مانند دست‌ها و پا‌ها و قلب، کبد، کلیه‌ها و… را نیز شامل می‌شود.

اگرچه در نگاه نخست به نظر می‌رسد این تعریف از «بدن» کامل و بی نقص است، اما در واقع چنین نیست؛ این فروکاستن «بدن» به «تن» و اکتفا به این تعریف کلی و عمومی، محدودیت‌های زیادی را ایجاد خواهد کرد. به عنوان مثال آنگاه که با استناد به «حق بر بدن»، موضوع سقط جنین را مطرح می‌کنیم، می‌توان این سئوال را مطرح کرد که آیا جنین بخشی از «بدن» مادر است یا خود یک «بدن» مستقل به شمار می‌رود که حیاتش وابسته به «تن» مادر است؟

وقتی یک فرد خودکشی می‌کند یا بر آن است که از شیوه «مرگ ترحمی» ( اتانازی) استفاده کند، اساساً ما با «بدن» و «تن» آن فرد سر و کار داریم یا در این معنا، مسئله بر سر «حیات» آن فرد و «جان» او است؟ آیا وقتی فرد روسپی‌ «تن» فروشی می‌کند، صرفاً و به صورت مشخص «بدن» خود را در اختیار دیگری قرار می‌دهد؟ آیا تجاوز جنسی به یک فرد، تهدید و حمله به آلت تناسلی وی است؟ آیا زندانی کردن یک انسان، به انقیاد کشیدن «تن» او است؟ یا در تمامی این موارد، ما با چیزی فراتر از کالبد زیستی یک انسان مواجه هستیم؟

با توجه به این مسائل و با قید این نکته که بحث «حق» درباره انسانِ زنده مطرح است؛ و اگر از «بدن» سخن می‌گوییم، منظورمان «بدن انسان زنده» است؛ می‌توان دوباره این سئوال را مطرح کرد که به صورت دقیق، مفهوم «بدن» در «حق بر بدن» چیست؟

مطالعات اجتماعی درباره «بدن»، یا آنچه امروزه به عنوان «جامعه‌شناسی بدن» مطرح است، بدن انسان را فراتر از یک کالبد زیستی تعریف می‌کند؛ بدین‌صورت، «بدن» فراتر از «تن» و شامل کالبد زیستی، جان، هویت شخصی و به طور کلی آن چیزی است که در روان‌شناسی اجتماعی به آن «خود» (self) می‌گویند. «خود» تمامی آن شناخت و بار معنایی و ادراکی‌ای است که یک فرد از شخصیت خویش در جامعه‌ دارد و البته این شناخت عمومی، ناظر به جنسیت او، وضعیت جسمی‌اش، بدن‌اش و سایر عناصر اجتماعی است.

بر این اساس، جامعه‌شناسانِ بدن، نشان می‌دهند که چگونه حتی کالبد زیستی یا تن انسان، تحت تأثیر محیط اجتماعی است و چگونه معنا و ارزش «بدن» در دوره‌های مختلف اجتماعی، تفاوت می‌کند. به عنوان مثال درک یک ایرانی از «بدن» با درک یک آمریکایی، یکسان نیست؛ کما این‌که تصور یک زن از «بدن» نیز با یک مرد متفاوت است. به بیان دیگر، «تجسم یافتن بدن» (embodiment) یا «آشکارسازی تن» (body manifestation ) در عرصه اجتماعی از یک دوره به دوره دیگر و از یک جامعه به جامعه دیگر متفاوت است. این آشکارسازی، در یونان باستان با دوره قرون وسطی و دوره مدرن، کاملاً متفاوت بوده است و همچنین در یک جامعه سکولار با یک جامعه مذهبی تفاوت‌های آشکاری دارد.

در چنین فضای مفهومی است که تمایزهای جدی و غیر قابل انکاری بین بدن سالم، بدن بیمار، بدن جوان، بدن پیر و… در جوامع وجود دارد که مبنای سیاستگذاری‌های اجتماعی و اقتصادی قرار می‌گیرد [بیان این‌که چنین تفاوتی وجود دارد، به هیچ وجه به معنی تأیید یا قضاوت‌های ارزشی در خصوص آن نیست] و این درست همان‌جایی است که اغلب جامعه‌شناسان بدن به آن انتقاد دارند و در رأس همه آن‌ها، پساساختارگرایان و فمینیست‌ها هستند که گفتمان غالب درباره بدن به مثابه «ابژه»‌ را به چالش می‌کشند و نشان می‌دهند که «بدن» به مثابه یک «کالبد اجتماعی» و «خود» تحت تأثیر مناسبات اجتماعی قرار دارد.

ج: «حق» بر «بدن» از کجا آمده و منشاء آن چیست؟

حال با تأکید بر این‌که به مفهومی به نسبت روشن از «حق» و «بدن» در موضوع مورد بررسی رسیده‌ایم؛ به این سئوال نیز باید بپردازیم که «حق» بر «بدن» از کجا آمده و منشاء آن چیست؟ [1]
چنین به نظر می‌رسد که حق بر بدن از حقوق اساسی بشر نیست؛ بدین معنی که در اعلامیه جهانی حقوق بشر و نسل‌های حقوق بشری ماده یا بندی مشخص درباره آن وجود ندارد، اما می‌توان این حق را از مواد مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر استنتاج و استخراج کرد. در این معنا ما با حقوق و قوانین عام و عرفی سروکار داریم و همانطور که از مفهوم حقوق و قانون عرفى برمی‌آید، كسى كه آن را نقض ‌كند، مجرم و خلافكار خواهد بود، در حالی که اگر حقوق و قانون شرعى باشد، كسى كه قانون را نقض كند، هم مجرم است و هم گناهكار.

اما از طرف دیگر می‌توان استدلال کرد که «حق بر بدن»، مبنای تمامی دیگر حقوق بشر نیز هست؛ گویا مواد حقوق بشری مسبوق به این امر است که نخست، فرد انسانی حقی بر بدن خویش دارد که قابل سلب نیست و بر این اساس، حقوق دیگری نیز وجود دارد که باید رعایت شود. به عنوان مثال حق حیات، نفی برده‌داری، نفی حبس و تبعید خودسرانه و… همه مسبوق بر این است که اختیار بدن افراد [صرفاً در معنایی که تشریح شد و در وضعِ طبیعی] بر عهده خود ایشان است و البته این نگره منافاتی با دفاع از این رویکرد ندارد که بگوییم «حق بر بدن» حقی منتج از سایر حقوق اساسی بشر است؛ اما آنگاه که تنازعی بین حقوق به وجود آید، اتخاذ هریک از این دو رویکرد [اینکه حق بر بدن منتج از حقوق بشر است یا مبنای آن] در داوری‌های ما مؤثر خواهد بود. [درباره اینکه مبنا و منشاء حقوق بشر چیست؟ مباحث اخلاقی، دینی، انسان‌شناختی، فلسفی و حقوق زیادی و درخور تأملی درگرفته و ادبیاتی گرانمایه موجود است که پرداختن به آن تکلیف این متن نیست.]

اکنون با توجه به بندهای الف، ب و ج می‌توان به صورت عمومی گفت که «حق داشتن بر بدن» امری مسلم و غیر قابل انکار است و این «حق»، چیزی نیست مگر حق داشتن بر کالبد اجتماعی و خود؛ فارغ از محدوده‌های جغرافیایی، نژادی، محیطی و تاریخی یا اقتصادی. به بیان دیگر اگر می‌گوییم انسان‌ها بر بدن خود حق دارند، یعنی فارغ از این‌که زن هستند یا مرد، پیر هستند یا جوان، سیاه هستند یا سفید، آسیایی هستند یا اروپایی، سالم هستند یا معلول، بودایی هستند یا مسلمان، اختیار کامل مدیریت بر «خود» را دارند و می‌توانند از پاره‌ای از امتیازات برابر بهره‌مند شده و در صورتی که این امتیازها از ایشان سلب شود، حق مطالبه آن را دارند؛ ضمن این‌که هیچ فرد حقیقی یا حقوقی نیز حق سلب این امتیازها را از ایشان ندارد.

بر این اساس، می‌توان نخستین سئوالات مطرح شده در این متن را بدین صورت بازنوشت:

آیا حق داشتن بر بدن، دلالتی است بر حق بودن خودکشی؟

آیا حقْ داشتن بر بدن، می‌تواند حق بودن سقط جنین را توجیه کند؟

آیا حق داشتن بر بدن، حق بودن فروش یا اهدای کلیه و سایر اجزای بدن را به دست می‌دهد؟

آیا حق داشتن بر بدن، حاکی از حق بودن اجاره رحم و فروش اسپرم است؟

آیا حق داشتن بر بدن، دلالتی بر حق بودن روسپیگری و فروش بدن خواهد داشت؟

باید دانست که این سئوالات، بیش‌ و پیش‌ از این‌که سئوالاتی حقوقی باشند، سئوالاتی فلسفی، اخلاقی و اجتماعی هستند که آنگاه که بنا می‌شود بین تنازع حقوق داوری کنیم و طرف یک حق را بگیریم و به انتفاع یک حق از حق دیگر چشمپوشی کنیم، حقوقدانان و انسان‌شناسان باید وارد میدان شوند و به پیش‌برد بحث یاری رسانند. بر این اساس نباید توقع داشت که مناقشات موجود برطرف شود. زیرا تکافوی استدلال‌ها در فضایی بین‌رشته‌ای، تنها به روشن شدن موضوع و ابهام‌زدایی از صورت مسائل و بدفهمی‌های موجود، یاری می‌رساند و سودای یافتن پاسخی روشن و غیر قابل مناقشه در چنین فضای، بیشتر به توهم می‌ماند.

پی‌نوشت:
1- برای آگاهی از پاره‌ای مناقشات مهم درباره «حق بر بدن» و نیز نگره‌ای درباره منشاء این حق می‌تواندی به دو یادداشت منتشر شده در زمانه با عنوان «حق بر بدن» و همچنین «طبقه‌بندی حق‌ها در نزد هوفلد» مراجعه کنید.